دیدگاه

«قصر پرندگان غمگین» (به کوردی کۆشکی باڵنده‌ غه‌مگینه‌کان) رمانی است به قلم بختیار علی که توسط رضا کریم‌مجاور به فارسی ترجمه و توسط انتشارات افراز در ایران منتشر شده است. بختیار علی در این رمان شکل جدیدی از رئالیسم جادویی را  اجرا می‌کند که چندان سابقه ندارد. او در این رمان با خلق داستانی خیالی در بطن اتفاقات واقعی، دو دنیای موازی را ترسیم می‌کند؛ نخست دنیایی از عمق تاریخ و اتفاقات روی داده در ایران، عراق و اقلیم کردستان، و دیگری دنیایی برآمده از هزارتوی ذهن خلاق نویسنده که در دلِ همان رخدادهای دنیای اول در جریان است.

در روایت تاریخی، نقش‌های کلیدی داستان را مردهایی برعهده دارند که با وعده‌‌هایی چون آبادانی برسرکار آمدند؛ اما طی دهه‌ها، علیرغم چنین وعده‌های زیبایی، برای مردمان این جغرافیا دستاوردی جز گلوله، تفنگ، خون‌ریزی، کشتار، قتل‌عام، جنگ و تشنج دائمی به ارمغان نیاوردند.

رژیم بعث که علاوه بر زنده‌به‌گور کردن هزاران کورد در عملیات انفال، با بمباران شیمیایی حلبچه، این شهر را به هیروشیمای کوردستان تبدیل کرد، صدام حسین و خمینی که با جنگی بی‌نتیجه ده‌ها هزار نفر را به کام مرگ و معلولیت کشاندند و دو حزب دموکرات و اتحادیه میهنی که در نبردی درونی بر سر دستیابی به قدرت در اقلیم کوردستان، علاوه بر بروز تلفات بسیار، منجر به دوپاره شدن فضای اجتماعی و سیاسی اقلیم و برهم زدن بسیاری از روابط و مناسبات خانوادگی و دوستانه در زندگی روزمره‌ مردم این سرزمین شدند.

طرح روی جلد رمان بختیار علی

به‌این‌ترتیب روایت تاریخی، بازنمایی اتفاقاتی است که به گواهِ شواهد تاریخی در این پهنه جغرافیایی رخ داده است و به وضوح در رمان «قصر پرندگان غمگین»، سرنوشت انسان‌ها و شهرها و علاوه بر آن، حتی تقدیر پرندگان را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد.

اما دنیای دیگر که تبلور ذهن خلاق بختیار علی است، بر محور سرنوشت زنی جوان به نام «سوسن گلدانچی» شکل می‌گیرد. سوسن دختری است از نظر جسمانی نحیف، نزار و رنجور که با بیماری دست‌وپنجه نرم می‌کند؛ اما در همان حال واجد زیبایی افسونگری است که در میان دختران معمول کورد (خاورمیانه) یافت نمی‌شود.

❗️این یادداشت می‌تواند داستان رُمان را فاش کند.

او دختری است عاصی و ساختارشکن که چندان به سنت‌ها، قوانین و آدابی که دنیای مردانه تعریف کرده است پایبند نیست؛ اما به دلیل قدرت گفتمان مردسالارانه حاکم از یک‌سو و نزار و نحیف بودن شرایط جسمی‌ خود او از دیگرسو، اغلب نادیده گرفته می‌شود. سوسن حتی توان تأثیرگذاری بر دایره نزدیکان خود را هم ندارد؛ به‌طوری که باوجود مخالفت سرسختانه‌اش با جنگ و سربازی رفتن مردان، برادر و همسر خواهرش عازم جنگ شده و کشته می‌شوند و نیز علیرغم مخالفتش با محدود شدن زنان به چارچوب آشپزخانه و خانه، خواهرش دلباخته همین مناسبات است.

به‌این‌ترتیب باورهای سوسن به‌ناچار به خودش محدود می‌ماند، تا لحظه‌ای که بختیار علی با وارد کردن چند شخصیت به داستان، بر زندگی او بارقه‌هایی از امید می‌تاباند. در این بخش سه نفر به نام‌های خالد آمون، منصور اسرین، و کامران سلما به خواستگاری سوسن می‌آیند. او نیز که گفتمان مردسالارنه حاکم را خوب می‌شناسد، «خواستگاری» را به ابزاری برای عصیان علیه این گفتمان بدل می‌کند.

سوسن برای خواستگارانش شرط‌هایی تعیین می‌کند که در دنیای مردانه (دنیای اول) نامعمول است؛ شرط‌هایی به‌ظاهر عجیب که در واقع شورشی است علیه نظمی که تاریخ (دنیای اول) را شکل داده است. برای او نه پیشینه خانوادگی، نه ثروت و نه زیبایی و قدوقامت این مردان اهمیت چندانی ندارد. آنچه که در نظر او مهم است، پیش از همه و بیش از هر چیز، بینشی است که خواستگارانش نسبت به زندگی دارند. او بر آن است تا همسر کسی شود که از پیله‌ی پول، ظاهر، و تیره‌وتبار به‌عنوان مظاهر قدرت دنیای مردسالارانه بیرون آمده باشد.

