دکتر لطیف حسنی فعال سیاسی آذربایجان ایران و دبیر حزب «حرکت نو بیداری ملی آذربایجان جنوبی، یئنی گاموح» در روزهای گذشته با پایان دوران محکومیتش از زندان رجاییشهر کرج آزاد شد. این یادداشت روایتی از اندیشههای حسنی ارائه میکند و پیجوی آن است که چرا او و همفکرانش جنبش خود را حرکت نوبیداری آذربایجان نام نهادهاند و نگاه آنها به فدرالیسم در ایران و میراث فرقه دموکرات آذربایجان به رهبری سید جعفر پیشه وری چیست.
این یادداشت را باید در راستای دفاع از حقوق زندانیان سیاسی در ایران محسوب کرد. اخبار مربوط به فعالین مدنی آذربایجان در نشریات فارسیزبان داخل و خارج کشور کمتر بازتاب داده میشود و تحلیل در مورد چیستی حرکت ایشان کمتر تولید میشود یا اگر هم تولید میشود، معمولا منصفانه نیست. این یادداشت را همچنین باید تلاشی برای فائق آمدن بر این نقیصه دید.
زندانی سیاسی که پس از هشت سال از بند رها شد
لطیف حسنی در بهمن سال ۱۳۹۱ به همراه چهار تن از دیگر اعضای کمیته مرکزی حزب «حرکت نو بیداری ملی آذربایجان جنوبی» با نامهای آیت مهرعلی بَیلی، محمود فضلی، شهرام رادمهر و بهبود قلیزاده، به اتهام تشکیل گروه یئنی گاموح بازداشت شد. متعاقبا حسنی با حکم قاضی محمد باقرپوربابت دو اتهام جداگانه «مشارکت در تشکیل گروه غیر قانونی به قصد بر هم زدن امنیت کشور» به ۸ سال و «مشارکت در فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران» به ۱ سال (در مجموع ۹ سال) زندان متهم شد.
«همبستگی ملی» در ایران با کاریکاتور ساختن از مواضع کسانی که اندیشههایشان را نمیپسندیم، میسر نیست. این مقاله هم در راستای دفاع از حقوق زندانیان سیاسی است و هم برای درک نظری درباره حقوق اقوام.
حسنی که دبیرکلی نشکیلات یئنی گاموح را برعهده داشت [حزبی که البته به سبب عدم وجود قانون ساختار حزبی در ایران غیرقانونی است]، دو سال اول زندان خود را در تبریز گذراند. حسنی در سال ۱۳۹۳ پنجاه روز اعتصاب غذا کرد، و در ادامه ابتدا به زندان اوین و سپس رجاییشهر کرج منتقل شد، جایی که بخش عمده دوره زندان خود را تا روز آزادی آنجا گذراند.
در ماه گذشته شعبه ششم دادگاه تجدید نظر آذربایجان شرقی با استناد به «قانون کاهش مجازات حبس تعزیری مصوب۲۳/۰۲/۱۳۹۹» مدت حبس حسنی را در مورد اتهام اول از ۸ سال به ۶ سال و باب اتهام دوم از یک سال به ۸ ماه کاهش داد. همین موجب شد او ۲۴ دی ماه ۱۳۹۹، پس از گذراندن هفت سال و یازده ماه نهایتا از زندان آزاد شود.
چند نمونه از موضعگیریهای لطیف حسنی
در زیر با ذکر چند نمونه از موضعگیریهای حسنی میکوشیم خوانندگان را با مواضع او همانطور که هست بیشتر آشنا کنیم.
■ حمایت از حقوق بهاییان
در زندان رجاییشهر حسنی با برخی از فعالین جامعه بهایی که به مجازات حبس گرفتار هستند آشنا گردید. این موضوع موجب نامهنگاری او به تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۵ و در واکنش به جنجال درگرفته پیرامون دیدار فائزه هاشمی رفسنجانی با فریبا کمالآبادی از مدیران جامعه بهاییان ایران که برای چند روز به مرخصی آمده بود شد. مکارم شیرازی از مراجع تقلید در قم آن دیدار را «جرم شرعی و قابل تعقیب قضایی» توصیف کرده بود و صادق لاریجانی هم «هنجارشکنی»اش خوانده بود.
