همه ما به خوبی می‌دانیم که خشونت‌ تنها علیه زنان اتفاق نمی‌افتد. همچنین بسیاری از اشکال خشونت جنسیتی نیز منحصر به زنان نیست و جنسیت‌های دیگر هم تحت این شکل از خشونت قرار دارند. این نوشته اما با توجه به طرح پررنگ‌تر مسئله زن‌کشی و قتل‌ به بهانه «ناموس» در روزهای گذشته و همچنین آمارهای خشونت علیه زنان در دنیا، بر خشونت جنسیتی به شکل خشونت مرد به زن تمرکز دارد. در عین‌حال مساله قربانی‌نکوهی و لزوم توجه و مقابله با آن را باید در انواع خشونت و روابط نابرابر در نظر داشت.

زنی به دست شوهرش یا مردی از خانواده، به قتل می‌‌رسد. بسیاری از کسانی که این خبر را می‌شنوند یا می‌خوانند، در اعمال زنی که به قتل رسیده به‌دنبال دلیل و بهتر بگوییم، توجیه می‌گردند و اولین سوال مطرح این است که مگر زن «چه کرده» که او را کشته‌اند؟ حتی اگر سربریدن و تیرباران کردن و سوزاندن و اشکال دیگری از قساوت و بی‌رحمی علیه زنی که کشته شده در کار باشد، این سوال به ظاهر بی‌خطر، پررنگ‌تر مطرح می‌شود: «یعنی چه کاری کرده که این‌طور فجیع به قتل رسیده؟»

سوال «زن چه‌کار کرده که کشته شده؟» به صورت خودبه‌خودی در ذهن‌ ایجاد نمی‌شود. این سوال محصول سال‌ها شست‌وشوی ذهن ماست برای این‌که زن‌ها را حتی وقتی به قتل رسیده‌اند، مقصر بدانیم. خانواده، مدرسه، دین، ادبیات، هنر، دولت و قوانین، همه ما را به سمت این سوال و گرفتن انگشت تقصیر به سمت جنس زن، هدایت کرده‌اند تا «استحکام» وضعیتی که برپایه زن‌ستیزی و مردسالاری شکل گرفته را، با سوال‌های به‌جاتر و معتبرتر برهم نزنیم. تا با یک تغییر ساده در صورت مسئله، مثلا نپرسیم که «چرا قاتل دست به قتل زده؟»؛ پرسشی که در ظاهر همان معنی سوال اول را می‌دهد اما می‌تواند ما را به جواب‌های متفاوتی بر‌ساند. 

اگر بر خشونت خانگی متمرکز شویم می‌بینیم که این وضعیت به‌ظاهر پایدار را نظام مردسالار «بنیان خانواده» و «ناموس‌پرستی» هم می‌خواند. بنیانی که اگر زن در آن هر روز ضرب و شتم شود یا تحت فشار روانی قرار بگیرد یا حتی به قتل برسد، به هم نمی‌ریزد اما با صرف نه گفتن زن به خواسته مرد به خطر می‌افتد. مثلا نه گفتن به حس مالکیت مرد نسبت به خودش. حسی که تقریبا در همه دنیا به عنوان رکن پیوسته با مفاهيم پرارزشی مثل عشق، دوست داشتن و همچنین حمایتگری به ما القا و در ذهنمان کاشته شده است.

انعکاس خبر قتل فجیع مُنا (غزل) حیدری به دست‌ شوهر و برادر شوهرش (پسرعموهایش) در شبکه‌های اجتماعی به موجی از واکنش‌هایی منجر شد که از خلال آن‌ها می‌توان روایت قتل‌های دیگر را نیز بیرون کشید. بسیاری در شبکه‌های اجتماعی از این گفتند که بارها شاهد زن‌کشی بوده‌اند. زن‌کشی‌ به بهانه «ناموس»، بدون این‌که پای قانون وسط بیاید و مجازاتی گریبان قاتل راضی و خرسند از «حفظ آبرو» را بگیرد. 

همزمان اظهارنظرهایی از این دست نیز بسیارند: عباس حسینی پویا، دادستان اهواز یکشنبه ۱۷ بهمن در اولین واکنشش به انتشار تصویر قاتلی که با افتخار و لبخند، کشتن زن ۱۷ ساله را جلوی چشمان همه جار می‌زند، گفت: «ظاهراً این خانم جوان به کشور ترکیه فرار کرده و از آنجا یک‌سری تصاویر را برای همسر خود ارسال کرده بود که این تصاویر سبب تحریک احساسات همسر وی شده است». 

