استقلال زنان، نه فقط در گرو اشتغال آنها در بیرون از خانه بلکه به رسمیتشناخته شدن کار بازتولیدی آنها در خانه است.
ابتدا بگذارید برای روشن شدن ابعاد موضوع، مثالی بزنم: سالها پیش در کارگاه مطالعات جنسیتی، وقتی نوبت به خواندن کتاب اتاقی از آن خود[i] اثر مشهور ویرجینیا وولف رسید، یکی از اساتید بزرگوارم صورتبندیای ارائه داد که البته به زعم من نابسنده بود، با این مضمون که «زن برای داشتن استقلال و اینکه بتواند صحبت کند، باید مالک جایی باشد و دارای درآمد مشخصی». این گزاره حقیقتاً گمراهکننده و نابسنده است. در همان موقع یاد مادر خودم افتادم که چرا با وجود درآمد دولتی و داشتن حقوقی ثابتی بیشتر از پدرم، و با وجود اینکه از صفر تا صد خانه ما را مادرم ساخته بود – زمین به قیمت دولتی از محل کار مادرم به او واگذار شده بود و کار ساخت خانه نیز عمدتاً با وامی که او گرفته بود انجام شد— و با وجود اینکه «سند خانه» به نام او بود و او «مالک» خانهای که در آن زندگی میگیرد، اتاقی از آن خود نداشت؟ به بررسی مفهوم Room [اتاق] در زبان انگلیسی بازخواهم گشت، اما پیش از آن شاید نگاهی خلاقانهتر به ساز و کار سرمایهداری و تبارشناسی مفهوم «استقلال» به کارمان آید.
کار (باز)تولیدی در سایه سیمای ایدئولوژیک زن مستقل
این روزها مکرراً عبارت آشنای «زن مستقل» را بهویژه از زبان فمینیستهای لیبرال میشنویم و البته غالباً این عبارت حامل تصویری برساخته و نابسنده از زن غربی شاغل طبقه متوسط و به اصطلاح «موفق» است. در اینجا قصد من نه نفی ضرورت اشتغال زنان است و نه خصومت با تصویر زن موفق. اما استقلال همیشه در نسبت ویژهای با دیگری، و درون مناسبات قدرت و گفتمانهای مسلط و خرده گفتمانهای دیگر دلالت خود را مییابد. سوالی که باید پرسید، این است که شرایط پدیداری مفهوم «زن مستقل» و نحوه برکشیده شدن آن به گفتمان مسلط امروز چگونه بوده است؟
امروز به نظر میرسد دو گانه مرد مستقل/زن وابسته، طی ترفندهای زیرکانهای— به میانجی گفتمانهای موفقیت و با تأکید بر پولسازسازی و پول به عنوان سنجه محاسبه و تعیین ارزش— به دوگانه زن مستقل/زن وابسته، و نهایتاً به دوتایی عینیتر زن شاغل/زن خانهدار تغییر و تقلیل یافته است. در این برداشت تقلیلگرایانه، حتی زنان طبقه متوسط یا به اصطلاح بورژوایی نیز که خانهدار اند، در معرض نگاه تحقیرآمیز قرار دارند. –
برای بررسی این سازوکار ایدئولوژیک، باید به شرایط مادی، اقتصاد سیاسی و حکومتمندیای پرداخت که به تولید این مناسبات گفتمانی منجر میشوند، مناسباتی که در آنها، این چهره از زن مستقل یا به تعبیر مصطلح «زن قوی»[ii] –به میانجی مراسم ملکه زیبایی یا دختر شایسته سال گرفته تا در قالب اشکال پسندیدهتر معرفی زنان مدیر و کارآفرین، و زنان نخبه و زنان رئیس جمهور و مانند آن – برکشیده میشود. در تمامی این موارد، آگاهانه یا غیرآگاهانه کار(باز)تولیدی زنان همزمان با پس زدن تصویر زن خانهدار نادیده گرفته و انکار میشود.
