«تولید می‌کنیم، می‌فروشیم و خودمان حقوق خودمان را می‌دهیم.» شعار کارگران کارخانه لیپ در فرانسه  احتمالاً جمع‌وجور ترین تعریف ممکن برای خودگردانی کارگری است. 

اکنون که چپ در جستجوی آلترناتیو (یا در واقع در بحران آلترناتیو) است، خودگرانی همچون نوعی گشایش و امکانیدیگرگون پدیدار شده است: هم به مثابه طرحی رهایی‌بخش و پنجره‌ای به سوی آینده و هم به مثابه چشم‌اندازی برای مقاومت در حال حاضر.

 در برابر سوسیالیسم پادگانی (دولتی) و سرمایه داری (روابط کالایی و خودبیگانگی)، خودگرانی یک بدیل واقعی است که از زمان نخستین تعاونی‌ها، یا دستکم از کمون پاریس تا امروز، تاریخی طولانی دارد. برخلاف تصور عمومی، خودگرانی صرفاً منحصر به بخش تولید نیست و می‌تواند عامل سازماندهی وجوه متعددی از زندگی اجتماعی و نهادهای سیاسی باشد. 

از فرانسه، اسپانیا و ایتالیا تا آرژانین، شیلی، برزیل و ونزوئلا و…، دفتر تاریخ تجربه‌ها و نمونه‌های متعددی از خودگردانی کارگری را در خود ثبت کرده است. مُهر خودگرانی بر بسیاری از رخدادهای انقلابی از مه ۶۸ و خیزش شیلی آلنده  تا اتحادیه همبستگی سولیدارنوشچ حک شده است. در این میان، خاورمیانه و شمال آفریقا نیز در تجربه این پدیده جهانی سهیم بوده‌اند. ماجرای الجزایری‌ها در این خصوص یگانه و الهام‌بخش است.

از زمان استقلال الجزایر در ۱۹۶۲ تا سقوط حکومت احمد بن بله در ۱۹ ژوئن ۱۹۶۵، گروهی از کشاورزان و کارگران الجزایری تجربه‌ای را از سر گذارند که اهمیتش فراتر از مرزهای ملی الجزایر می‌رود: تجربه اشغال و خودگرانی مزارع و  املاک مستعمراتی و کارگاه‌های کوچکی که صاحبان اروپایی آنها را رها کرده بودند.

پس از استقلال، حدود یک میلیون نفر مهاجر و پا-سیاه اروپایی الجزایر را ترک کردند؛ خودگردانی قرار بود خلأ اقتصادی این مهاجرت را پرکند، آنهم در شرایطی که کشور در بحران اقتصادی گرفتار بود و با ویرانی‌های هشت سال جنگ دست و پنجه نرم می‌کرد. گفته می‌شود حدود یک میلیون هکتار زمین‌ و ۷۰۰ کارگاه صنعتی به حال خود واگذاشته شده بود.

تجربه کوتاه خود-مدیریتی کارگری در الجزایر نه به پشتوانه سندیکاگرایی رفورمیستی بلکه در فضای گشوده ناشی از یک حرکت انقلابی ممکن شد. خودگردانی در الجزایری ترجمه کنش انقلابی به نهاد بود.

در عرض سه سال، مدیریت هزاران مزرعه و کارگاه صنعتی، به ویژه در کمربند ساحلی، به دست خود کشاورزان و کارگران الجزایری افتاد؛ اتفاقی که به‌واسطه فرمان‌های موسوم به «مارس ۱۹۶۳» ممکن شد. مقرر بود این احکام یا فرمان‌ها  چارچوب نهادی و ایدئولوژیک گذر الجزایر به سوسیالیسم را به میانجی خودگردانی و خود-مدیریتی نیروی کار فراهم کنند. خودمدیریتی بعدتر در «منشور الجزایر» مصوب آوریل ۱۹۶۴ در جریان اولین کنگره جبهه آزادی‌بخش ملی تصریح و تایید شد. 

نزدیک به یک قرن و نیم سلطه استعماری فرانسه و سلب مالکیت گسترده دهقاتان، سازماندهی اجتماعی و اقتصادی بومی کار و زندگی  تغییر داده بود و دیگر امکان بازگشت به اشکال و روابط و سنت‌های کهن وجود نداشت. الجزایری‌ها به جای بازگشت به «عقب»، جهش به «جلو» را انتخاب کردند، فارغ از اینکه نهایتا این جهش چه دستاوردی داشت.

علی‌رغم گذر زمان، فرسایش و تغییر شکل‌ها هنوز رد خودگردانی را در برخی مزارع و کارگاههای الجزایر می‌توان دید. 

