متن پیش رو نگاهی دارد به نمونههای متفاوت فعالیتهای مستقل مقابله و رسیدگی به موضوع آزار جنسی. روشهایی که برای دستیابی به عدالت از تکرار ساختار دولتی در مقیاس کوچکتر اجتناب میکردند.
مقاله حاضر بخشی از کتاب دشمنان ما با لباس آبی: پلیس و قدرت در آمریکا است که چاپ سوم آن در ژوئیه امسال از انتشارات AK منتشر شد. عکس بالا مربوط به اعتراض جانسیاهان اهمیت دارد در لاس وگاس است که توسط بورلی یوئن تامپسون گرفته شده است.
در اوایل دهه هفتاد، در حالی که پلنگهای سیاه در حال آمادهسازی صبحانه بچههایشان و یادگیری کار با تفنگ بودند، جنبش زنان شروع به سازماندهی برنامههای مقاومت خود کرد. با مشاهده ناتوانی سیستم حقوقی کیفری در برابر خشونت خانگی، آزار و تجاوز جنسی- بیتفاوتی پلیس، بازجوییهای خشونتبار، تقریبا غیرممکن بودن اثبات، مجازات ناکافی برای تعرض، سرزنش قربانی و ماهیت کاملاً واکنشی کل سیستم- زنان برای دفاع از خود و حفظ امنیت یکدیگر شروع به سازماندهی کردند.
در دیترویت، گروه «زنان علیه تجاوز» [۱] با گشتزنی در خیابانها، زنان را به مقصد خود اسکورت میکردند و با دیدن خشونت سریعا مداخله میکردند. آنها همچنین تئاترهایی خیابانی را ترتیب دادند و عقاید غلط در مورد تجاوز جنسی را بازگو میکردند. در سانتا کروز، WAR ماهنامهای منتشر میکرد که در آن مردانی که اخیراً به عنوان تجاوزگر معرفی شده بودند، فهرست میشد. لیستهای مشابه در majority report در نیویورک و sister در لس آنجلس نیز منتشر میشد.
همچنین در نیویورک، کمپین علیه آزار و اذیت خیابانی بایکوت مشاغلی را که کارمندان آنها در آزار و اذیت خیابانی فعالیت میکردند، سازمان داد. اولین مراکز مقابله با بحران تجاوز و پناهگاههای زنان تحت خشونت، به ترتیب در سالهای ۱۹۷۲ و ۱۹۷۴ با کمکهای داوطلبانه تاسیس شدند. آنها به آزاردیدگان پشتیبانی، همراهی، مشاوره، مکانهای امن برای اقامت و در صورت انتخاب آزاردیدگان، کمک به همکاری با پلیس، بیمارستانها یا سایر موسسات را ارائه میدادند. برخی کلاسهای دفاع شخصی تشکیل میدادند و برای آگاهی دادن به مردم در مورد واقعیتهای تجاوز و سایر خشونتها علیه زنان کارزارهایی را برگزار میکردند. طی چند سال صدها مرکز مشابه در سراسر کشور وجود داشت.
همزمان با رشد و مشروعیت یافتن جنبش فمینیستی که در حال نهادینه و حرفهای شدن بودند، مدل کنش سیاسی مردمی جای خود را به مدل خدمات اجتماعی غیرانتفاعی داد. مراکز مقابله با بحران تجاوز و پناهگاههای زنان با دریافت بودجه دولت و مشارکت با ادارات پلیس شروع به کار کردند و همچنین در زمینه این همکاریها، خط مشی آنها نیز تغییر کرد. انتقاد از سرمایهداری و دولت به زودی از بین رفت و جریان اصلی فمینیستی شروع به حمایت از افزایش تعداد پلیسها، ایجاد قوانین بازداشت آزارگر در موارد خشونت خانگی و مجازاتهای شدیدتر برای جرایم علیه زنان کرد.