به فاصله چند روز محمدجعفر منتظری، دادستان کل کشور همین موضع را تکرار کرد و گفت: «این زن پس از ارتباط با یک فرد سوری در اینستاگرام به ترکیه رفته بود. شوهر او وقتی دید که زن در دامن اجنبی است، حرکت زشت را مرتکب شد». «حرکت زشت» هم احتمالاً اشاره‌ای ست به کشاندن جنایت و تصویر سرِ بریده‌شده به خیابان. چرا که وقتی مردی زنی را در پستوی خانه سربه نیست می‌کند، معمولاً این جنایت اختلاف خانوادگی تعریف می‌شود و نهایتاً اگر شاکی‌ای هم در کار نباشد، پرونده بسته می‌شود. 

همین «قتل ناموسی» خواندن این نوع از کشتن زنان و کوئیرها، به نوعی از همان اول، پرونده را در ذهن مخاطب می‌بندد. چون ناموس در اذهان عمومی به عنوان مفهومی مقدس جا افتاده که گاه به آن قسم می‌خورند. چون ناموس مسئله شخصی مردان خانواده تلقی می‌شود و قانون و شرع برای حمایت ضمنی از «ناموس‌پرستی» و «غیرتمندی» هم که شده، خود را کنار کشیده‌اند. چون قتل ناموسی برای بسیاری از مردمی که شاهد آن هستند، بخشی از یک «فرهنگ» غیرقابل تغییر است و هر چقدر از تصویر زن‌های کشته‌شده به خاطر «حفظ آبرو و ناموس» خون بچکد، باز هم همه به این فکر می‌کنند که یک روند «عادی» طی شده و دست سرنوشت قاتل و مقتول یا خشونت‌گر و خشونت‌دیده را به آن‌جا رسانده. دست سرنوشت یا همان «فرهنگ جاافتاده». «فرهنگ» یا «هویت مردانه»؛ اهریمنی به نام ترس از «بی‌ناموسی» و «بی‌آبرویی» که مردان جامعه به طور عمومی تمایل یا جرئت چشم در چشم شدن با آن را ندارند.

سنگ زیربنای خشونت علیه زنان: «زن حق نه گفتن ندارد»

برگردیم به سوال اول. مردسالاری نه تنها سوال را از قبل در ذهنتان کاشته و برنامه ریزی کرده، به سرعت جواب سوال را هم برایتان فراهم می‌کند. «زن (اینجا مُنا حیدری) چه کار کرده که کشته شده؟» – «برای ارتباط با مرد دیگری به ترکیه فرار کرده و از آن‌جا با عکس، شوهرش را تحریک کرده».

و شما انتظار دارید کسی که در مقام دادستان یک شهر است، منصفانه‌ترین نظر را درباره یک قتل بیان کند و بتوانید با خیال راحت آن‌را باور کنید.

کمی کنکاش اما شما را به جواب‌های دیگری می‌رساند از جمله جواب «چرا قاتل دست به قتل زده» که در مصاحبه یک منبع مطلع می‌توان ردپای جواب را پیدا کرد: 

«مُنا یا غزل حیدری توسط پدرش به اجبار به ازدواج پسر عمویش درآمد. زمانی که ۱۵ سال داشت. ابتدا بعد از اینکه از غزل خواستگاری کرد او قبول نکرد و گفته بود با پسر عمویش ازدواج نمی‌کند… این صحبت به گوش سجاد، پسر عموی غزل رسید و در طول این مدت که یک فرزند پسر هم از او دارد، می‌خواست انتقام بگیرد، این را خود غزل گفت… می‌خواست انتقام بگیرد و گفته بود که چرا جلوی مردم گفتی من را نمی‌خواهی، تو با چه جرأتی این صحبت را کردی؟ تو می‌خواستی من را کوچک کنی، من هم انتقام این صحبت‌هایت را می‌گیرم…».

-«چرا قاتل دست به قتل زده» – برای گرفتن انتقام «نه شنیدن»، از زنی که به باور او چنین حقی ندارد. 