خودگردانی در الجزایر متکی بر نیرو و انرژی انقلابی بود که در جنگ استقلال بسیج و پس از آن آزاد شد. این شاید اولین درسی است که می‌توان از تجربه الجزایری خود-مدیریتی گرفت: این تجربه کوتاه نه به پشتوانه سندیکاگرایی رفورمیستی بلکه در فضای گشوده ناشی از یک حرکت انقلابی ممکن شد. خودگردانی در الجزایری ترجمه کنش انقلابی به نهاد بود.

الجزایر رویایی در سر دارد

احمد بن بله از رهبران جنگ استتقلال و نخستین رئيس‌جمهور الجزایر مستقل بود. یک سوسیالیست که رویای ملتی از استعماررسته را بازنمایی می‌کرد. این رویا ملی‌سازی زمین‌های بزرگ، اصلاحات ارضی، نجات و بازیابی هویت عربی، جنبش سواد آموزی و رهبری جهان سوم در مبارزات و جنبش‌های آزادی‌بخش و… را در برمی‌گرفت. به زبان خود او، «استقلال و انقلاب معنایی ندارد تا زمانی که خاک الجزایر در دست مالکان بزرگ باشد.» بخشی از این رویا، خودگردانی بود: خودگردانی همچون تمهیدی برای بارتخیصیص دارایی‌ها، بازتوزیع منابع و بازسازی کار و البته باز تعریف فرهنگ ملی.

علاوه بر ایده‌های سوسیالیست‌های انقلابی همچون محمد حربی و میشل پابلو (با نام واقعی میخالیس ان. راپتیس)، بن بله در حمایت از خودگردانی و خود-مدیریتی مزراع و کارگاه‌ها به طور خاص تحت تاثیر رهبر مارکسیست یوگوسلاوی، یوسیپ بروز تیتو بود. یوگوسلاوی تیتو یک منبع الهام در دسترس و زمینی برای سوسیالیست‌های انقلابی الجزایر بود و در همین راستا، الجزایر در زمان ریاست‌جمهوری او به جنبش عدم تعهد  پیوست به که به ابتکار تیتو تشکیل شده بود.

نظام خودگردانی الجزایر البته این تفاوت را با الگوی یوگوسکلاویایی خود داشت که امکان مشارکت مستقیم کارگران را در تصمیم‌گیری‌ها فراهم می‌آورد.

خودگردانی کارگری در الجزایر تمهیدی برای بارتخیصیص دارایی‌ها، بازتوزیع منابع و بازسازی کار و البته باز تعریف فرهنگ ملی بود.

ساختار خودگردانی نسخه الجزایری به این شکل بود که همه کارگران می‌توانستند در واحد تولیدی خود یک «انجمن کارگران» تشکیل دهند. اعضای انجمن یک «کمیته کارگران» را برای یک دوره سه ساله انتخاب می‌کردند و اعضای کمیته کارگران نیز «کمیته مدیریت» را انتخاب می‌کردند که بسته به اندازه واحد تولیدی یا تجاری متشکل از سه تا ۱۱ کارگر بود. دولت نیز یک مدیر را انتخاب می‌کرد که البته حق دخالت در تصمیم‌گیری‌ها نداشت و صرفا رابط میان نمایندگان کارگران و حکومت مرکزی بود. 

همزمان و در کنار این نظام خودگردانی البته بخش خصوصی نیز فعال بود، از جمله در کمپانی‌های که مالکیت آن در دست فرانسوی‌ها و دیگر خارجی‌ها بود و هنوز پس از استقلال فعال بودند.

خودگردانی در جدال با بوروکرات‌ها

وقتی در پاییز ۱۹۶۳، قرار بود کنگره کارگران بخش کشاورزی خودگردان برگزار شود –که به اشتباه کنگره فلاحان (کشاورزان) خوانده می‌شود— نخستین پرسش این بود که متصدی آن چه کسی باید باشد:  جبهه آزادی‌بخش ملی (FLN) که هسته انقلاب بود؟ دفتر ملی مدیریت و اجرای بخش سوسیالیست، که احکام و فرمان‌های مارس ۱۹۶۳ به ابتکار آن انجام شد؟ اتحادیه عمومی کارگران الجزایر (UGTA) که به ویژه نقش عمده‌ای در اشغال کارخانه‌ها و کارگاه‌ها در مناطق شهری داشت؟‌و یا وزارت کشاورزی و اصلاحات ارضی که بازوی اصلی اجرای سیاست‌های مربوط زمین و کشاورزی در الجزایر بود؟

احمد بن بله بر جلد نشریه انقلاب آفریقایی

به نقل از محمد حربی، تاریخ‌نگار و عضو سابق جبهه آزادی‌بخش ملی در جریان جنگ استقلال، احمد بن بله در مصاحبه‌ای  با نشریه «انقلاب آفریقایی» (ژوئیه ۱۹۶۳) می‌گوید که این اتحادیه است که باید بخش سوسیالیستی را در دست بگیرد. در نهایت، اما خود او وظیفه تدارک و سازماندهی کنگره را به جبهه آزادی‌بخش ملی می‌سپارد. توضیحی که در خصوص این چرخش وجود دارد، فرایند بی‌اعتبارسازی رهبری اتحادیه عمومی کارگران الجزایر است.

