فلات ایران در وضعیت اضطراری و بحرانی محیطزیستی قرار دارد. و این بحران، چالش و پرسشی گشوده پیشروی جنبشی است که به نام «زن، زندگی، آزادی» شکل گرفته است. آنچه میخوانید گفتوگویی است با الهام هومین فر، جامعه شناس و استادیار دانشگاه نورث وسترن، در مورد بحران محیطزیستی در ایران، توزیع نابرابر آسیبهای ناشی از این بحران بر سرنوشت انسانها و راهکارها و راهحلهای ممکن برای مهار آن؛ راهکارهایی که باید بخشی از منشور «زن، زندگی، آزادی» باشند.
فراز کاظمی: ما پیامدهای گرمایش زمین، خشکسالی و سیل، را کم و بیش مشاهده میکنیم، اما تصور دقیقی نداریم که وضعیت چه قدر بحرانی و اضطراری است. اکنون وضعیت از این بابت چگونه است؟ بهطور مشخصتر، وضعیت برای ساکنان فلات ایران چگونه و چه قدر اضطراری است؟
الهام هومین فر: وضعیت در حد هشدار برای اقدام فوری، بحرانی و اضطراری است. حدود چند دهه است که متخصصان در این زمینه هشدارهایی را دادهاند اما متاسفانه از آنجایی که مدیریت بحران های اقلیمی و تغییرات اقلیمی نیاز به تغییر ساختاری در سیستم اقتصاد جهانی دارد، این هشدارها جدی گرفته نمیشود. آنچه که امروز از سونامی ها، آتشسوزیهای وسیع در جنگلها و دشتها، سیلهای سهمگین و خشکسالیهای گسترده و یا امواج گرمایی مرگآور میبینید، در سالهای آینده -هم از نظر تعداد و هم از نظر گستردگی- بیشتر خواهد شد. در واقع ما قرن ۲۱ را قرن بلایای محیط زیستی مینامیم؛ بلاهایی که به هیچ وجه طبیعی نیستند و نتیجه شیوه تولید، مصرف بیش از حد، و استثمار طبیعت توسط سیستم اقتصادی مسلط در جهان اند.
سیستم اقتصادی حاکم که از یک سو طبیعت را به عنوان منبعی برای سود و انباشت در نظر گرفته است و از سوی دیگر آن را به کالای پرسود برای گروههای خاص تبدیل کرده است. از این روست که برای مثال میبینم که از سال ۱۹۰۰، بیش از نیمی از تالابهای جهان از بین رفته است، حدود ۴۰ درصد پوشش گیاهی از سال ۱۷۰۰ نابود شده است و تقریبا ۶۰ درصد از خدمات اکوسیستم زمین تنها در ۵۰ سال گذشته تخریب شده است. درجه گرمایش زمین هم به دلیل همین عملکرد تخریب و مصرف بیش از حد، در حال افزایش است. بدن انسان توانایی تحمل این میزان از گرما را ندارد (در مقابل در برخی نقاط جهان با سرمایش بیسابقه هم مواجه ایم). این گرما که خیال بازگشت به شرایط نرمال را ندارد به مرور باعث تبخیر آبهای سطحی، خشکسالیهای پایدار، مرگ و میر زودرس و نارساییهای فیزیکی و روانی برای ساکنان برخی مناطق از جهان خواهد شد.
مسئله اقلیم ایران نیز جدا از مساله تغییرات اقلیمی جهانی نیست. ما به شدت از گرمایش زمین آسیب دیده و میبینیم و همزمان کشور ما نیز در ایجاد چنین فاجعهای مسئول بوده است. احتمالا آمارهای ایران را شنیدهاید مثلا اینکه جنگلهای هیرکانی از سال ۱۳۳۴ تا ۱۳۷۹ تقریبا نصف شده است. طی ۶ دهه اخیر، ۱,۵ میلیون هکتار از سطح جنگلهای کشور کاسته شده است. گفته میشود ۳۰ درصد جنگل های شمال تبدیل شده است به ویلا و مسکن! وضعیت منابع آبی ایران به شدن بحرانی است. بیش از ۶۰ درصد مخازن سدهای کشور خالی است. به نام توسعه ملی، پروژههای آبی از عوامل تخریب محیط زیست و خشکسالیهای اخیر بوده اند. آنچه که توسعه نامیده شد، تهدید جدی برای پایداری سرزمین بود.