به‌این‌ترتیب سوسن شرطی برای خواستگارانش تعیین می‌کند که در عرف دنیای اول نامعمول است. او از این سه نفر می‌خواهد که طی هشت سال به کشورهای مختلف سفر کنند، کمیاب‌ترین پرنده‌ها را بیابند و آن‌ها را برایش بیاورند. پس از آن او تصمیم می‌گیرد که همسر کدام یک از این سه مرد شود.

در نگاه نخست و براساس عرف دنیای اول، این شرط خواسته‌ای عجیب است و ساکنان شهر را در بهت‌وحیرت فرو می‌برد؛ اما خواننده‌ای که دنیای اول را زیسته و به نتایج فاجعه‌بار آن آگاه است؛ خواسته‌های سوسن را نشان از عصیانی آگاهانه علیه این دنیا می‌بیند. سوسن از یک‌سو بر آن است که خواستگارانش درگیر جنگی نشوند که با زیاده‌خواهی و لجاجت مردانی دیوانه آغاز شد و در ادامه هشت سال به‌طول انجامید و از سوی دیگر، آن‌ها را آزاد از گفتمان حاکم بر دنیای اول می‌خواهد؛ دنیایی که مردها شکل داده‌اند و حاصل آن چیزی جز فلاکت و رنج مردمان این سرزمین نبوده است. از همین رو او خواستگارانش را به‌دنبال گردآوری پرنده، به‌عنوان بارزترین سمبل آزادی در بسیاری از فرهنگ‌های انسانی می‌فرستد.

بخشی از دیالوگ منصور اسرین (یکی از خواستگاران سوسن) پیش از شروع سفر هشت‌ساله اینچنین است:

تصور کن همه‌ی دیوارهای این شهر آینه‌س و تو جلوی اون‌ها می‌ایستی و می‌پرسی من کی هستم؟ یه‌بار، ده‌بار، صدبار می‌پرسی: من کی‌ام، ولی دیوارها جواب نمی‌دن … سکوت می‌کنن … من احساس می‌کنم که سوسن قبل از ما این سکوت رو تجربه کرده، این‌جا هیچ‌کس نمی‌تونه بفهمه که واقعاً کیه! تا وقتی این شهر رو ترک نکنی، نمی‌تونی خودتو امتحان کنی و بفهمی کی هستی! من به این دلیل توی این شهر آسوده خیال زندگی می‌کردم که این شهر کمکم می‌کرد تا خودم رو امتحان نکنم؛ هیچ جایی مثل این شهر به انسان کمک نمی‌کنه که از خودش فرار کنه.

در رمان «قصر پرندگان غمگین» حضور و نقش سه پیرمرد به نام‌های منگور بابابزرگ، مصطفی هژار و ساقی محمود نیز جالب توجه است؛ مردانی که نسبت به یکدیگر کینه‌ای تاریخی دارند. این عداوت باعث می‌شود که هر کدام از آن‌ها تلاش کنند راه‌وچاه را به شیوه‌ی خود به یکی از خواستگارها نشان دهند و به این وسیله دشمنی دیرینه‌شان را وارد رقابت میان این سه نفر کنند:

در شهر ما هیچ رقابت عشقی جدا از رقابت سیاسی نیست.

در نهایت اگرچه در رمان «قصر پرندگان غمگین»، زیبایی‌های لطیف دنیای دوم توسط واقعیات تلخ دنیای اول بلعیده می‌شود؛ اما همزیستی پیرمردها در خانه‌ی پرندگان سوسن، به‌عنوان شخصیت‌هایی که از دنیای اول (تاریخ) جان سالم به در برده‌ و دنیای دوم (دنیای برساخته ذهن سوسن) را تجربه کرده‌اند و با کنار گذاشتن تنفری که نسبت به همدیگر دارند، به نوعی اعتراف به مسیر نادرست تاریخ در این پهنه‌ی جغرافیایی است:

در آن لحظه که چشم‌ها به هم دوخته شدند و نگاه‌ها به هم گره خوردند. همه دریافتند که زمان چرخش عظیمی کرده و جهان در جهتی گشته که دیگر جایی برای کینه‌های گذشته و قصه‌های رفته در میان‌شان نمانده است. گویی زمان پیرانه‌سر آن‌ها را در آب تازه‌ای فرو برده و از نو آفریده بود. رویدادها آنها را چنان له و لورده کرده بود که جایی برای کینه‌های شخصی باقی نمانده بود… نا امیدی‌های زندگی‌شان بس که بزرگ بود، باید در چشمان یکدیگر به دنبال اندکی امید می‌گشتند…. هنگامی که منگور و ساقی همدیگر را در آغوش کشیدند، گلدانچی آن را نه به شکل آشتی دو مرد زنده که به شکل آشتی دو جنازه می‌دید. چند روز بعد که همه به دور میز صبحانه حلقه بسته بودند گلدانچی خنده کنان گفت: چیزی که ما رو با هم دوست کرده، نزدیکی مرگه

در مجموع می‌توان «قصر پرندگان غمگین» را تصویری از آرزوهای بختیار علی، در دل دالان‌های تاریک و مردسالار تاریخ خاورمیانه دانست. سوسن که زاده‌ی ذهن زیبای نویسنده است؛ زنی است که با درک عمق و ارزش زندگی، نیرنگ تاریخی مردها برای آبادانی میهن را باور نکرد، تقدیر خود را به تاریخ نسپرد و در اندک فرصتی که داشت به وسع خود کوشید جامعه را از پیله‌های مردانه آزاد کند.