در این نوشته نمیخواهم در باب آنچه به عنوان ماهیت و ذات اسلام (به چنین چیزی باور ندارم) سخن بگویم بلکه موضوع بحث، تاریخ اجتماعی یا انضمامی اسلام (نهادها، شعائر و مراسم و باورهای مسلمانان به گونهای که خود را در تاریخ بازنمایاندهاند و نه تاریخ مقدس و افسانهای آن) است.
فرض کنیم آنچه از قول محمد و دیگر چهرههای شناخته شدهی اسلام در این چهارده قرن از قول مسلمانان باورمند بیان میشود وثوق داشته باشد (راست و دروغ و درستی و نادرستی آنها موضوعی متفاوت است با واقعیت باور امروزین به آنها و تاثیرشان در دنیای امروز) و رویدادهای روایت شده واقع نما باشند. مهم آن است که صدها میلیون مسلمان (آنها که فقط در شناسنامه مسلمان نیستند) به این امور باور دارند و این باورها بر زندگی آنان تاثیر میگذارد. به همین دلیل ضرورت دارد ببینیم غیر از مسئلهی درستی و نادرستی و راستین و دروغین بودن اولا چگونه و تحت چه فرایندی این امور به باور مسلمانان تبدیل شدهاند، ثانیا آیا آنچه را که برخی مسلمانان یا اسلامگرایان ادعا دارند (مثل اسلام به عنوان دین عدالت یا دین معنویت یا دین رهایی) در تاریخ آنها تا دوران اخیر وجود داشته است، و ثالثا حاملان واقعی و موثر و دراز مدت اسلام چه کسانی بوده و چه نقشی داشتهاند؟
رابطهی متقابل دین، قدرت و منفعت
آنچه سخنان پیامبر اسلام یا ائمهی شیعه و رویدادهای روایت شده را (فارغ از درستی و نادرستی آنها) به بخشی از حقیقت برای مسلمانان تبدیل کرده (در حالی که بسیاری از سخنان و رویدادها فراموش شدهاند) سه واقعیت بوده است:
۱) قدرت سیاسی و نظامی محمد و همراهانش و پس از وی دولتهایی که از مذهب برای کسب مشروعیت سیاسی خود بهره گرفتند (دین اسلام به عنوان مظاهر بیرونیاش- و نه ایمان افراد- ماهیتا یک پدیدهی سیاسی است)، چون بدون این قدرت نظامی و منابع مالی ناشی از آن آموزههای محمد نیز مانند آموزههای صدها فردی بود که اکنون نامشان از یادها رفته یا به عنوان مقدس و شاعر و عارف و درویش و سیاستمدار و رهبر فرقه پیروانی اندک یا مقبرهای در اطراف و اکناف عالم دارند؛
۲) مورد اعتماد واقع شدن وی در میان اقشاری از جامعه که باورهای وی را بسط دادند و ترویج این افکار در جهت منافع آنها بوده است؛ گرفتن طرف محمد و وفاداران به وی در حجاز آن روز (غیر از چند نفری که به وی قبل از کسب قدرت پیوستند) و دیگر جوامع فتح شده در برخی اقشار و گروهها (مثل تجار) مشخصا مبتنی بر پیگیری و کسب منافع بوده است؛ و
۳) روحیهی جهانگشایی و اقتدارگرایی ناشی از رهیافت تهاجمی محمد و پیروانش که این نظام باور را از یک مجموعهی باور قبیلهای به مجموعهای قدرتمند در سطح جهانی مبدل ساخت (حاکمان امروز جمهوری اسلامی تلاش میکنند همین رهیافت را دنبال کنند)؛ بدون این روحیه و عزم، محمد و قبیلهاش مبشران یک دین تازه در دنیا نمیبودند و مثل همهی قبایل دیگر در دنیای امروز به جهت سنتهای بومی و قومی آنها مورد مطالعه واقع میشدند. به عنوان نمونه پایه گذاری سنت حج به عنوان ضرورتی برای همهی مسلمانان در واقع سنتی برای به بار عام امپراطوری آمدن است که البته رنگ و بوی دینی بدان داده شده است.