بسط سرمایهداری دولتی و جایگاه زنان
با بررسی دقیقترِ خود تاریخ مبارزات جنبش زنان، چه در غرب و چه در ایران، متوجه میشویم که در آغاز بیشتر فعالیتهای چهرههای برجسته جنبش زنان معطوف به آموزش زنان خانهدار، ارتقای حقوق قانونی و حمایتهای خدمات فرزندآوری و جلوگیری از بارداری، آموزش دختران (برای کسب مهارتهایی مانند خیاطی و هنرهای خانگی، برای فراگیری علوم ریاضی، نجوم، علوم انسانی، موسیقی و نقاشی یا تربیت فرزندان) بوده است. به نقل از افسانه نجم آبادی در مقاله «ساخته شدن زن تحصیل کرده خانهدار»، این فعالیتها درصدد ارتقا مفهوم مادر از «رحم» به «اولین معلمان فرزندان وطن» بودند.[iii] این مرحله از تاریخ جنبش زنان در ایران مقارن است با بازهای زمانی از اوایل انقلاب مشروطه تا پایان دهه پنجاه شمسی ایران. در این مرحله، جنبش زنان، عمدتاً معطوف به توانبخشی از طریق ایجاد انجمن بانوان و سایر تشکلهای زنان و فشار به نهادها برای ارائه خدمات در جهت به رسمیت شناخته شدن کار (باز)تولیدی زنان است. گفتمانی شکل میگیرد که به درستی زن وابسته را در تقابل با مرد مستقل میبیند. جدا از عاملیت و شکل خاص کنشگری خود فعالان جنبش زنان، این گفتمان را اما باید در چارچوب الزامات مرحله ویژهای از بسط سرمایهداری در ایران –و در جهان، بهویژه پس از جنگ دوم جهانی— و استقرار دولت-ملت بورژوایی بررسی کرد. سخن از دورانی است که شاهد تثبیت سرمایهداری دولتی در ایران همزمان با نسخههای لیبرالیسم نیو دیلی در آمریکا و کینزی در انگلستان و اروپا و گسترش رجوع به نظریات کارل پولانی در مورد لزوم تبعیت بازار و حکشدگی[iv] آن درون جامعه و فرهنگ هستیم. در این فرم ویژه سرمایهداری، توسعه انسانی، سلامت، آموزش و پرورش نیروی کار در مرکز توجه دولت قرار دارد.
در سرمایهداری دولتی ایرانی— که پایههای آن از اوایل مشروطه تا پایان دهه چهل بنیان گذارده شد— برای هژمون ساختن ارزشهای طبقه متوسط، توجه ویژهای وجود داشت به آموزش سراسری و همچنین آموزش به زنان خانهدار و ارائه خدمات به آنان. پس از انقلاب ۵۷ و علیرغم عقب راندهشدن تمام دستاوردهای زنان در حوزه خانه و خانواده، سرمایهداری دولتی و روابط آن اما به شکل عمیقتری تداوم یافت. در الگوی سرمایهداری دولتی، فعالیتهای اقتصادی تولیدی در انحصار مردان است، و زنان برای انجام «وظایف» بازتولیدی و مشخصاً تولید مثل به خانه رانده میشوند. تغییر عمده اما پس از این انقلاب این بود که حکومت تمام امتیازات حقوقی کسب شده در قانون حمایت از خانواده را سلب کرد و نقش زن در خانواده و جامعه به میانجی مجموعهای مفاهیم مذهبی انتزاعی تنزل داده شد. روند آموزشهای مهارتی به دختران قطع شد و رفته رفته خدمات مرتبط با زایمان و جلوگیری از بارداری حذف شدند.
نئولیبرالیسم و استحاله مفهوم استقلال
از دهه هشتاد میلادی با تثبیت گفتمان نئولیبرال، عقبنشینی دولتهای غربی از ارائه خدمات اجتماعی برای کارگران، دانشآموزان، دانشجویان، مادران و … به تدریج آغاز میشود، و به موازات آن شاهد دو پدیده هستیم: الف) گسترش نهادهای خیریهای، ب) پیدایش نوعی گفتمان شایستهسالاری.[v]
فرآیند خصوصیسازی در سطح ایدئولوژیک نیازمند ساخت یک نظام دستوری و نشانهای ویژه بود و این به کمک گفتمان شایستهسالاری در چارچوب نظام رقابتی بازار آزاد صورت پذیرفت. دولت ریگان با شعار گرفتن اداره امور از دولت و سپرده آن به دست مردم، زمینه طبیعیسازی فکشدگی[vi] بازار از جامعه و تبعیت هر چه بیشتر فرهنگ و افراد از مناسبات بازار را فراهم کرد. با استیلای گفتمان شایستهسالاری بر تمام مناسبات اجتماعی، به تدریج مفهوم استقلال هر چه بیشتر تعین خود را در پول و بازار و سود پیدا کرد. و بهتدریج استقلال دچار استحاله مفهومی شد و پیوند معناشناختی خود را با بازشناسی کرامت انسانی، خودآئینی و اختیار افراد بر سرنوشت خود از دست داد.