در آن زمان، مجموعه‌ای تلاش‌ها در جهت «غیرقانونی‌سازی» اتحادیه‌ها و شوراهای مستقل در کار  بود. 

‌نوشته‌های محمد حربی از مهم‌ترین منابع برای شناخت ماجرای خودگردانی الجزایر است، از جمله آنچه در کتاب جمعی «خودگردانی، دیروز، امروز، فردا» (انتشارات سیلپس، ۲۰۱۰) می‌نویسد.

بنا به نوشته‌های حربی، از همان بدو امر تنش و مبارزه‌ای دایم حول خودگردانی آغاز می‌شود، میان گروهی از بوروکرات‌ها در درون جبهه آزادی بخش ملی که در تلاش برای دولتی کردن واحدهای خودگردان اند و مدافعان خودگردانی و خودآیینی از جبهه آزادی‌بخش ملی که علیه هرگونه انحراف دولت‌گرایانه  مبارزه می‌کنند. برای تمام شاخه‌های جبهه آزادی‌بخش ملی، از چپ تا راست، تسخیر اتحادیه عمومی کارگران که اکثر را کارگران بخش کشاورزی تشکیل می‌داند، اهمیت حیاتی داشت. اولین تلاش برای برگزاری کنگره کارگران زمین را شاخه‌ای از جبهه آزادی‌بخش ملی انجام داد. و حققت امر این است که اکثر رهبران  و اعضا ارشد جبهه آزادی‌بخش ملی، به خودمدیریتی کارگری به عنوان الگویی برای ساختار اقتصادی الجزایر باور نداشتند و تمایل داشتند نقشی «پدرسالارانه» ایفا کنند.

وقتی مانورهای بوروکرات‌های جبهه آزادی‌بخش برای بازنگری فرمان‌های مارس و دولتی‌سازی شدت گرفت، طرفداران خودگردانی در فرمانداری الجزیره گردهم آمدند و تصمیم گرفتند کارزاری همه جانبه در افشا برنامه‌های بوروکرات‌ها راه بیاندازند. 

از همان آغاز، تنش و مبارزه‌ای دایم حول خودگردانی آغاز می‌شود، میان گروهی از بوروکرات‌ها در درون جبهه آزادی بخش ملی که در تلاش برای دولتی کردن واحدهای خودگردان بودند و مدافعان خودگردانی و خودآیینی از جبهه آزادی‌بخش ملی که علیه هرگونه انحراف دولت‌گرایانه مبارزه می‌کردند.

در اینجا فرصت و امکان بیان فراز و فرودهای این تنش ملی خودآئینی و دولتی‌سازی  و البته نفشی که وزارت کشاورزی  واصلاحات ارضی بازی می‌کند، نیست، اما رفته رفته فشار برای بازنگاری فرمان‌های مارس بیشتر شد. در سال ۱۹۶۴ حمله دولت‌گراها لحن و رنگی اسلام‌گرایانه به خود گرفت، و حالا  آنها  مدافعان خودگردانی و در واقع به بخش عمده‌ای از چپ انقلابی را ضد-اسلام‌گرایی و ضد-عرب‌گرایی متهم می‌ساختند.

پایان یک رویا

تجربه خودگردانی الجزایر در  ژوئن ۱۹۶۵ به پایان رسید، وقتی سرهنگ هواری بومدین با یک کودتای نظامی بن بله را برکنار کرد و همراه گروهی از شخصیتهای نظامی  زمام اختیار را به دست گرفت. بومدین پس از کودتا نزدیکان و  یاران بن بلا را از مناصب مهم مملکتی برکنار کرد. 

بومدین و همراهانش خیلی زود حمله به سیاست‌های بن بله از جمله خودگردانی را شروع کردند. ادعا آنهای این بود كه نظام خودمدیریتی نتوانسته ساختارهای سرمایه‌داری را از بین ببرد و باعث فساد در سطح مدیریتی شده است. و البته می‌گفتند که خودگردانی، نسخه‌ای سکولار و اروپامحور از سوسیالسم است. 

دو سال پس از کودتا، در سال ۱۹۶۷، کمیته‌های مدیریت مزارع و کارگاه‌ها تحت نظارت وزارت کشاورزی قرار گرفتند. کنترل، تمرکز و مدخله دولتی به جای خودگردانی در قلب برنامه بومدین قرار گرفت. سوسیالیسم الجزایر به الگوی شوروی نزدیک‌ شد. و البته این دولت‌گرایی در دوران بومدین به نام فرهنگ عربی و اسلامی صورت پذیرفت.