در سال ۲۰۰۱ گروه «زنان رنگینپوست در برابر خشونت» [۲] و گروه لغو زندان مقاومت انتقادی [۳] چالشی را علیه جنبشهای ضد زندان و جنبشهای فمینیستی به وجود آوردند. بیانیه مشترک آنها اینگونه آغاز میشود «ما از جنبشهای عدالت اجتماعی میخواهیم که استراتژیها و تحلیلهایی را ارائه دهند که خشونتهای دولتی و بین فردی، به ویژه خشونت علیه زنان را نمایان کند.» این دو گروه استدلال میکنند که اتکا به سیستم حقوقی کیفری خشونت علیه زنان را کاهش نداده است، بلکه جوامع رنگینپوست را بیشتر به خطر انداخته است، جنبش زنان را از ریشههای تاریخی آن بیگانه و از چپ جدا کرده و قدرت را به جای کنش جمعی به دولت دادهاند. آنها همچنین استدلال میکنند که طرفداران اصلاح (یا لغو) پلیس و زندان، زنان رنگین پوست را به حاشیه راندهاند و در رفع نیاز به امنیت زنان و افراد الجیبیتی ناکام ماندهاند. خواستههای آنها هنوز برآورده نشده است، اما سالهای اولیه قرن بیست و یکم شاهد تلاشهای متنوعی برای مقابله با خشونت مردسالارانه در اشکال مختلف آن بودیم . اکثر این تلاشها پروژههای کوتاهمدت محلی بودند و بسیاری از آنها در همپوشانی بین عرصههای اجتماعی آنارشیست، کوئیر و پادفرهنگ قرار داشتند. با این حال تعداد کمی از آنها به کالکتیوهای پایدار با اصول مشخص و ریشههای عمیق در جامعه تبدیل شدند. از سال ۲۰۰۴، یک سازمان غیر سلسله مراتبی از زنان آمریکایی آفریقایی تبار، آفریقایی-کارائیبی و لاتین در بروکلین به نام Sista II Sista که آن را «حلقه خواهران، کالکتیوهایی با هدف حمایت و مداخله در موارد خشونت جنسیتی با گروههایی از خواهرانی که دوست، همسایه و همکار هستند.» میخواندند، تشکیل شد. به عنوان مثال، همانطور که پائولا زیمنا روخاس-اوروتیا در مصاحبهای با کریس دیکسون توضیح داد: «وقتی زنی استاک (دنبال) میشود، کل گروه به محل کار استاکر/آزارگر میرفتند و او را در مقابل رئیسش شرمنده میکردند … و آنچه لازم بود انجام دهد را مستقیما از او درخواست میکردند و این در واقع موثرتر از تماس با پلیس بود.»
در همان نزدیکی، در مرکز بروکلین، پروژه آدری لرد [۴] امنیت خارج از سیستم، در حال ایجاد شبکهای از فضاهای امن بود – «فضاهای عمومی مشخصی که مایلاند درهای خود را به روی اعضای جامعه ما که از خشونت فرار میکنند، باز کنند» – و نیز آموزش کارمندان موسسات شرکتکننده برای مقابله با همجنسگراستیزی و ترنسهراسی و پایان دادن به خشونت بدون تماس با پلیس. در مناطق جنوبیتر، در دورهام، کارولینای شمالی، کالکتیوی به نام UBUNTU (به معنای «من هستم چون ما هستیم.») سعی در یافتن راههایی داشت برای حمایت از اعضای خود که از طرف شرکای زندگی خود مورد خشونت قرار میگرفتند. همانطور که یکی از اعضا، الکسیس پائولین گامبس، در مصاحبهای که در سال ۲۰۱۱ در کتاب «انقلاب از خانه آغاز میشود: مقابله با خشونت با مجامع کنشگر» توضیح داد، تاکتیکهای آنها عبارتند از «ارائه خانههایمان به عنوان مکانهای امن برای اقامت. اقامت در خانه اعضای مجمع، مراقبت از کودکان، تحقیق در مورد گزینههای قانونی و گزینههای جایگزین مبتنی بر نظر مجمع؛ … و گوش دادن و گوش دادن و آماده بودن برای حمایت.»