طرز تفکر دادستان اهواز و دادستان کل کشور طرز تفکری بسیار معمول است. وقتی یک مقام قضایی چنین درباره قتل فجیع یک انسان ۱۷ ساله اظهارنظر می‌کند، ذهنیت او به هریک از ما به عنوان اعضای آن جامعه نفوذ کرده و بر نحوه نگرش مردم به قربانیان خشونت و حتی دیدگاه قربانیان درباره خودشان تاثیر می‌گذارد. 

یک شهروند، زیر گزارش زمانه از قتل منا حیدری نوشته:

«چرا همه رو مقصر میدونن غیر از خود خانم غزل. آیا تنها را رهایی از آن زندگی فرار بود؟! چرا قبل از فرارش به پدرش پناه نبرد؟! اگر پدرش پناهگاهش نبود چرا به سازمانی که حامی زنان هست پناه نبرد؟!»

این سرزنش‌کردن‌ها به قدری در جوامع ما و در سطوح مختلف جا افتاده که گاهی اوقات به سختی می‌توان آن‌ها را به همان شکلی که هستند یعنی قربانی نکوهی و  مقصرشمردن مقتول در قتلش، دید.

دو نمونه از نظرات افراد تحت خشونت را که پس از انتشار خبر قتل منا حیدری در اینستاگرام مطرح شدند، می‌توانید در زیر بخوانید:‌

سرزنش قربانی تنها یک معنی دارد: همدستی با خشونت‌گر و توجیه خشونت او. قربانی‌نکوهی هیچ سویه مثبت و خیرخواهانه‌ای ندارد و باید آن‌را کنار گذاشت. چطور می‌توان از آن فاصله گرفت؟  در ادامه چند راهکار پیشنهاد می‌شود که شاید راهگشای ما در این زمینه باشد. 

متوجه باشیم که خشونت‌گر با استفاده از ترس شخص خشونت‌دیده را به سمتی می‌برد که خودش را مقصر بداند

شاید بهتر باشد پیش از هر چیز به این سوال جواب بدهیم که چرا نباید قربانی را سرزنش کرد. جواب این سوال به جنبه فاجعه‌آمیز و مرگبار قربانی‌نکوهی بر می‌گردد و آن تأثیریست که سرزنش قربانی بر نگرش افراد در معرض خشونت، از خودشان و وضعیتشان می‌گذارد. سرزنش، قربانی را از آن‌چه به سرش آمده دچار شرم می‌کند.

قربانی‌نکوهی به این منجر می‌شود که قربانیِ خشونت همان دید جامعه اطراف را درونی کند و مدام خود را در خشونت‌دیدن مقصر بداند و از آن شرمگین باشد. این قربانی‌نکوهی ما و شرم ناشی از آن است که  افراد در معرض خشونت را به نوعی فلج کرده و سال‌های سال دهانشان را می‌بندد تا نتوانند کمک بخواهند و دردام روابط پرخشونت و خطرناکی که گاه به مرگشان ختم می‌شود، نگهشان می‌دارد. 

زن‌هایی که تحت آزار و خشونت مردانشان قرار گرفته‌اند، خوب این موقعیت را درک می‌کنند. بسیاری از زن‌ها یاد می‌گیرند که هرچه آزارگر، اعم از شریک زندگی یا پدر یا برادر و بقیه، بیشتر به آن‌ها آزار رساند، به خاطر حفاظت از خودشان و گاهی حتی حفظ جانشان، بیشتر عذرخواهی کرده و بیشتر خوش‌رفتاری کنند، با این باور که ممکن است این عذرخواهی و دلجویی باعث شود کمتر آزار ببینند.  

یکی از این زنان می‌گوید:‌ 

«خیلی زود فهمیدم که هر حرفی بزنم یا هر کاری انجام بدهم، نمی‌تواند جلوی حملات کلامی و رفتار کنترل‌کننده و مشت و لگدهای او را بگیرد. بعد، شروع کردم به سرکوب خودم.  یاد گرفتم به دوستانمان که خشونت او به من را می‌دیدند بگویم که تقصیر من بوده و او دلیل موجهی برای عصبانی‌شدن از من داشته. یاد گرفتم رفتارم را مطابق با خواسته‌های او تطبیق دهم؛ طرز فکرم، لباس پوشیدنم، جمله‌هایی که به زبان می‌آوردم و افرادی که با آن‌ها معاشرت می‌کردم. یاد گرفتم هیچ وقت واقعیت زندگیم را برای کسی فاش نکنم چرا که در هر صورت همه من را مقصر می‌دانستند. 

