سی سال پس از حمله تروریستهای جمهوری اسلامی ایران به رهبران حزب دمکرات کردستان و همراهان آنها در برلین، کاظم دارابی، محکوم رده اول این جنایت که پس از ۱۵ سال زندان به ایران بازگشت، گفته اگر آن زمان جمهوری اسلامی «قاطعانه» پیگیر کار او میشد و «به موقع و قوی عمل میکرد، دیگر ماجرای [حمید] نوری تکراری نمیشد». دارابی و همدستانش در آلمان محاکمه شدند و روایت محاکمه آنها کتابی شد به نام «هنوز در برلن قاضی هست»؛ نوشته مهران پاینده، حمید نوذری و عباس خداقلی.
حمید نوری، دادیار سابق زندان گوهردشت در زمان اعدام زندانیان سیاسی در تابستان سال ۶۷، بیستوچهار سال پس از پایان دادگاه میکونوس، در سوئد بازداشت شد. دادگاه سوئد برای رسیدگی به اتهامهای نوری ۹۳ جلسه تشکیل داد و ۶۰ شاکی و شاهد در مقابل هیأت قضات و نوری روایت خود را از آن سالها بیان کردند.
میهن روستا، فعال جنبش دادخواهی که همسرش، رضا عصمتی سال ۶۷ در زندان اوین اعدام شد، از جمله افرادی است که هر دو دادگاه برلین و سوئد را دنبال کرده است. او در جریان دادگاه میکونوس در صحن دادگاه حاضر شد و روند دادگاه نوری را هم از شبکههای اجتماعی و پخش زنده پی گرفت.
زمانه با میهن روستا درباره شباهتها و تفاوتهای این دو دادگاه و همینطور «جنبش دادخواهی» در ایران گفتوگو کرده است. روستا معتقد است مقاومت خانواده کشتهشدگان آن سالها و جانبهدربردگان، سرانجام رژیم جمهوری اسلامی را برای پذیرش جنایت به زانو درآورده است.
▪️ زمانه: از آنجا که شما هم دادگاه میکونوس را از نزدیک دنبال کردید و از جزئیات آن مطلع هستید و هم دادگاه حمید نوری در استکهلم را، تفاوت و تشابه بین این دو دادگاه را در چه میبینید؟
میهن روستا: ابتدا یک نکته را به لحاظ حسی بگویم. هر دو دادگاه برای من و ما این بود که به جنایت افرادی رسیدگی میکرد که عزیزان ما را گرفته بودند. در میکونوس تروریستهایی که نوری دهکردی را به عنوان بهترین دوست من و پسرم -سعید- و رهبران حزب دمُکرات کردستان را کشته بودند، محاکمه میشدند. ترور نوری دهکردی برای سعید اینگونه بود که انگار برای بار دوم پدرش را کشتهاند. سعید پسر من با سارا دختر دهکردی (دختر نوری دهکری) با هم بزرگ شدند. او با سعید خیلی مهربان بود. سعید پریدن از دایو استخر و شنا را با او یاد گرفته بود. ما در میکونوس یک دوست بسیار خوب و مهربان را از دست دادیم. دادگاه میکونوس دادگاه تروریستهایی بود که به او و همراهانش تیر خلاص زده بودند.
دادگاه حمید نوری هم محاکمه جنایتکاری بود که در شکنجه و اعدام عزیزان ما دست داشت. درست است که دادگاه به کشتار در اوین ربطی نداشت، اما من خودم را جزئی از دادگاه میدانستم و بخشی از آن دادگاه هستم، چرا که علاوه بر همسرم که در اوین اعدام شد، دوستان و آشنایان نزدیکی داشتم که در گوهردشت شکنجه و اعدام شدند. بازداشت و محاکمه نوری دوباره من -و ما را- پرتاب کرد به آن دوره هولناک دهه شصت و زمانی که اولین بار بعد از اینکه زندانیان آزاد شدند، ما تازه فهمیدم در زندانها چه گذشته است.
