نخستین واکنش رسمی خامنه‌ای به خیزش ژینا سخنرانی روز یازدهم مهر بود؛ بیش از دو هفته بعد از قتل ژینا امینی. از آن سخنرانی تا زمان نوشتن این یادداشت، او شانزده سخنرانی عمومی کرده است. مواجهه‌ی خامنه‌ای با دقیقه‌ی بحرانی رژیم سخنرانی‌های اخیر را به مدخل خوبی برای ورود به مخیله‌ی سیاسی او می‌کند.
مخیله‌ی سیاسی خامنه‌ای از آن رو که ناظر به اندیشه‌های شخص اوست اهمیت ندارد؛ اهمیتش از آن روست که رهبر حکومت اسلامی، نه فقط یک شخص، بلکه دم‌ودستگاهی از مشاوران ایدئولوژیک، فرماندهان نظامی و امنیتی، سیاستمداران، بولتن‌نویسان، هنرمندان حکومتی و غیره است؛ دم‌ودستگاهی که در مجموع می‌توان نامش را «بیت رهبری» گذاشت، بیت رهبری نه به عنوان یک مکان خاص، بلکه به عنوان یک دم‌ودستگاه ایدئولوژیک و حکمرانی. به این ترتیب، وقتی درباره‌ی ماهیت و ساختار حکومت اسلامی حرف می‌زنیم، باید «مخیله‌ی سیاسی» حاکمیت را از مؤلفه‌های تعیین‌کننده‌ی آن لحاظ کنیم. سخنرانی‌های خامنه‌ای یکی از راه‌های ورودی به این مخیله است.

بحث جایگاه پارانویا (سوءظن) و به طور کلی پویه‌های روانی یا سوءظن در فلسفه‌ی سیاسی بحثی نسبتاً جدید و حاشیه‌ای است—هرچند پارانویا یکی از مؤلفه‌های آشنای مخیله‌ی سیاسی رهبران جمهوری اسلامی است. جیمز گلس در جستار «پارانویا و فلسفه‌ی سیاسی»‌ درباره‌ی نحو کارکرد پویه‌های روانی در بستر مفاهیم سیاسی می‌نویسد: «تنش روانیِ درونی از طریق نیروی نظام‌های اعتقادی بر واقعیت سیاسی اثر می‌گذارد. اعتقاد، به نوبه‌ی خود،‌ از بازیِ درونی میان ساختاریابی یا فقدان ساختاریابیِ خویشتنِ درونیِ بنیادهای عاطفی و رشدیِ آن و آنچه جهان بیرون به عنوان داده و حس تولید می‌کند،‌ نشئت می‌گیرد.» از نظر گلس، در نظریات مبتنی بر سوءظن،‌ جهان واقعی مجادلات سیاسی با جهان خیالیِ‌ سلطه و کوشش برای جلوگیری از نفوذ دشمن یکی گرفته می‌شود و ترس فروپاشیدن واحد سیاسی به محور اصلی در بسیج نیروهای دولت بدل می‌شود.

تمرکز این یادداشت، با الهام از بحث جیمز گلس، بر ردیابیِ دو محور بحرانیِ رژیم اسلامی از لابه‌لای صحبت‌های خامنه‌ای در چند ماه اخیر است؛ دو محوری که بر هم اثرگذارند و یکدیگر را تشدید می‌کنند و بحرانی دوچهره را می‌سازند که به گمانم، بحران کلیدی رژیم است:‌ بحران سرمایه‌ی عاطفی که از وجهی دیگر، بحران مخیله‌ی سیاسی و حکمرانی مبتنی بر سوءظن است. به بیانی دیگر، اگر این بحران را از منظر تولید و بازتولید و بسیج عواطف مردمی برای اهداف رژیم بنگریم، می‌توانیم بحران را بحران سرمایه‌ی عاطفیِ رژیم بنامیم، و اگر از منظر بازتولید دم‌ودستگاه ایدئولوژیک و حکمرانی بنگریم، بحران حاکمیت سوءظن. مثل هر بحران دیگری، این بحران نیز نتیجه‌ی تحولات دم‌ودستگاه قدرت و میل‌ورزیِ توده‌ی مردم است.

