فیلم پرویز ساخته سال ۱۳۹۱ به کارگردانی مجید برزگر، با بازی درخشان لوون هفتوان، فیلمی است با ریتیمی کند اما پر از خشونتهایی غیرقابل باور که بدون درگیری فیزیکی زیاد و صحنههای پرحادثه اتفاق میافتد. پرویز خلاصهای است از پرخاشگری پنهان در جامعه که هر چند گاه یک بار آشکار میشود و همه را شوکه میکند و باز به اعماق زندگی روزمره برمیگردد تا زمانی که باز ماجرای خشونتبار دیگری فاش شود و توجه رسانهها و مردم را به خود جلب کند. جنایتهایی که در زمان ساخت فیلم به ندرت و حالا پس از گذشت ۹ سال تقریبا به صورت روزانه و بدون وقفه در رسانهها حضور دارند.
پرویز را میتوان دمل چرکینی دید که نشاندهنده بیماری کل بدن جامعه است. شخصیت پرویز محصول خود جامعه است و نهایتا به خود جامعه آسیب میزند. پرویزی که در ابتدای فیلم معرفی میشود شهروندی عادی است که زندگیای مطابق عرف ندارد، او ازدواج نکرده است، به شدت اضافه وزن دارد اما در هیچ جا اشارهای مبنی بر نارضایتی یا درخواست برای تغییر این وضعیت ندارد. علاقهای به داشتن شغل و ساختن زندگیای بهتر از وضعیت حداقلی کنونی خودش ندارد و در این سکون و روزمرگی مطلق به زندگیاش ادامه میدهد. سبک زندگی او اما نه توسط پدرش و نه اهالی شهرک به عنوان جامعهاش، تحمل نمیشود.
آنچه تعادل این زندگی ساکن را به هم میزند، تصمیم پدرش به ازدواج مجدد است. به خاطر این تصمیم پدر میخواهد پسرش را از زندگی جدیدش دور کند و نه تنها او را از خانه بیرون میکند بلکه خانهای متروکه بیرون شهرک برای او اجاره میکند و به این ترتیب با زمینلرزهای مهیب تمام تعادل و سکون زندگی بیماجرای پرویز را نابود میکند. پرویز با ناراحتی تصمیم به سازگاری با وضعیت جدید دارد اما ماجرا به همین یک تغییر ختم نمیشود. پرویز به این دلیل که دیگر در شهرک زندگی نمیکند شغل کوچک و کمدرآمدش به عنوان راننده سرویس بچههای شهرک از دست میدهد، او مسئولیت تنخواهگردانی را هم از دست میدهد در حالی که به صراحت و بدون توجه به شخصیت و احساسات او به پرویز گفته میشود که گرچه در خصوص سگها نظراتی چندگانه وجود داشته اما در مورد او همه متفقالقول بودهاند که باید از شهرک-جامعه حذف شود.
آنچه مردم شهرک در نظر ندارند این است که حذف پرویز بدون فکر کردن به عواقب آن تصمیم درستی نیست. پرویز تنهاست و حتی یک نفر هم نیست که با او همدلی کند، صاحب خشکشویی هم با همان صراحت بیملاحظه به او میگوید که نه تنها حق با پدر اوست بلکه اگر هرکس دیگری به جای او بود هم همین تصمیم را میگرفت و اینکه مردمی که پرویز ۳۰ سال با آنها زندگی کرده و به آنها کمک کرده چطور به خاطر شرایط و وزن و تفاوتهایش او را مسخره میکنند و هیچ احترامی برایش قایل نیستند. نتیجه تمام این فشارهاست که پرویز درونگرا و ساکت و وسواسی را به تصمیم خشن اولیه میرساند.