هر سه وجه هم برای آنان که از مجرای مذهب به دنبال معنویت و التیام بخشی بودهاند، هم برای عدالت خواهان و کسانی که به دنبال رهایی خود بودهاند و هم برای کسانی که تصور میکردهاند بدون تمسک به حاملان رسمی دین میتوانند از آن برای کسب قدرت اجتماعی و سیاسی استفاده کنند مورد غفلت واقع شده است. از این جهت کسانی که برای معنویت، عدالت و رهایی به سراغ آموزههای اسلامی میروند با یک سوء تفاهم مواجه بودهاند. حتی اگر مولفههایی از این سه در اسلام تاریخی و اسلام در برخی مناطق جغرافیایی به چشم میخورد اینها عناصری هستند که از بیرون به آموزههای محمد و پیروانش چسبانده یا بار شده است.
علیه معنویت
هر سه وجهی که حاملان رسمی دین به عنوان آموزههای اسلام عرضه میکنند یعنی اخلاق، فقه و کلام هیچ نسبتی با معنویت ندارد. مسلمانان نواندیش و احیاگر و اسلامگرایان به درستی دریافتهاند که دین در دنیای امروز عمدتا متکفل پاسخ به نیاز آدمیان به معناست. از همین جهت آنها ادعا کردهاند که در دنیای امروز به اندازهی کافی معنویت عرضه نمیشود (که این ادعا نادرست است). بعد بدون عیان کردن مقدمهی دیگر خود یعنی این که “اسلام بهترین مکتب برای عرضهی معنویت است” (نمی گویند چرا) به این نتیجه میرسند که دنیا تشنهی اسلام است.
معنویتی که بر اسلام امروز (اسلامی که در گذر زمان ساخته و پرداخته شده) − مثل کلام و اخلاق مورد ادعای آن − سوار شده هیچ نسبتی با فقه که هستهی سخت آموزههای ائمهی شیعه و روحانیت آن است ندارد. آموزههای کلامی مسلمانان اسلامیزه شدهی (با برخی آیات و روایات) فلسفهی یونانی و حکمت ایرانی ماقبل اسلاماند. در حوزهی اخلاق نیز آنجا که کار از نصایح فراتر میرود علم اخلاق مسلمانان همان اخلاق ارسطویی به علاوهی آیات و روایاتی برای اسلامی کردن آنهاست (نگاه کنید به آثار ملا احمد و ملا مهدی نراقی).
اصولا معنویت به عنوان یکی از کالاها یا خدمات مورد نیاز از برساختههای دنیای جدید است. ادیان ابراهیمی اصولا خود را به عنوان مجموعههای معنوی عرضه نکردهاند (حساب حلقات درویشان از دین رسمی جداست). آنها ادعا نمیکنند که آمدهاند به زندگی آدمیان معنا بدهند. معنا بخشی به زندگی از مقتضیات زندگی امروز است و در هیچ متنی از متون دینی ابراهیمی بدان اشاره نشده است. نماز و روزه و عبادت و دعا در زبان پیامبر اسلام و ائمهی شیعه برای عادت به بندگیاند و نه معنا بخشی به زندگی.
در معنا بخشی به زندگی، این دنیاست که محور قرار میگیرد در حالی که برای بندگی خداوند باید از روابط و معادلات حاکم بر دنیا فاصله گرفت. از این جهت آنها که برای کسب معنویت یا معنا دادن به زندگی خود (بدون درگیر شدن در معادلات قدرت) به سراغ اسلام میروند دچار نوعی سوء تفاهم هستند و به همین لحاظ وقتی آنچه را میخواهند در آموزههای اسلام نمییابند آنها را بر آن بار میکنند.