Ad placeholder

دست خالی حاکمیت از عاطفه‌ی مردمی

روند تشدیدیِ بحران سرمایه‌ی عاطفی را شاید بتوان از پایان جنگ ایران و عراق دنبال کرد، به این معنا که هسته‌ی حاکمیت اسلامی–یا به اختصار، «بیت رهبری»–هرچه پیش رفته توانش در بسیج شور و عواطف عمومی کاهش یافته است. سرمایه‌ی عاطفی −مثل هر سرمایه‌ی دیگری− قسمی رابطه‌ی اجتماعی است که متراکم و متمرکز می‌شود، و اگر برای مثال، سرمایه‌ی اقتصادی مبتنی بر رابطه‌ی استثمار به میانجی پول است، سرمایه‌ی عاطفی مبتنی بر رابطه‌ی احضار و بسیج به میانجی پروپاگانداست. بحران بسیج عاطفی با مقوله‌ی دیگری گره خورده که این سال‌ها در حرف‌های خامنه‌ای زیاد دیده می‌شود: جوانی و جوانان. دم‌ودستگاه ایدئولوژیک خامنه‌ای در سال‌های اخیر تلاش‌های بسیاری برای احضار، بسیج و به‌کارگیری «جوانان» −به مثابه سرچشمه‌ی شور و انرژی− کرده است، از حرافی درباره‌ی «دولت جوان حزب‌اللهی» تا تأکید مداومش بر «نخبگان».

در سخنرانیِ خامنه‌ای به مناسبت پایان مراسم حکومتی اربعین، او از جوانان مدنظرش –یعنی «بچّه‌های مؤمن، مسلمان، علاقه‌مند، هیئتی و به معنای واقعی کلمه قرآنی و اسلامی»– می‌خواهد «سعی کنند در محیط دانشگاه، در محیط‌های گوناگون تأثیر بگذارند، محیط را به همان رنگی که خودشان به آن معتقد هستند –به راه خدا– منوّر کنند و ملوّن کنند.» (۲۶ شهریور) البته، مدت زیادی نمی‌گذرد که دانشگاه‌ها بدل به یکی از کانون‌های جدی خیزش ژینا می‌شود. همچنین، به فهرست کشتگان خیزش که نگاه کنیم، اکثریت قاطعشان «جوان» هستند. 

خامنه‌ای خود به‌خوبی می‌داند که حرفش جایی در میان دانشجویان و جوانان ندارد. به خاطر همین، برای بسیج شور، باز مجبور می‌شود به یکی از پایگاه‌های سنتی قدرت اسلام‌گرایان، یعنی به هیئت‌ها، رجعت کند: «من به شما جوان‌های عزیز توصیه میکنم قدر هیئت‌هایتان را بدانید. من همیشه به جوان‌ها می‌گویم قدر جوانی‌تان را بدانید؛ این امروز هم هست. قدر جوانی را بدانید، امّا قدر این هیئتها را بدانید. این هیئت‌ها گنجینه است؛ حقیقتاً گنجینه‌ی معتبر و باارزشی است.» (۲۶ شهریور) جوان در مخیله‌ی خامنه‌ای بیش از هر چیز با انرژی و شور و پشتکار تعریف شده است. اهمیت هیئت‌ها نیز برای او از جهت تزریق شور و انرژی است. او در سخنرانی خود در میان مداحان، با اشاره به نقش مداحی و مداحان در لحظات بحرانی رژیم، چنین می‌گفت:

در مدّاحی، علاوه بر معرفت‌آموزی، احساس‌برانگیزی هم هست…. خب، همین حالت احساس در معرکه‌های حسّاس کشور به داد کشور رسید…. در مراسم اعزام بسیجی‌ها و دیگران به جبهه، در شب‌های عملیّات، در صبحگاه‌های نظامی، در تشییع پیکر شهدا، در مراسم ختم شهدا، در مسجد، در حسینیّه، در میدان جنگ، همه ‌جا مدّاحی نقش بزرگ خودش را ایفا می‌کرد، دل‌ها را آماده می‌کرد، فضا را معنوی می‌کرد…. در سال‌های بعد از جنگ هم تا امروز همین‌جور؛ مدّاحی نقش‌آفرینی کرده؛ در قضایای گوناگون، در فتنه‌ی ۸۸، در نهم دی، در موارد گوناگون، مدّاحی نقش ایفا کرده. (۲۲ دی)