آنها همچنین با مشارکت در پروژه الا بکر [۵] در حال کار با ساکنان خانههای عمومی برای ایجاد یک شورای همکاری و ایجاد «منطقه امن» بودند. در سراسر کشور، در پورتلند، اورگان، گروه هیستریا از بازماندگان به هر طریقی که احتیاج داشتند حمایت میکرد- با آنها به خرید مواد غذایی میرفتند، آنها را به دکتر میبردند، شبهابا آنها میماندند- و در عین حال گروههای پشتیبانی و کارگاههای رضایت جنسی را ترتیب میدادند، کمک میکردند که گروههای دیگر سیاستهای «فضای امنتر» را طراحی کنند و گهگاه مستقیماً با مجرمان درگیر میشدند. از سال ۲۰۰۲ ، شبکه دوجنسگرایان، ترنسها، لزبینها و گیهای نجات یافته از آزار نورثوست مستقر در سیاتل یک دوره شش هفتهای در مورد مهارتهای رابطه ارائه میدهد، با در نظرگرفتن انواع روابط (از جمله خانواده، دوستان و شرکای عاشقانه) و برنامههای که مبتنی بر «عاملیت فردی» و «انتخاب و مسئولیت انتخاب ما» بود. همچنین شبکه نورث وست گروههایی حمایتی را برای کوئیرهای نجاتیافته از خشونت خانگی تشکیل میدهد و با برنامه Friends are Reaching Out (FAR Out) ، دوستان و خانواده را آموزش میدهد تا از یکدیگر حمایت کنند، از آزار جلوگیری کرده و به آنها واکنش نشان دهند.
در همین حال، در منطقه بی گروه مداخلات خلاق به مدت سه سال به مطالعه مدلهای موجود، طراحی برنامه خود و ایجاد تیم مداخله پرداختند. پروژه آزمایشی آنها، که از نوامبر ۲۰۰۶ تا مه ۲۰۰۹ اجرا شد، منجر به مداخله در ۱۸ وضعیت خشونت و ملاقات با بیش از ۱۰۰ نفر شد. آنها بر اساس این تجربه، جعبه ابزاری را تهیه کردند تا به دیگران در انجام کارهای مشابه کمک کنند.
بحران پذیرش مسئولیت و پاسخگو بودن
به طور خلاصه، در زیرمجموعههای خاصی از چپ، «فرآیند پاسخگوسازی» به رویکرد پیش فرض برای رسیدگی به خشونت خانگی، تجاوز جنسی و سایر انواع آزار تبدیل شد. همانطور که گروه اینسایت در اساسنامه پاسخگوسازی خود بیان میکند، این فرایندها شامل موارد زیر است:
«یک جامعه – گروهی از دوستان، یک خانواده، یک کلیسا، یک محیط کاری، یک مجتمع آپارتمانی، یک محله و غیره – با هم همکاری میکنند تا ارزشها و روشهایی را در برابر آزار و سرکوب، و در جهت ایجاد امنیت، حمایت و مسئولیت پذیری ایجاد و تثبیت کنند.»؛ «به رفتارهای آزارگرانه اعضای جامعه بپردازید، و فرایندی را برای آنها ایجاد کنید تا بتوانند برای اقدامات خود مسئولیت بپذیرند و پاسخگو باشند و رفتار خود را تغییر دهند.»، «سیاستهای بازتولیدکننده سرکوب و خشونت را تغییر دهید.» و «برای افراد جامعه که هدف خشونت قرار میگیرند، با احترام و توجه به انتخاب خودشان، امنیت و حمایت ایجاد کنید.»
بیشتر فرایندهای پاسخگوسازی، حداقل در اصول، به مفهوم «عدالت تحول آفرین» – که در آن فرد مجرم، رابطه آزاردهنده، فرهنگ و رابطه قدرت در جامعه تغییر میکنند- با مبارزه همزمان با انتقام، قصاص یا مجازات باوردارند. از مشهورترین و مستندترین تلاشها دو گروه به نامهای «فیلی بهپا میخیزد» [۶] و «فیلی عصبانیست» و [۷] بود، دو گروهی که در سال ۲۰۰۴، پس از تجاوز به سه زن در یک جشنواره پانک راک، تشکیل شدند. آنها رویکردی دوسویه داشتند، به طور مستقل اما در رابطه با یکدیگر کار میکردند: «فیلیعصبانی» از نجات یافتگان حمایت میکرد، در حالی که «فیلی بهپامیخیزد» با مجرمان برای دانستن، درک و تغییر رفتار کار میکرد، نه اینکه آنها را به سادگی مجازات کند یا از شهر اخراج کند. کار با آزارگر شامل یک هدف بلند مدت است؛ اینکه اطمینان حاصل کنند که آنها تهدیدی برای دیگران نیستند، آنچه را انجام دادهاند تشخیص داده و برای تغییر دائمی رفتار خود تلاش میکنند.