از این مهمتر، جریان گرمای مرگآور در غرب آسیاست. ایران در جایی قرار گرفته است که پیشبینی میشود تا سال ۲۰۷۰ شرایط مرگآور گرمایی در بخشهای از آن به ویژه در جنوب و جنوب غربی آن به احتمال قوی اجازه زندگی را از ساکنان آن خواهد گرفت.
تحقیقات زیادی در این زمینه منتشر شده است. بخشی از یک پژوهش گروهی که در سال ۲۰۱۹ با عنوان «آینده اقلیمی انسان» منتشر شد، بررسی میکند که تا سال ۲۰۷۰ حدود ۳ میلیارد از انسانها تحت شرایط مرگآور آب و هوایی قرار میگیرند. به گفته این گروه، اگر ما نتوانیم کاهش سریع انتشار کربن را داشته باشیم، تا سال ۲۰۷۰، ۱۹ درصد از سطح زمین شامل شمال آفریقا، غرب آسیا، جنوب شرقی آمریکا، جنوب آسیا و بخشی از استرالیا، دچار شرایط مرگآور گرمایی خواهد شد. در حال حاضر تنها ۰,۸ درصد از سطح زمین دچار شرایط مرگآور گرمایی است. این گرمای شدید اجازه زندگی را به انسان در این مناطق نخواهد داد. پیامد این گرمای شدید از بین رفتن حیات در این مناطق است. گرم شدن تا دو درجه سانتی گراد در مقایسه با یک و نیم درجه سانتیگراد، تعداد افرادی را که در معرض خطر مربوط به آب و هوا و فقر قرار دارند تا چندین میلیون نفر افزایش میدهد. این روند که خیلی وقت است شروع شده است به مرور هم عامل فقر شدید، بیماریها و پیامدهای ناگوار برای سلامت انسانها و مرگهای زودرس است، و هم تهدیدی برای رفاه اجتماعی، امنیت غذایی و معیشت گروههای انسانی زیادی است.
گرمایش زمین، یعنی از بین رفتن یخچالهای طبیعی و ایجاد سیلها و سونامیهای سهمگین در بخشی از کره زمین، یعنی تبخیر آبهای سطحی، کاهش آبهای زیرزمینی، خشک شدن زمین، آتشسوزیهای گسترده در بسیاری از مناطق و در کل، از بین رفتن گیاهان و جانوران بسیاری، یعنی تهدید برای زندگی.
ما هم اکنون موج گرما را در جنوب ایران در برخی از شهرها تجربه میکنیم؛ و گرمای کنونی بیش از ۴۰ درجه سانتیگراد نشان میدهد که در آینده شرایط برای زندگی در برخی شهرهای خوزستان یا بندرعباس بسیار ناگوارتر خواهد بود. این یکی از عوامل اصلی خشکسالیهای شدید آینده است. ما نیاز به یک برنامه برای پایداری و تابآوری سرزمین داریم. برخی از کشورهای ثروتمند اطراف خلیج فارس از برق بیشتر برای ایجاد خنکی استفاده می کنند؛ اما این مسئله غیر از ایجاد مسائل و مشکلات بیشتر و تشدید گرمایش زمین، نمیتواند پایدار باشد. ما نیاز به اقدام سریع جهانی برای توقف این روند مرگآور داریم، با توجه به دو اصل مهم پایداری یعنی در نظر گرفتن منافع محیط زیست و عدالت اجتماعی.
فاجعه جهانی محیطزیستی به طور یکسان بر سرنوشت آدم ها و جوامع توزیع نمیشود؛ عوامل موثر بر این توزیع نابرابر چیستند؟ و چه افراد و گروهها و جوامعی بیشتر در معرض خطر هستند؟
بله، ما پیامدهای فاجعههای محیط زیستی را یکسان تجربه نمیکنیم. برای شناخت این نابرابری ما از مفهوم آسیبپذیری و گروههای آسیبپذیر استفاده میکنیم. گروه هایی که به دلیل تبعیض نظاممند و تاریخی از دسترسی به منابع ثروت و قدرت محروم شدهان، در جریان هرگونه فاجعهای مربوط به محیط زیست و سلامت، بیشترین آسیب را دریافت میکنند. برای سنجش این آسیبپذیری، شاخصهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در کنار آسیبپذیری فیزیکی هر منطقه یا کشور یا شهر مورد توجه قرار می گیرد.
