دادن دشنام به رهبر، در خیابان‌های تهران و شهرهای بزرگ و کوچک دیگر به پدیده‌ای فراگیر بدل شده است. سایر مدیران بالادستی حکومت هم از ریز و درشت از همین دشنام‌ها سهم می‌برند. اما امنیتی‌های خوش اقبال جمهوری اسلامی، فحش‌ها را می‌شنوند و دم برنمی‌آورند. آخر برای فحش دادن که نمی‌شود همه‌ی مردم را دستگیر کرد و به زندان سپرد!

این روزها، عبارت “این پدرسوخته‌ها”، “این آخوندها”، “این بی‌شرف‌ها” و حتا “این دین‌فروش‌ها” و “این لامذهب‌ها”، همگی اسم رمزهایی برای کارگزاران حکومت شمرده می‌شوند که مردم کوچه و خیابان بیش از هر زمانی آن‌ها را در محاوره‌ی خود به کارمی‌برند.

حکومتیان، سیاه‌چال و زندانی به درازای جغرافیای ایران برای شهروندان خود فراهم دیده‌اند. زندانیان همگی قصد دارند از فضای خفقان‌آور آن بگریزند. چنین پدیده‌ای، وضعیتی شوم برای علی خامنه‌ای فراهم دیده است. رهبر و مجموعه‌ی نظامی و سیاسی او فحش می‌خورند، چون به قول معروف، فحش‌خورشان خوب است. فخش‌خوری را شاه و امثال شاه تاب نمی‌آوردند. نبودِ آزادی‌های مدنی برای بازتاب مطالبات مردم، شرایطی را برمی‌انگیزد تا واکنش شهروندان جامعه در قبال سرکوب‌های حکومت، ضمن همین فحش‌های خیابانی به نمایش درآید.

مقابله – هر روز در خیابان‌ها شاهد آن هستیم، گاهی جمعی و آشکار و اغلب فردی و کم‌جلوه‌تر
مقابله – هر روز در خیابان‌ها شاهد آن هستیم، گاهی جمعی و آشکار و اغلب فردی و کم‌جلوه‌تر

ابربحران اقتصادی

 خشم و خشونت‌های کلامی و گفتاری مردم نسبت به حکومت، به صورت بی‌واسطه از آنجا ناشی می‌گردد که اقتصاد از هم گسیخته‌ی کشور با یک اَبَربحران دست به گریبان است. اگرچه پیش از این هم از بحران اقتصادی صحبت می‌شد، ولی اکنون بحران‌ ژرف‌تر شده و به صورت گرانی‌هایی لجام‌گسیخته و مهارنشدنی نمود می‌یابد. هر روز وضع بدتر از دیروز می‌شود.

حکومت سیاست خودتحریمی را پیش کشید. همبسته با این سیاست اقتصادی آشفته فساد است. حکومتیان  کیسه‌ خود را پر می‌کنند.

بی‌تابی جامعه

تاب‌آوری مردم در قبال مشکلات اقتصادی، ته کشیده است. بی‌خانمانی، اجاره‌نشینی، بی‌کاری و گرانیِ لحظه‌ای کالاهای اساسی، زمینه‌های کافی فراهم دیده است تا مردم، کارگزاران بالادستی حکومت را مقصران اصلی این ماجرا بدانند. در نتیجه آنانی که تا دیروز این باور عوامانه را تبلیغ می‌کردند که “آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند”، امروز دادشان از غل و زنجیر تحریم آمریکا به آسمان بلند است، غل و زنجیری که پدیده‌ی تحریم، آسیب‌های اقتصادی و اجتماعی آن را تنها برای مردم عادی باقی می‌گذارد. اما ترس حکومت از پدیده‌ی تحریم به آنجا بازمی‌گردد که مدیران بی‌تدبیر آن، همچنان از شورش‌های عمومی مردم در نگرانی به سر می‌برند. چون خودشان به قدرکافی و وافی به سهمی انگلی از سفره‌ی حکومت دست یافته‌اند.

اعتراض به گرانی، صحنه‌ای هر روزه در شهرهای ایران
اعتراض به گرانی، صحنه‌ای هر روزه در شهرهای ایران

 این روزها، عبارت “این پدرسوخته‌ها”، “این آخوندها”، “این بی‌شرف‌ها” و حتا “این دین‌فروش‌ها” و “این لامذهب‌ها”، همگی اسم رمزهایی برای کارگزاران حکومت شمرده می‌شوند که مردم کوچه و خیابان بیش از هر زمانی آن‌ها را در محاوره‌ی خود به کارمی‌برند. شکی نیست که نمونه‌هایی از این دست، سرآخر هم به فحش‌هایی ناموسی و ناگفتنی می‌انجامد. انگار مردم قصد دارند همراه با تکرار عبارت‌هایی از این گونه، تا حدودی هم از درد و رنج معیشت خود بکاهند.

