■ ژیلبر تو در روز ۳۰ ام نوامبر مقاله کوتاهی را با عنوان «در دفاع از یک موضع ضدجنگ دموکراتیک در برابر جنگ اوکراین» منتشر کردی. تو این مقاله را با ایجاد تمایز بین دو موضع چپ‌ها در قبال اوکراین آغاز می‌کنی. یکی از این موضع‌گیری‌ها مخالف تحویل سلاح به اوکراین از جانب کشورهای ناتو بوده و استدلال آن این است که ما به عنوان یک جریان صلح‌طلب باید خواستار دیپلماسی و تنش‌زدایی باشیم. می‌توانی توضیح دهی که ایراد این موضع چیست؟

ژیلبر اشکار: موضع اصلی‌ای که من را نگران می‌کند دعوت به یک آتش‌بس بی‌قیدوشرط است. این موضع معمولاً با آن موضعی که تو توصیف کردی هم‌بسته و مرتبط است. در نگاه اول انگیزه اصلی چنین موضع‌گیری‌ای میل و اشتیاق به صلح است که خواسته‌ ستایش‌برانگیزی نیز هست. و من مطمئنم در بین طرفداران این موضع صلح‌طلبان واقعی‌ای وجود دارند که شک و تردید مشروعی نسبت به دول غربی و در رأس آن آمریکا دارند و فکر می‌کنند آنها از مردم اوکراین همچون گوشت دم توپ در جنگی نیابتی با رقیب امپریالیست خود استفاده می‌کنند. البته در مورد کسانی که فقط وقتی توصیه به آتش‌بس نامشروط می‌کنند که ارتش روسیه به اهداف اصلی‌اش دست یافته یا مثلاً مواضع خود در دنباس را از دست داده، نظر من آنقدرها هم مثبت نیست.

اینجا چندین مسئله مطرح است. اولین آنها این است که دعوت به صلح در خلاء و به شکل انتزاعی معنایی ندارد. سؤالی که فوراً مطرح می‌شود این است: از کدام صلح حرف می‌زنیم؟ سلطه امپریالیستی اغلب از آغاز دوران مشترک، یعنی از زمان پاکس رومانا خود را تحت عنوان «صلح» تعریف کرده، و تا همین اواخر هم عملیات سربازان فرانسه در الجزایر یا سربازان آمریکایی در ویتنام اقدام جهت «برقراری صلح» خوانده می‌شد. صلح همیشه باید روشن و صریح تبیین شود: در برابر جنگ‌های فتوحاتی، موضع‌‌گیری درست به دنبال صلحی عادلانه و پایدار است که چیزی نمی‌تواند باشد جز صلح بدون الحاق خاک کشوری به کشوری دیگر. مطالبه یک آتش‌بس بی‌قیدوشرط وقتی می‌تواند به معنای تداوم فتح و اشغال قلمرو به دست یکی از قدرت‌های درگیر باشد، با این تعریف از صلح از منطبق نیست. و این درخواست خصوصاً وقتی مورد ظن قرار می‌گیرد که در همان لحظه‌ای مطرح می‌شود که کشور مورد حمله شروع کرده به پس‌زدن کشور متخاصم، تو گویی هدف از این صلح حفظ حداکثر قلمرو برای کشور اشغال‌گر باشد. 

پروفسور ژیلبر اشکار

ژیلبر آشکار، متفکر و نویسنده سوسیالیست لبنانی و استاد مطالعات توسعه و روابط بین الملل در دانشگاه لندن است.

وقتی مسائل را از زاویه یک صلح درست و عادلانه نگاه کنیم، متوجه خواهیم شد که تنها موضع منطبق با این هدف درخواست برقراری آتش‌بس همراه با عقب‌نشینی نیروهای اشغال‌گر به سمت مواضع پیش از جنگشان است. امکان ندارد کسانی که مخالف جنگ فتوحاتی و موافق صلح و درعین حال جنگ آزادی‌بخشی هستند با ارسال سلاح به قربانیان تهاجم کشور اشغالگر مخالفت کنند. 

این به هیچ وجه با درخواست از دول غربی برای تلاش برای کشاندن روسیه بر سر میز مذاکره تناقضی ندارد. برای من واضح و مبرهن است که دولت بایدن برعکس پاریس یا برلین به‌طور جدی و فعالانه به دنبال این هدف نبوده است. اما واقعیت این است که این طرف روس بوده که با متخاصمانه‌ترین و جنگ‌طلبانه‌ترین موضع راه را بر هر گونه مذاکره بسته است‌.

تو می‌گویی که کسانی که به حق دفاع از خود در جنگی عادلانه باور دارند، نمی‌توانند مخالف ارسال سلاح‌های «دفاعی» به قربانیان اشغالگری باشند. منظورت از سلاح «دفاعی» چیست؟ مثلاً توپخانه هم جز آن است؟ چه سلاح‌هایی شامل آن نمی‌شوند؟

من از همان آغاز بر این تاکید کردم که هدف از ارسال سلاح به اوکراین باید کمک به افزایش ظرفیت دفاعی این کشور باشد. درست است که مرز دقیقی بین سلاح‌ تهاجمی و دفاعی وجود ندارد، اما دو نوع تمایز واضح بین این دو نوع سلاح است: نخست آنکه تمام سلاح‌هایی که در نام خود پیشوند «ضد» را دارند در دسته سلاح‌های دفاعی جای می‌گیرند، مثل پدافند ضدهوایی، ضدتانک‌ها، سیستم ضدموشکی. من تماماً با ارسال چنین سلاح‌هایی موافقم.