برای مثال زنان به دلیل تبعیضهای نظاممند از گروهای آسیب پذیر بحران هستند. در همین بحران آبی – که سالهاست کشور ما در آن درگیر است- وضعیت یک زن در تهران با وضعیت یک زن در بلوچستان کاملا متفاوت است. شرایط بلوچها با اصفهانیها یکسان نیست. در همه گیری اخیر کووید-۱۹، کشور آمریکا یکی از ناموفقترین کشورها در مدیریت بحران بود، اما مردم این کشور همگی تجربه یکسان نداشتند. عمده قربانیان سیاهان آمریکا و بومیان و هیسپانیکها بودند، چرا که گروهای اجتماعی، به صورت تاریخی از یک تبعیض ساختاری و نظاممند رنج می برند. برای مثال سیاهان، که امروزه عمدتا عضو طبقه کارگر آمریکایی هستند و به طور تاریخی از قدرت و حضور در پروسه تصمیمگیری و دسترسی به ثروت محروم بودند و بعد از اجرایی شدن سیاستهای نئولیبرالی در آمریکا به عنوان کارگر، نه تنها امنیت شغلی خود را از دست دادند بلکه به دلیل همین شرایط، از بیمه، سیاستهای اجتماعی حامی، دسترسی به غذای سالم و بهداشت و سلامت محروم شدند، سریعتر و بیشتر قربانی همهگیری شدند.
این شاخصها یعنی طبقه، قومیت یا نژاد به همراه فقدان سیاستهای اجتماعی حامی روی هم تاثیر گذاشتهاند و این گروه اجتماعی را آسیبپذیر کردهاند. یک روند تاریخی و چند متغیره. در کل ما شاخص های گوناگونی داریم تا گروه آسیبپذیر را در جوامع متفاوت تشخیص دهیم. مثلا دانشگاه کارولینای جنوبی ۳۲ شاخص برای تشخیص آسیبپذیری در ایالتهای آمریکا در نظر گرفته است. در این شاخص ها، شما شاخص های فیزیکی مثلا نزدیکی به رودخانه یا گسل زلزله را دارید اما عمده شاخصها بر اساس متغیرهای اجتماعی و اقتصادی است. در این موضوع، مسئله اصلی دسترسی به منابع و امکانات و قدرت و یا محروم بودن گروههای متفاوت اجتماعی از پروسه تصمیمگیری است. از مهمترین این شاخصها در اکثر جوامع میتوان طبقه، جنسیت، هویت جنسیتی، قومیت یا گروههای نژادی را نام برد.
در جامعه ما تبعیض ساختاری و نظاممند علیه زنان شدید و گسترده است. در خشکسالیها و بلایای طبیعی دیگر این گروه اجتماعی می تواند آسیبهای متعدد و بیشتری را تجربه کند. در مناطق ایران که خشکسالی رخ میدهد، همانند بسیاری از مناطق دیگر جهان، همزمان مسئله فقیرتر شدن جامعه نیز وجود دارد. در این مناطق، دختر بچه ها به واسطه خشکسالی و در نتیجه فقر و به آن دلیل تاریخی سرکوب و تبعیض جنسیتی و آپارتاید جنسیتی در ایران، از درس خواندن محروم میشوند، به ازدواج هایی در دوران کودکی مجبور میشوند، خشونتهای بسیاری را تجربه میکنند و سلامت و بهداشت آنان بیشتر از پسران در معرض خطر قرار میگیرد.
