گزندها و آسیبهایی که از تغییراتِ اقلیمی و ویران شدنِ محیطِ زیست برمیآید همهی انسانها را بهیکسان و به یک اندازه تهدید نمیکند. برآوردها نشان میدهد که درمجموع کشورهای کمبرخوردارتر از تغییراتِ اقلیمی بیشترین آسیب را میبینند در حالی که برخوردارترین کشورها کمترین آسیب را. به دیگر سخن، کشورهایی که بیشترین نقش را در بحرانهای زیستمحیطی و تغییراتِ اقلیمی دارند کمترین و آن کشورهایی که کمترین نقش را در این زمینه دارند بیشترین آسیب را میبییند. این واقعیتی بسیار غمانگیز است. درواقع باید گفت گونهای بیعدالتی و بیدادگری در تغییراتِ اقلیمی هست.
کتابِ تغییرِ اقلیمی نژادپرست است: نژاد، امتیازبری و تلاش برای عدالتِ اقلیمی که پارسال در انتشاراتِ آیکن بوکس منتشر شده اما از این اندازه فراتر میرود و نشان میدهد که آن نوع بیعدالتی که در تغییراتِ اقلیمی هست گونهای نژادسالاری یا نژادپرستی در خود دارد یعنی به برخی نژادها — بهطورمشخص نژاد غیرسفید — بیشتر از همه آسیب میزند. چنانکه نویسنده میگوید، همزمانیِ خیزشهای زیستمحیطی و خیزشها علیه نژادپرستی، برای نمونه در جنبشِ «زندگیِ سیاهان مهم است»، او را به پیوندی که این دو با هم دارند آگاه کرده و به نوشتنِ این اثر برانگیخته است.
نویسنده سه گونه نژادپرستی را از هم سوا میکند:
- نخست، نژادپرستی ممکن است فردی باشد. این گونه نژادپرستی گاهی بسیار آشکار و عیان و پرسروصدا است طوری که در شکل پیشداوریها و تعصبها در کنشها و دیدگاههای نژادپرستان نمود مییابد، ولی همچنین ممکن است بیآنکه دیگران بدانند در درون شخص پنهان و خاموش باشد. وقتی از نژادپرستی سخن میگوییم معمولاً همین گونه را در نظر داریم. به نظرِ نویسنده، این گونه نژادپرستی با تغییراتِ اقلیمی ارتباطی ندارد.
- دومین گونه از نژادپرستی در نهادها رخنه میکند و در کردوکارهای نهادها ظهور و بروز میکند. نژادپرستیِ نهادی وقتی روی میدهد که یک نهادِ عمومی بهنحوی سازماندهی شده باشد که میان مردمان از نژادهای گوناگون تبعیض بگذارد. رفتارهای نژادپرستانه در پلیس از سنخِ نژادپرستیِ نهادی است. این شکل از نژادپرستی در سازوکارِ نهادها ریشه میدواند و از همین رو بهصورت ناعامدانه و ناآگاهانه روی میدهد و بهدشواری میتوان آن را بازشناسایی کرد. به دیدِ نویسنده، این شکل از نژادپرستی نیز با تغییراتِ اقلیمی ارتباطی ندارد.
- و نوع سوم: آن گونه نژادپرستی که در تغییراتِ اقلیمی هست نژادپرستیِ ساختاری یا سیستمی است. نژادپرستیِ ساختاری عبارت است از الگوهایی در کارکردِ نظامهای ملی یا جهانی که به برخی نژادها امتیاز میدهد و برخی نژادها را محروم میکند. چنانکه نویسنده میگوید، در بحثها دربارهی نژادپرستی معمولاً نژادپرستیِ ساختاری از نظرها دور میماند. نژادپرستیِ ساختاری در پی و پایههای جامعه جا میگیرد و ربطی به سیاستهای مقطعی ندارد. این گونه نژادپرستی ربطی به نیت و خواستِ افراد ندارد بلکه کاملاً غیرعامدانه و ناآگاهانه است. نویسنده بر این نکته انگشت میگذارد که این نوع نژادپرستی ممکن است ریشه در گذشته داشته باشد. به بیانِ دقیقتر، نژادپرستیِ ساختاری ریشهدار است و در طول زمان پا میگیرد و تناور و تثبیت میشود و ممکن است برای دههها و سدهها به تبعیض و بیعدالتی بینجامد. پس کسانی که امروزه از این گونه تبعیض بهرهمند میشوند ممکن است خود هیچ نقشی در آن نداشته باشند و هیچ گونه نگاهِ تبعیضآمیز و پیشداوری دربارهی دیگر نژادها نداشته باشند، اما در گذشتهای دور کسانی بودهاند که چنان داوریهای تبعیضآمیزی داشتهاند و آنان بودهاند که زمینهای برای تبعیض فراهم کردهاند که تا به اکنون نیز برقرار است.
در این کتاب نویسنده در طیِ دو فصل نقشههای تغییراتِ اقلیمی را بر اساسِ نژاد بررسی میکند، هم نقشهی مسببانِ تغییراتِ اقلیمی را و هم نقشهی آسیبهای این تغییرات را. این دو نقشه بهخوبی نشان میدهد که نژادِ سفید بیش از دیگر نژادها دربارهی تغییراتِ اقلیمی تقصیرکار است ولی از پیآمدهای تغییراتِ اقلیمی کمتر از دیگر نژادها آسیب میبیند. نویسنده سپس در یک فصل بیعدالتیِ زیستمحیطی در سطحِ ملی را به بوتهی بحث و بررسی میگیرد. در این فصل نمونههایی از مناطقی در ایالاتِ متحده میآورد که نشان میدهد آسیبهای زیستمحیطی در این کشور بهطور نابرابر در میانِ نژادها تقسیم شده است.
سویههای دیگری از ارتباط میانِ نژادپرستی و تغییراتِ اقلیمی در دیگر فصلهای کتاب طرح و واکاویده شده است. در یک فصل نویسنده کاوشی خواندنی در تاریخِ نژادپرستی در ارتباط با مسائلِ محیطِ زیست انجام داده است و موضوعاتی چون بردهداری را بررسیده است. سپس در فصلی دیگر تغییراتِ اقلیمی را بهمنزلهی گونهای خشونت بررسی کرده است، گونهای خشونت که شکلِ نژادی نیز به خود میگیرد. او در این فصل نشان میدهد که میانِ تغییراتِ اقلیمی و خشونتِ پلیس و جنبشِ «زندگیِ سیاهان مهم است» پیوندهای مهمی برقرار است. در چند فصلِ پایانی نیز نویسنده راهحلهایی در پیش مینهد که بتوانیم نژادپرستی و تغییراتِ اقلیمی را در ارتباط با هم چارهجویی کنیم.
«تغییرِ اقلیمی نژادپرست است» اثری ست کوتاه و جمعوجور و بر موضوعی کمپژوهیده متمرکز شده است. بهطورمشخص این اثر از همپوشانیهایی پرده برمیدارد که میان برترانگاری و امتیازبریِ سفیدپوستان در یک سو و تغییراتِ اقلیمی در سوی دیگر هست؛ چنان همپوشانیهایی معمولاً از دیدهها پنهان میمانند. و جالب است که معمولاً هم نژادپرستی انکار میشود و هم تغییراتِ اقلیمی. این کتاب واکنشی یکپارچه به این دو گونه انکار است.
جالب است که بزرگترین مشکلات جهان در دو قرن اخیر به دست نژاد سفید مسیحی غربی روی داده است. ولی با این حال انگشت اتهام را غربیان سفید و مسیحی به سوی جاهای دیگر نشانه میروند.
سامان / 31 May 2022