برابری خیالی
مسلمانان در طول تاریخ اسلام جامعهای عادلانه و منصفانه تاسیس نکردهاند (به سخنان یا ادعاها کاری نداریم) حتی در جوامع کوچکی که خود بنیان گذاشتهاند. مهمترین وجه عدالت و انصاف فرصت برابر برای همهی شهروندان جهت رشد فردی و جمعی و دسترسی به منابع ثروت و منزلت و قدرت است که با برابری همهی افراد در برابر قانون، دسترسی همگانی به حداقلهای زندگی از طریق چترهای حمایتی عمومی (برای همه و نه صرفا باورمندان) و آموزش عمومی عرفی حاصل میشود. هیچ یک از این سه مفهوم در آموزههای اسلامی (چنان که در متون آمده) دیده نمیشود و مسلمانان نیز به دنبال تحقق آنها نبودهاند.
نشستن محمد در یک دایره (البته فقط در برخی موارد، چون او همیشه چنین نمیکرد) یا نفی بردگی در مواردی خاص (پیامبر اسلام برده داری را به طور کلی نفی نکرده است)، یا توزیع برابر بیت المال (در مواردی بسیار محدود در سنت مسلمانان صدر اسلام) اصولا با برابری فرصتها یا خدمات عمومی یا آموزش عمومی نسبتی ندارد. افراد در برابرخدا و خلق با توجه به مسلمان بودن یا نبودن و میزان تقوا (که قابل اندازه گیری نیست) درجه بندی میشوند. تنها برابریای که در آموزههای اسلامی به چشم میخورد تساوی در تقسیم غنائم در برخی موارد است که به آن نیز تنها در دورهای بسیار کوتاه از تاریخ اسلام عمل شده و هدف آن جذب نیروی بیشتر برای فتوحات بوده است. این خصوصیت در دیگر جنگاوران در دورهی ماقبل کسب قدرت نیز به چشم میخورد.
اصولا چیزی به نام قانون در آموزههای مسلمانان باورمند وجود ندارد. آنها تلاش کردهاند شریعت را به عنوان قانون به آدمیان بفروشند اما شریعت مجموعهای دستورالعمل برای اطاعت از خداست و نه تنظیم روابط اجتماعی، استیفای حقوق افراد و مقید سازی نهادهای قدرت که کارکرد اصلی قانون است.
بردگی و تبعیض
نهادهای دینی در اسلام همانند دیگر نهادهای دینی در گذشته طرفدار وضع موجود بوده و به تقویت روالهای تبعیض آمیز و شرایط بردگی انسانها برای قدرت و ثروت میپرداختهاند. وضعیت زنان بهترین نمونه برای این نوع برخورد است. زنان در چارچوب سنتهای اکثر جوامع از جمله مسلمانان انسان درجهی دو یا حتی حیوان تصور میشدهاند و نهادهای دینی مسلمانان نیز بر این امر صحه گذاردهاند. حتی یک مورد از رهایی زنان از قیود در میان مسلمانان به چشم نمیخورد بلکه آنها قیود تازهای بر دست و پای زنان (مثل تفکیک جنسیتی یا حجاب) زدهاند. در باب بردگان نیز مسلمانان و رهبران آنها علی رغم نفی ظاهری برای استخدام نیرو در دوران بسیار کوتاه نهضت برای کسب قدرت، نظام بردگی را تداوم بخشیدهاند.
به خاک کردن دختران به عنوان یک سنت پیش از اسلام نیز داستانی است که مسلمانان برای آویختن مدال بر سینهی خود ساخته و پرداختهاند. اگر چنین سنتی حاکم بوده چگونه اعراب حجاز به تولید مثل میپرداختهاند؟ رفتار یک یا چند فرد را نمیتوان به حساب همه گذاشت و سنت ماقبل اسلام تصور کرد. کسانی که منکر این موضوع هستند و مسلمانان را الغا کنندهی بردگی میدانند بهتر است نگاهی به دستورات فقه در این باب بیندازند، در بابهایی مثل جهاد یا معاملات.
