در وانفسای کرونا و در حالی که تریبونهای رسمی مردم را مقصر افزایش شیوع کرونا قلمداد میکنند و آنان را دعوت به خانهنشینی، پلیس امنیت اخلاقی زنان و مردان بسیاری را هر روز به مقرش در خیابان وزرا و ستارخان به دلیل کشف حجاب در خودرو احضار میکند. ۳۰ مهرماه به سمت وزرا میروم. ماشینهای زیادی مقابل مقر پلیس دوبله پارک کردهاند. پلیس راهنمایی و رانندگی نیز در حال هدایت ماشینهای عبوری به سمت پارکینگ بیهقی است. جلوی در، افراد زیادی ایستادهاند. سالن پایین خلوت است. نمرهای میگیرم که حضورم شک برانگیز نشود. صد نفر جلوی من هستند و شمارهام نزدیک به پانصد!
سالن غلغله است و امکان فاصله گرفتن از بقیه نیست. برخی از مراجعان از در بازی که به حیاط راه دارد بیرون رفتهاند و آنجا ایستادهاند که درجه داری به نام رسولی سر میرسد و آنها را با اخم و تخم روانه داخل سالن میکند. او در جواب اعتراض شهروندان میگوید: «همه باید کرونا بگیرند!» مردی که میگوید من نه همسر دارم نه دوست دختر، نه مادر و نه خواهر، اما برایم پیامک کشف حجاب آمده؛ به او میگوید: «آقا برای خود شما هم خوب نیست.» رسولی میگوید: «همه ما و همکارانمان اینجا کرونا گرفتهایم، دست ما نیست باید از بالا دستور بیاید.»
سالن تقریبا ۱۵۰ تا ۲۰۰ متر است و چند ردیف صندلی چیده شده است که تقریبا پر است و امکان رعایت فاصله اجتماعی نیست. همه شاکی از وضعیت هستند اما کیپ کیپ ایستادهاند تا از مسئول این بخش درخواست مساعدت کنند. فضا به شدت پرتنش و کلافه کننده است. انگار کسی صدای مردم را نمیشنود.
واژه درندهخو را میشود برای همه پلیسهای زن پشت باجه به جز یک نفر زنی که چادری نیست به کار برد. پلیسهای زن به مراتب هتاکتر از مردان هستند. با زنان مراجعهکننده به شدت بدرفتاری میکنند و سرشان داد میزنند و توهین میکنند. در برابر زنی چادری و مسن که میگوید ««خانم من از ماشین استفاده میکنم و کشف حجاب نکردهام» هم کوتاه نمیآیند. زن جوانی دارد به پلیس زن توضیح میدهد که در روز مورد نظر ترددی نداشته است و میخواهد شکایت کند. میگوید: «من نه طرح دارم نه داخل طرح ترافیک رفتهام اما برایم پیامک آمده است.» زن میگوید: «خب بچههات رفتند». زن میگوید: «من بچه ندارم، اصلا ازدواج نکردهام!» زن پلیس پشت باجه میگوید: «داد نزن، سه روز توقیف است ماشینت.» زن میگوید میخواهم از پلیس شکایت کنم که پلیس زن میگوید: «از پلیس نمیتوان شکایت کرد و اصلا من کارت را انجام نمیدهم.» زن میگوید: «خدا ذلیلتان کند» که پلیس زن میگوید: «خلاف کردهای زباندرازی هم میکنی؟» زن پلیس باجه کناری هم به مراجعه کنندهای که میگوید «خانم پسر من موهایش بلند است (ببین با من آمده است)، در این ساعتی که نوشتهاید فقط او از ماشین استفاده کرده است»، میگوید: «یک هفته توقیف»؛ البته با داد و بیداد. زن عصبانی میشود و کار به بگو مگو میرسد. زن کلافه به سمت اتاق مسئول این قسمت میرود و به منشی سرهنگ میگوید میخواهم از رفتار بد همکارت شکایت کنم و میشنود که باید برای دیدن او اسم نوشت به همراه شرح حال.