از اینکه بگذریم درباره شباهتها و تفاوتهای دادگاه، من در دادگاه نوری شرکت نداشتم، همه را اما دنبال کردم و فکر میکنم شباهتهای بسیاری میان این دو دادگاه وجود دارد. به لحاظ شکلی دادگاه در آلمان یک هیأت قضات داشت و از میان این هیأت یک قاضی ریاست دادگاه را عهدهدار بود. دو قاضی که از آنها به عنوان رزرو نام برده میشد. در سوئد نیز یک هیأت منصفه، یک قاضی که ریاست دادگاه را عهدهدار است و دو شهروند غیر حقوقدان سوئدی که هیأت قضات را در طول محاکمه همراهی میکنند، دادگاه را پیش میبردند.
دادگاه میکونوس در ساختمان دادگستری برلین برگزار شد. جلسات در یک تالار بزرگ که هیأت قضات در بالاترین قسمت این دادگاه مینشستند، برگزار شد. در قسمت چپ قضات، دادستان جای داشت و در قسمت پائینتر جلوی دادستان، وکلای شاکیان و جلوی این وکلا، شاکیان جا گرفته بودند. متهمان در دو بخش سمت راست و چپ سالن نشسته بودند، پشت اتاقکهای شیشهای ضد گلوله و جلوی متهمان نیز وکلای مدافع آنها. در دادگاه میکونوس قضات، دادستانها، همه متهمین و اکثر وکلای مدافع و بیشتر تماشاچیان مرد بودند.
در دادگاه نوری چهار زن دادستان این پرونده هستند که خود تفاوت بزرگی را با دادگاه میکونوس نشان میدهد و هم این که نوری در تمام جلسات دادگاه کنار وکلای خود نشست.
در میکونوس خبرنگاران و مترجمان نیز جز در چند مورد خاص در همان قسمت جلوی دادگاه مینشستند. دادگاه علنی برگزار میشد، حدود ۵۰ تا ۶۰ نفر میتوانستند به عنوان تماشاچی در این جلسات حضور داشته باشند. به این عده از در پشت ساختمان اصلی با رعایت اصول بسیار شدید امنیتی، اجازه حضور در دادگاه میدادند. این شرکت کنندگان میبایست تمام وسایل خود را، از کیف تا پالتو و… در کمدهایی میگذاشتند و اجازه حمل هیچ وسیلهای را با خود نداشتند. در مراحل اولیه دادگاه تماشاچیان میتوانستند کاغذ و قلم همراه داشته باشند، اما پس از آن همراه داشتن مداد و کاغذ هم ممنوع شد.
فیلمبرداری، عکسبرداری و ضبط صدا و برداشتن یادداشت از طرف تماشاچیان ممنوع بود. حتی بعد از اینکه در چند شماره نشریه مجاهد مشروح جلسات دادگاه منتشر شد، دادگاه انتشار صورت دقیق مذاکرات را ممنوع کرد. شاهدان در دادگاه میکونوس و در دادگاه حمید نوری اجازه نداشتند قبل از شهادت در دادگاه حضور داشته باشند. همینطور رفتار قضات و رئیس دادگاه در هر دو دادگاه در هدایت و نظم و ترتیب دادگاه به هم شباهت داشت. دادگاه میکونوس به زبان آلمانی و عربی برگزار شد و در ارتباط با برخی شهادتها به فارسی هم ترجمه میشد.
▪️ شاهدان یا شیوه شهادت آنها را در دو دادگاه میکونوس و حمید نوری چگونه دیدید؟
_: تفاوت اصلی دادگاه نوری و دادگاه میکونوس در موازین قانونی است که محاکمه بر اساس آن شکل گرفته است. دادگاه میکونوس به محاکمه متهمانی پرداخت که در کشور آلمان و در شهر برلین دست به جنایت زده بودند و سه نفر از اعضا حزب دمکرات کردستان ایران و یک نفر از یاران این حزب را به قتل رساندند. برای ۵ نفر از دستگیر شدگان تقاضای رسیدگی قضایی به جرم قتل صادر شده بود.
