آیا دولت تنها صاحب قدرت است یا وظایفی هم بر عهده دارد؟
این پرسش حق هر شهروندی است که آن را آزادانه و در قلمرو تاریخی و جغرافیایی که تابعیت آن را دارد، طرح کند. هر گاه دولت این حق را تعطیل و ممنوع کرده باشد، دو تردید به میان میآید:
یکم: این که اصلا دولتی وجود دارد تا مورد سوال قرار گیرد؟
دوم: این که اساسا شهروندی وجود دارد تا پرسش را طرح کند؟
در تاریخ معاصر ایران که قدرت مطلقه شکلهای گوناگون به خود گرفته و به خصوص تلاش ورزیده تا به صورت شکلی، این گونه نمایش بدهد که حضورش حاصلی است بر یک قرارداد اجتماعی با مردم، هرگز رابطه مردم و دولت (قدرت مطلقه) در آمیخته با “اعتماد” نبوده است. مردم به سرعت پس از تلاش برای ایجاد تحول سیاسی در کشور، از محصول کار خود سرخورده و نسبت به آن بی اعتماد شدهاند، دولت (قدرت مطلقه) هم که متوجه شده مردم توانایی ساقط کردن قدرت مطلقه را دارند، از قدرت مردم ترسیده و در نخستین سیاستگذاریها، ترس را گسترش داده تا ماندگار بشود.
این ساز و کار که در ایران معاصر با وجود دو انقلاب و پارهای اصلاحات به قوت خود باقی است، یک تردید بزرگ و کلیدی پیش رو میگذارد: آیا ما در یکصد و چند سال اخیر به مقام “شهروندی” رسیدهایم تا بتوانیم بی ترس پرسشها را با دولت متبوع خود که تظاهر کرده و میکند که “مدرن” است و پارلمان و نهادهای نظارت بر مدیران دارد و سنگ تفکیک قوا را به سینه میزند، در میان بگذاریم؟
هنوز به این مقام نرسیدهایم. از آن بسیار گفتهایم و از دولتهای متبوع (قدرتهای مطلقه) بسیار شنیدهایم، اما در عمل از انقلاب مشروطه تا کنون مانند پیش از آن، رعیت بوده و هستیم. رعیتهای مدرن که راهی شرکت در انتخابات میشوند، رأی میدهند و بعد باید بازگردند به خانههاشان و همین. دستشان برای نظارت بر امور خالی است:
از احزاب و دستهجات سیاسی و مطبوعات مستقل از حکومت خبری نیست. جامعه مدنی نحیف و لاغر و در کنترل نهادهای امنیتی است. مردم با دولت (قدرت مطلقه) خط رابطی ندارند. البته وفاداران و چاپلوسان انواع خط ربطها را دارند. منابر را، نماز جمعهها را، صدا و سیمای جمهوری اسلامی را و ….
گاهی که مردم از سکوت و تنهایی جوش میآورند، میریزند توی خیابان و دستگیر و زندانی و شکنجه میشوند. این شکل رابطه مردم با دولتهای معاصر ایران است که از نظر شکلی، بسیار ادای غرب را در میآورند، ولی از رابطه درست با مردم با واسطه “جامعه مدنی” به شدت میترسند و در برابر توسعه جامعه مدنی سنگ میاندازند. تازه در زندان است که معترض میفهمد یا باید تسلیم بشود یا باید در صدد تخریب بنای عظیم قدرت مطلقه برآید. قدرتی که مردم خود در شکل دادن بی چون و چرا به آن دست داشتهاند.
این مقدمه کوتاه ناگزیر در پی این پرسش آمد که: حق شهروندان بر دولت با توجه به شیوع ویروس کرونا چیست و چگونه دولت باعث نقض حقوق شهروندان شده و میشود؟
نظرم را در بالا به کوتاهی رقم زدم. اما زمانه چندان تند تند سر راه ایرانیان فاجعه میکارد که نمیشود با استناد به تلخکامیهای تاریخی، یکباره به داغ دیدهها گفت: شما رعیت هستید و نمیتوانید با ارباب وارد چون و چرا بشوید. تنها راهش این است که با دست خالی بروید خانه ارباب و پاسداران ارباب را بکشید پایین! البته خواهند پرسید: با کدام توش و توان؟ اینجاست که کم میآوریم و تنها راه تضعیف قدرت غیرپاسخگو را اعمال فشار بر آن برای پاسخگو شدن اعلام میکنیم. همین اندازه از بار هم که روی شانههای مردم نهاده میشود، در برابر وقاحت حکومتی فاسد و بی مرام، سنگین است.
باری، مجموعه شنیدهها که راستیآزمایی شده این است که علی خامنهای را مطلع کردهاند ویروس کرونا وارد کشور شده. ایشان دستور داده تا پایان انتخابات مجلس، موضوع را علنی نکنند.
در این فاصله و حتی پس از آن، پروازهای به چین و برعکس انجام شده. هنوز هم یک پرواز در آسمان ایران و چین است.