زنی که گفت طرح ندارد، سراغ پلیس مردی میرود و میگوید «من چگونه باید از پلیس شکایت کنم؟» مرد میگوید: «برو پلیس ۱۹۷ روبهروی سینما آزادی.» زن راهش را میکشد و میرود.
در همین حین مردی دارد داد و بیداد میکند و خطاب به درجهدار مرد میگوید: «آقا ماشین من دو هفته در پارکینگ بوده و طی همین مدت باز پیامک کشف حجاب برای من ارسال شده است، امروز باید ماشینم را ترخیص میکردم الان باید چه کنم؟» درجهدار می گوید: «گاهی پیامکها دوباره ارسال میشود؛ فرمان پلیس بالاتر از هر قانونی است لازم نیست پیگیری کنی.»مرد میگوید «همین را حداقل روی برگه من بنویس.» درخواستی بی جواب و مرد مستاصل همچنان از باجهای به باجه دیگر میرود.
زن میگوید میخواهم از پلیس شکایت کنم که پلیس زن میگوید: «از پلیس نمیتوان شکایت کرد و اصلا من کارت را انجام نمیدهم.» زن میگوید: «خدا ذلیلتان کند» که پلیس زن میگوید: «خلاف کردهای زباندرازی هم میکنی؟»
میآیم طبقه پایین که میبینم زنی در حال صحبت با پلیسی است که دم در نشسته است. برای زن دیگری یک ماه توقیف نوشتهاند و زن میگوید «من به دلیل کارم مدام بین تهران و شهرستانها در تردد هستم، چگونه با این توقیف به کارم برسم؟ اصلا ماشین حریم خصوصی است، به کسی چه من توی جاده روسری از سرم رفته است؟» آن پلیس میگوید: « برو بالا و درخواست مساعدت پرکن.» در همین هنگام پیرمردی عصازنان در حالی که همسرش زیر بغلش را گرفته است وارد میشود. همان پلیس میگوید: «پدرجان بیا اینجا بشین، من کار شما را انجام می دهم.» مرد سری تکان میدهد و همسرش نیز. متاثر میشوم از کشاندن این افراد به چنین مکانی در وایلای کرونا. چه دلیلی دارد امتیت شهروندان را به خطر بیندازند؟
پلیس خوب، پلیس بد
زن، حدودا ۷۵ سال دارد. کارش تمام شده است. در حال رفتن رو به همین پلیس میگوید: «مادر، خدا خیرت دهد کارم را راه انداختی.» بعد چند زن جوان و حتی خود پلیس و سربازی که همان دم نشسته است، میزنند زیر خنده. زنی جوان به پلیسی که در حقش دعا شده است، میگوید ببین همین دعاها کرونا میشود و باز با زنان کناریاش میخندد. دختر جوانی که بارها پایش به پلیس امنیت بازشده و هربار چند روزی اتومبیلش توقیف شده است، به زن کنار دستیاش میگوید: «بابا شماره حساب بدهند کارت به کارت کنیم نه اینکه در این کرونایی ما را اینجا بکشانند.»
در طبقه پایین نشستهام که همان زنی که رفته ۱۹۷ شکایت کند برمیگردد و داد میزند: «خراب شود این مملکت. رفتم ۱۹۷سرهنگ یا سرگرد قربانی (از این درجه هاشون که سر در نمیآرم)، گفت داریم اسبابکشی می کنیم. نمیتوانیم رسیدگی کنیم. بعد هم پلیس امنیت سرکارت گذاشته است. این گزارشهای کشف حجاب را پلیس نمینویسد که کد داشته باشد و بتوانی از فرد مذبور شکایت کنی. لباس شخصی مینویسد و اصلا هم قابل پیگیری نیست.» بعد نوبت را میپرسد و میگوید از نوبتم گذشته است و دوباره شماره میگیرد. نوبتش بالای ۷۰۰ است و خطاب به همان پلیس خوش قلب دم در میگوید: «اصلا نوبت به من میرسد؟» پلیس می گوید: «اینجا هر روز تا ۱۵۰۰ نفر جواب میدهیم.» زن جوانی که قبلا گفت شماره حساب بدهید برای کارت به کارت کردن، میگوید: «اینجا تنها جایی است که در این مملکت کار میکند. آقا مراقب باشید کرونا نگیرید» که پلیس جوان دیگری میگوید: «من امسال دو بار کرونا گرفتهام» و سری تکان میدهد. زن جوان میگوید: «شما هم گرفتار شدهاید. حداقل به خاطر خودتان اعتراض کنید.»