من واقعاً دوستش داشتم و به زندگی با او امید بسته بودم. اوایل رابطه، وقتی مرا به خاطر عصبانی کردنش سرزنش می‌کرد،  راحت قبول می‌کردم که احساسات و واکنش‌های او تقصیر من است. سرزنش کردن قربانی معمولاً آرام آرام شروع می‌شود و همان اول رابطه که هنوز خشونت مداوم نشده، سرزنشِ خیرخواهانه و بی‌ضرری به‌نظر می‌رسد. 

یکی از بهانه‌هایی که شوهرم به خاطر آن به من خشونت می‌کرد، زمانی بود که فکر می‌کرد من با دوستانش زیادی گرم گرفته‌ام. من هم فکر می‌کردم وظیفه من است  که «حساسیت» او را بیشتر نکنم. شروع کردم حس شوخ‌طبعی‌ام را کم کردم. همیشه به جای دامن، لباس‌های بلندتر یا شلوار می‌پوشیدم، وقتی در جمع بودیم کمتر با بقیه حرف می‌زدم. 

اما هی زمان گذشت و هی سرزنش‌های شوهرم بیشتر شد. فرقی نمی‌کرد چه حرفی می‌زنم یا چه‌کار می‌کنم یا چه می‌پوشم. شوهرم به خاطر دلایلی که حتی نمی‌توانستم تشخیص بدهم مرا می‌زد. به همین خاطر همیشه در ترس و اضطراب زندگی می‌کردم و دائما منتظر بودم دشنام بشنوم یا چیزی به سمتم پرت شود. طولی نکشید که دیدم دیگر منتظر او هم نیستم که سرزنشم کند، خودم درجا خودم را سرزنش می‌کردم.» 

حتی وقتی زن‌های در معرض‌ خشونت بتوانند پیش از این که دیر شود از زیر بار خشونت خارج شوند (امری ناممکن برای بسیاری از آن‌ها) باز هم مقصر شمردن قربانی رواج دارد. زن‌ها در همه دنیا هنوز که هنوز است به‌خاطر مورد سوءاستفاده و آزار قرار گرفتن و حتی کشته‌شدن مقصر شمرده می‌شوند.

 رئيس یک شبکه تلویزیونی نامدار در هلند پس از فاش شدن ده‌ سال سوءاستفاده چندتن از کارکنان مرد یک برنامه استعدادیابی از دختران و زنان شرکت‌کننده در این برنامه، مدعی می‌شود که از این آزارهای جنسی چیزی نمی‌دانسته و زنان و دختران را مقصر می‌شمارد که  چرا زودتر پا پیش نگذاشتند و از آزار جنسی که متحمل شدند حرف نزدند. و این بخش بیدار جامعه است که به او به خاطر سرزنش کردن قربانیان اعتراض می‌کند.

در بریتانیا کمسیر پلیس جنایی نیوهمپشایر پس از تجاوز جنسی به سارا ادوارد و قتل این زن توسط یک افسر پلیس، می‌گوید زن‌ها باید بیشتر درباره قوانین بدانند و وقتی یک افسر پلیس جلوی آن‌ها را می‌گیرد، به راحتی تسلیم نشوند. زن‌هایی که سال‌هاست مزه سمّ قربانی‌نکوهی را چشیده‌اند، او را وادار به پس گرفتن حرفش کردند.

نگوییم کسی که در معرض خشونت است باید مواظب باشد که خشونت نبیند

این مسئله را درنظر داشته باشید که وقتی خشونتی اتفاق می‌افتد، نگاه ما باید متوجه کسی باشد که خشونت می‌کند؛ کسی که دشنام می‌دهد و تحقیر می‌کند، کسی که طرف مقابل را در بی‌پولی نگه‌ می‌دارد و راه معاشرت و ارتباط او با اطرافیان را می‌بندد. کسی که شخص مقابل را در تگنا و تحت فشار می‌گذارد تا به خواسته‌اش تن دهد. کسی که بر سر دیگری داد می‌زند، کسی که هل می‌دهد یا چیزی را به سمت دیگری پرتاب مي‌کند، کسی که ضرب و شتم می‌کند، کسی که تجاوز می‌کند، کسی که جان دیگری را می‌گیرد. 