لطیف حسنی از زندان پیامی داد که حاکی از همبستگی زندانیان سیاسی از ادیان و اقوام مختلف بود. او توضیح داد که «اینجانب هم مانند خانم هاشمی مدتی است که با همکاران خانم فریبا کمال آبادی همبند هستم و در طول این مدت با مراوداتی که با این عزیزان داشتم به تجربه دریافتم که تبلیغات شکل گرفته پیرامون این هم وطنان چقدر واهی و بی اساس است.»
حسنی گفت در روابط دوستانه خویش با جامعه بهاییان «چه در داخل و چه در بیرون از زندان نه تنها هیچ گونه مشکلی» را نمیبیند، بلکه این دوستیها برایش «بسیار سازنده و ارزشمند» هستند. در نظر او موضع گیریهای خشمآلود مقامات رسمی جمهوری اسلامی به دیدار فائزه هاشمی با فریبا کمالآبادی نشان میداد بعد از حدود چهل سال از پیروزی انقلاب، «رویکرد مقامات رسمی در رفتارهای تبعیضآمیز» نسبت به اقلیتهای دینی، بطور مشخص جامعه بهاییان، تغییر نکرده است.
■ فدرالیسم در ایران
حدود دو سال قبل، در اواسط آذرماه ۱۳۹۷، متنی با عنوان «پیشنویس پیشنهادی قانون اساسی جمهوری فدرال ایران به همت مرکز مطالعاتی تبریز» منتشر شد که مورد بحث برخی رسانههای خارج از کشور هم قرار گرفت. این متن دربردارنده پیشنهادهای کارشناسان «مرکز مطالعاتی تبریز» در آنکارا، و دربردارندهی قانون اساسی پیشنهادی آنها برای آیندهی سیاسی ایران بود. «مرکز مطالعاتی تبریز» مرکزی پژوهشی است که محمدرضا هیئت، برادرزاده مرحوم جواد هیئت، ترکشناس، مدیریت آن را بر عهده دارد. آن روزها گروههای مختلف فعال در اپوزیسیون ایران پیشنهادهایشان را در مورد الگوی ایده ال در مورد آینده سیاسی و حکمرانی ایران مطرح میکردند، و مرکز مزبور هم به نمایندگی بخشی از ترکهای ایران، پیشنهادهایی را در این زمینه مطرح کرد. (متن قانون اساسی پیشنهادی از اینجا قابل دانلود است.)
این پیشنویس پیشنهادی مشتمل بر ۴ فصل، ۹ بخش، ۱۱۳ اصل و ۲۸۸ ماده بود و در توضیح آن گفته شده بود قرار است که «دربردارندهی مواردی باشد که پاسخ و راهحلی برای مهمترین علل ناکارآمدی ساختار دولتی در صد سال گذشته در ایران» هستند، و با «اعلامیهها و کنوانسیونهای بینالمللی مرتبط با حقوق بشر» انطباق دارند. نویسندگان ساختار متمرکز حکومت در ایران را که از زمان رضاه شاه حاکم بوده، سبب عمده بسیاری از مشکلات کنونی کشور دانسته بودند. قانون اساسی پیشنهادی در هشتاد صفحه تنظیم شده و بحث تفصیلی و انتقادی در مورد نقاط ضعف و قوت آن البته مجالی دیگر میطلبد.
حسنی دردو یادداشت از زندان به زبان ترکی آذربایجان ایران (ترکی آذربایجانی با الفبای فارسی-عربی) به این متن واکنش داد. او در یادداشت اول پیشنهاد داد که عبارت «ممالک محروسه ایران»، با توجه به سابقه تاریخی این واژه در ایران، میتواند نام مناسبی برای چنان ساختار حکومتی باشد و اینکه نوشتن متنی از این دست باید بر تحقیقات مفصلتری در مورد فدرالیسم مبتنی باشد. او همچنین به نویسندگان پیشنهاد داد که کاش کار نوشتن چنین متنی را با مشارکت نمایندگان سایر اقلیتهای قومی/ملی در ایران صورت میدادند و تاکید کرد مشارکت روشنفکران و احزابی که حوزه کاریشان را سراسر ایران معرفی کرده اند، البته موفقیت چنین ابتکار عملی را بیشتر میکند. او همچنین ابراز تاسف کرد که چرا احزاب و جریانهای سراسری سیاسی در ایران از برسمیت شناختن حقی فدرالیسم برای اقلیتهای ملی در ایران سرباز میزنند.