همچنین، مثلا ستم ملی در ایران را در نظر بگیرید؛ بلوچها فشار و ناامنی کمبود آب را مثل اصفهانیها تجربه نمیکنند. این امر تصادفی نیست و صرفا به اقلیم منطقه مربوط نمیشود. برای درک آن باید جایگاه این گروه اجتماعی را در ساختار قدرت و پروسه تصمیم گیری دید. این بیعدالتی از منظر متخصصان و محققان در عرصه عدالت زیست محیطی رابطه مستقیمی با قدرت و تصمیم گیری دارد. شما برای درک مسئله یک سوال ساده بپرسید: در مدیریت و برنامهریزی منابع طبیعی و محیط زیست، چه کسانی، برای چه کسانی و در مورد چه چیزی تصمیم میگیرد؟
یک مثال: ۷۵ درصد فقرای جهان را زنان تشکیل میدهند. این در حالی است که ۴۳ درصد نیروی کار کشاورزی جهان زنانه است، اما در اکثر کشورها زنان یا حق مالکیت ندارند یا به زنان وامهای کشاورزی تعلق نمیگیرد یا زنان اجازه ندارند در عرصه خرید و فروش و مسائل اقتصادی مربوط به محصولات کشاورزی خود شرکت کنند و… از طرف دیگر میبیند که در کل تنها ۱۲ درصد زنان در تصمیم گیریهای جهانی برای منابع محیط زیست مشارکت داشتهاند. در ایران برای مثال، سیاستهای آپارتاید جنسیتی زنان را از بازار کار به شدت بیرون رانده است. گزارش ۲۰۲۱ جهانی از شکاف جنسیتی، نشان میدهد که ایران در بین ۱۵۶ کشور رتبه ۱۵۰ را دارد. در طی بحران کرونا در ایران، ۷۰ درصد کسانی که کار خود را از دست دادند، زنان بودند. اینها نمونه های از ستم های نظاممند اسکه در زمان بحران خود را بیشتر نشان میدهد و تجربه ما را از یک بحران همسان، متفاوت و ناهمسان میکند.
یک مشکل جهانی تنها در سطح محلی و ملی حل نمیشود. با این حال، پرسش این است که اضطرار محیطزیستی چه بایدهایی را پیشروی ما ایرانیها میگذارد؟ در سطح محلی و منطقهای، در سطح سیاست کلان ملی و در رویکرد و روابط بینالمللی چه باید کرد؟
۷۵ درصد دی اکسید کربن (یکی از عوامل اصلی گرمایش زمین) توسط کشورهای ثروتمند تولید میشود که فقط ۱۵ تا ۲۰ درصد جمعیت جهان را در خود جای دادهاند، این در حالی است که بیشترین تخریب در جنوب جهانی اتفاق میافتد؛ جایی که از قبل استعمار، خاک و منابع طبیعی را ضعیف کرده است و از طرف دیگر امروزه با سیستم جهانی سرمایه، این کشورها از نظر اقتصادی نمیتوانند برنامههای کاهش، انطباق یا سیاستهای تاب آوری را برای فجایع محیط زیستی که در انتظار آنهاست طراحی یا اجرا کنند و از خود در برابر این فجایع دفاع کنند.
در دادههای دیگری که مورد بحث واقع شده، مثلا در دادههایی که اداره اطلاعات انرژی ایالات متحده آمریکا در سال ۲۰۱۱ منتشر کرده است، رابطه رشد اقتصادی و تولید دی اکسید کربن مورد توجه قرار می گیرد (البته دی اکسید کربنی که از مصرف انرژی میآید؛ این گزارش بر روی انتشار گازهای گلخانهای که از منابع دیگری چون متان میآید حرفی نزده است). این مسئله، بحرانی جهانی است. بدون شک ما نمیتوانیم بدون راهکار جهانی برای مشکل محیط زیست ایران یا هر کشوری راهکاری پیدا کنیم. همانطور که نمیتوانیم سیلهای بنگلادش یا آتشسوزیهای کالیفرنیا را بدون در نظر گرفتن راهکاری برای تغییرات اقلیمی پاسخ دهیم. البته که چرخه مدیریت بحران کشورهای ثروتمند در حال حاضر(هیچ ضمانتی برای آینده وجود ندارد) به گونهای طراحی شده که آنها از خود در برابر بحرانها بهتر از کشورهای جنوب جهانی یا فقیرتر محافظت میکنند. اما تعداد این فجایع در همه جای زمین در حال افزایش است. البته فراموش نشود که نوع سرمایهداری در ایران تخریب محیط زیست را در پی داشته و ما خود از عاملان تشدید گرمایش زمین هستیم. تاثیر منفی کشورهای ایران و عربستان سعودی روی تغییرات اقلیمی از همه کشورهای خاورمیانه بیشتر است.