محاکمه متهمان در دادگاه میکونوس با موانع قانونی در ارتباط با عاملیت قانونی برای برگزاری دادگاه روبهرو نبود. دادستان کل کشور آلمان در طول تحقیقات خود با چهار جسد در رستوران میکونوس، تعدادی شاهد که هنگام ترور چه به عنوان کارکنان و چه به عنوان مشتری در محل حضور داشتند و همچنین یک ساک حاوی اسلحههایی که با آنها به قربانیان شلیک شده بود، برای تنظیم ادعانامه با مشکلی روبهرو نبود. مدارک با کمک پلیس جنایی فدرال آلمان جمعآوری شده بود و حتی تعدادی از آمران این قتل و عاملان اجرای آن به دام پلیس آلمان افتاده بودند. در آن تاریخ این متهمان در شهرهای مختلف آلمان پراکنده بودند، اما کمک نهادهای گوناگون مثل پلیس فدرال آلمان، سازمان اطلاعات داخلی و خارجی آلمان و سرویسهای امنیتی خارجی همه با هم شرایط برگزاری این دادگاه را مهیا ساختند که خوشبختانه به نتیجه هم رسید.
از طرف دیگر شاهدان ایرانی که به دادگاه فراخوانده شدند، یا خود آنها در شب ترور در رستوران حضور داشتند و پشت همان میزی نشسته بودند که ترور صورت گرفت و یا کسانی بودند که در جریان این نشست قرار داشتند و به نوعی میتوانستند در این رابطه اطلاعات بیشتری برای پیشبرد امر دادرسی در اختیار دادگاه قرار بدهند.
برای دادستان با روشن شدن نقش وزارت اطلاعات ایران و علی فلاحیان به عنوان وزیر اطلاعات، دولتی بودن این ترور مشخص شد. این موضوع از طریق سازمانهای اطلاعاتی آلمان، سخنان خود فلاحیان و ارتباط برخی از متهمین با سازمانهای امنیتی ایران روشن شده بود.
شاهد «سی» یا همان «ابوالقاسم مفتاحی» در شهادت خود چگونگی ساختار تصمیمگیری در ایران، نقش «کمیتهی امور ویژه» که [به گفته او] نقش مهمی در چگونگی ساختار تصمیمگیری در درون کشور داشت و همچنین ارگانهای وابسته به آن در قتل و ترورهای خارج کشور را روشن کرد. شهادت مصباحی افشا کرد کمیتههای متشکل از نمایندگان رهبر، رئیسجمهور، وزیر امور خارجه، فرمانده سپاه و وزیر اطلاعات تصمیم به قتل شرفکندی، دبیر اول حزب دمکرات کردستان ایران گرفتند و مسئولیت اجرای این ترور را به فلاحیان وزیر اطلاعات ایران دادند.
دادگاه حمید نوری یک دادگاه بینالمللی بود، ضوابط قانونی این دادگاه از دادگاههای جنایی متفاوت است. این یک دادگاه نیابتی است، به جرمی رسیدگی کرد که در آن کشور اتفاق نیفتاده است. بزرگترین مشکل دادگاه نوری ارائه مدارکی است که [هنوز] در دست نیست. تقریبا تمام اسناد و اطلاعات مربوط به این کشتار در اختیار سیستمی است که این جنایت را برنامهریزی و اجرا کرد، اما تا کنون از انتشار هرگونه خبر و اطلاعاتی درباره آن جلوگیری کرده است.
دستگیری حمید نوری به عنوان یکی از عاملان جنایت، واقعه بسیار مهمی برای جنبش دادخواهی ایران و دستیبابی به عدالت است. پایداری خانوادههای به قتلرسیدگان در تابستان ۱۳۶۷ برای جلوگیری از فراموشی و ایستادگی آنها برای حفظ خاوران به عنوان سند یک جنایت تاریخی و نامههای کتبی به مراکز رسمی داخلی و خارجی، کتاب و نوشته و مصاحبههای زندانیان سیاسی که از آن جهنم جان سالم به در بُردند، سکوت و بیخبری از چند و چون آن کشتار را شکست و سندی شد بر افشا و اثبات این جنات هولناک.
ایرج مصداقی که بانی و باعث دستگیری حمید نوری در استکهلم سوئد است، یک قدم مهم تاریخی برداشته و کلید محاکمات این جنایتکاران را چرخانده است. این دادگاه محاکمهای است بر اساس موازین حقوقی شناخته شده بینالمللی که در آن حفظ شأن انسانی چه به عنوان متهم و یا شاکی و شاهد رعایت میشود. هرچند واقعیت تلخ در این محاکمه این است که بار مسئولیت دستیابی به حقیقت و عدالت فقط و فقط بر دوش زندانیان جان بهدربرده و خانوادههای زندانیان سال ۶۷ افتاد. خانوادهها و زندانیان شاهد، سند هویت کشتهشدگان و جنایت تابستان ۶۷ در زندان هستند.
یک نکته بسیار مهم که توجه را جلب میکند، شباهت غیرعادی دادگاه حمید نوری به دادگاه جنایتکاران فاشیست [در آلمان دوره نازیسم] است. به عنوان مثال در دادگاهی که در فرانکفورت علیه جنایتکاران اردوگاه مرگ آشویتس تشکیل شد، روشن گشت که رئیسان و زندانبانان آن اردوگاه در روزهای آخر حکومتشان تمام مدارک جنایت را نابود کردند. در نتیجه در دادگاه فرانکفورت و استکهلم این شاهدان بودند که سند اثبات جنایتکاران شدند و مسئولیت در هر دو دادگاه آشویتس و نوری بر دوش آنها به عنوان بازماندهگان جنایت بود.
▪️ همزمان با دادگاه نوری شاهد اقدامهایی در ایران علیه شهروندان سوئدی به قصد فشار بر دولت سوئد بودیم. در میکونوس هم این رویه در پیش گرفته شد. شما عملکرد دو دولت سوئد و آلمان در رسیدگی به این دو پرونده را چگونه ارزیابی میکنید؟
_: مقامهای دولتی آلمان به ویژه وزیر دادگستری و وزیر هماهنگکننده سازمانهای اطلاعاتی آلمان در آن زمان تلاش میکردند که دولتی بودن تروریسم در واقعه میکونوس را زیر سوال ببرند. دادستانی و بخشی از حکومت آلمان با این رویکرد مخالفت کرد. این دادگاه در واقع دست دراز جمهوری اسلامی را در آلمان نشان میداد؛ آلمانی که همواره از ابتدای به قدرت رسیدن جمهوی اسلامی رابطه اقتصادی بسیار پر منفعتی با آن داشته است. دولت آلمان شناخت بسیار خوبی از اقدامهای تروریستی و گروگانگیریهای رژیم برای پیشبرد مقاصد سیاسی خود داشت و دارد. آن زمان خطر ترور در آلمان را جدی ارزیابی کرده بود. دو نمونه این بررسیها و گزارشها مذاکرات اشمیت باوئر با ایران دو ماه قبل از ترور در میکونوس است و یک گزارش سازمان امنیت داخلی آلمان که در آن نسبت به نقش سازمان تروریستی ایران درآلمان هشدار داده بود.
میتوان حدس زد که دولت سوئد هم با تشکیل این دادگاه احتمالا به عواقب ناخوشایند این واقعه هم از نظر اقتصادی و هم از نظر سیاسی و ملی برای شهروندانش واقف بوده است. اما[نکته این است که] قوه قضاییه در این دو کشور فقط بر روی کاغذ از استقلال برخوردار نیستند و ایرانیان میتوانند تائید کنند که حداقل در دو مورد -نوری و میکونوس- این استقلال را تجربه کردهاند. این قوه توانسته از استقلال خود بهره ببرد و علیرغم عواقب منفی که این رویارویی به همراه داشته؛ دادگاهی را به جریان بیاندازد و با استفاده از قانون جنایتکارانی که با نقشه و اوامر جمهوری اسلامی دست به جنایت زدهاند را به محاکمه بکشاند.
قصد من این جا درگیر شدن با این بحث نیست که آیا قوه قضائیه این کشورها میتوانند از استقلال مطلق برخوردار باشد، مهم برای ما این است که ما این لحظهی تاریخی مهم را اینگونه تجربه کردهایم.