در اقتصاد نئولیبرال، دولت تحت لوای خصوصیسازی به تدریج از انجام وظایفی همچون ارائه خدمات معیشتی و مسکن، ایجاد شغل، خدمات فرزند آوری، بهداشت و درمان و در نهایت آموزش فرزندان پا پس کشید. نتیجه انتقال بار این مسئولیتها به زنان و درنتیجه، فربهشدن «وظایف» بازتولیدی و احیایی زنان –از صرفهجویی و مدیریت هزینههای خانواده گرفته تا به عهده گرفتن تمامی بار آموزش فرزندان— بود، امری که در عمل باعث شد از میزان حضور اجتماعی آنها کاسته شود. از طرف دیگر و همزمان با روند تعمیق بحران در معیشت خانواده، سلطه گفتمانی تقلیلگرا از استقلال زنان –که مبتنی بر دوگانه زن شاغل مستقل و زن وابسته خانهنشین بود—زنان را وادار به حضور در شغلهای عموماً غیررسمی، غالباً بدون قرارداد، با دستمزدهای پایین و بدون امنیت شغلی کرد.
ضرورت وافکنی دوگانه زن مستقل/زن وابسته یا زن شاغل/ زن خانهدار و تلاش برای بازتعریف استقلال زنان به امری مطلق و ضامن کرامت انسانی از همین جا میآید.
استقلال زنان در گرو بازشناسی کار بازتولیدی آنها
دلالت واژه استقلال، و به طور مشخص، استقلال زنان، همچون دلالت هر مفهوم یا انگاره دیگری متغیر و تابع نظامهای قدرت مسلط است. امروز، دلالت واژه استقلال توسط نئولیبرالیسم به گروگان گرفته شده است. نتیجه مفهوم ایدئولوژیکی از استقلال زنان است که مبتنی بر نادیده گرفتن و ناچیز شمردن کار بازتولیدی زنان است.
زن خانهدار در خانه کار (خانهداری) میکند، او مشغول فراهم آوردن شرایط احیای نیروی کار (همسر) و (باز)تولید نیروی کار در قلب فرزندآوری و تربیت فرزندان است. واقعیت این است که کار بیاجر و مزد او نقشی بسیار مهم در انباشت سرمایه اولیه و تولید ارزش اضافه دارد. وانگهی، عدم استقلال زنان خانهدار نه ذاتی وضعیت وجودیشان بلکه ناشی از قسمی نظام معرفتی است که این شکل از کار را که تحت شمول قوانین حمایتی کار نیز هستند، طبیعیسازی میکند.
در این وضعیت، استقلال زنان حتی در صورت اشتغال در کارهای به اصطلاح تولیدی نیز میسر نمیشود.
آنچه نئولیبرالیسم مردسالار و جریانهای فمینیستی همدست آن نمیبینند این است که استقلال زن مشروط به رسمیت شناخته شدن کار او در خانه، قبول مسئولیت دولت در ارائه خدمات به زنان و تامین هزینههای کارهایی که بدون مزد در خانه انجام میدهند، تسهیل شرایط فرزندآوری و تربیت و آموزش فرزندان، و از همه مهمتر تصویب قوانین مدون (و با پشتوانهی اجرایی) درباره ساعات کار در خانه است تا زنان در عین حال زمان فراغتی مشخص و کافی برای اختصاص به خود، برای احیای خود و پرداختن به قوای فکری، ورزش و تربیت استعدادهای هنری خود داشته باشند. در غیر این صورت، حتی در صورت اشتغال، زن به واسطه کار (باز)تولیدی خود از تحقق استقلال باز میماند، و تنها به نیروی کاری ارزان در بازار آزاد نئولیبرال تبدیل میشود.
استثمار مضاعف زنان در کارهای عموماً رده میانی و حتی فرودست –برای مثال منشیگری در مطبها، درمانگاهها، شرکتها و دفاتر خصوصی، بازاریابی، فروشندگی و به طور کلی کارهایی که واجد هیچ امنیت و آینده شغلی نیستند— حتی ترس کاذب مردان را از اشتغال زنان ایجاد کرده است، برای مثال بیشتر کسانی که با اشتغال زنان در آمریکا مخالف هستند کارگران و بیکاران سفیدپوست اند؛ چرا که اشتغال با دستمزد کم زنان را عامل از دست رفتن امتیازاتی میدانند که پیش از این داشتند—امری که البته حقیقت ندارد.
