سعید میرهادی ۵ خرداد ۱۳۲۶ در تهران متولد شد. او در هفدهسالگی در سال ۱۳۴۴ برای تحصیل در رشته علوم سیاسی به آلمان آمد. به زودی به مخالفان حکومت پهلوی دوم پیوست و به عضویت کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی درآمد. بعد از انقلاب بهمن ۵۷ او برای مدت کوتاهی به ایران بازگشت. آنچه بعد از انقلاب در تهران از سر گذراند، زندگی و اشعار و مقالات پرشمار او را تحت تأثیر قرار داد. از آن پس بود که عشق و تبعید به مهمترین درونمایه آثار او بدل شد. سعید پس از فرار از ایران نوشت:
«صاحبان قدرت تغییر کردند ترور اما باقی ماند.»
باور میکنم زندهام
در راه بازگشت به آلمان بود که مجموعه «هر جا که بمیرم در آنجا بیگانهای بیش نبودهام» را نوشت. او در نوامبر ۲۰۱۵ در مصاحبه با یکی از نشریات آلمانیزبان (NZZ) درباره تجربه بازگشت به ایران به عنوان یک امر تروماتیک میگوید:
«همه چیز تغییر کرده بود. خیابانها. مغازهها. آدمها. حتی زبان مردم. خانهای که در آن متولد شده بودم را به سختی شناختم. در بسته بود. پنجرهها را شکستم و رفتم تو.»
در همان شعر مینویسد:
«عطر بنفشهها مثل سابق نبود.»
در بازگشت به آلمان از آن آرمانخواهی قبل از انقلاب اثر چندانی باقی نمانده بود. موجی از تبعیدیان راهی کشورهای اروپایی شده بودند. سعید این تجربه را به این شکل در شعری بیان میکند:
مثل ماهی تنگ
با آب تیره
گمان میکنم در مدیترانهام
(..)
بعضی موقعها
به آب بوسهای میزنم
و باور میکنم زندهام.
از آن پس زندگی در تبعید دوم و مقابله با بیزبانی به مهمترین محتوای آثار او بدل شد. زبان آلمانی زبان مادری او نبود. با اینحال تبعیدیان نسل اول بهخوبی میدانند که سعید در سالهای دهه ۱۳۶۰ تا اواسط ۱۳۷۰ مهترین و شناختهشدهترین چهره ادبیات ایران در کشورهای آلمانیزبان بود. او و سیروس آتابای.
ناکجای دشوار
سعید در مصاحبه با نشریه «گرمنیکا» درباره زبان آلمانی به عنوان زبان دوم او که حالا دیگر زبان عاطفی او شده است میگوید:
«تا آنجا که به من ربط دارد مهمان ناخواندهای بیش نیستم و میزبان من هم زبان آلمانی است. میدانم که دیگر وطنی ندارم. وطن، زمانی است که در زندگی ما از دست رفته است.»
او در ادامه میافزاید:
«بعد از سالها تبعید در این به تعبیر ریلکه “ناکجای دشوار” آدم به “هیچکس” بدل میشود. تعبیر شاعرانهترش این است: یک شهروند جهانوطن بدون پنجرهای در مقابل دیدگانش.»
تلخی در کلام درآمیخته با نومیدی و مالیخولیا از مهمترین ویژگیهای شخصیتی سعید میرهادی به عنوان یک شاعر تبعیدی بود. تا سالها کسی از نام خانوادگی او اطلاع نداشت. روی کارت ویزیتاش نوشته شده بود: سعید. به این ترتیب او را در آلمان به عنوان شاعری که نام کوتاهی با چهار حرف دارد میشناختند. در جستاری با عنوان «ناکجا سهم ماست» خطاب به اروپا از روحالله خمینی به عنوان مسیح و نجاتدهنده جعلی یاد میکند. مینویسد:
«اروپا، به خاطر تو، به عشق تو بود که ما از مردم وطنمان جدا افتادیم. ما عشق دوران جوانی به تو را در دلمان زنده نگه داشتیم و در همانحال از خودمان در برابر آیتالله خمینی، این مسیح جعلی پابرهنه دفاع کردیم که فرهنگ تو را منحط و آزادی تو را پورنوگرافی خوانده بود. تو اما به ما پشت کردی.»
جمهوری اسلامی اصلاحپذیر نیست
به این ترتیب سعید در اشعار و مقالات و جستارهایی در آن سالهای دشواری که نسل اول تبعیدیان بعد از انقلاب در کشورهای اروپایی از سر میگذراندند برای آنچه که آنها نمیتوانستند به زبان بیاورند، بیان ادبی مییافت. آثار او در رسانههای معتبر آلمانیزبان که کمتر نویسنده ناشناخته تبعیدی را به خود راه میدهند، منتشر میشد. سعید از فعال سیاسی و دانشجویی به یک چهره فرهنگی و به زبان یک نسل بیوطن تبدیل شده بود. تهران به عنوان زادگاهی که او از دست داده همواره در اشعارش حضور دارد. مینویسد کوچهها و خیابانهای این شهر چشمان کودکی مرا به یاد میآورند.
او به لحاظ سیاسی اعتقاد داشت که نظام جمهوری اسلامی ایران اصلاحپذیر نیست. هنگامی که با روی کار آمدن دولت اصلاحات اروپا «گفتوگوی انتقادی» با ایران را به سیاست «گفتوگوی سازنده» تغییر داد، سعید زبان و بیان شیوای مخالفت با تغییر این سیاستها بود. از گفتههای او در آن ایام است:
«آیا میخواهند حجاب اجباری را سانتیمتر به سانتیمتر بردارند؟ آیا برای مثال پنجشنبهها قانون حجاب اجباری اعمال میشود، جمعهها نه؟»
در مراسمی در شهر وایمار محل سکونت یوهان ولفگانگ فون گوته نشان گوته به سعید تعلق گرفت. این نشان به آن دسته از نویسندگان و شاعران جهانوطن تعلق میگیرد که نقش مهمی در ارتباط بین فرهنگها ایفا کردهاند. شعر سعید میرهادی با زبان آلمانی محدود شده اما با تصویرپردازیهای مرسوم در شعر فارسی به غنا رسیده است. جایزه روکرت شهر شواینفورت آلمان نیز در سال ۲۰۱۶ به او رسید. جایزه ادبی مونیخ، جایزه ادبیات تبعید هایدلبرگ، مدال هرمن کستن انجمن قلم آلمان از دیگر جوایز اوست.
سعید میرهادی در فاصله بین سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۲ رئیس انجمن قلم آلمان بود. از او ۲۱ مجموعه شعر به زبان آلمانی منتشر شده. آخرین اثر او در سال ۲۰۱۷ با عنوان «در جستوجوی نور» توسط انتشارات پتر هلمونمد به چاپ رسید.
اواخر عمر اطراف او خلوت شده بود. سعید میرهادی معتقد بود که اگر آدمی حرفی برای گفتن دارد، گاهی هم باید سکوت کند:
«سکوت بخشی از وجود شاعران است. دستکم از وقتی که دیکتاتورها بر جهان حکومت میکنند.»
او سکته قلبی کرد. وقتی آمبولانس رسید قلب شاعر از تپش بازایستاده بود. «هر جا که بمیرم در آنجا بیگانهای بیش نبودم.» این صدای یک انسان تبعیدی است که در غیاب او همچنان پرطنین است.
خیلی زیبا
حسین / 18 May 2021