وقتی هر خشونتی اتفاق می‌افتد برمی‌گردیم و خشونت‌دیده را زیر سوال می‌بریم که «به اندازه کافی مواظب نبوده»، در واقع دهان او را می‌بندیم. به‌علاوه، باید بدانیم که کسی که خشونت می‌بیند هر کاری که در توانش بوده انجام داده تا جلوی خشونت و آسیب‌دیدن را بگیرد. 

«وقتی شوهرم من را می‌زد هیچ وقت به پلیس زنگ نزدم. من را هل داد به سمت دیوار،  به کف سیمانی کوبید، با چکمه‌ای که نوک فلزی داشت به دنده‌هایم لگد زد، ولی زنگ نزدم. چون مطمئن بودم که می‌گفتند «دعوای زن و شوهری» را باید بین خودمان حل کنیم و  اگر بیشتر مراقب گفتار یا رفتارم باشم و او را «تحریک» نکنم، او هم من‌ را نمی‌زند. خودم را هم در این مورد قانع کرده بودم و از خودم می‌پرسیدم به اندازه کافی مواظب بودم؟ تقصیر من بود که سکوت کردم؟  نباید کنار می‌رفتم؟ باید زودتر به خانه می‌آمدم؟  آیا در رو محکم کوبیدم؟

من این پیام را مدت‌ها پیش از جامعه و اطرافیانم گرفته بودم. هر بار که یکی که خشونت کرده بود می‌گفت قربانی با فلان کار من را «تحریک» کرد و اگر فلان کار را نمی‌کرد من هم عصبانی نمی‌شدم و او را نمی‌زدم یا نمی‌کشتم این پیام «خودت باید مواظب باشی» در من تقویت می‌شد. یا وقتی اطرافیان می‌گفتند قربانی با فلان کار «ساده» می‌توانسته جلوی خشونت را بگیرد. 

بنابراین، هر زمان که احساس می‌کردم عصبانیت او و درگیری دارد شروع می‌شود، سعی می کردم ساکت و بدون حرکت بمانم. سعی می‌کردم نامرئی شوم و از سر راهش کنار بروم. مدام مواظب گفتار و اعمالم بودم تا «مقصر» و «مسبب» خشونت علیه خودم نباشم. کارهایی که هرگز مانع خشونت شوهرم نشد. حالا فهمیده‌ام که رفتار خشن یک انتخاب است و این انتخاب او بود، نه من.»

متوجه باشید که مقام‌های مسئول و رسانه‌های رسمی غالباً می‌گویند که قربانی و خشونت‌گر هر دو مقصرند

زنان آزار دیده اغلب مقصر یک حادثه خشونت‌آمیز معرفی می‌شوند، خصوصاً وقتی مقام‌هایی مانند دادستان اهواز یا دادستان کل کشور درباره خشونت علیه زنان نظر می‌دهند. و چرا چنین نظری ندهند؟ وقتی خشونت علیه زنان برای حتی بالاترین مقام‌های قضایی هم اهمیت‌ چندانی ندارد. آن‌ها به صورت گذری به چنین مسائلی می‌پردازند و می‌گذرند و در نهایت دوباره آزاردیده را با آزارگر تنها می‌گذارند.

https://www.radiozamaneh.com/465694

اظهارنظر یک مقام رسمی درباره مقصر بودن یک زن در خشونتی که متحمل شده باید شما را به شک بیندازد، خصوصاً در حکومتی که مردهای قانونگذار در مجلس و حوزه وقتی در لایحه تامین امنیت زنان پای خشونت خانگی و لزوم مجازات خشونت‌گر به میان آمد، به این بهانه که به‌زندان انداختن مرد «بنیان خانواده» را به‌خطر می‌اندازد، جلوی این لایحه ایستادند. 

https://www.radiozamaneh.com/591583

خیلی وقت‌ها حتی اگر زنی جرأت کند و به پلیس زنگ بزند، همان مامور پلیس هم از جامعه‌ای می‌آید که بی‌رحمانه‌‌ترین خشونت‌های خانگی را به‌عنوان «دعوای زن و شوهری» یا نهایتاً «حفظ آبرو و ناموس»، «عادی» تلقی می‌کند. ماموری که هرگز آموزش ندیده که به کسی که به خاطر خشونت به او متوسل شده نگوید که خشونت‌گر را «تحریک» نکند.