در یادداشت دوم حسنی گفت هرآنچه در مورد فدرالیسم گفته در راستای حق کلیتر تعیین سرنوشت است (حقی که علیالادعا در حقوق بینالملل هم برسمیت شناخته میشود) و این مردم آذربایجان هستند که باید در راستای این اصل برای آینده خود تصمیم بگیرند.
■ پاسداشت میراث حکومتهای خودمختار پیشهوری در آذربایجان و قاضی محمد در کردستان
حساسیت همزمان حسنی به حقوق اقلیتهای قومی-ملی غیرترک را میشود در اشاره او به مشکلات برآمده از ساقط شدن حکومت خودمختار قاضی محمد در کردستان، در یادداشتی در سالگرد ۲۱ آذر ۱۳۲۴ مشاهده کرد. ۲۱ آذر سالگرد تشکیل حکومت خودمختاری کوتاهمدت به رهبری سید جعفرپیشهوری در منطقه آذربایجان ایران، در ایام پایانی جنگ جهانی دوم، است. تشکیل حکومت پیشهوری در آذربایجان تقریبا همزمان بود با حکومت خودمختار قاضی محمد در کردستان موسوم به جمهوری مهاباد که در تاریخ دوم بهمن ۱۳۲۴ تاسیس شد. هردو البته بدست حکومت مرکزی در زمانی کوتاه سرکوب و سرنگون شدند. سرکوب جنبشهای پیشهوری و قاضی محمد امروز هم از سوی فعالین آذربایجانی و کرد معمولا به عنوان اقدامی ویرانگر محکوم میشود، و البته مرکزگرایان و ناسیونالیستها از اقدام مزبور حکومت پهلوی تمامقد دفاع میکنند. تاریخنگاران هویتطلب میگویند ارتش حکومت پهلوی پس از بازپسگیری آذربایجان در تاریخ ٢۶ آذر ١٣٢۵ دستور داد در تبریز کتابهایی که در زمان دولت پیشهوری به زبان ترکی انتشار یافته بود، از جمله کتب درسی، در یک «مراسم پرطمطراق» به آتش کشیده شوند.
حزبی و جریانی سیاسی که آقای حسنی از اعضای اصلی آن است، یعنی یئنی گاموح، پیشینه خود را در فرقهی دموکرات آذربایجان با رهبری پیشهوری میبیند. در زمان پیشهوری ترکی به زبان رسمی در آذربایجان ایران بدل شد و کتابهای درسی مدارس با این زبان منتشر شدند.
لطیف حسنی در اطلاعیهای از زندان به مناسبت هفتاد و سومین سالگرد ۲۱ آذر ۱۳۲۴ نوشت خدمات فرقه دموکرات آذربایجان در منطقه به حدی چشمگیر بود که حتی دشمنان آن ازاشاره و تحسین آن ابایی ندارند. او نوشت خاطره سرکوب حرکت پیشهوری «هرگز از اذهان پاک نخواهد شد و هم اکنون حرکت ملی آذربایجان سالروز ٢۶ آذر ١٣٢۵ را روز نسلکشی فرهنگی آذربایجان نامیده است.» (صاحب این قلم البته ضمن همدلی با نقدها با کاربرد عبارت «نسلکشی فرهنگی» موافق نیست.) در آن یادداشت اپوزوسیون ایران و روشنفکران مرکزگرا هم نقد شده بودند:
«روشنفکران تمامیتخواه، سلطنت طلبها، اپوزسیونهای سراسری داخل و خارج کشور و دولتمردان جمهوری اسلامی ایران با اتخاذ اخلاق منفعتگرایانه، بیش از نیم قرن است که این فاجعه انسانی را کتمان کردهاند. فاجعهای که هیچ وقت از اذهان ملت آذربایجان پاک نخواهد شد و نفرین ابدی این ملت را نسبت به مرتکبین جنایات فوق و کتمانکنندگان درپی خواهد داشت.» (حسنی، همان)
حسنی نوشت دولتمردان جمهوری اسلامی که با شعار سرنگونی شاه بر سر کار آمدهاند، «نه تنها هیچ گونه اقدام عملی در خصوص رفع تبعیضهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ملل و اقوام غیرفارس ننمودهاند، بلکه در عمل ثابت کردهاند که ادامه دهنده این پروژه منحوس پهلوی هستند و اعلام کردهاند که آموزش زبان، نیاز ملی و حتی محلی اقوام هم نیست.»