بحران محیطزیست جهانی، نظاممند و بسیار وخیم است. اما اتفاقا راهکار عملیاتی آن محلهای و منطقهای است. راهکار قرار نیست از بالای ساختار این هرم قدرت و نابرابری بیاید. تمام برنامههایی که تا به حال از راس این هرم آمده است جواب نداده است. چرا که راهکار با ماهیت این هرم قدرت در تضاد است. تشکیل گروه های محلی و منطقهای و ایجاد شبکه های ارتباطی بین این گروه هاست که میتواند به پایداری سرزمین و اقلیم کمک کند. به طور مشخص انجمنها و شوراهای محیط زیستی و جنبشهای اجتماعی ممتد و ایجاد همبستگی فراملی بین آنها راهکاری محلی در راستای یک تغییر جهانی است. آنچه که راهکار مسئله خشکسالی در ایران است، راهکار مقابله با سیل در بنگلادش و آتشسوزیهای گسترده در کالیفرنیا و یونان نیز هست .
ما از یک طرف باید تلاش کنیم تا جامعه جهانی را به تغییر در رویههای تولید و مصرف وادار کنیم. مسئولیت کشورهای شمال جهانی را در این زمینه طلب کنیم. و از طرفی با تاثیرگذاری روی دولتها، سیاستهای آنها را دگرگون کنیم. این اراده تغییر انقلابی از بالای هرم قدرت نمیآید؛ این اراده باید توسط انجمنهای محیط زیستی و جنبشهای محلی محیط زیست که در همبستگی با هم، شبکههای منطقهای و جهانی ایجاد میکنند، صورت گیرد. مثلا در برخی از مناطق آمریکای جنوبی تجربه کمیتههای آب را داریم. این انجمنهای محلی و منطقهای میتوانند انجمنهای محیط زیستی برای این فجایع یا مدیریت منابع طبیعی باشند. آنها میتوانند با همدیگر شبکههای محیطزیستی بسازند. این یکی از شیوههایی است که کمک میکند موازنه قدرت را تغییر دهیم.
بگذارید موضوع را اینگونه فرمولبندی کنیم: مسئله چیست؟ راهکار چه میتواند باشد؟ و به چه شیوهای عملیاتی میشود؟
مسئله تخریب گسترده محیط زیست و منابع طبیعی است، تهدید جدی زندگی روی زمین، ایجاد خشونت و نابرابری زیست محیطی است. در پاسخ به این بحران اقلیمی ما نیاز به یک پایداری در مقابل تغییرات اقلیمی و ناپایداری سرزمینی داریم، پایداری برای اجتماعات و برای منافع محیط زیست. برای بسیاری از متفکران، مدل رشد اقتصادی امروز از نظر محیطزیستی ورشکسته است و تخریب گسترده اقلیم و محیط زیست را در پی داشته است. و در نتیجه افزایش نابرابری و خشونت محیطزیستی را ایجاد کرده است. راهکار در تمرکززدایی از قدرت است. راهکارهایی که عمدتا از دیدگاههای اجتماعی یا اکو-فمینیسم میآید به دنبال سیاستگذاریهای در راستای کاهش نابرابری، حفاظت از طبیعت و زندگی است و میدانیم در هر سه سطح جهانی، ملی و منطقه ای این منافع به هم گره خوردهاند یعنی تمرکززدایی همراه با همبستگی جهانی.