▪️ همزمان با آخرین جلسات دادگاه حمید نوری در استکهلم، در ایران اعلام کردند که حکم اعدام احمدرضا جلالی را اجرا میکنند. این همزمانی را میتوان بخشی از فشار جمهوری اسلامی برای نجات حمید نوری دانست؟
_: ما سالهاست که شاهد فشارهایی بودهایم که دولت ایران هر زمان و هر کجا که لازم داشته، اعمال کرده است. در زمانی که دادگاه میکونوس در جریان بود دو نفر آلمانی در ایران محکوم به مرگ شدند تا متهمان در برلین آزاد شوند. هیأت قضات و دادستانها تهدید به مرگ شدند و به همین دلیل برای مدتی زیر پوشش امنیتی پلیس قرار داشتند. همینطور فعالان تبعیدی هدف تماس ترورهای تلفنی قرار گرفتند و تهدید شدند.
ما در سوئد[در برخورد با دادگاه نوری] نیز دوباره همان سیستم زیر فشار قرار دادن و تهدید را تجربه میکنیم. با توجه به این که یکی از وظایف هر سیستم دولتی نگهداری و حضانت از سلامتی جسمی و روحی شهروندانش است، دولت سوئد بیشک در ارتباط با شهروندانش که گروگان کرفته شدهاند، دست به مذاکراتی با ایران خواهد زد. ما باید ابتدا منتظر صدور رأی بمانیم، پس از آن است که می توانیم درباره شدت گرفتن تهدیدهای ایران و تصمیم دولت سوئد نظر بدهیم. آن چه روشن است، «چرخ ماشین کشتار» جمهوری اسلامی ایران بر همان پایه میچرخد که از ۴۴ سال پیش شروع به چرخیدن کرده است.
▪️ برگردیم به دادگاه نوری در استکهلم. یکی از مواردی که در دادگاه حمید نوری توجه همه ما را جلب کرد، فراموشی شاهدان یا تناقضهایی در روایتها بود که باعث شد وکلای حمید نوری هم به آن اشاره کنند و بخش مهمی از دفاعیات پایانی خود را بر اساس آن بنا کنند. این مساله، اهمیت آرشیو و مستندسازی دقیق را برجستهتر میکند. شما چه فکر میکنید؟
_: در جواب باید بگویم بسیار مهم است به موقعیتی که شاهدان در دوسالی که از آغاز دستگیری نوری در آن زیستهاند، توجه داشته باشیم.
پژوهشهای محققان امور اجتماعی و روانشناسان میخواهند توجه مراجع قضایی و انسانها را به موقعیت بازماندگان اردوگاههای فاشیستی و نقش آنها به عنوان شاهد و اهمیت در مراقبت ویژه از سلامت روح و جسم آنها جلب کند. از نظر این محققان بدترین و سختترین لحظه برای بازماندگان اردوگاهها، روبهرو شدن با دستاندکاران اردوگاهها بوده است؛ مواجهه با جانیانی که آنها را از تمام حقوق انسانیشان بیبهره کرده بودند، شدیدترین تحقیر و توهینها را به آنها روا داشته بودند، حق زندگی و مرگشان در دست آنها بود و آن لحظههای سخت تنهایی، گرسنگی، ترس، اندوه و پایداریشان، همه با این روبهرویی دوباره زنده میشود و شاهد را در موقعیتی بین حال و گذشته معلق میسازد.
شاهد یک معنا دارد؛ اگر به تاریخ آلمان مراجعه کنیم بعد از پیروزی متفقین و بعد از دادگاه نورنبرگ، بازماندگان اردوگاههای نازی مانند زندانیان ما شروع به نوشتن خاطرات خود میکنند؛ در این خاطرات نیز با روایتهای گوناگون از یک واقعه خاص روبهرو هستیم.
از موقعی که شاهد اطلاع پیدا میکند که باید در دادگاه شرکت کند، در فضایی بین واقعیت جاری و آنچه بر او در دوران زندان گذشته، زندگی میکند. تجربه دو باره زندان، شکنجه در اوین و گوهردشت وسط یک شهر اروپایی برای شاهدان دوباره زنده شده است و در دادگاه با جلاد روبهرو میشوند.
دادخواهان در دادگاه نوری واقف بودند که این شهادتها چه تاثیر غیرقابل انکاری در روند این دادگاه خواهد داشت، اما به نظرم ما آن موقعیت ویژه که شاهدان در آن قرار گرفته بودند را نادیده گرفتیم و از انتظارات خود حرکت کردیم. بار تمام کمی و کاستیها را بیشتر به دوش زندانیانی که حالا به عنوان شاهد در موقعیتی بین گذشته و حال معلق بودند، گذاشتیم.
البته این موضوع هم قابل اهمیت است که بخش مهمی از دادخواهی، دادخواهی قضایی است و شاهدین در این دادگاه یک عنصر قضایی محسوب میشوند و نه قربانی. این شهادتها در چنین دادگاههایی از اهمیت ویژهای برخوردارند. باید به این موضوع واقف بود و بر اساس موازین قانونی شهادت داد. فکر میکنم شاید یکی از مهمترین قدمها [در دادخواهی] بالابردن شناخت حقوقی باشد.
در این دوره که دادگاه نوری برقرار بود، ما بارها و بارها از کاستیها و ضعفهایمان برای دادخواهی و عدالت گفتوگو و فراموش کردیم که محاکمات جنایتکاران دوران فاشیسم از حمایت وسیع کشورهای پیروز برخوردار بود. مراکز دولتی برای نجات مدارک جنایت به وجود آمدند تا تحقیقات همه جانبهای در این زمینه انجام دهند. با یک بررسی ساده میتوان به ابعاد امکاناتی که در اختیار مراکز قضایی قرار داده شد تا این محاکمات با موفقیت به انجام برسد، پی برد.
ایرج مصداقی در مصاحبهای که روز پایانی دادگاه نوری انجام داد، انگشت روی نکته بسیار مهمی گذاشت. او گفت شاهدان با تمام اختلافات نظری و فردی و غیره، در یک امر کار مشترکی با هم انجام دادند، آن هم شهادت بود که همگی باهم انجام دادند.
▪️ اما این دادگاه و دستگیری نوری نتیجه ۴۳ سال جنبش دادخواهی است. از ایستادگی مادران خاوران و خانوادهها و جان به دربردگان تا به امروز…
_: فکر نمیکنم که کسی مخالف این نظر باشد. در این زمینه همه هم نظر هستیم و این محاکمه نیز بخشی از جنبش دادخواهی است که با پایداری خانوادههای زندانیان که بازماندگان خانوادههای زندانیان سیاسی زمان شاه شکل گرفت و در رژیم جمهوری اسلامی نیز با تلاشهای خانوادهها برای زنده نگاهداشتن یاد و خاطره فرزندانشان و جلوگیری از فراموشی ادامه یافت.
همانطور که در بالا هم اشاره کردم خاطرات زندانیان، افشای حاکمان شرع با نام و نشان، به اصطلاح دادستانهای دادگاههای انقلاب، شکنجهگرانی همچون لاجوردی، حاج داوود رحمانی، حمید نوری و بسیاری دیگر، دستنوشتهها و مصاحبهها، افشاگریهایی به دست آمده که تاریخ زندان را بازگو کرده و به ثبت رسانده؛ همه نقطههای مثبتی هستند که به جنبش دادخواهی ایران نامی دادهاند. همانطور که در دادگاه نوری دیدیم این کتابها، نوشتهها و تحقیقات، اسنادی بودند که دادستانها با استناد به آنها دادخواست خود را تنظیم کرده بودند.
▪️ پیرامون دادگاه نوری ما دوباره شاهد بحث بر سر مفهوم دادخواهی یا مفاهیم دادخواهی با خوانشهای مختلف روبهرو بودیم. پرسش من بیشتر ناظر به این است که تعریف یا تعاریف دادخواهی یا برداشتی که در فضای اجتماعی ایران از این مفهوم وجود دارد، تا چه اندازه دقیق است؟
ــ: شاهدینی که در باره قتلهای دولتی شهادت میدهند از گذشته میگویند؛ یک گذشته سخت و غیرانسانی که در آن حضور داشته و تکرار آن شرایط یا خاطرات میتواند دوباره برای آنها مشکلات روحی و روانی ایجاد کند. اما لحظهای که آنها تصمیم میگیرند از زندگی ومشاهدات خود سخن بگویند، مسئولیت خود را به عنوان یک انسان به عهده میگیرد و زبان گویای آنهایی میشود که فرصت نیافتند دهان باز کنند و روایت خود را بگویند. این شهادتها اما یک هدف دیگر را نیز دنبال میکند؛ این شاهدان میخواهند به نسل جوان هشدار بدهند، تا بدین وسیله از تکرار چنین فجایعی جلوگیری کنند. هر دادگاهی نیز از جمله وظایفش یکی تامین همین هدف است؛ و همین کار را میکند؛ محاکمه و مجازات مرتکبین جرم برای جلوگیری از تکرار جرم است.