گاهی اوقات نجاتیافته خواستههای خاص خود را از آزارگر، یا اطرافیان خود مطرح میکند. وقتی این کار را کردند، «فیلی عصبانی» «آنها را تشویق میکند تا تصور کنند چه چیزی باعث میشود دوباره احساس امنیت و کنترل بیشتری بر زندگی خود داشته باشند و چه چیزی باعث میشود احساس کنند شخصی که در آن زمان به آنان تعرض کرده است، درمورد اقدامات خود پاسخگو است.» همانطور که در استارتاپ این گروه شرح داده شده است، گاهی اوقات فرد نجات یافته میخواهد متجاوز نامهای بنویسد و مسئولیت آزار خود را بپذیرد، یا در مورد رضایت و خشونت جنسی مطالعه کند، یا مشروبات الکلی را ترک کند، یا هر زمانی که با یکدیگر برخورد کردند، آن مکان را ترک کند. گاهی اوقات او میخواهد که سایر اعضای جامعه اطمینان حاصل کنند که متجاوز آن توافقات را انجام میدهد.» سایر اقداماتی که نجات یافتگان انجام دادهاند عبارتند از: «پخش آگهیهایی با جزئیات مربوط به مجرمان و الگوی رفتاری آنها، توزیع فراخوان عمومی که از افراد میخواهد به فرد آزارگر تف کنند و درخواست از مردم که از کار کردن مجرم جلوگیری کنند.»
تقریباً در همان زمان، در سیاتل، انجمن مقابله با تجاوز و آزار و اذیت، «کارا» [۸] در حال تدوین اصول و روشهایی برای مقابله با خشونت جنسی در زمینههای مختلف بودند (البته باید پذیرفت، با درجات مختلف موفقیت). به عنوان مثال، هنگامی که یک رهبر مرد در یک سازمان پاسخگوسازی پلیس در حال آزار جوانان داوطلب زن بود، انجمن «کارا» با وی ملاقات و با زنان این گروه گفتگو کرد، سپس از یکی از زنان جوان در نوشتن نامه و خواندن آن در جلسه سازمان حمایت کرد و برنامهای را برای درک سکسیسم تشکیل داد. در پایان مرد از سازمان استعفا داد. در مورد دیگری، برای رسیدگی به حمله جنسی در صحنه پانک، «کارا» بیانیههای عمومی را از نجاتیافته منتشر و آگهیهای معرفی وی را پخش و محل کار او را بایکوت کردند.
در مورد سوم، به دنبال آزار جنسی در یک کنفرانس، آنها به نجات یافته کمک کردند تا با زنان جوان دیگر از سازمان میزبان تماس بگیرد و متوجه شدند که این اتفاقات مسبوق به سابقه و دارای یک الگوی ثابت بوده است. نجات یافتگان ملاقات کردند و خواستند که مجرم، از رهبری محروم شده و به مشاوره برود، و سازمان میزبان، آموزش پیشگیری از تجاوز را در برنامه خود قرار دهد که هر سه خواسته برآورده شد.
در مورد چهارم، پس از تعرض به چند زن توسط یک مرد، همه آنها داستانهای خود را نوشتند و سند را به برخی از رهبران مرد ارائه دادند. «کارا» جلسهای راجع به فرهنگ تجاوز تشکیل داد و این افراد از مجرم خواستند که از موقعیت خود کنار برود. پس از مدت زمان مناسب، وی اجازه یافت مسئولیت خود را از سر بگیرد. پروژههای مشابه در سراسر کشور با هماهنگی گروههایی مانند گروه حمایت از نیویورک، پروژه به چالش کشیدن برتری مردان (همچنین در نیویورک) و کالکتیو نوار صورتی (هر دو در پورتلند)، کالکتیو برنینگ ریور [۹] در کلیولند ، مقابله با کثافت خودمون [۱۰]Dealing With Our Shit (Twin Cities- و همچنین مواردی که قبلاً ذکر شد و دهها تلاش موقت بدون نام دیگر.