در همین حین سربازی وظیفه به اسم رحمانی میآید و سر سربازانی که دم در نشستهاند، داد میزند که «برای چی زنان از این در وارد می شوند، باید از در زنانه بیایند. یک نفر دیگر از این در بیاید بالا پدرتون رو در میآرم. باز با مانتو کوتاه بالا آمدهاند.»
در زنانه کنار همین در است و زنان باید بازرسی بدنی شوند و حجاب و مانتوشان کنترل میشود. خیلی از زنان از این در وارد نمیشوند نه فقط به دلیل کنترل، بلکه چون در ورودی مردانه بزرگتر است و محل تحویل موبایل هم هست.
بالا شلوغتر شده. مردم اعتراضشان بالا رفته است. زنی میگوید: «حداقل این پنجرهها را باز کنید. اینجا اوضاع خیلی خطرناک است.» صف کسانی که درخواست مساعدت دارند باز هم بیشتر شده است. زن جوانی میآید و رو میکند به رسولی و میگوید: «پارکینگ تا اسفند جا ندارد، می خواهم ماشینم را بفروشم. اگر میخواهید ماشین را توقیف کنید. همین الان این کار را انجام دهید به پولش نیاز دارم.» رسولی میگوید: «درخواست مساعدت بنویس با جناب سرهنگ صحبت کن.»
زن دیگری که منتظر است برود داخل اتاق جناب سرهنگ، تمام آزمایشات کرونایش را همراهش آورده است و میگوید این زمانی که برای من پیامک آمده است من بیمار و بستری بودهام.» آن زنی که از پلیس شکایت داشته میآید از اتاق بیرون و میرود باجه ۱۳. نزدیکش میشوم تا ببینم داستان به کجا میرسد. پلیسی که پشت باجه نشسته است تا میگوید میخواهم شکایت کنم، هوار میکشد: «غلط میکنی میخواهی از پلیس شکایت کنی. هیچ کس نمیتواند از پلیس شکایت کند. جناب سرهنگ نباید به شما مساعدت کند» و هوار کشان میرود سراغ رسولی. زن همراهش میرود و میگوید: «خود جناب سرهنگ گفت میتوانم شکایت کنم. اما اول باید از تو فرم بگیرم.» زن میگوید: «فرمی در کار نیست. تو باید تعهد بدهی که دیگر کشف حجاب نمیکنی. همه شماها که در ماشین کشف حجاب میکنید عقدهای هستید. باید با شماها برخورد شود.» زن میگوید: «این چه طرز حرف زدن است؟ رئیستان گفت میشود شکایت کرد و باید از شما فرم بگیرم. آقای رسولی من به شما هم گفتم، می خواهم شکایت کنم. یعنی سر من کلاه گذاشتهاید؟» رسولی میگوید: «برو دادسرای محلهتان شکایت کن. بعد ما به آنها توضیح میدهیم!» زن مسنی سراغ رسولی میآید و میگوید: «ببین ساعت سه نصفه شب برای من گزارش کشف حجاب آمده است. با این سنم به نظرت من میتوانم ساعت سه شب بیدار و بیرون از خانه باشم؟»
زن جوان دیگری که زن پلیس پشت باجه رفتار بسیار نامناسبی با او دارد پیگیری را رها میکند و داد میزند: «خاک بر سر همه ما که اینجا نشستهایم و هر بیاحترامی و زوری را تحمل می کنیم. باید همه اینها را بیندازیم توی گونی. ما از این ها بیشتریم.» مردی میگوید: «آن وقت همهمان را اعدام میکنند.»