شاید اگر برخی مقامات مبتلا نمیشدند، تأخیر در اطلاعرسانی بیشتر میشد.
مراکز درمانی فاقد لوازم برای تشخیص بیماری و نجات مبتلایان بودهاند، با این وصف همان محدود لوازم را صرف انجام آزمایش نسبت به مقامات کشوری و لشکری کردهاند تا زود قرنطینه و مداوا بشوند.
پیشنهاد کمک آمریکا را در برخورد با ویروس و کاهش خطرات جانی مردم نپذیرفتهاند. گویا کاملا خود را صاحب حق زندگی و حیات مردم میدانند و به خود حق میدهند تا با لجبازیهای کودکانه، با جان مردم بازی کنند.
از تجربه چین چیزی نیاموختند و از قرنطینه قم سر باز زدند.
پرستاران و پزشکان کشور در خطر ابتلا و مرگ کار میکنند و تا حال تنی چند از این انسانهای والا جان باختهاند.
مدارس را دیر تعطیل کردند، حرمها را نبستند، نماز جمعهها را با تاخیر متوقف کردند و حال خود و عواملشان در فضای مجازی دست به دامان «تئوری [توهم] توطئه» شدهاند و میگویند کار، کار آمریکاست.
از همه بدتر، اقلام مهمی از کمکهای جهانی به محض وصول گم شده و زمزمههایی به گوش میرسد که کار دشمن خارجی نیست و به احتمال، کار ستاد اجرایی فرمان امام یا نهادهایی از همین جنس است که “ژن” چپاول در آنها دیریست کشف شده است.
اما بدترین کار رژیم، ممنوع کردن رسانهها از اطلاع رسانی در این باره است؛ مگر در حدود خواست کنترل شده حکومتی.
معنای این ممنوعیت جز این نیست که مردم نباید از آنچه جان خود و عزیزانشان را تهدید میکند، اطلاع داشته باشند.
سوای این همه، دهها سند و مدرک در دست ایرانیان است که به آنها اجازه میدهد تا حقوق انسانی خود را از رِژیمی که به صورت عمدی حق حیات آنها را به مخاطره میاندازد، دادخواهی کنند. کجا؟ نمیدانم!
نماد قدرت مطلقه به جای تسلیت و ابراز تأثر و پاسخگویی، درختی تبلیغاتی کاشت و گفت چیز مهمی نیست و بلافاصله رفت توی قرنطینه شاهانه خودش و بیت بزرگوارش.
در این غوغا که حسن روحانی دستور داد مدرسهها و کل امور کشور از شنبه گذشته به صورت عادی کار کنند، مادران و پدران ایرانی در عمل او را وادار کردند که بگوید مدارس تا پایان سال تعطیل است. مادران و پدران بچههای خود را به مدرسه نفرستادند.
و اما کودکان کار چه بر سرشان آمده است؟ کودکان خیابان چه بر سرشان آمده است؟ زندانیان باقیمانده در زندانها چه بر سرشان آمده است؟ جوانان ایرانی در سربازخانهها چه بر سرشان آمده است؟ کسی میداند؟
زندانیان سیاسی که با وارونه کاری به آنها میگویند “زندانیان امنیتی”، در زندان به سر میبرند و هنوز به مرخصی نرفتهاند. شاید اعدام با ویروس کرونا هزینه کمتری برای قدرت مطلقه ایجاد میکند، یا این گونه میپندارند.
فهرست نقض حقوق بشر که اتفاقا در این موضوع هم سیستماتیک است، بالا بلندتر از اینهاست که قلمی شد. حق حیات بنیادیترین حق انسانی است که در جمهوری اسلامی به غارت رفته و شاید اگر حساسیت جدی جهانی برای مهار آن نبود، تا همین حد هم که میبینیم به کنترل بها نمیدادند.
همواره تأسف از این جانهای عزیز که با خطاهای عمدی قدرت مطلقه از دست میرود، داغ دیگری را تازه میکند و آن این که بلای دیگری نازل شد و عزیزان از دست رفته ما را در پرواز مرگ به حاشیه راند. همیشه این گونه بوده و جمهوری اسلامی، فاجعه پیشین را که محصول خطای خودش بوده، با فاجعه دیگری از نظرها پوشانده و در پناه آن آدمکُشی کرده است.
پرواز مرگ سبب شد تا آبان ۹۸ به حاشیه توجه داخل و خارج رانده بشود و بازداشتشدگان، بازجوییهای پر شکنجه را تحمل کنند و در سکوت جامعه جهانی، محکومیت به تحمل حبسهای طولانی، وثیقههای هنگفت، مرگ زیر شکنجه و احکام اعدام بدون محاکمات منصفانه، دامانشان را گرفت.
انتشار ویروس مرگ هم سبب شد تا پرواز مرگ از مرکز توجه خارج بشود.
تا اینجا دنیا به کام جمهوری اسلامی است. از اینجا به بعد نخواهد بود.
امید را باور کنیم در شرایط سخت.
- در همین زمینه