تمایز دیگر به برد این سلاح‌ها برمی‌گردد. من از اینکه ناتو سلاح‌های دوربردی را به اوکراین ارسال کند که به این کشور اجازه دهد به عمق خاک روسیه حمله کند مخالفم. نه به این دلیل که چنین حقی را برای اوکراین قائل نیستم. اتفاقا برعکس، از آنجاییکه روسیه با حمله به عمق خاک اوکراین و بمباران عمدی زیرساخت‌های شهری این کشور مرتکب جنایت جنگی شده، اوکراین به لحاظ اخلاقی کاملاً محق انجام چنین کاری است، خصوصا آنکه طی حملات پهبادی‌ای که اخیراً به روسیه داشته نه مراکز شهری و غیرنظامی که پایگاه‌های نظامی این کشور را هدف گرفته است.

دلیل مخالفت من اما با ارسال سلاح دوربرد به اوکراین از طرف ناتو، درگیرشدن بیشتر ناتو در جنگ، بالاگرفتن تنش‌ها با روسیه و احتمال وقوع حنگ جهانی است.

Ad placeholder

تو در مقاله ۳۰ نوامبر نه تنها کسانی را خواستار آتش‌بس بی‌قیدوشرط هستند، بلکه کسانی را نیز نقد می‌کنی که معیارها و شرایط ایده‌آلیستی‌ای برای برقراری صلح دارند. می‌توانی این دیدگاه و مشکل خودت با آن را توضیح دهی؟ 

اشاره من به بیانیه‌هایی بود که حتی از آتش‌بس و شرایط آن حرف هم نمی‌زنند و می‌گویند که بدون عقب‌نشینی کامل نیروهای روسیه از تمامی قلمروهای اشغالی سال ۲۰۱۴ به این سو، از جمله کریمه، هیچ صلحی ممکن نیست. همچین چیزی معادل اعلام جنگ به روسیه است که بدون مشارکت اقتصادی و نظامی ناتو امکان پیشبرد و پیروزی در آن ممکن نیست. 

از زاویه دید انترناسیونالیستی به نظر من واضح است که پرسش‌های مشروعی در باب وضعیت کریمه و بخش‌هایی از منطقه دونباس که پر تفاهم‌نامه مینسک ۲ از آنها صحبت شده وجود دارد. من مخالف هرگونه «حل» این مسائل از طریق جنگ و طرفدار راه‌حلی دموکراتیک و صلح‌آمیز و بر پایه حق تعیین سرنوشت مردم هستم. 

باز از نو سه نکته‌ای را که در رابطه با یک پلتفرم ضدجنگ دموکراتیک پیشنهاد داده‌ام تکرار می‌کنم:

۱) آتش‌بس همراه با عقب‌نشینی نیروهای روسیه به مواضع پیش از روز ۲۳ام فوریه ۲۰۲۲.

۲) تاکید بر غیرموجه‌ و غیرقابل‌قبول بودن کسب قلمرو با استفاده از نیروی قهری.

۳) مذاکره با نظارت سازمان ملل برای رسیدن به راه‌حل صلح‌آمیز پایداری بر پایه حق تعیین سرنوشت مردم: استقرار یگان‌های حافظ صلح سازمان ملل در تمامی قلمروهای موردمناقشه، هم در کریمه و هم در دونباس، و برگزاری رفراندوم‌های آزاد و دموکراتیکی توسط سازمان ملل که در آن پناهجویان و آوارگان اهل این مناطق نیز حق رأی داشته باشند.

تو در مقاله ۳۰ نوامبر می‌گویی که جنبش ضدجنگ باید سعی کند به چین فشار بیاورد تا این کشور کمک کند جنگ به نتیجه مطلوبی ختم شود. چنین فشاری چطور می‌تواند اعمال شود و چرا فکر می‌کنی چین می‌تواند چنین نقشی بازی کند؟

کوتاه‌ترین و کم‌هزینه‌ترین راه (به لحاظ تلفات انسانی و ویرانی) برای رسیدن به آتش‌بسی با شرایطی که در بالا شرح دادم آن است که قدرت‌های ناتو چین را راضی کنند که در کنار فشارهای اقتصادی و نظامی آنها چین هم به مسکو فشاری «دوستانه» وارد کند. پاریس و برلین دست به انجام چنین کاری زدند، اما با برخورد تحریک‌آمیز دولت ترامپ با چین که بایدن هم بعدتر آن را ادامه داد این تلاش‌ها به جایی نرسید. 

چین به وضوح از ادامه جنگ ناخرسند است و تا همین جای کار هم حمله روسیه به اوکراین به ضرر منافع اقتصادی‌اش و روابطش با غرب بوده است. در ثانی، سکوت پکن در برابر این حمله کاملاً نقض‌کننده التزام این کشور به حقوق بین‌الملل و اصل حاکمیت و تمامیت کشورهاست. 

تمام اسناد سیاست خارجی چین به نقش محوری‌ای اشاره می‌کنند که سازمان ملل باید در عرصه سیاست جهانی بازی کند، اما تا اینجای کار چین کوچک‌ترین حرکتی در جهت دعوت از سازمان ملل برای کمک به توقف این جنگ نکرده است. در عوض،  واکنش پکن به این بزرگ‌ترین تهدید برای صلح جهانی در تاریخ متاخر تنها سکوت بوده است. از این لحاظ، من فکر می‌کنم جنبش ضدجنگ در کنار اعمال فشار به مسکو و واشنگتن باید چین را نیز به عنوان یکی از بزرگ‌ترین قدرت‌های جهانی‌ای که مسئولیت وضع فعلی جهان بر دوشش سنگینی می‌کند مورد فشار قرار دهد.

ترجمه و تلخیص از: مدیا پارت

Ad placeholder