«بیایید از گورها، کرم‌ها و از سنگ‌نوشته‌ها سخن بگوییم/ […] زیرا درون این تاج توخالی/ که بر گرد شقیقه‌های فانی یک شاه قرار می‌گیرند/ مرگ بارگاه خویش برپا می‌دارد و همچون دلقکی بر تخت می‌نشیند/ دولتش را به تمسخر می‌گیرد و بر حشمتش پوزخند می‌زند/ دمی مجالش می‌دهد، صحنه‌ای کوچک/ تا سلطنت کند، به هراس افکند و با گوشه‌ چشمی بکشد/ […] و آنگاه بدین‌سان که گمراه شد/ سرانجام می‌آید و با سوزنی کوچک/ دیوار قلعه‌اش را سوراخ می‌کند و بدرود ای شاه!»

شکسپیر- ریچارد دوم، پرده ۳، صحنه ۲

تنش‌ها و رقابت‌های جانشینی خامنه‌ای، حالا مدتی است که پیش از مرگ او آغاز شده است و بازیگران ریز و درشت، پیدا و پنهان، در تدارک دوران پسا‌ـ‌خامنه‌ای هستند. 

معمای جانشینی برای جمهوری اسلامی «راه حل» ساده و از پیش موجودی ندارد. در طول حیات چهل ساله جمهوری اسلامی، یک بار فرایند جانشینی اتفاق افتاده و آنچه اتفاق افتاده بیش از آنکه به سنگ بنای یک سنت یا یک قاعده بماند بیشتر سیمای یک استثناء، یک بدعت و یک حادثه را دارد. 

خامنه‌ای به نوعی با «بدعت» بر تخت ولایت فقیه نشست. نه مرجع تقلید بود و نه همچون خمینی روزهای پاریس می‌شد «سیمای عارفی زیر درخت سیب» را به او چسباند و نسبت داد. تازه آن طور که می‌گویند سیگار و پیپ و… هم می‌کشید و می‌کشد.

جمهوری اسلامی «سنت» جانشینی ندارد و درست به همین خاطر فرایند انتقال قدرت در بالاترین سطح آن به‌ناگزیر بحرانی خواهد بود. 

بنا به نظرسنجی‌ای که زمانه در این مورد انجام داده، نزدیک به ۵۰ درصد شرکت‌‌کنندگان گفته‌اند که موعد انتخاب رهبر برای جمهوری اسلامی بحران‌زا خواهد بود. از این میان بیش از ۳۵ درصد، بحران جانشینی را جدی و حل و رفع آن را برای جمهوری اسلامی دشوار ارزیابی کرده‌اند.

اما، دستکم‌ روی کاغذ، امکان‌های پیش‌روی جمهوری اسلامی برای پروبلماتیک یا معضل جانشینی چیست؟ 

انتخاب سنت و تکرار ۶۸ … یا گزینش بدعت حاکمیت موروثی؟

ساختن یک سنت جانشینی به نظر دم‌دستی‌ترین راه‌حل جمهوری است. این یعنی تکرار همان چیزی که در سال ۱۳۶۸ رخ داد.

این یادداشت با استفاده از داده‌های پنل نظرسنجی زمانه نوشته شده است. برای عضویت در پنل نظرسنجی زمانه اینجا کلیک کنید.

در ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ پس از درگذشت روح‌الله خمینی رهبر وقت جمهوری اسلامی ایران، در جلسه فوق‌العاده مجلس خبرگان رهبری، سید علی خامنه‌ای رئیس‌جمهور وقت، به عنوان رهبر موقت جمهوری اسلامی ایران برگزیده شد.

تکرار تاریخ در شرایط کنونی به معنای جلوس رئیسی بر تخت رهبری است. رئيسی همچون خامنه‌ای «سید» است و همچون او نه در حوزه و با طی مراتب فقهی و «علمی» که با بالا آمدن از نردبان‌ سیاست به یک چهره بدل شده است. این افق و این سناریو البته مشکلات خاص خودش را هم دارد. مهم‌تر از همه اینکه رئيسی برخلاف خامنه‌ای سال ۶۸ یک بار در انتخابات شکست خورده است، آنهم از کسی به نام حسن روحانی که حالا نامش به وهن جمهوری اسلامی بدل شده است. وانگهی رئیسی یکی از جلادهای تابستان ۶۷ است و در مقایسه با خامنه‌ای سال ۶۸ بسیار بدنام‌تر است.

مشکل سرنوشت بیت خامنه‌ای نیز هست. برخلاف بیت خمینی در پایان دهه شصت، بیت خامنه‌ای در شرایط کنونی یک دستگاه عریض و طویل و در واقع «دولتی فراسوی دولت» است. فرض کنید که ٰرئیسی رهبر شود؛ با این دولت موازی چه باید بکند؟ و اگر بیت رئیسی نیز به مرور زمان خود تبدیل به یک دولت موازی و پنهان دیگر شود، چه؟

از این بابت، راه‌حل جایگزین، نگه داشتن رهبری در بیت رهبر کنونی و سپردن انگشتر ولایت به مجتبی خامنه‌ای است. مشکل اما این است که این راه‌حل حتی درون چارچوب استثنائی و استثناء‌پرور جمهوری اسلامی هم بدعت‌آمیز است. روح‌الله خمینی علی‌رغم تمام رفتارهای فرا-قانونی‌اش هیچ‌گاه به پسرش اجازه نداد آشکارا روی صحنه بیاید و جامه رسمی دولتمرد یا حاکم را به تن بکند. 