برگردیم به کتاب مشهور ویرجینا وولف. چرا «اتاقی» از آن خود؟ آیا وولف در اعتراض به تاریخ مالکیت مردانه نمیتوانست به جای اتاق، یک «خانه» را طلب کند و مثلاً بگوید A House of One’s Own ؟ آیا وولف میخواسته شرطی حداقلی برای استقلال زنان را بیان کند؟ یا شاید، آن چنان که از محتوای کتاب مشخص میشود در اینجا مالکیت معنای بیشتری از تعین عینی میابد؟
پیش از هر چیز باید در نظر بگیریم که در عنوان انگلیسی A Room of One’s Ownمعادل فارسی «اتاق» با وجود درستی و نزدیکی، ترجمه بسندهای برای Room نیست، که در عین حال به معنای جا و فضاست. اما در همین زبان فارسی نیز اتاق در حالی که به مکانی از خانه اشاره دارد، به مفهومی از استقلال دلالت میکند که از استقلال مالی فراتر میرود. برای مثال، فرزندان بدون تملک بر خانه میتوانند اتاقی از آن خود داشته باشند.
اما چه زمانی یک اتاق به «اتاقی از آن خود» بدل میشود؟ یک اتاق تنها با افزودن زمانی که در مکان آن، مختص به خود سپری میشود تبدیل به اتاقی از آن خود بدل میشود. چه میشود که زنی علیرغم اشتغال نیز فضایی از آن خود نداشته باشد اما مرد همه فضاهای خانه را از آن خود کرده باشد؟ حتی آشپزخانه را –که امروزه با برداشته شدن دیوار میان آن با فضاهای دیگر خانه، دیگر همان فضای جدا و منفک سابق نیست. آشپزخانه البته هیچ گاه از آن زنان نبوده است، بلکه تنها کارگاهی زنانه بوده است. اتاق زمانی از خود میشود که سوژه فضا و زمان آن را از آن خودسازی appropriate)) کند. مانع میان زن و «اتاقی از آن خود» او، نه فقط عدماشتغال او در بیرون از خانه بلکه به رسمیتشناخته نشدن کار بازتولیدی او در خانه است. در دو اثر خانم دالووی[vii] و به سوی فانوس دریایی[viii] شخصیتهای مرکزی داستانها زنانی خانهدار هستند. در رمان به سوی فانوس دریایی از طریق فرآیندهای یادآوری در روایت، ما شاهد شکلی از ادای دین تمام شخصیتهای خانواده رمزی به مادر و همسر خانواده و حتی ادای حق او در نقاشی شخصیت زن دیگری در رمان، خانم بتیکو، هستیم. وولف از میانه یادآوریها، خاطرات، تعدد نظرگاهها و احضار اشباح متکثر خانم رمزی به میانجی صدای راوی به نقش حیات بخش خانم رمزی در خانه شهادت میدهد و در پایان نیز، فانوس دریایی به تمثیلی از اتاقی از آن او برکشیده میشود. در داستانهای وولف استقلال زن بیش از حق مالکیت عینی و اشتغال به حق حضور و اعمال سوبژکتیویته زنان در خانواده هستهای مدرن ارجاع دارد
پانویس:
[i] A Room of One’s Own
[ii] strong woman
[iii] Najmabadi, Afsaneh (1998): Crafting an Educated Housewife in Iran, in Remaking Women-Feminism and Modernity in the Middle East, Lila Abu-Lughod (ed.) ,New Jersey: Princeton University press
[iv] embeddedness
[v] meritocracy
[vi] disembeddedness
[vii] Mrs. Dalloway
[viii] To the Lighthouse
ویرجینیا ولف در کتاب « اطاقی برای خود» لازمه نویسندگی برای یک زن را
یک اطاق کار وششصد لیره پول در سال میداند که از عمه اش به او به ارث میرسد. در سال ۱۹۲۲. درهمان سال که در اکسفورد این نطق را میکند و بعد به علت زن بودن او را به کتاب خانه دانشگاه راه نمیدن این مشگل زن بودن زمان خود را هم ابراز میکند.
Now many years later Iranian women have the same fight in other aspects of their life.
jalal / 11 October 2020
آقای jalal, شوربختانه زنان ایرانی ۴۱ سالی میشود که با یک سیستم آپارتاید-جنسی روبرو هستند.
منظر / 12 October 2020
منطقا در تحلیل اقتصاد-سیاسی کار خانگی زنان و ساحت اقتصاد-سیاسی بازتولید انسانها, تحلیل مارکسیستی باید حرف اول را بزند, اما متاسفانه هنوز هم در تحلیل اقتصاد-سیاسی مارکسیستی, کار خانگی زنان و باز تولید نسل بشر قلمی نیست و جایی برای تحلیل استثمار زنان در آن نیست.
منظر / 12 October 2020