در نامه آمده بود که به دولتمردان جمهوری اسلامی، همانند دولتمردان رژیم شاه، امید نیست و عملکرد هردو به «تبعیضهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی [علیه] ملل و اقوام غیرفارس» منجر شده است و در عوض بر مبارزه خشونتپرهیز تاکید شده بود: «ما عمیقا باور داریم که رفع تمامی این تبعیضها فقط و فقط به دستان توانمند ملل و اقوام کشور با احراز حقوقبشر و کسب حق تعیین سرنوشت ملی میسر خواهد شد. چنانکه ملتهای آذربایجان و کردستان یک بار آن را بهصورت کوتاه مدت تجربه کردند. هم اکنون نیز فعالان حرکت ملی آذربایجان علیالخصوص یئنی گاموح براساس اصول و قوانین بینالمللی در مبارزه خود، میثاق جهانی سازمان ملل متحد و بیانیه حقوقبشر آن را مدنظر قرار داده، بهصورت علنی و با رویکرد عدم خشونت برای احقاق حقوق ملت آذربایجان جنوبی مبارزه میکنند.» (صاحب این قلم با کاربرد عبارت آذربایجان جنوبی موافق نیست.)
رابطه میان دو گونه ناسیونالیسم ترکی و کردی در ایران و منطقه خاورمیانه رابطهای همراه با تنش بوده است. با اینحال توجه حسنی به موضوع ناسیونالیسم کردی در کنار هویتطلبی ترکی گشودگی او را به تکثر و تنوع قومی و منحصر نماندن او در مطالبات هویتی ترکی را نشان میدهد و شایسته تقدیر است. حسنی همانجا سالگرد سقوط جمهوری مهاباد را به مردم کردستان تسلیت گفته بود و «آرزوی آزادی تمامی ملل و اقوام دربند» را کرده بود.
نتیجهگیری
نگارش این گزارش، چنانکه در مقدمه و جای بجای مقاله هم ذکر شد، به معنای موافقت نویسنده با تمام مواضع لطیف حسنی و جریان یئنی گاموح نیست. البته که مواضع حسنی و همفکرانش هم باید نقد شوند. با اینحال نگارنده معتقد است برای آینده ایران آزاد و دموکراتیک، روشنفکران و جریانهای سیاسی مرکزنشین باید مطالبات و خواستههای جریانهای قومی-ملی غیرفارس و غیرمرکزگرا را هم، در کنار سایر بخشهای به فراموشی سپرده شده جامعه ایران، بشنوند و جدی بگیرند و در راه برآمدن بر مشکلات آنها در پی چارهجویی باشند.
«همبستگی ملی» در ایران بدون چنان اقدامی، و صرفا با کاریکاتور ساختن از مواضع کسانی که اندیشههایشان را نمیپسندیم، هرگز میسر نیست. این مقاله را باید کوششی در این راستا محسوب کرد.
نویسنده به گمان من اشتباه میکند یا شاید هم صداقت ندارد وقتی میگوید در پی ایرانی آزاد و دمکراتیک است.
از همه طرف کمر به تجربهی ایران بسته اند بعد شما از ایران آزاد و دمکراتیک میگوید.
برادر گرامی کار شما تنها و تنها نتیجهای که دارد گفتمانسازی و گسلسازی است. این گفتمانها را درست میکنند تا از ایران چند کشور بسازند.
ایران دوست / 28 January 2021
اگر به فکر حقوق قومیتها هستید بد نیست کمی هم به فکر حقوق قوم تالش (ملیت تالش) در جمهوری آذربایجان باشید.