فحش و ناسزا سلاحی عمومی است که مردم در هر فرصتی به این دست می‌یازند. گویا واکنشی به‌تر از این نمی‌یابند تا بخواهند در مقابل کنش‌های نامردمی بالایی‌های نظام تاب بیاورند. وقتی که همه‌ی راه‌های کنش اجتماعی بسته و مسدود باقی بماند، به طبع کنش‌ها یا واکنش‌هایی از این گونه، وجاهت می‌پذیرد. اینچنین است که تاب‌آوری گروهی و جمعی به نیازی همگانی و عمومی برای شهروندان ایرانی بدل می‌شود.

اعتراض‌های خیابانی

مردم ریشه‌ی تمامی مشکلات خود را در بی‌کفایتی مدیران دولتی می‌جویند. به همین دلیل است که همه روزه تجمعاتی از اعتراضات همگانی مقابل مجلس، سازمان برنامه، وزارت کار، بانک مرکزی، بورس تهران، وزارت کشاورزی، وزارت صنعت، ریاست جمهوری و نهادهای دولتی دیگر پا می‌گیرد. ولی کارگزاران حکومت همواره از حضور در اجتماعاتی از این دست می‌گریزند آنان در ذهن بسته‌ی خود، هرگز پاسخی درست و کارساز برای گره‌گشایی از مشکلات مردم نمی‌یابند. کاری که بلدند تظاهر، آشفته‌سازی، خاصه‌خرجی و فسادکاری است.

 سنت‌های اعتراضی کارگران هپکو، آذرآب، نیشکر هفت تپه، اتوبوس‌رانی تهران، مجتمع‌های عظیم معدنی، پتروشیمایی و نفتی و حتا تجمعات مداوم و پایدار کشاورزان اصفهان تجربه‌ای آشکار را پیش روی مردم می‌گذارد که جمهوری اسلامی هرگز نخواهد توانست به مطالبات حتا ابتدایی و طبیعی مردم هم جامه‌ی عمل بپوشاند. در نتیجه خیلی زود مطالبات اقتصادی مردم با انبوهی از مطالبات سیاسی به هم می‌آمیزد. آنوقت همگی، “شعار مرگ بر دیکتاتور”، “دشمن ما همینجاس” و “دیگه بسه این ماجرا” سر می‌دهند.

فقدان تشکل

 فقر و فلاکت عمومی وهمچنین بی‌اعتمادی مردم نسبت به رفتارهای حکومت زمینه‌هایی فراهم دیده است که همگی براندازی آن را در دل بپرورانند. از اینجاست که همواره حرکت‌های خود به خودی و چه‌بسا کور در جامعه فزونی می‌گیرد و مردم، خودخواسته براندازی حکومت را هدف می‌گذارند. اما از دل این خودخواستگی تشکل گسترده سیاسی شکل نمی‌گیرد. حکومت ضمن تداوم بخشیدن به سرکوب و کشتار دسته‌جمعی، سیاستی را به پیش می‌برد که مردم نتوانند متشکل شوند.

سازمان‌های سیاسی مخالف، آنانی که ریشه و سنتی دارند و ظاهرا باید تجربه اندوخته باشند، قادر به پیوند با مردم نیستند. در اکثر آن‌ها خانه‌تکانی سیاسی و تشکیلاتی امری ناممکن به نظر می‌رسد. همگی در پیله‌ی سازمانی و گروهی خود به سر می‌برند و با راهکارهایی دیروزی و کهنه قصد دارند ‌جامعه‌ای امروزی و نو بنا کنند. در حالی که به خود مشغولند ممکن است یک جریان نامردمی دیگر فضا را به دست خود گیرد.

حزب اصلی مردم، حزب خیابان است. صحنه‌ای از شروع اعتراض‌های دی‌ماه ۱۳۹۶ در مشهد
حزب اصلی مردم، حزب خیابان است. صحنه‌ای از شروع اعتراض‌های دی‌ماه ۱۳۹۶ در مشهد

جایگاه خیابان

جمهوری اسلامی حق آزادی اجتماعات را به صورتی عملی و واقعی نمی‌پذیرد. مردم نمی‌توانند متشکل شوند و خواسته‌هایشان را بیان کنند و آنها را به صورتی قاعده‌مند پیش ببرند. اینچنین است که برای معترضان و کنشگران سیاسی، حضور در خیابان اصل قرار می‌گیرد، چون چنان می‌پندارند که سرآخر در همین خیابان است که مرگ و نابودی این حکومت را رقم خواهند زد.

در برابر حزب خیابان طبعا نیروی امنیتی قرار می‌گیرد. راه‌اندازی سپاه از سوی خمینی و تقویت آن در دوره بعد به خاطر انجام همین مأموریت صورت گرفت.

از همین نویسنده