اینجا باید به نقش شاهدان در دادگاه نوری در رابطه با اعدام زندانیان چپ اشاره کنم. دادستان برای اثبات کشتار مجاهدین میتوانست به فتوا (حکم) خمینی رجوع بدهد، اما برای کشتار زندانیان چپ مدرکی وجود نداشت. دادستان برای اثبات به قتل رسیدن چپها در تابستان ۶۷ نیازمند شهادت بازماندگان آن جنایت بود. این شاهدان هویت کشتهشدگان با باورهای مارکسیستی را به اثبات رساندند و چنانچه دادگاه رای به محکومیت نوری در زمینه قتل عمد بدهد، این همان کاری است که در محاکمه جنایتکاران فاشیست، بازماندگان اردوگاههای مرگ بر عهده داشتند.
▪️ یک سوال باقی میماند و آن تاثیر دادگاه حمید نوری بر حافظه جمعی است. این حافظه دستکاری شده و در هجوم اطلاعات نادرست و کذبی که از سوی دستگاه حاکم و حتی بخشی از اپوزیسیون تولید میشود، قرار دارد، چگونه باید با آن مقابله کرد؟
_: برای شکل گرفتن حافظه جمعی نیاز به یک پروسه طولانی کار همهجانبه فردی، اجتماعی و سیاسی داریم. ما در عصری زندگی میکنیم که هر نوع اطلاعی را میتوانیم با زدن یک دکمه بر روی صفحههای تلفنهای دستیمان و انواع و اقسام امکاناتی که این فناوری برای ما فراهم آورده به دست بیاوریم. اما کسب خبر تنها به حافظه جمعی کمک نمیکند، این اطلاعات مانند مصالح یک ساختمان هستند اما خود ساختمان نیستند، این بنا باید ساخته شود.
برای آگاه ساختن و پروراندن جامعهای که نسبت وقایعی که پیش چشم شهروندانش اتفاق میافتد، باید این جامعه را حساس کرد، برای برانگیختن این حساسیت باید قوانینی تدوین کرد که در آن شأن انسانی اولین و مهمترین راهنمای وضع این قوانین باشد. برای آشنا کردن شهروندان با این قوانین باید در همه سطوح آغاز به کار کرد. علم، سیاست، ادبیات، موسیقی و هنر، همه و همه باید به کمک ایجاد حافظه جمعی بیایند.
دادگاه نوری البته که کمک تاریخی بسیاری به این پروسه خواهد کرد. این دادگاه الگویی خواهد بود برای محاکمه آمران و عاملان جمهوری اسلامی. دادگاه نوری خود یک سند تاریخی برای جنایتی است که در تابستان ۶۷ به وقوع پیوسته و آرشیوی است از شهادت ۶۰ زندانی و خانواده بازماندگان چه به عنوان شاکی و چه به عنوان شاهد. دادگاه نوری اولین تجربه دادخواهانه ما است، اما حتما آخرین آن نخواهد بود.
امروز مقابل رستوران سابق میکونوس که قتلگاه چهار انسان است، از طرف شهرداری منطقهای که قتل و ترور در آن انجام شد، لوحی نصب کردهاند که یادآور این جنایت است. در آلمان در مقابل خانههای قربانیان یهودی فاشیسم لوحهای برنجی در سنگفرش کار گذاشته شده است. این لوحها قرار است که وجدان عابران را بیدار کنند. این وجدانهای بیدار حافظه تاریخی میسازند. این وجدانهای جمعی مانع تکرار چنین فجایعی میشوند. آرزویم این است که روزی در ایران چنین یادبودهایی داشته باشیم.