برگرفته از ویکیپدیا:
همتزاده در مهرماه سال ۱۳۸۷ نامهای سرگشاده به مردم ایران نوشت و ضمن اشاره به لغو قراردادهای گلستان و ترکمنچای پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، از آنها برای احقاق حقوق هموطنانشان آنسوی مرزها درخواست کمک نمود.
آقای بادامچی اگر راست میگویید نظرتان را در باره قومیتهای غیرترک در جمهوری آذربایجان و ترکیه هم بگویید. آیا کسانی چون همتزاده را هم به مردم ایران معرفی میکنید؟ یا فقط فعالان پانترک ناشناخته را بزرگ میکنید و گفتمان فدرالیسم و سپس تجزیه را بزرگ میکنید؟ آیا دیدگاههایی که دربارهی فدرالیسم در ترکیه و آذربایجان هست را هم مطرح میکنید؟
جمهوری خودگردان تالش مغان / 28 January 2021
نوشته ساده و شفاف و قابل دفاعی است بنده هم با نظرات آقای حسنی کاملا موافقم۰ ضمنا سرکوب کردها
در ترکیه یا آدربایجان وبا اقوام دیگر مانند تالشها درست بودن نظر آقای حسنی را زیر سوال نمی برد۰
زنده باد ایران فدرال و آزاد+یاشاسین اوزگور آدربایجان و کردستان
آکو کردستانی / 29 January 2021
جناب “ایراندوست” این دقیقا چه نوع مثلا ایران دوستی است که برای شما صرف صحبت کردن از کشوری آزاد و دموکراتیک مصادف و معادل میشود با “تجزیه” ای کشور؟
فرق تمامیت خواهی شما با تمامیت خواهی های ج.ا. و سلطنت چیست؟
به زعم شما صحبت کردن از آزادی های دموکراتیک مردم که در تمامی جوامع متمدن و انسانی از هنجارها و موازین بین المللی قابل قبول است تحریف میشود به “گسل سازی”, اما حمایت شما از سرکوب حقوق بشر اقلیت های ملی در ایران حتما تقویت اتحاد ملی است.
آیا این روایت های تمامیت خواهانهء خود شما نیز نوعی از گفتمان سازی (بسیار سطحی, مبتذل و دریده البته) نیست؟
چگونه است که فارسی زبانان مرکزیت گرا حق دارند هر نوع گفتمانی را بیان کنند, اما غیر فارس ها تا صحبت می کنند, تبدیل میشوند به “تجزیه طلب” و بدتر؟
ایران کنونی, زیر حاکمیت آخوندها, همین الانش هم چند کشور هست, اگر کوچکترین آشنایی با شرایط زیست در مناطق مرزی مانند بلوچستان, خوزستان, کردستان,…داشتید, آنگاه میفهمیدید که اوضاع از چه قرار است.
اما کوچکترین آشنایی, درک و فهمی از شرایط جهنمی زندگی برای اقلیتهای ملی در ایران ندارید, و فکر میکنید که با زور سر نیزه میتوانید تا ابد دهر شرایط اختناقی را به همین وضع ادامه دهید.
آیا تا به حال از خودتان نپرسیده اید که این چه کشور مریض و فاشیستی است که با یک فدرالیزم ناقابل از هم می پاشد؟
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
انساندوست / 29 January 2021
هر به ژی یه کتی شوریشگرانی گه له گانی یران!
زنده باد وحدت انقلابی خلقهای ایران!
وحید / 29 January 2021
با درود
دیروز مطلبی (مقداری طولانی) در کانال “انقلاب روژووا” دربارهء سابقهء اتحاد انقلابی و رزمندگی مشترک بین خلقهای آذری و کُرد در ایران مندرج شده بود, که مقداری مربوط به این مقاله و کامنتها است, و اشتراکش در اینجا شاید بد نباشد.
– – – – – – –
یاد و یادداشت
تاریخی که تحریف نمیشود.
بە قلمــ: شهید #سربرز_کرماشان
کوردها و آذریها از ملتهای کهن خاورمیانه هستند که با وجود تفاوتمندیهای فرهنگی، ملی و دینی مذهبی قرنهاست که بهطور مسالمتآميز در کنار همديگر زندگی میکنند. نکته حائز اهمیت اینست که با وجود این همه تنوع هیچکدام از این فرهنگها بر دیگری تسلط و حاکمیت ایجاد نکرده است.
بلکه این ملتها در طول تاریخ به صورت طبیعی با هم تبادل فرهنگی داشته و ارتباط اجتماعی عمیقی با هم به وجود آوردهاند. یکی از این تبادلات فرهنگی را میتوان اشاعه آیین یاری در آذربایجان دانست که ریشهای زاگرسی دارد.
از طرفی مسافرت هر ساله پیروان آذری این آیین برای انجام مناسک مذهبی به شهرهای کوردنشین، خود حاکی از پیوند عمیقیست که ریشهی تاریخی و اعتقادی دارد. رابطهی فرهنگی و تاریخی میان این خلقها در استانی مانند اورمیە به گونهایست که تفکیک کوردها و آذریها را از یکدیگر دشوار میسازد.
نظام سرمایهداری از قرن نوزدهم تاکنون برای برساخت دولت ملت در خاورمیانه به ترویج ملیگرایی پرداخته است. به گونهای که با سیاستهای تفرقهافکنانه توسط برخی عناصر وابسته به قدرت، نظیر برخی از مذهبیون و نیز به اصطلاح روشنفکران ـ سعی در ایجاد و نهادینهکردن این اندیشه در جامعه داشتهاند که گویا “با وجود مرزهای ملی و یا حاکمیت سیاسی میتوان به استقلال سیاسی نیز دست یافت.
این امر علاوه بر اینکه دستاوردی برای ملتهای مذکور نداشته بلکه سبب تعمیق بحران و بغرنجتر شدن مسائل اجتماعی گردید.
کدورت میان ملتها، تنوعات فرهنگی و دینی مذهبی با گسترش این ملیخواهی گسترش یافت. در این میان آذریها و کوردها نیز از این سیاستهای پلید نظام سرمایهداری جهانی مصون نماندهاند. این اختلافافکنیها از تحقیر و توهینهای اجتماعی و هویتی تا تضعیف اراده و کنش سیاسی را در برمیگیرد. همین امر سبب گردید که تحریفات عمدهای در تاریخ و نیز جنبشهای آزادیخواهی صورت گیرد.
یکی از این وقایع که مورد تحریف قرار گرفته نهضت مشروطه است که بیشک از مهمترین جنبشهای اجتماعی و سیاسی در ایران به شمار میرود. با گذشت بیش از ۱۱۰ سال از انقلاب مشروطه، شاید بتوان گفت که هیچ رویدادی سیاسی و اجتماعی در ایران به اندازه آن با جعل، تحریف و ابهام روبرو نشده است.
با استناد به منابع متعدد بهویژه روزنامههای دوره مشروطه، بحثهای مجلس، گزارش سفارتخانههای انگلستان و اسناد به جا مانده از آن دوره مشهود است که جنبش مشروطه ایران سنتز فرهنگها، ملتها، ایدئولوژیها و اقشار مختلف جامعه ایران است که موجودیت هر کدام از آنها در نهضت مشروطه هویدا است.
بیشک همکاری کوردها و آذریها در جنبش مشروطه یکی از همین سنتزهاست که نشان از روابط حسنه و مشترکات این دو ملت دارد. چنانچه میدانیم در محاصرهی تبریز، کوردها به یاری مجاهدان تبریز شتافتند. در کتاب “تاریخ مشروطه ایران” نوشته مرحوم احمد کسروی، چنین آمده است:
“تنها کسانی که از شهرهای ایران به یاری تبریز شتافتند، #یارمحمد_خان_کرماشانی و یاران او بودند و تا پایان جنگهای تبریز در کنار رفقای انقلابی خود مقاومت نمودند.
یارمحمدخان و یارانش در جنگهای شرامین، حکم آباد (حکماور)، آناخاتون و… دوشادوش ستارخان و باقرخان و دیگر مجاهدین جنگیدند. حتی باوجود زخمیشدن، رشادتها و قهرمانیهای فراوانی از خود نشان دادند. سوال اینجاست
چرا از این سردار آزادیخواه و همراهان او که مرزهای قومیت و نژاد را درنوردیدهاند، یادی نمیشود و در گمنامی به سر میبرد؟!
چرا حکومت درصدد تخریب قبر اوست و و قبر او در انباری قرار دارد که قفل و زنجیر است؟!
آیا حکومت خواهان واگرایی میان آذریها و کوردها است و برای همین درصدد نابودکردن حلقههای پیوند دهندهی این دو ملت است؟!
به طور کلی میتوان گفت آذریها و کوردها در طول تاریخ با حفظ هویت فرهنگی خویش و ضمن احترام به تفاوتمندیهای یکدیگر، در کمال آرامش و دوستی در کنار همدیگر زیستهاند.
با توجه به پتانسیل عظیم این دو ملت جهت تغییرات در ایران که در طول تاریخ نیز شاهد آن بودیم، تشکیل جبهه دمکراتیک خلقهای ایران و همگرایی نیروهای اجتماعی آزادیخواه یک ضرورت استراتژیک در راستای دمکراتیزاسیون ایران است.
در پایان قسمتی از زندگینامهی سردار یارمحمدخان کرماشانی آمده است:
یارمحمد کرماشانی فرزند میرزا محمدخان از خانهای طایفه زردلان پشتکوه و بلقیس خانم از طایفه بالوند در سال ۱۲۵۸ ه.ش در شهر کرماشان متولد شد. خواندن و نوشتن را در مکتب آموخت، در دوران نوجوانی و جوانی به ورزش باستانی روی آورد و پس از مدتی اشتغال به کار آزاد در سبزه میدان کرماشان، در توپخانه تیپ کرماشان استخدام و به درجه نائبی رسید.
وی با اندیشهی آزادیخواهی وارد کمیتهی غیرت کرماشان شد و در کنار عدهای از آزادیخواهان کرماشان به فعالیت پرداخت. هنگام برخورد مشروطهخواهان و مستبدان در کرماشان، همراە دو هزارتن در مقابل سفارت انگلستان در کرماشان متحصن شد.
پس از رفع تحصن یارمحمدخان که در این کشاکشها همراه مشروطهطلبان بوده و آوازهای یافته بود، در دعوت انجمنها به قیام عمومی مصمم میگردد به جهت مساعدت و یاری رسانیدن به مشروطهخواهان و همراه برادرخواندهاش، حسینخان کلاهی عازم تهران شده و پس از رسیدن به شهر قم مطلع میشود که مجلس دوره اول با توپ قزاق روسی و ایرانی تحت امر پالکونیک لیاخوف از میان رفته و سرکردگان مشروطه دستگیر و یا کشته شدهاند و گروهی نیز مخفی و متواری گردیدهاند.
لذا پس از ورود به تهران و تماس با آزادیخواهانی که در سفارت انگلیس متحصن هستند با راهنمایی و توصیهی آنان جهت همکاری با ستارخان عازم تبریز میگردد.
احمد کسروی در کتاب تاریخ مشروطه ایران مینویسد:
“تنها کسانی که از شهرهای ایران به یاری تبریز آمدند یارمحمدخان کرماشانی و همراهان او بودند، در آن روزها که مجلس به همه شهرها تلگراف فرستاده، یاوری میطلبید با یک برادر خوانده و یک دوست که نامهای هر دو حسین خان بود تفنگ و اسب خریدند و آهنگ تهران کردند که به یاری دارالشورا برسند.
ولی چون به قم رسیدند در آنجا از به توپ بستن مجلس آگاه شدند.
با سختی از بیراهه خود را به تبریز رساندند. یار محمدخان و همرهان او هنگامی که به تبریز رسیدند شهر در محاصرهی اردوی دولتی بود و لیکن راههای ورود به شهر مسدود و در اختیار نیروهای استبداد قرار گرفته بود.
این بود که او و یارانش به قوای ملی پیوسته و در جرگی مدافعین تبریز و یاران ستارخان در میآیند.
محاصرهی تبریز اولین نبردی بود که یارمحمدخان در آن شرکت داشت. اردوکشی به مراغه و جنگ شرامین نیز از جنگهای دیگریست که در ذیقعده ۱۳۲۶ ه.ق روی داد. مجاهدان در این نبرد شکست خوردند و یارمحمدخان و حسینخان توانستند از مهلکه نجات یابند و به تبریز برسند.