اما در اواسط آن، خستگی، ناامیدی و سرخوردگی- حتی خصومت با مفهوم «پاسخگوسازی» – دقیقاً در همان محافلی که چند سال قبل به شدت آن را حمایت میکردند، گسترش یافت. [۱۱] شنیدن اینکه «فرایندهای پاسخگوسازی هرگز موثر نیستند» یا «آنها همیشه اشتباه پیش میروند» امری غیرعادی نبود. اگرچه این نظرات کاملاً درست نبود، اما چندین واقعیت مهم را منعکس میکردند. اول آنکه، فرآیندهایی که اشتباه انجام میشدند پرسروصداتر و مشهورتر میشدند، در حالی که روندهایی که خوب پیش میرفتند، آرامتر و کمتر بحثبرانگیز بودند- بنابراین، کمتر شناخته شده و کمتر به خاطر میآیند. دوم اینکه، آرمانگراییای که مردم را به دنبال عدالت تحولآفرین سوق میدهد، ممکن است انتظارات غیرواقعی نیز ایجاد کند و در نتیجه، ناامیدی اجتنابناپذیر باشد. بعلاوه، غالبا اهداف یا استانداردهای خاصی وجود ندارد، بنابراین همیشه مشخص نیست که چه چیزی را باید موفقیت به حساب آورد، یا حتی چه چیزی میتواند موفقیت باشد. و سرانجام، این واقعیت وجود دارد که توسعه چنین فرآیندی ذاتاً چالشبرانگیز است و تعداد راههای اشتباه بسیار بیشتر از راههای درست است. و در مجموع، ما در این زمینه بسیار تازه کار هستیم، و هنوز در حال گسترش مهارت ها، نظریه ها، شیوههاو مدلهای خود هستیم.
بیشتر پروژههای ذکر شده در اینجا کوتاهمدت بودند. تداوم فعالیت برای گروههای ایجاد فرایند پاسخگوسازی و مسئولیتپذیری حتی تا چند سال نیز غیرمعمول است. بخشی از آن بخاطر ماهیت استرسزا، وقتگیر و فرسایشی کار است و معمولا کسی هم از شما تشکر نخواهد کرد. این پروژهها معمولاً داوطلبانهاند، که افراد را از مشکلات همکاری و حرفهایگری معاف میکند، اما منابع موجود را نیز محدود کرده و اغلب معدود افرادی که برای ادامه آن تلاش میکنند را بیش از حد درگیر میکند. همانطور که پراکسیس تاباتا میلیکان [۱۲] اذعان میکند، گرفتن پول از بنیادها یا دولت کار را تغییر میدهد، «اما نگرفتن پول نیز کار را تغییر میدهد.»
جنویو گافمن [۱۳] از کالکتیو «پینک تیپ» [۱۴] مشکلات بیشماری را در فرآیندهای پاسخگوسازی و پذیرش مسئولیت بیان میکند. برخی از آنها عملی هستند، مانند کمبود منابع، عدم وجود تحریمهای موثر، و عدم شفافیت در مورد آنچه از این روند میتوان انتظار داشت و در عین حال، تمایل به وعده نتایج غیرواقعی دادن. سایر موارد ساختاری هستند: اتکا به گروههای دوستی، با وجود آنکه یک فرد خارجی بدون درگیری عاطفی، میتواند امور را واضحتر ببیند. یا اتخاذ مدلهایی که برای گروههای بسیار صمیمی در نظر گرفته شده و استفاده از آنها در عرصه اجتماعی ناخوشایند است. البته، اشتباهات استراتژیک نیز وجود دارد – عدم مداخله قبل از وقوع بحران، فرض غلطی که پذیرش عواقب از سوی مجرم لزوماً بهبودی بازماندگان را تسهیل میکند و همچنین وجود فرایندهایی که نجاتیافته را درگیر مجرمان میکند، در صورتی که آنچه آزاردیده واقعاً نیاز دارد، فاصله است. همچنین مشکلات سیاسی بازتولید منطق تنبیهی، افتادن در روابط ناشناخته قدرت. بزرگترین ناامیدی او، از «عدم یادگیری» ماست – از تاریخ، از اشتباهات خود و از یکدیگر.
شانون پرز-داربی از شبکه نورتوست در کتاب «انقلاب از خانه آغاز میشود» هشدار میدهد:
«دلیل آنکه که فکر میکنم مدلهای پاسخگوسازی مجموعه ما دیگر تاثیر خود را از دست دادهاند، تمایل ما برای اقدام سریع است. در بینش خود، ما اشتیاقمان را برای داشتن جوامعی با مهارت و دانشِ واکنش به خشونت با واقعیتی که در آن بیشتر ما کمبود مهارت پاسخگو بودن و پذیرش مسئولیت داریم، اشتباه گرفتهایم. به عبارت دیگر، فکر میکنم که ما از خود پیشی گرفتهایم.»