که مسئولیت را از گردن آزارگر برندارد و قربانی را منزوی‌تر و آسیب‌پذیر‌تر نکند. وقتی کسی که در معرض خشونت است به پلیس یا اورژانس اجتماعی یا حتی خانواده پناه می‌برد و چنین رفتاری می‌بیند، این رفتار به او یادآوری می‌کند که کمک‌خواستن ممکن است نتیجه معکوس بدهد و وضع را بدتر کند. 

متوجه باشید که معمولاً علاوه بر آزارگر، قربانی هم سعی می‌کند شرایط را بهتر از آن‌چه هست جلوه بدهد

تا به حال چند بار دیده‌اید که کسی بگوید می‌خواسته جلوی دعوای یک زن و مرد را بگیرد و زن گفته حالش خوب است و احتیاج به مداخله نیست؟ چندبار زنی یا دختری را با صورت کبود یا زخمی دیده‌اید یا شاهد خشونت کلامی و تحقیر و منع او از خروج از خانه بوده‌اید و او گفته چیز مهمی نیست و سعی کرده تقصیر را از گردن خشونت‌گر بردارد؟ این کم‌اهمیت جلوه‌ دادن، خصوصاً از طرف زنان به دلایلی صورت می‌گیرد که معمولاً شما در آن لحظه نمی‌توانید به‌خوبی تشخیص بدهید، از جمله فشار و ترس، و نباید شما را به اشتباه بیندازد. 

اشتباهی که می‌تواند برای پلیس یا مشاوری که سر صحنه خشونت می‌رود یا حتی اعضای خانواده که شاهد خشونت‌اند هم رخ بدهد و مرعوب این کم‌اهمیت جلوه دادن وخامت وضعیت شوند و ارزیابی نادرستی از خشونتِ در جریان داشته باشند. 

 فردی که زمانه با او درباره قتل مُنا (غزل) حیدری مصاحبه کرد گفته که به هیچ عنوان نمی‌دانسته پدر و عموی این زن چه در سر دارند. 

تصویری که از مُنا (غزل) و پدر و عمویش منتشر شده، عمویی که برای مطمئن شدن از بازگشت عروسش به قتلگاه به ترکیه سفر کرده و می‌داند و چه در انتظار اوست، به خودی خود گویای چنین وضعیتی‌ست. چهره این نوجوان ۱۷ ساله را ببینید که لبخند بر لب دارد. شاید به نوعی هر سه می‌دانستند یا دست کم احتمال می‌دادند که برگشتن خشونت‌دیده و تنها ماندن او با مرد خشونت‌گر به اتفاق بدی منجر خواهد شد. 

قربانی‌نکوهی اینجا برایتان یه سوال تازه طرح می‌کند تا حواستان را از نیت پدر و قساوت عمو در برگرداندن مُنا (غزل) حیدری منحرف کند: «اگر می‌دانسته که او را می‌کشند، چرا برگشته؟»

مدتی پیش چند خبرگزاری‌ محلی در ایران از پیداشدن جسد تیرباران‌شده دو زن جوان در دشتیاری سیستان و بلوچستان خبر دادند. دو زنی که بعداً مشخص شد از خانه، (خانه‌ای که به گفته سازمان ملل متحد ناامن‌ترین جای جهان برای زنان و قتلگاه میلیون‌ها زن است) فرار کرده اما کمی بعد پیغام داده و اظهار پشیمانی کرده و گفته بودند که می‌خواهند به خانه برگردند. خبرگزاری‌ها این خبر را با عنوان «تیرباران دو دختر فراری در سیستان و بلوچستان» منتشر کردند. «دو دختر فراری». این عنوان با تکیه‌کردن بر ذهنیتی که جامعه قربانی‌نکوه از دختران فراری دارد، توجیه سنگدلانه خشونتی در سطح تیرباران‌کردن را لقمه گرفته و در دهان مخاطب گذاشته است.

-«چه کرده بودند که تیرباران شدند؟» -«از خانه فرار کرده بودند، «پس» تیرباران شدند. اگر بر نمی‌گشتند کشته نمی‌شدند». 