در حال حاضر یکی از مفاهیم اساسی متفکران انتقادی در عرصه محیط زیست و فجایع، راهکار «تولید پایدار» است. دیگر صرفا تاکید بر روی توسعه پایدار نیست. تولید پایدار که بر اساس نیازهای واقعی و نه سوددهی شکل بگیرد بر روی دسترسی برابر همه به آب و غذا، پوشاک، مسکن، بهداشت، آموزش، حمل و نقل، و فرهنگ و هنر تمرکز دارد. با حفظ منافع محیط زیست این رویکرد به دنبال ائتلاف با محوریت قربانیان است؛ یکی از این قربانیان غیر از گروه های اجتماعی، خود محیط زیست و طبیعت است. بنابراین تولید پایدار با حذف سود و انباشت به عنوان نیروی محرکه اقتصاد فعلی در صدد است که فلسفه جدیدی از تولید تا مصرف ایجاد کند. این رویکردهای انتقادی میپذیرند که سیاستهای اشتباه یا مدیریت ناکارآمد برخی مشکلات را در محیط زیست ایجاد کرده است، اما تاکید دارند این بحران اقلیمی و جهانی نتیجه اشتباه یا ناآگاهی نیست، بلکه نتیجه اجتنابناپذیر روش کار سرمایهداری است.
برای این مسئله، تاکید روی تولید پایدار است. تولیدی که از آن سود و انباشت باید حذف شود، تحولی بزرگ است. این انجمنهای محلی با ساختن شبکههای جهانی، با ایجاد جنبشهای عدالت محیطزیستی میتوانند قدرت و تصمیم گیری را از شرکتها و کمپانیهای بزرگ ملی و بینالمللی، گروههای در قدرت و تکنوکراتها به شوراهای محلی و انجمنهای محیط زیستی واگذار کنند. مسلم است که نوع فعالیت در جنوب و شمال جهانی باید متفاوت از هم باشد. در قدم اول این گروهها باید در پروسه تصمیمگیری حضور داشته باشند و منافع محیط زیست در برابر سود شرکتها یا گروههای در قدرت، بدون دفاع نباشد. منافعی که در زمان نئولیبرالیسم به شدت تهدید شد. به گمان من ما ناچاریم بین سرمایهداری و زندگی یکی را انتخاب کنیم. اما شیوه این انتخاب به دست شوراهای محلی، انجمنهای محیطزیستی و گروههای اجتماعی محلی-منطقهای گوناگون است که با شیوهای شورایی با حفظ منافع محیط زیست و عدالت اجتماعی برای همه به ویژه گروهای آسیبپذیر، برنامهریزی دموکراتیک را برای منابع طبیعی و فجایع محیط زیستی رقم بزند.
جنبش «زن، زندگی، آزادی» فرصت و امکان تخیل آیندهای بدیل را برای ساکنان جغرافیای ایران فراهم کرده است. اگر این جنبش بخواهد یک منشور یا میثاق محیطزیستی داشته باشد، این منشور باید مشخصا شامل چه بندهایی باشد؟
جنبش «زن، زندگی، آزادی» در چند ماه نه تنها برای جغرافیای ایران، که برای کل خاورمیانه تخیل آیندهای بدیل را به ارمغان آورد. جنبش انقلابی به ما اجازه داد تا تصویر متفاوتی از آینده این منطقه را تخیل کنیم. شعار سراسری این جنبش انقلابی، که نخستین بار زنان در سقز آن را سر دادند (و در حال حاضر از طریق ضد-جنبش های گوناگونی مورد تهدید قرار گرفته)، از جنبش مقاومت کردهای ترکیه و سوریه وام گرفته شده بود؛ یعنی از کسانی که به طور نظاممند از قدرت و فرایند تصمیم گیری در منطقه ما، پس از تشکیل دولت-ملت ها، محروم شدهاند. جنبش «زن، زندگی، آزادی» که همه ساختارهای تبعیض و سلطه در ایران را نشانه رفته است، نمیتواند در مورد موضوع محیط زیست و تسلط بر طبیعت و بیعدالتی اجتماعی ناشی از آن بیتوجه و بدون رویکرد باشد. حتی در همان «آهنگ برای» که به واسطه این جنبش ساخته شد، خواستههای محیط زیستی مطرح میشود. در ادامه این جنبش من معتقدم مسئله آب در میان خواستهها و اعتراضات ایرانیان، بسیار حیاتی خواهد شد و جمعی از معترضان و جنبش محیط زیست به اعتراضات سینوسی این جنبش، اضافه خواهند شد. اگر چه بخشی از آنها همواره در اعتراضات حاضر بوده اند. اما در جرقه های بعدی که به گمان من مسئله آب و محیط زیست در آن نقش خواهد داشت، این اعتراضات گسترده خواهد شد.