با این‌همه، شوری که خامنه‌ای در پی‌اش است، مدت‌هاست کم‌زورتر شده، و به ویژه در ماه‌های اخیر، با شور انقلابی‌ای که چشم‌انداز «زن، زندگی، آزادی» سرچشمه‌اش است، مواجه شده. خامنه‌ای از همین رو باز بر تزریق شور «هیئتی» در میان هواخواهان خود تأکید می‌کند تا آن شور انقلابیِ تازه را سرکوب کند. سال‌هاست که حکومت اسلامی دیگر آن شور و به اصطلاح «جوانی»‌ای را که در دهه‌ی شصت به مدد «نعمت جنگ» می‌تواند بسیج کند از دست داده است؛ بانک سرمایه‌ی عاطفیِ رژیم خالی است؛ و از همین‌روست، تلاش بی‌ثمر خامنه‌ای برای تولید و بسیج شور و «جوانی».

شاید مشخص‌ترین راهکاری که برای جذب سرمایه‌ی عاطفی به ذهن رهبر رژیم و دم‌ودستگاه اطرافش رسیده، تلاشِ البته مذبوحانه برای جذب زنانی باشد که خامنه‌ای آنان را «ضعیف‌الحجاب» می‌خواند. او در سخنرانی خود برای زنان حامی حکومت (۱۴ دی)، بعد از «واجب شرعی» خواندن حجاب اجباری، گفت:

یک وقتی در سفری از سفرهای استانی که میرفتم، در جمع علما گفتم … چرا گاهی بعضی از شما این خانمی را که حالا فرض کنید یک مقداری موهایش بیرون است یا به تعبیر رایج بدحجاب است–که حالا باید گفت ضعیف‌الحجاب؛ حجابش ضعیف است–متّهم میکنید؟ بنده وارد این شهر شدم، جمعیّت آمدند استقبال؛ شاید اقلّاً یک‌سوّم جمعیّت این جور خانم‌ها هستند، دارند اشک می‌ریزند؛ این را نمی‌شود گفت ضدّانقلاب است؛ این چطور ضدّانقلابی است که این جور با شوق و با حرارت و با انگیزه می‌آید و مثلاً فرض کنید در فلان مراسم دینی یا فلان مراسم انقلابی شرکت می‌کند؟ این‌ها بچّه‌های خودمانند، دخترهای خودمانند.

این قسم ایجاد شکاف در جامعه به مدد قسمی مداخله‌ی پدرسالارانه را خامنه‌ای نسبت به معترضان انقلابی نیز داشته است–از طریق تفکیک میان کسانی که عامل دشمن یا هم‌جهت و هم‌هدف با «دشمن‌»اند و کسانی که «هیجان‌زده»اند و آن‌ها را «با کار فرهنگی باید درست کرد.» (۲۰ مهر) مذبوحانه‌بودن این تلاش‌ها، از جمله، از آن روست که رهبر رژیم اسلامی درک نکرده هدف خیزش ژینا، پیش از هر چیز، همین ساختار سیاسی، رابطه‌ی قدرت و دستگاه اخلاقیِ پدرسالارانه است و حجاب اجباری به عنوان یکی از جلوه‌های قدرت پدرسالار هدف حمله‌ی خیزش قرار دارد.