– چه کسی تیربارانشان کرده؟ چرا؟ دستگاه قضایی برای پیگرد این قتل فجیع چه کرده؟

-…

هیچ کس نمی‌داند و به‌نظر می‌رسد همه سکوت حاکم را ترجیح می‌دهند. کسی از خودش نمی‌پرسد که چرا یک زن از خانه فرار کرده، با چه چیزی مواجه بوده و از چه چیزی گریخته؟

کم اهمیت جلوه دادن خشونت از سمت آزاردیده‌ها هم بسیاری اوقات از قربانی‌نکوهی نشأت می‌گیرد. تلاش برای حفظ وجهه در میان جامعه‌ای که هم با شما به عنوان قربانی رفتار می‌کند و هم شما را در خشونت دیدن مقصر می‌داند. 

«اگر پارتنرم چیزی به سمت من پرت می‌کرد و به من نمی‌خورد می‌گفتم خب حداقل به من نخورد. اگر می‌دیدم روی سینه‌ام جای لگد او کبود شده می‌گفتم: آنقدرها هم بد نیست، چون جایی نیست که توی چشم باشد و بقیه نمی‌بینند. هنوز می‌توانم سر کار بروم.

یکی از دوستانم و خانواده‌اش قرار بود برای چند روز مهمان ما باشند و من می‌خواستم از محل کارم مرخصی بگیرم اما پارتنرم مخالف بود. مرا گرفت و به گوشه دیوار چسباند و همین‌طور که بازوهایم را محکم فشار می‌داد و توی صورتم فریاد می‌زد که حق ندارم مرخصی بگیرم. برای دوستم این‌طور توجیه کردم که چیز مهمی نبوده و به پول نیاز داشتیم.»

تقصیر را بر گردن معاشران قربانی یا جایی که رفته نیندازید

انداختن تقصیر بر گردن دوستان و معاشران قربانی یا محلی که در آن حضور داشته هم همان سرزنش قربانی‌ست. گفتن جملاتی مثل:‌ «اگر دوستانش پُرش نمی‌کردند، جلوی شوهرش زبان‌درازی نمی‌کرد و شوهرش کتکش نمی‌زد. اگر شب زود به خانه آمده‌ بود، پدرش سرش را نمی‌برید. اگر مهمانی نرفته بود، اگر مشروب ننوشیده بود، اگر سرکار نمی‌رفت، به او تجاوز نمی‌شد. اگر پایش را از خانه بیرون نگذاشته بود تیرباران نمی‌شد». 

این جمله هم باید ملکه ذهن ما باشد: نوشیدن مشروب یا مصرف مواد مخدر نیست که یک نفر را قربانی تجاوز جنسی می‌کند، دلیل تجاوز، عمل متجاوز است. این متجاوز است که با تجاوز کردن یک نفر را قربانی تجاوز جنسی می‌کند.  

سکوت نکنید

در نظر داشته باشید که بخش زیادی از آدم‌ها شاهد خشونت و آزار دیگران هستند اما به‌دلایل مختلف سکوت می‌کنند. در چنین شرایطی شخص خشونت دیده این سکوت را به‌عنوان رفتاری قابل قبول درک می‌کند و این حس سرزنش و تقصیر را بیشتر درونی می‌کند. به این فکر می‌کند که وقتی اطرافیان، اعم از خانواده و دوستانم که می‌گویند دوستم دارند، نسبت به خشونتی که می‌بینم سکوت پیشه کرده‌اند، پس حتماً اشکال از من است و این خشونت حقم است. 

وقتی شاهد خشونت هستید و سکوت می‌کنید، نه تنها به آزارگر جرأت سوءاستفاده بیشتری می‌دهید بلکه باعث می‌شوید تا خشونت‌دیده‌ها هم کمتر از خود دفاع کنند و کمتر پیشنهاد کمک را بپذیرند. 

نمی‌شود از یک سو از قربانی توقع داشته باشید از خودش مراقبت کند و از سوی دیگر تحقیر و کوچک شود. 

 روند تغییر نگرش‌های اجتماعی با تغییر نگرش‌های شخصی آغاز می‌شود. با توجه‌کردن به خشونت در خانواده‌ها و جامعه اطرافمان. با تشخیص‌دادن رفتار توهین آمیز و آزار، و داشتن قدرت درونی برای مداخله. با قدم به جلو گذاشتن و از خشونت حرف زدن. و همه این‌ها خصوصاً برای کسانی که تحت خشونت‌اند وقتی میسر می‌شود که ما از سرزنش قربانی دست برداریم.