برای سوال شما در مورد منشور، برگردیم به راهکاری که اشاره کردم. از منظر اکو-فمینیسم انتقادی (که صرفا روی فرهنگ و جنسیت نیست و دیدگاه بینابخشی یا اینترسکشنال دارد) وبسیار به دیدگاههای اجتماعی و اکو-سوسیالیزم نزدیک است، استثمار بدن و زندگی زنان و نیز طبیعت از یک منشا و یک رویکرد ناشی میشود. نظریهپردازان اکو-فمینیسم، ساختار پدرسالاری و ساختارهای سیاسی-اقتصادی را که امروزه به تسلط و استثمار زمین و طبیعت و در نتیجه تخریب محیط زیست منجر شده از یک ریشه میدانند . در واقع، آنها معتقدند که رهایی زنان از این ستم نظاممند و تاریخی گره خورده است به رهایی طبیعت و منابع طبیعی از تسلط و استثمار سرمایه.
حالا برمیگردیم به شعار اصلی این جنبش «زن، زندگی، آزادی». آنچه که در این شعار نهفته است، (اگرچه برخی که آن را استفاده می کنند ممکن است به آن آگاهی نداشته باشند، و ضد جنبش هدفمند در صدد حذف این شعار است) براین تاکید دارد، که هیچ جامعهای به آزادی و رهایی از هرگونه تسلط نمی رسد، تا زمانی که زنان جامعه از تبعیض و سلطه آزاد شوند. یعنی گره خوردن زندگی دمکراتیک با رهایی از ساختار تسلط جنسیتی و مردسالاری که در مذهب و سلطه اقتصادی خود را هویدا می کند. برای همین میگویم که این جنبش بدیلی نه نه فقط برای ایران که برای منطقه ما ارائه میدهد. کشور ما همچون کشورهای همسایه بر روی کمربند پدرسالاری واقع شده است جایی که مذهبها شکل گرفتهاند و نظام پدرسالاری سابقهای فراتر از جمهوری اسلامی یا اسلام یا مذاهب دارد .
اگر اینجا بخواهیم راهکارهایی که متفکران انتقادی در مورد آن حرف زدند را در سه مقوله خلاصه کنیم میشود:
- برنامهریزی دموکراتیک و تمرکز زدایی از قدرت؛
- تاکید بر روی منافع محیط زیست و بر روی عدالت اجتماعی برای حفظ زندگی و عدالت بر روی زمین؛
- رفع هرگونه تسلط بر انسان و طبیعت و مقاومت و مقابله با سلطههای ساختاری در نهادهایی همچون دولت-ملتها یا ساختارهای اقتصادی، یا در مفاهیمی همچون توسعه ملی؛ و بدینترتیب، تاکید روی پایداری تولید و حذف سود و انباشت.
هر سه این راهکارها را در یک شعار خلاصه شدهاند : «زن، زندگی، آزادی» .
اگر به همان ماهیت انقلابی این جنبش بازگردیم (نه این ضد جنبشی که متاسفانه با رهبرسازی در حال شکلگیری است)، ما ائتلاف قربانیان ساختار مسلط را کنار هم داشتیم: زنان، اقوام یا ملیتهایی که در فلات ایران هستند، بیچیز شدگان سیستم اقتصادی و سیاسی که منابع طبیعیشان از بین رفته است و…. بدون شک یکی از بندهای این منشور تمرکززدایی از قدرت و فراهم کردن شرایط برای تصمیمگیری شورایی در مورد منابع طبیعی و شکلگیری انجمنهای محیط زیستی، شوراها و کمیتههای محلی برای حفاظت از منابع طبیعی بهخصوص منابع آبی است. کمیتههای آبی در برخی کشورها سابقه موفقی داشته اند. هر آنچه که من در سوال قبلی شما در مورد راهکارهای مقابله با این مسئله گفتم، میتواند بخشی از منشور جنبش «زن، زندگی، آزادی» باشد، چرا که این جنبش علیه هرگونه تبعیض ساختاری شکل گرفته است، و ما میدانیم که رهایی و آزادی زن، جامعه و البته طبیعت به هم گره خورده است.