کانی بورک در همان کتاب و با انتقاد از تجربه خود با شبکه نورتوست نتیجه گرفت که «فعالان ما در حال حاضر مهارتها، ارزشهای مشترک و زیربنای فرهنگی مناسب برای حفظ تلاش در جهت مسئولیتپذیر کردن جامعه ندارند.» وی به عنوان گام مقدماتی، تغییر در تمرکز را توصیه میکند: «از یک فرایند جمعی برای پاسخگوکردن افراد نسبت به رفتارهایشان به مسئولیت فردی و جمعی برای ایجاد جامعهای که پاسخگوبودن و مسئولیتپذیری در آن امکانپذیر، قابل انتظار و محتمل باشد.» او این رویکرد را «جوامع پاسخگو و مسئولیتپذیر» مینامد. در اینجا تأکید بر ایجاد یک تغییر جمعی فرهنگی به عنوان عاملی برای تحول شخصی است، نه تأکید بر فعالیت فردی به عنوان وسیلهای برای تحول جمعی. بورک چندین ویژگی این روش را ذکر کرده است، از جمله در نظر گرفتن «زمینه، نیت و اثر» و همچنین «رفتارها»، «انتظار مهربانی» و امتناع از بدرفتاری با دیگران، حمایت و تشویق روابط سالم، «بهبود و پیشرفت روشهای فعالیت مربوط به فرهنگ» مانند آیینهای کفاره و بخشش و اصل «تعامل قبل از مخالفت».
تلاشهایی که من در اینجا شرح دادم – و سایر اقدامات مستند در جاهای دیگر – جسورانه ، مبتکرانه و ریشهای بودند. آنها به دنبال روشهای جدیدی برای دستیابی به عدالت بودند، روشهایی که به دولت اعتماد نداشتند و به طور فعال از تکرار ساختار دولتی در مقیاس کوچکتر اجتناب میکردند. بسیاری از آنها همچنین به دنبال انواع جدید عدالت بودند که نه به عنوان انتقام یا قصاص، بلکه به عنوان تحول شخصی و اجتماعی درک میشوند، هم به علل اصلی و هم به ریشههای عمیقتر جرم پرداخته میشود. این تلاشها به عنوان تلاشهای اولیه و نه نتایج نهایی شناخته میشوند و دلگرمکننده و حتی الهامبخش هستند. علیرغم محدودیتهای قاطع و گاه غمانگیز، اهمیت نهایی آنها ممکن است در پتانسیلها و امکاناتی باشد که فراهم میشوند. با در نظر گرفتن این پروژهها به عنوان آزمایش، حداقل بخشی از موفقیت یا عدم موفقیت آنها به تمایل ما برای یادگیری از نمونهها و بهبود آنها بستگی دارد. در همین راستا است که آندره اسمیت از گروه اینسایت، در کنفرانس دهمین سالگرد مقاومت انتقادی، از «انقلاب با آزمون و خطا» حمایت کرد – که البته تنها نوع موجود است.
پیوست: این مقاله، گزیدهای از چاپ سوم کتاب کریستین ویلیامز، دشمنان ما با لباس آبی: پلیس و قدرت در آمریکا است. این کتاب تاریخچه پلیس مدرن را بازگو میکند، از تبدیل آنها از داروغه بردگان به نیروهای نظامی متشکل در همه جا که امروزه در شهرهای آمریکا میبینیم. این ویرایش اصلاح شده کتاب، رویکردهای جدیدی را برای نظارت و کنترل جمعیت، تغییر در اجرای امور مهاجرت، دادههای جدید درباره پروفایلسازی نژادی و خشونت پلیس و آزمایشات اخیر فمنیستی در انواع جایگزین عدالت عنوان میکند.
لینک مطلب در تریبون زمانه
منبع این مطلب: میدان
این متن ترجمهایست از مقاله: https://www.bitchmedia.org/article/look-feminist-forms-justice-dont-involve-police
پانویسها
↑۱ | WAR |
↑۲ | INCITE |
↑۳ | Critical Resistance |
↑۴ | Audre Lorde Project |
↑۵ | Ella Baker |
↑۶ | Philly Stands Up |
↑۷ | Philly’s pissed |
↑۸ | CARA |
↑۹ | Burning River |
↑۱۰ | Dealing With Our Shit (Twin Cities |
↑۱۱ | برای نقدهای بسیار متفاوت فمینیستی از فرایندهای پاسخگویی، به بخشهای ناشناس The Broken Teapot و Betrayal مراجعه کنید. |
↑۱۲ | Praxiss’ Tabatha Millican |
↑۱۳ | Genevieve Goffman |
↑۱۴ | The Pink Tape Collective |