رفتار امروز مسلمانان در تاسیس جامعهی طبقاتی و مبتنی بر امتیاز شاهد خوبی بر این تبعیض نهادینه است. روحانیت شیعه حتی لباس خود را لباس برتر میشمارد: “لباس روحانیت، لباس برتر است.” (محمد رضا مهدوی کنی، الف ۱۴ آبان ۱۳۹۱) این لباس نیز به عنوان لباس مردانه- قدرت- معرفی میشود: “این برادرانی که امروز میخواهند معمم شوند باید تعهد کنند که مرد باشند و لباس مردانه و روحانیت بپوشند.” (همانجا)
سواری نمیدهند
احیاگران، اصلاح طلبان، روشنفکران یا نواندیشان دینی (هر اسمی که میخواهید بر آنها بگذارید یا برخود گذاشتهاند) در پی آن بودهاند که با سوار شدن بر مرکب دین اسب خود را برانند و به همین دلیل در دوران جدید تلاش کردند معنویت، عدالت و رهایی را بر دین سوار کنند. اما این دین بدون متولی نبوده و متولیان نه تنها نهادهای خود را حفظ کردهاند بلکه با استفاده از سلاح تکفیر و تفسیق و مرتد شناسی تلاش کردهاند رقبای مدعی دین شناسی یا اسلام شناسی را از میدان به در کنند. حاملان اصلی دین هیچگاه مدعی عرضهی عدالت، رهایی و معنا دادن به زندگی بشر نبودهاند.
روشنفکران و احیاگران و نواندیشان دینی تصور میکردهاند که چون تودهی مردم مسلماناند با اتکا به اسلام بهتر میتوانند آنها را بسیج کرده و مغازهای در برابر روحانیت در بازار دین باز کنند و سهمی از قدرت سیاسی و اجتماعی را با اتکا به دین به دست آورند غافل از آن که روحانیت چندین قرن در این بازار مشغول به کسب و کار و نهاد سازی بوده و به این آسانی این کسب و کار پر سود را به دیگری تحویل نمیدهد.
جانا سخن از زبان ما میگویی !
یک شهروند ساده / 03 June 2013
بسیار متین و منسجم وهمراه مثالهای عینی! کاش کسی پیدا شود و ایرادی از این مقاله کوتاه ولی نغز و پر محتوا بگیرد.به قلم نویسنده دست مریزاد باید گفت.بامید ادامه …. !
nosterpacus / 03 June 2013
بیشتر مطالب این نوشتار ، تا قبل از بخش آخر ، درست است . اما بخش آخر با سرنام “سواری نمی دهند ” که میتوان گفت نتیجه گیری این بحث می باشد ، نادرست و ناشی از عدم شناخت کافی جامعه ایرانی است . نویسنده ی این نوشتار از مقدمه ی درست به نتیجه ی نادرست رسیده اند . اشکالی که در چندین نوشتار دیگر ایشان نیز مشاهده شده است ( به طور مثال نوشتاری حدودا با نام ” کوچکتر ، بهتر ” ) .
اشکال اساسی ایشان آگاهی نابسنده از ساز و کار سیاست و سیاست ورزی و سیاه و سپید دیدن پدیده هاست که در ترکیب با دور بودن از ذهنیت ایرانیان موجب بروز این گونه اشتباه ها می شود.
نواندیشی دینی روزنه ایست به مغز بسته ی دینداران سنتی در جامعه تا اندکی روشنی و تغییر در عقاید و افکار آنان ، حداقل در نخبگان آنها ، ایجاد شود. مذهبیون با نواندیشان دینی بسیار بهتر ، سریع تر ، راحت تر و کم هزینه تر ارتباط برقرار می کنند تا با کسانی مانند نویسنده ی این نوشتار . البته نواندیشی دینی تنها راه نفوذ به این مغزها نیست . مدرنیزاسیون ، گسترش صنایع و تبدیل کشاورز به کارگر ، تبدیل روستا به شهر و ایجاد جوامع بزرگ تر ، استفاده ی درست از رسانه ها ( به ویژه در حال حاضر که با انفجار رسانه مواجه ایم ) و ……………….. ، حتی در شرایط دیکتاتوری ، نیز می توانند همین کارکرد را داشته باشند. اما از نواندیشی دینی هم نمی توان به سادگی گذشت . پدیده ای که تا مدت های مدیدی در ایران کاربرد دارد.
کسانی که مخالف و مانع این روزنه هستند ، باید بتوانند پیشنهاد دیگری در قد و قواره نواندیشی دینی برای شرایط فعلی ایران ارائه دهند.
پویان / 11 June 2013