میروم بیرون. دم در مردی با زنش تلفنی صحبت میکند و میگوید: «میدانی که برای من مهم نیست اما رعایت کن. به خدا کلی التماس کردم تا راضی شدند یک ماه فقط ماشین را توقیف کنند نه بیشتر. ده مورد کشف حجاب در اندرزگو ثبت شده». باز میگوید: «عزیزمن، میدانی واقعا مهم نیست این چیزها برای من، اما پدرم درآمد اینجا.»
پسرجوانی با شلوار لی تنگ که قسمتهایی از آن پاره است، قصد ورود دارد که پلیس دم در نمیگذارد. به او میگویند برود شلوارش را عوض کند. بعد همان پلیس ممانعت کننده در جواب پسر که می گوید «برم با کت و شلوار بیام». میگوید: «نه کت نپوش اصلا بهت نمیآید.»( با تمسخر)
بازار گرم پلیس راهنمایی و رانندگی
وزرا خیابان شلوغی است و همیشه خودروهای زیادی کنار خیابان پارک کردهاند، نزدیک وزرا هم دوبله. پلیس هم دفترچه جریمه به دست، مدام مشغول جریمه است. بازار جای پارک نگهدارها هم گرم است. درآمدزایی بهتر از این؟ هم بابت کشف حجاب جریمه میشوند و باید همه خلافیهای ماشین را با پلیس تصفیه کنند، هم بابت پارک ماشین در پارکینگهای مورد نظر پلیس، روزی چهار هزار تومان پول پرداخت میکنند.
یک شغل دیگر هم کم و بیش نزدیک خیابان وزرا هست. آدمهایی که کارشان شده نگه داشتن جای پارک برای مراجعه کنندگان به پلیس امنیت. هر کس بسته به بودجه و انصافش، پولی کف دستشان میگذارد.
زیر ذرهبین من
رفتار مردم در قبال پلیس جالب است. رابطهای حاکی از ترس، تتفر و استیصال. دادهای زنان پشت باجه نشان از عصیان در برابر بی احترامیهایی دارد که مردم در قبال حق پایمال شده شان دارند. باجه نشینها زن هستند نه مرد. مردها درجه دارند. سر مردها نمی شود داد کشید، پس زنان را پشت جایگاهی به غایت فرسوده کننده میگذارند تا هر روز فحشها را با دادکشیدن پاسخ دهند. زنان پشت باجه، همدست پدرسالاری و دیکتاتوری هستند اما در نازلترین مرتبهاش. فشاری که از سوی بالایی ها که به این زنان وارد میشود، روی زنان و مردان مراجعه کننده تخلیه میشود.
بیشتر سربازها رفتار خوبی دارند، به جز رحمانی که فشار از جانب درجهدارها به دلیل ورود زنان با مانتوی کوتاه به پلیس امنیت به او وارد شده. مردم با سربازها رفتار بهتری دارند و البته سربازها هم با مردم. هر دو گیر کردهاند در موقعیتی که دوستش ندارند. برخی از زنان مراجعه کننده با پوششان باز هم پلیس امنیت را و بهتر است بگویم جمهوری اسلامی را به سخره گرفته اند. همدست نشدن مردم با هم و اطاعت از پلیس دردناک است و به یاد میآورد چگونه ۴۰ سال این رفتار سبب بدتر شدن موقعیت یکایک ایرانیان در مواجه با نظامی فاسد و بیمشروعیت شده است. نظامی که از درون پوسیده اما یکی نشدن مردم باهم، او را از پاشیدن نجات داده است. از خودم میپرسم: چرا این زنانی که با کشف حجاب خود ماهیت نظام را به چالش کشیدهاند و آن را ترساندهاند، واقف نمی شوند به قدرتی که با به هم پیوستن میتواند این نظام ورشکسته را براندازد؟
در همین زمینه: