داروغه بحران در خانه را میزند و «مبادا» را برای طبقه متوسطی که روزبهروز فقیر میشود به «امروز» بدل کرده است.
کووید ۱۹ امروز به درستی نه صرفاً نامی برای یک بیماری بلکه حاکی از یک بحران چندوجهی و تمام عیار است. وجهی مهمی از بحران اقتصادی است که گسترهای جهانی دارد. وضعیت معیشت بسیاری از مردم ایران نیز با توجه به مشکلات اقتصادی پیش از بحران کرونا، به شکل دردناکی بدتر شده است. در این میان اوضاع برای اقشاری نیز که بخشی از طبقه بسیار فرودست نبودند و شاید حتی پس اندازی هم در چنته داشتند نیز رو به وخامت گذاشته و شرایط به گونهای پیش میرود که آنها هم برای گذران زندگی روزمره نیازمند دریافت کمکاند.
روزگاری نظام فاشیستی آلمان، علاوه بر مصادره مایملک یهودیان و سایر گروههای «مطرودی» که در غالب نظم فاشیستی نمیگنجیدند و باید سوزانده میشدند، محتوایات جیب یا جواهرات همراه زنان و حتی پس از وفات دندانهای طلای آنها را در یک سیستم حسابداری مرتب به پول نقد تبدیل کرد تا بخشی از سوخت جنگ عالمگیر در پس بحران جهانی مالی تامین شود.
بحرانهای معیشتی چنان در پی هم میآیند و تنگناهای زندگی فرد فرد جامعه را چنان باریکتر میکند که ناظر همیشه میپندارد که این بار فرد خرد شده از ضربات پیشین، دیگر از یک تنگنای جدید جان به در نخواهد برد. و آری چه بسیار تنهایی که به در نمیروند و چه زندگیها که در این تابستانهای پیدرپی آب میشوند.
یکی از راهحلهای نجات در بحرانها، پناه بردن به ذخیرههایی است که خود فرد یا خانوادهاش، چه مادر و پدر و چه پشت در پشت، در گوشهای برای «مبادا»—و یا گاهی به ارث— گذاشتهاند. سوءتفاهم نشود، موضوع بحث در اینجا آنکه مالش از پارو بالا میرود و انقابش منتظر ظهور ملکالموت بر بالینش برای مصادره قانونی اموالش هستند، نیست. مقصود گروههایی هستند که در نردبان اقتصادی-اجتماعی جامعه در پله ماقبل آخر سقوط قرار دارند؛ بهاصطلاح طبقه متوسطی که دستش به مدد ساییدن عمرانه تنشان به سنبه کار در حد داشتن غذا و مسکن به دهانشان میرسد و البته روز به روز فقیرتر شده است. این ذخیرههای مبادا چه یک قطعه زمین، یک ساختمان، زیورآلات زنان، حال شاید در گنجه، یا حتی به شیوه پس از اتصال به بازار جهانی، به شکل دلار و یورو در خانواده ایرانی گرد آمده است. همچنین در فرهنگ جوامعی مثل ایران هنگام وصلت یک زوج بخش مهمی از هدایا را قطعات طلا تشکیل میدهد که به خانواده تازه شکل گرفته این امکان را دهد که در فرودهای زندگی، سرمایهای قابل تبدیل به نان شب یا ضرورتهای دیگر داشته باشد. افسانه گنجهای پنهان شده در دخمهای با نقشهای کهن هم از این ایده آب میخورد که شاید زمانی یک اجتماع یا گروه انسانی بخشی از اموال خود را ذخیره مبادای روز قحطی و خشکسالی و دوره بلا کرده باشند. ایده کلی در اینجا «مبادا» است. و در شرایطی که بحرانهای ساختاری اقتصادی و ژئوپلیتیک، شرایط معیشتی خانوادههای طبقه متوسط رو به پایین را بهطور روزافرون دشوارتر کرده، حالا مرز «مبادا» و «امروز» کاملا رنگ باخته است.
مصرف پسانداز در عصر بازار جهانی
این ذخیره ها در دوره پر بحران ما بیش از هر زمان دیگر در بازارها آب میشوند. شاید نگاهی انتقادی به ایده ارث داشته باشیم و نظر مارکس بر ذهنمان خطور کند که یکی از راههای ساختن جامعهای عادلانه الغای قانون ارث و استفاده اجتماعی از میراث است. یا اینکه بگوییم در جوامعی که تولید و شرایط و روابط ساختاری آن هنوز به اندازه کافی توسعه نیافته، خودخواهانه است که دارایی ذخیره شود برای مبادا و مبادا امروز است که کار نیست و ذخیره باید صرف راه انداختن چرخه تولید شود تا کسان دیگری هم به شغل و نان برسند. اما از کدام تولید حرف میزنیم؟ کشورهای بهاصطلاح جهان سوم سالهاست که به فضای تک محصولی رانده شده و در برابر آن مایحتاج خود را وارد میکند. ما نفت را به مثلا پاکستان که نفت ندارد میفرستیم و از آنجا میوه وارد میکینم. و در این چرخه، کارگر نفت ما و باغدار آنها هم هر دو فقیر میمانند. ارزش افزوده دلالی هم در جیب دولتها که حالا تبدیل به پیمانکار شدهاند، دلالها و سرمایه جهانی میرود. یک مثال ساده دیگر، اگر آنقدر ایده و مهارت داشته باشید که مثلا یک قالب بسازید برای تولید یک محصول، و خریدار آن را شناسایی کرده و نیازسنجی کرده باشید، کارگاهی هم به وجود بیاید و سرمایه کوچک به کار گرفته شود، پس از راه افتادن کار، یک برادری —حال برادری که نماز شبش ترک نمیشود یا برادری که جام ویسکیاش هیچ خالی نمیماند— در یک روند یک ماهه همان جنس شما را از بازار تهیه کرده، برای نمونه به کارخانههایی در «ووهان»، «شنزن» چین یا هر اَبَر تولیدی جهانی دیگر ارسال میکند تا قیمت کمتری برای تولید آن بیابد و خط واردات کمی ارزانترش را بر سر خط تولید شما بکوبد.
داروغه بحران در خانه را میزند
در بحران جهانی کرونا، امروز همه گوششان به حرفهای وزارت بهداشت و سازمان جهانی آن است. اما یک سال پیش در همین روزها یعنی فروردین ۱۳۹۷ این بانک مرکزی بود که مرتب با بیانیه دلبری میکرد.
یادآوری کنیم: با بازگشت دوباره تحریمها از سوی دونالد ترامپ ایران دچار «بحران ارزی» شد و دلار و یورو در بازار ایران مسابقه صعود راه انداختند و ایرانیها هم به عنوان مصرفکننده اجناس وارداتی یا وابسته به واردات مجبور شدند مایحتاج را با قیمت ضرب در دو و سه خریداری کنند.
در یکی از بیانیههای بانک مرکزی شمشیر (اطلاعیه شماره یک یکسان سازی نرخ ارز) شمشیر از رو برای آنها که ارز در خانه داشتند بسته شد. برآورد میشد که ۲۰ تا ۲۵ میلیارد دلار ارز در خانههای ایرانیها وجود دارد و دستور آمد که نگهداری بیش از ۱۰ هزار یورو در منزل ممنوع و این تخلف در صورت کشف به ضبط آن ارز منجر میشود. به مغز بانک مرکزی خطور کرده بود که با ورود این ارز خانگی به بازار و بهلطف قانون «عرضه و تقاضا» قیمت ارز کنترل میشود. بعد از مدتی روی تابلوهای صرافیها چند هزار تومان هم از قیمت دلار و یورو کم شد اما در بقالیها ارقام تومانی که چند برابر اوج گرفته بودند پایین نیامدند.
اینکه چنین رقمی از ارز خانگی آن روزها وارد بازار شد یا نه و یا اصلا اینکه چه مقدار از این ارز خانگی در منازل مجهز به گاوصندقهای رانتخواران نگهداری میشد یا در متکای طبقه متوسطِ ساکن روی مرز فقر، بر هیچ کس عیان نیست. چیزی که در قطع روی داد فشار مضاعف و کوچک شدن سفره مردم بود و اینکه گروهی از طبقه متوسط به پسانداز احتمالیشان دست دراز کردند و فقیرتر شدند. این شکل داروغهگری در وقت بحران سراغ داراییهای، حتی بسیار کوچک، افرادی که درآمدشان کفاف قیمتهای تازه را نمیدهد میرود و ذخیره نقدی یا جنسی آنها را خالی میکند. اتفاقی که روی میدهد درست شبیه وضعیت خانوادههایی است که یکی از اعضای آنها دچار یک بیماری صعبالعلاج مثل سرطان میشود، نظام تامین اجتماعی کشور هزینههای نجومی چنین بیماریهایی را پوشش نمیدهد، در نتیجه حتی به اعتراف مسئولان دولتی درصد بسیار بالایی از چنین خانوادههایی «از هستی اقتصادی ساقط میشوند».
از جیب یا از پسانداز خوردن شکلی دیگر از پرتاب گروههای بزرگی از جامعه به چندین طبقه زیر خط فقر است.
رفع قحطی به جای صرف کمک به قحطیزدگان
تا اینجای کار کمک اقتصادی به گروه مستضعفان، که حالا در پس بحرانهای پیاپی مرتبا تعدادشان در حال افزایش است، مثل وعدههای تبلیغاتی انتخاباتی باد هوا بوده و هنوز ریالی داده نشده.
خبرگزاری ایسنا چند روز پیش گزارشی منتشر کرد از کارگران روزمزد (بخشی از ضعیفترین اقشار جامعه) که مجبورند برای نانی سر تقاطعها بیاستند. گزارش دردناک بود. شاید با تداوم بحران درصدی از این ضعیفترین اقشار کمک ناچیزی دریافت کنند تا مسئولان بتوانند جلوی دوربین ژست رفاه و تامین اجتماعی بگیرند. اما با مکانیزم تهی کردن مباداها، خیل بیچیزان بیشتر میشود. از طرف دیگر سرمایه مبادای شهروندان صرفا برای گذران امروز، وارد بازار مصرف شده و مفت از چنگ میرود. سرمایه صنار سه شاهی کردن را از هر کس دیگر بهتر فوت آب است. در حالی که این اندک سرمایههای مردمی میتواند در موقعیت فرضیِ جایگزینِ وضعِ فعلی، یعنی زمانی آرمانی که امکان تولید نیازهای جامعه یا دستکم غذای مردم توسط خود آنها به وجود آید و چرحه مصرف و خروج سرمایه به شکل واردات شکسته یا ضعیف شود، به مصرف فعالیت اشتراکی در اقتصاد و ایجاد تعاونیهای واقعی، برای تولید غیرمخرب و ارزشمند برای جامعه برسد.
افزایش جمعیت فوق آسیبپذیر مخاطره وقوع سرکوبهای بزرگتر گرسنگان را در آینده بیشتر خواهد کرد. این گزینه پیشرو حاکمیت است که به جای صرف بودجه برای فعالیتهای غیرتولیدی، امور مذهبی و تولیدات فرهنگی روزمره که نسبتی با مسائل اجتماع و رشد فکری جامعه ندارند، و همچنین هزینه سنگین گستردن چتری که به آن امنیت ملی در فرای مرزهای کشور میگوید، به خواست اکثریت تن داده و به اقشار بسیار ضعیف و گروههای در مرز سقوط به این ورطه در این دوره بحرانی کمک کند. اما کمک یعنی چه وقتی همواره باید نیازمند کمک بود؟ حقی از انسان سلب شده. حق کار برای نان و برای تولید و نه کار برای صرف مصرف. کار مولدی که در گذشته وجود داشته اما به موجب فرمان سردار سپه و سرداران بعدی ملغی شده. حق رهایی برای قحطی نکشیدن.
بیشتر بخوانید:
امیدوارم این کامنت منتشر شود/
بارها و بارها|، انحای مختلف، از سوی افراد مختلف، از راههای مختلف، یک احقاق حق عمومی پایمال شده گوشزد کردند و بویژه طی این دو دهه که امکان اطلاع رسانی از اینترنت بوده بیشتر گفته شده است:
سالها پیش (بگمانم سال 1384) در انتخابات ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی گفت: ارزش سهام ملی در اختیار دولت (احتمالا اموال ملی در اختیار بیت رهبری و آستان قدرس و بنیادها…) حساب نکرده و قطعا خود زمین و منابع یک تا دو تریلیون دلار معادن نفت و گاز و غیره در این محاسبات نیامده (وای این سهام به مردم داده میشد ایران اصلا فقیری نداشت!)، اما مبلغ عظیمی بود، بگمانم گفت 150 میلیارد دلار! حدود 14 سال پیش فقط دولت 150 میلیارد دلار سهم ملی داشت، اما سرمایه داری وحشی حاکم نظام جمهوری اسلامی، چنان از قواننی سرپیچی و سواستفاده کردند، که حالا با منت (20% تخفیف) بخشی کوچکی از آنه خالن به یغما رفته را بعنوان صندوق سهام دو ملیون تومانی میفروشند!
این ثروت عظیم دارایی های ملی از مشخصا و تقریبا همه از ماحصل تولید و فروش نفت و گاز حاص شده، متعلق به همه مردم ایران است، حق عمومی است و باید رایگان در اختیار همه مردم و به طور مساوی قرار گیرد.
اما به پیشنهادهای مساوات و عدالت خواهی منتقدان اعتنایی نکردند و هیچ جنبش و پویشی در بین مردم بوجود نیامد که بگیود حق توزیع سهام ثروتمند ملی مطالبه کند.
اگر مردم بجای بازی خوردن انتخاباتفریبنده و دلخوشی به استمرراطلب رنگی و تندرو کذایی (شرکای دزد و رئیس کاروان!)، حقوق اقتصادی سهام ملی خواستار میشدند|، امروز نبایست مردم آلونک 50 متری سرپناه خودشان بفروشند وبروند اجاره نشینی و از مابه تفاوتش پول زندگی بخور و نمیر استفاده کنند! نبایست مردم منتظر وام یک ملیون تومانی میبودند از محل یارنه با سود 4% بگیرند!!!
مردمان ایران نتوانستند حق اقتصادی بیگرند. در بدشانسی این مردمان از نکبت 1357 تا حال، کرونا بلای بدرتر از بیماری است، کرونا، سفاکان سرمایه دار وحشی در نظام ج ا به منتهای آرزویهای ضد بشری و ضد مردمان ایران رساند، یعنی یک ایران ویران و با اکثریت فروپاشیده از اقتصادی و اخلاقی! دیگر ایران مرز مهر و پر گهر بدرود!
یا حق الناس! / 22 April 2020