Ad placeholder

دست دشمن: پارانویای مهندسی سیاست و جامعه

یک رهبر توتالیتر نه‌تنها هیچ‌وقت نمی‌تواند شکست کامل را بپذیرد، بلکه شکست‌ها را نتیجه‌ی سیاه‌نمایی دشمن در برابر پیروزی‌های ادعاییِ رژیم خود می‌داند. در واقع، خامنه‌ای، با این‌که از طرفی برای بازسازی سرمایه‌ی عاطفی رژیم دست و پا می‌زند، از طرفی دیگر، شوری را در سراسر کشور در جریان می‌بیند که اصلاً همین جریان شور و پیشرفت «دشمن» را به توطئه واداشته است. و البته، این پیشروی‌های شورمندانه در ذهن انزوازده‌ی خامنه‌ای در عمل آن نقطه‌هایی در سیاست حکومت اسلامی است که بیش از همه فاجعه، مرگ و هزینه‌های گزاف به بار آورده است و یا در بهترین حالت، خنده‌آور از کار درآمده است: عملکرد رژیم در مدیریت بیماری کووید، برنامه‌ی موشکی، پیاده‌روی اربعین، و سرود «سلام فرمانده» (۲۰ مهر).

مثل همیشه نیروهایی هستند که نمی‌خواهند حقیقت ناب رژیم آشکار شود؛ «رهزنانی که نمی‌پسندند حادثه‌ای مثل حادثه‌ی اربعینِ بین نجف و کربلا را؛ نمی‌پسندند این حضور پُرشور و شورانگیز مردم را» (۲۶ شهریور)؛ «جریان تبلیغاتی گمراه‌کننده‌ای … که میخواهد … وانمود کند جوان ایرانی از ارزش‌ها گسسته است و به آینده ناامید است و احساس مسئولیّت نمی‌کند.» (۱۱ مهر، سخنرانی برای دانش‌آموختگان دانشگاه افسری) در همین سخنرانی یازدهم مهر، عامل خیزش سریعاً شناسایی می‌شود: «این برنامه‌ریزی کار آمریکا، کار رژیم غاصب و جعلی صهیونیستی و دنباله‌روهای آن‌ها است.» و البته، وقتی پای مقوله‌ی بزرگی به اسم «دنباله‌روها» وسط می‌آید، مفهوم «دشمن» به طور بالقوه به کل مردم ساکن فلات ایران بسط می‌یابد.

مخیله‌ی سیاسی‌ای که پایه‌های رژیمش را تا این حد از سوی مردم در خطر می‌بیند، ناگزیر به حکمرانی‌ای مبتنی بر سوءظن بدل می‌شود: «امنیّت زیرساخت همه‌ی ابعاد زندگی یک جامعه است، یک زیرساخت عمومی است؛ از مسائل شخصی بگیرید، تا مسائل اجتماعی، تا مسائل عمومی، تا مسائل خارجی؛ امنیّت زیرساخت همه‌ی این‌ها است.» (۱۱  مهر) (نکته‌ی در حاشیه این‌که، این تصور چقدر با تصور کسانی که دیکتاتوری رضاخان را توجیه می‌کنند هم‌خوان است. اساساً هر رژیم سلطانی‌ای بر سوءظن بنیاد دارد.) این مخیله‌ی سوءظنی شکل‌های حادی می‌یابد و پایش به نقاط بعضاً بعیدی می‌رسد؛ مثلاً، حتی لحن مداحی هم باید تحت کنترل و مراقبت امنیتی باشد:

آهنگ مفهوم دارد، معنا منتقل می‌کند؛ یعنی شما اگر چنان‌چه یک آهنگی را اجرا کنید که لفظ هم نداشته باشد–مثلاً بعضی‌ها با حنجره‌شان آهنگ تولید می‌کنند یا بعضی با این وسایل و سازها آهنگ ایجاد می‌کنند–زبان ندارد، امّا معنا دارد، معنایی را منتقل می‌کند؛ آهنگ این‌جوری است. یک آهنگ هست که شجاعت را القا میکند…. یک آهنگ هست که افسردگی می‌آورد، افسرده میکند انسان را، مأیوس میکند انسان را؛ این‌ها فرق می‌کند. یک آهنگ هست که انسان را به گناه می‌کشاند…. مواظب باشیم شعری که می‌خوانیم، آهنگی که می‌خوانیم،‌ مدّاحی‌ای که می‌کنیم–چه آن‌جایی که مصیبت می‌خوانیم، چه آنجایی که سینه می‌زنیم، چه آن‌جایی که مدح می‌خوانیم–با این‌ها مخلوط نشود؛ این نکته‌ی مهمّی است؛ من اصرار دارم به این توجّه کنید. (۲۲ دی)

این قسم امنیتی‌کردن افراطیِ جامعه‌ای که بیش از پیش متکثر و تکثرپذیر می‌شود، جامعه‌ای که به سوی گشودن افق‌ها و میدان‌های جدیدی برای میل حرکت می‌کند، خود عامل تشدید بحران سرمایه‌ی عاطفی است. در واقع، گسل اصلیِ زمین‌لرزه‌ی انقلابی‌ای که خیزش «زن، زندگی، آزادی»‌ فعال کرده است در همین‌جاست:‌ خارج‌شدن جریان‌های تولید میل از زیر کنترل پارانوییک حاکمیت.

دست خدا و دست مردم

خامنه‌ای در سخنرانی پایان مراسم حکومتی اربعین بر «معجزه‌آسایی» راهپیمایی اربعین تاکید کرد. او مراسمی را که هر سال میلیاردها تومان بودجه بابتش هدر می‌رود، «معجزه‌گون» و نتیجه‌ی مداخله‌ی «دست خدا» خواند–احتمالاً همان خدایی که دهه‌ی شصت خمینی بود و حالا خودش:

«حقّاً و انصافاً باید گفت حادثه‌ی اربعین، این پیاده‌روی، این حضور همگانی مردم مسلمان، یک پدیده‌ی معجزه‌گون و معجزه‌آسا است. این یک چیز طبیعی نیست. با هیچ ترتیبی، با هیچ تدبیری، با هیچ دستی، با هیچ سیاستی امکان نداشت و امکان ندارد یک چنین حادثه‌ای پیش بیاید؛ این فقط دست خدا است…. پیدا است که دست خدای متعال در حال اقدام برای پیشرفت داعیه‌ی اسلام‌خواهی و اسلام‌گرایی است.» (۲۶ شهریور)

خامنه‌ای، با «معجزه‌گون و معجزه‌آسا» خواندن مراسم محبوبش، ندانسته، خیزشی را که از همان روز جوانه زده بود، توصیف می‌کرد. از قضا، خامنه‌ای به طرز بیمارگونی می‌کوشد برنامه‌ریزی‌شدگی را به خیزش ژینا نسبت بدهد؛ البته برنامه‌ریزی از سوی دشمنان خارجی و عوامل داخلی‌شان. با این‌همه، خیزش ژینا، بی هیچ ترتیبات و برنامه‌ای ظهور کرد، به نحوی‌که حتی خدای رژیم اسلامی نیز از آن شوکه شد، هرچند باز هم آن را به برنامه‌ریزی خوب «دشمن» نسبت داد: «در دلم به مهندسی خوب دشمن آفرین گفتم! خوب مهندسی کرده بود؛ همه چیز را در جای خود، به اندازه‌ی خود، آماده کرده بود.» (۲۲ دی)

اما شروع خیزش ژینا بیش‌تر چیزی بسان مداخله‌ی خداگون بود، اما نه خدای خامنه‌ای و نه «خدای متعال»، بلکه خدای رنگین‌کمان، خدای رنگارنگ کیان، آن‌که شاملو در «قصیده برای انسان ماه بهمن» ظهور و جهتش را چنین توصیف می‌کند: «و سوراخِ هر گلوله بر هر پیکر / دروازه‌یی‌ست که سه نفر صد نفر هزار نفر / که سیصد هزار نفر / از آن می‌گذرند / رو به بُرجِ زمردِ فردا.» یا آنی که اسماعیل خویی، در شعری برای نیوشا فرهی، «خدا–مردم»اش می‌نامد و فرد فرد کشتگان خیزش، و در ابتدای همه ژینا امینی، را شاید بتوان مصداق این «تو» تصور کرد:

تو آن تویی، تو همانی، آنی تو / که، در هزار راهه بسیارها خواستن، / از برای خدا–مردم، / گام‌هایش را می‌توان شمرد: / زیرا که از برای خدا–مردم گام می‌زده است؛ / و، در فضای میکده‌های صبور و خلوت درهم‌شکسته شدن، / در هوای خدا–مردم / جام‌هایش را می‌توان شمرد…

Ad placeholder