پرویز با گوشت سمی سگها و گربههای شهرک را میکشد. به این وسیله او اولین انتقام سختش را از مردمی که او را طرد کردهاند میگیرد. اما اطلاع دادن به پدرش از این خشونت اولیه که پیامی چندگانه به همراه دارد- تو را دوست دارم و برای تو دست به چنین کاری زدم و مرا به خانه و زندگی سابقم برگردان تا خرابکاری بزرگتری نکنم – تاثیری منفی دارد و باعث میشود تا پدر پرویز که مردی بیاحساس است بیشتر از او دوری کند. نتیجه این کار افتادن پرویز در دور باطل رفتارهای نامناسب اجتماع و بازخوردهای بسیار خشن اوست.
پسر همسایه در خانه جدید که برای سیگار کشیدن به خانه او میآید و با وجود سن کمش سعی میکند از تنهایی پرویز سوءاستفاده کند و از خانهاش برای نگهداری سگش و از تلفنش برای ارتباط با دوست دخترش استفاده کند، قلدر کوچک و جوانی است که پرویز با دور انداختن سگش پس از تمام شدن موعد مقرر یک هفتهای پسر به او واکنش نشان میدهد. صاحبخانه که با پدرش برای بیرون کردن او و تلاش برای حذف کامل او از زندگیاش همدست شده را با زندانی کردن در انباری و کشتن تدریجی، حذف میکند.
دنبال کردن بچههای کوچک و ترساندن آنها و دزدیدن یک نوزاد و رها کردنش در خیابان نشاندهنده بروز رفتارهای ضد اجتماعی اوست و واکنشی به پس زده شدن از سمت اجتماع. او به خودش اجازه میدهد والدینی که فرزندشان را بدون مراقبت کافی رها میکنند درسی آموزنده بدهد. او در محل کارش هم به ناهنجاریای که وجود دارد به شیوه خودش پاسخ میدهد و سرپرست قلدری که با دور زدن قانون پول در میآورد را با ترفندی از کار بیکار میکند و حالا به همکار دیگرش هم اجازه خوابیدن نمیدهد. حالا پرویز خودش را فردی قدرتمند میداند که میتواند به درست و غلط از نظر خودش واکنش نشان دهد و تنبیههایی مطابق رفتار افراد برای آنها در نظر میگیرد.
بزرگترین گام خشونت آمیز برای پرویز اجرای عدالت برای پدرش است، پس از کشتن صاحب خشکشویی که با زبان گزندهاش همواره در حال تحقیر پرویز برای به خیال خودش اصلاح او و ساختن یک شهروند معمولی از اوست-زن بگیر، کار پیدا کن و… – حالا به سراغ پدر و زن جدیدش میرود که قبلا فهمیدهایم به خاطر پول پدرش با او ازدواج کرده است. پرویز سکانس پایانی فیلم، مردی جسور است، در جایگاه قدرت-صندلی پدرش- مینشیند و حرفهای تلخ و گزنده میزند و امر و نهی میکند و نهایتا اوست که آنها را بر مبلی مینشاند تا حرفهایش را بگوید و احتمالا آنها را بکشد.
تحقیقات جامعهشناسی و روانشناسی بارها ثابت کردهاند، اجتماعی که نتواند تفاوتها را تحمل کند و پر از خشونتهای کوچک و غیر مستقیم باشد، نهایتا با شهروندانی طرد شده و بسیار خشمگین مواجه خواهد شد که به دنبال انتقام از جامعهای که زندگی آنها را تلخ کرده است، دست به خشونتهای بسیار سهمگین و غیرقابل جبران میزنند.
خشونتی که در جامعه ایران کنونی وجود دارد، نتیجه عوامل متعددی از جمله خشونت صاحبان قدرت، خشونت مجریان قانون، حفرههای بسیار زیاد متن قانون و مذهبی است که چیزی جز وجه خشن آن-جنگ و کشتن به نام دین و خدا- تبلیغ نمیشود و مسایل اقتصادی که به عنوان تیر خلاص باعث رسیدن جامعه به بنبست میشود. محصول فرهنگ غیرپویایی که قانون و مذهب در جمهوری اسلامی به وجود آوردهاند، جامعهای است که خشونت تولید میکند و در طول زمان با عدم بازخورد مناسب اجازه گسترش بی رویه این خشونت داده شده است.
سوالی که بعضی وقتها ازخودم میپرسیدم (البته یکی از سوالها) این است که ج.ا چرا اینقدر با علوم انسانی غربی مخالفت میکند درحالیکه جایگزین بدردبخور هم برای ان وتاامروز نیافته!
اما امروز که این مقاله را خواندم ودرضمن این فیلم را هم سال گذشته دیده بودم سوال مذکور دوباره بذهنم آمد ودرکنار این مقاله توانستم تاحدودی جواب این سوال را بیابم ، وجود پرویز و پرویزها ساخته وپرداخته جامعه ایست که دران نشو و نما میکنیم
جدای از پرویز میبایست من به اوضاع جاری دراطراف پرویز چشم میدوختم که درواقع خودمان داریم دران زندگی میکنیم ، زجرمیکشیم ، اما نمیفهمیم که برای چه ،برای که و به چه جرمی محکوم این زندگی هستیم! پرویز اززندگی توقع زیادی نداشت ، کار میکرد و حتی درخانه برای پدرمجردش آشپزی هم میکرد ، بسیار کم حرف و بی سر و صدابود و هیچ شکایتی نداشت تااینکه پدرش تصمیم به ازدواج گرفت وزندگی پرویزرازیروروکرد ، پرویز برای زندگی جدیدش میبایست از صفر شروع کند و هرچه که تلاش کرد به پدرش بفهماند که شروع از صفر برای او کاراسانی نیست و اگر پدر خیال ازدواج دارد او شکایتی ندارد بشرطی که پدر به او اجازه بدهد در گوشه ای از خانه بماند اما پدرش زیر بارنرفت و آنوقت بود که مجبورشد گوشه عزلت خودرا رها کرده و به جامعه ای وارد شود که جز محرومیتهای رنگارنگ برایش چیزی نداشت!آیا مقصر پرویز است؟ایامقصر پدرش بود که تصمیم به ازدواج گرفت؟ پرویز باصد کیلو وزن و بیش از پنجاه سال سن آیا میتوانست کار و شغلی مناسبتر از سرویس بچه های مدرسه شدن و یا کمک در امر خرید خانه خانواده ها پیدا کند؟ وضعیتی که پرویز با ان مواجه شدوضعیتی بود که دران مرگ به او چهره نشان میداد اما چرا او این مرگ را برای خودش بپذیرد؟ او مرگ را بسوی دیگران هدایت کرد ، زیرا بیگناه بود ، ازاینکه عدالت برای او رنگ باخته بود عصبانی شد چراکه عدالت دیگر برای او مفهومی نداشت ، او آنقدر ساده و بی آلایش بود که مردم بچه هایشان را به او میسپردند که به مدرسه ببرد و برگرداند و یک چنین کسی را جامعه ازاو یک دیو ساخت ! وقتی جامعه بنیانش بگونه ای نظم یافته که از پس رفع حاجت ضروری ترین و ابتدایی ترین نیازهای اولیه بهترین مردمانش برنمی اید مقصر حاکمیتی ست معیوب و کج و معوج که دران تصمیم گرفته اند فرش قرمز زیر پای رمالان جن گیران و قالتاقها و ابن الوقتها پهن کنند بنام مکتبی و متعهد و مومن به نظام و برای امثال پرویز حتی یک سقف شکسته و کمی نان خشک هم باقی نگذارند! علوم انسانی غربی به ریشه های این معضلات نگاه کرده و تجزیه و تحلیلشان کرده و معلوم کرده ماهیت عدالت در یک جامعه چیست و اگر عدالت نباشد چه چیزهایی جایگزین عدالت خواهد شد و تهیه و تدارک گسترش عدالت دریک جامعه خرج دارد که اینان از ان قسمتش هراس دارند ، وگرنه خودشان خوب میدانند حرف درست را انها زده اند و مفتخورهایی که بودجه های نجومی برای تولید علوم انسانی اسلامی در مراکز من درآوردی اسلامی هدر میدهند هرگز نتوانند راه حل اینگونه مشکلات را با علم ناقص و مسخره خود پیدا کنند.
امیرراستگفتار / 06 June 2021