موروثی شدن رهبری حقیقتاً طنر تلخ و سرنوشت دردناکی برای انقلاب ۵۷ خواهد بود، انقلابی که انگیزه از آن برانداختن یک نظام پادشاهی موروثی بود، در این صورت نه فقط میانجی یک نظام استبدادی بلکه فراتر از آن، یک استبداد موروثی خواهد بود.

در نظرسنجی‌ای که زمانه در مورد «آینده نظام پس از خامنه‌ای» برگزار کرد،  ۳۶,۵ درصد پاسخ‌دهندگان رهبر آینده ایران را مجتبی خامنه‌ای و  ۲۳ درصد ابراهیم رئیسی دانستند.

رهبر آیندهدرصد
مجتبی خامنه‌ای۳۶.۵
ابراهیم رئيسی۲۳
یکی از سرداران سپاه۱۵
یک چهره دیگر۲۵.۵

یک رهبر جوان یا پیرمردی بر تخت آی سی یو؟ 

تنها دوراهی جمهوری اسلامی در نسبت با جانشینی اما انتخاب بین بدعت یا سنت نیست، مهم‌تر از آن مساله انتخاب استراتژیک میان نوعی انقباض ایدئولوژیک  یا نوعی سیالیت در جهت عادی‌سازی  (نزمالیزاسیون وضعیت هم در درون  و هم در نسبت با نظم جهانی) است… به زبان ساده، انتخاب میان مسیر کره‌شمالی یا مسیر چین؟ 

هم مجبتی خامنه‌ای و هم ابراهیم رئیسی، رهبران «جوانی» حساب می‌شوند که جاه‌طلبی شخصیتی و ارتودکسی ایدئولوژیک‌شان می‌تواند ماشین جمهوری اسلامی را بیش از پیش در جاده کره شمالی به حرکت درآورد. 

از این بابت مجتبی خامنه‌ای انتخاب‌ خطرناکی از ابراهیم رئیسی است، و البته انتخاب‌های ترستاک‌تری هم وجود دارد. یکی از شایعات کمتر به آن توجه شده، گزینه علی خمینی است. او برخلاف برادرش سید حسن، یک چهره به‌اصطلاح «اصول‌گرا»ست. گفته می‌شود او از مجتبی خامنه‌ای، مجتبی‌تر است. و اگرچه از بیت خمینی است، رابطه بسیار ویژه‌ای با بیت خامنه‌ای دارد و البته داماد جواد شهرستانی استکه خود داماد سیستانی است. و از این بابت این جوان سی و چند ساله در تلاقی سه بیت مهم خمینی، خامنه‌ای و سیستانی قرار می‌گیرد و مساله بیت‌ها و دولت‌ها را هم می‌تواند حل کند.

سید علی خمینی، نوه روح‌الله خمینی و علی خامنه‌ای

انتخاب یک رهبر جوان و ساختن یک «امام» و در واقع یک «دیکتاتور» و یک «کیش شخصیت» جدید البته مخاطره‌ای است که بسیاری از صاحبان قدرت و ثروت در ایران امروز چندان مایل به  تجربه آن نیستند. رهبر جوانی را تصور کنید که برای اثبات خود مجبور است از خمینی، خمینی‌تر و از خامنه‌ای، خامنه‌ای تر باشد. اما آیا جمهوری اسلامی تاب یک استالین دیگر را پس از استالین کنونی خود یعنی خامنه‌ای دارد؟ و مهم‌تر از آن،‌ مگر ممکن است که صاحبان کنونی قدرت وثروت از تجربه هاشمی رفسنجانی –که خامنه‌ای را بر تخت رهبری نشست و  البته توسط خود او حذف شد— درس نگرفته باشند؟

عطف به مشکل مشابهی بود که صحنه‌گردانان و تصمیم‌گیران در شوروی سابق، به ویژه پس از مرگ برژنف در سال ۱۹۸۲، به سراغ راه‌حلی رفتند که مشهور است به نام «آی.سی.یو.یی کردن رهبری»، یعنی انتخاب شخصت‌های سالخورده   دم مرگ به عنوان دبیرکل یا دبیر اول حزب کمونیست. یوری ولادیمیرویچ آندروپوف تنها حدود ۱۶ ماه دبیراول بود و کنستانتین چِرنینکو تنها حدود ۱۵ ماه. 

مزیت برگزدین یک رهبری سالخوره روشن است:‌ طول عمر به او اجازه ساختن دستگاهی عریض و طویل همچون بیت خامنه‌ای و حذف رقبا و رفقا را به او نمی‌دهد. 

در مقابل، از آنجایی که فرایند جانشینی فی نفسه بحران‌زاست، نظام را به طور مداوم در معرض یک وضعیت بحرانی قرار می‌دهد. حقیقت امر این است که جمهوری اسلامی برای حل بحران جانشینی باید از خود جایگاه رهبری عبور کند.  «آی.سی. یو.یی»، «شورایی» یا «تشریفاتی» کردن از جماه امکان‌های جهوری اسلامی برای گذر تدریجی از معضل ولی فقیه است. و البته این گذر تدریجی از ولی فقیه می‌تواند میانجی‌ و زمینه گذر از خود جمهوری اسلامی باشد.

به عبارت دیگر، معمای جانشینی هیچ راه‌حل آسان و بی‌هزینه‌ای ندارد. تمام انتخاب‌های موجود بحران‌زا هستند و در شرایط اقتصادی و سیاسی فعلی هر یک از این بحران‌ها می‌توانند قیمت گرانی برای جمهوری اسلامی داشته باشند و بقای آن را به خطر بیاندازند.