یارمحمدخان در ۲۱ محرم ۱۳۲۷ ه.ق در جنگ مجاهدان با مستبدان شرکت کرد و در حالی که سردستگی جمعی از آزادیخواهان را داشت، به اردوگاه شجاعالدوله حمله کرد و تلفاتی به دشمن وارد کرد.
یارمحمدخان در ماه صفر ۱۳۲۷ ه.ق در جنگ حکمآباد شرکت داشت و در این نبرد شجاعت و لیاقت از خود نشان داد و از سوی انجمن ایالتی مورد تقدیر قرار گرفت. در جنگ آناخاتون از ناحیه پا زخمی شد، ولی جنگ به سود آزادیخواهان خاتمه یافت.
در ۷ ربیعالاول ۱۳۲۸ ه.ق و پس از سرکوب مستبدان و استقرار مشروطه، به همراه ستارخان و باقرخان و صد سوار دیگر به تهران آمد.
پس از استقرار مشروطه اختلاف بینشهای سیاسی منجر به پیدایش احزاب مختلف شد که مهمترین آنها حزب دمکرات و اعتدالیون بود. ستارخان به اعتدالیون نزدیک شد و یارمحمدخان کرماشانی به دمکراتها پیوست.
در آغاز سال ۱۲۹۰ ش. سپهدار به سمت رئیسالوزرا منصوب شد که از اعتدالیون بود. وی ابتدا به کینهجویی از حیدرعمو اوغلو و یارمحمدخان برخاست. از اینرو شب اول فروردین ۱۲۹۰ ش. یارمحمدخان به دستور وی بازداشت شد.
پس از دو هفته روز ۱۳ فروردین ۱۲۹۰ ش. از تهران تبعید شد و قصد داشتند او را از طریق کرماشان به عراق اعزام نمایند. در کرماشان مردم به هواداری از وی برخاستند و او را آزاد کردند. سپس انجمن ولایتی و مردم طی تلگرافهای بسیار، اقامت یارمحمد خان در کرماشان را خواستار شدند و دولت ناچار آن را پذیرفت.
کشته شدن یارمحمدخان توسط فرمانفرما
ساعت حدود ۱۰ صبح یارمحمدخان زیر سقف پوشیده بازار کلوچهپزها مشغول رایزنی برای حمله نهایی بود که تیری از یکی از سوراخهای سقف بازار شلیک شد و یکی از همراهان سردار به زمین افتاد. یارمحمد خان برای ردیابی مسیر گلوله سرش را بالا آورد و تیر دوم به صورت او شلیک شد و وی را کشت.
جنازه وی در گورستان قدیمی شهر کرماشان دفن شد. اکنون این گورستان ویران گشته اما قبر سردار یارمحمدخان کرماشانی در انبار اداره نقلیه بهداری در خیابان نقلیه شهر کرماشان باقی مانده است.
❑ انقلابــــ روژآوا
***
فواد / 30 January 2021
برای کسانی که قلبشان در باکو و استانبول میتپد جایی در گفتمان بازسازی یک ایران دمکراتیک نیست. خودمان و دیگران را گول نزنیم، پایههای تجزیه, از همین پافشاری در استفاده از خط و گویشهای محلی در ایالات مختلف , بشکل رسمی است که پی ریزی میشود ! اگر روزی دره بانکها و موسسات مالی مافیایی در سوئیس پنج زبانه را مهر و موم کنند، همین مردم متمدن سوئیس، پرچم استقلال به بهانه رسمی کردن زبان محلی و برای باز کردن بانکها برای رفأه شخصیشان را بلند میکند ! فدرالیسم آینده ایران بر اساس یک ملت – یک زبان و یک کشور پایه ریزی میشود ! گویشهای الکن محلی، نوستالژی فرهنگی را زنده و بیدار میکنند ولی نه تنها جایی در تحول و توسعه ملی ندارند بلکه ارتجاعی و استعمارفرموده هستند ! کوچک کردن کشورها به محتاج شدن و وابسته شدن به بزرگها، کمک میکند. شهریار را بی حبیب خود نمیکردی سفر— این سفر راه قیامت میروی تنها چرا ایراندوست قدیمی اصلی
ایراندوست / 30 January 2021