اینک با ویروس جدیدی روبرو هستقیم که همان نقاط آسیب پذیری را به کار می‌گیرد که انسانها با گردن نهادن به برنامه نئولیبرال برخود تحمیل کرده‌اند.

گسترش ابتلا به ویروس کرونا در چین ـ عکس از خبرگزاری فرانسه

نائومی کلاین در کتاب خود به نام «این همه چیز را عوض می‌کند» متذکر می‌شود دستگاه‌های تلویزیون متعلق به آمریکایی‌ها، در چین و با استفاده از انرژی حاصل از سوخت ذغال ساخته شده‌اند. گازهای کربن منتشر شده از این طریق را به حساب چین می‌نویسند. آلودگی ناشی از کامیون‌هایی که این دستگاههای تلویزیون را به انبار بزرگ کالاهای شهر شما می آورند به حساب آمریکا نوشته می‌شود. با این حال، آلودگی مربوط به کشتی‌های اقیانوس‌پیمایی که این دستگاهها را از شنزن به لس انجلس می‌آورند به حساب هیچکس نوشته نمی‌شود.

آمریکایی‌ها می توانند در مورد استفاده از سوخت زغالی انگشت اتهام را متوجه چینی ها سازند، اما به واقع چه کسی آن تلویزیون را تماشا می‌کند؟ نه آن کارگر مهاجری که زغال را از معدن استخراج کرده است؛ نه آن کارگری که در کنگو عناصر فلزی نایاب را برای دستگاه‌های الکترونیکی استخراج کرده است؛ نه آن کارگر فلزکاری که در کارخانه ذوب آهن ووهان کار می‌کند؛ نه آن کارگر کارخانه‌ای که ترانزیستورها را دسته‌بندی و تعبیه می‌کند؛ نه آن دریانورد تاجر فیلیپینی مشغول به کار در کشتی اقیانوس‌پیما؛ نه آن راننده پیرو آیین سیک که کامیون هجده چرخ را می‌راند؛ نه آن مادربزرگی که دم در ورودی انبار بزرگ کالاهای شهر به شما خوشامد می‌گوید؛ نه آن کارگر چینی‌ای که به خاطر سرفه‌های ناشی از آلودگی هوا نمی‌تواند بخوابد. خب، اکنون چه؟ باز هم یک تب؟

سرمایه‌داری معتاد به مواد نیروزا

ما از دفاتر حساب و کتاب سخن می‌گوییم زیرا سرمایه‌داری عبارت است از بیرونی کردن هزینه‌ها. «بعضی اشخاص» (زیرا شرکت‌های بزرگ نیز به لحاظ حقوقی شخص محسوب می‌شوند) مسئولیت ردپای کربنی خود [یعنی آلودگی کربنی تولیدشده] را به عهده نمی‌گیرند. «بعضی اشخاص» سطح زمین را می‌خراشند تا به لیتیوم «خود» دست یابند. برخی آلوده‌کنندگان مسئولیت هزینه‌های بهداشتی ناشی از فاضلاب خود را به دوش نمی‌گیرند. نئولیبرالیسم به زبان ساده و سرراست یعنی سرمایه‌داری معتاد به مواد نیروزا. سرمایه دیگر مجبور نیست کارگران را در کشور خود استثمار کند، بلکه می‌تواند سراسر جهان را برای ارزان‌ترین و سودآورترین نوع کار زیرورو کند. دستمزد بخورنمیری به آنها بدهید، زیرا این کارگران به هر حال در کشورهایی زندگی می‌کنند که فقط برای مردن خوب اند. سرمایه دیگر لازم نیست دلواپس مقررات محیط زیستی در کشور خود باشد. کافی است این اجناس در جایی تولید شوند که حکومتش می‌گوید هوای سیاه از آلودگی و آب سبز پر از لجن خیلی هم بد نیست. محل فروش این اجناس یک قاره آن طرف تر است، ولی تا زمانی که هزینه انتقال با کشتی ارزان است (گازشو بگیر عشقی) سود بیشتری به دست می‌آید تا استخدام کارگران محلی برای دستمزدی که به گمان آن‌ها برای زندگی کافی است.

کلاین متذکر می‌شود در دهه‌های پس از عقد پیمان کیوتو در ۱۹۹۷، میزان انتشار کربن در سطح جهانی پیوسته افزایش یافته است. در واقع، همپای جهانی‌شدن بازار آزاد -که خود بازتابی است از سلطه ایدئولوژی نئولیبرال و مبنای تحقق عملی آن نیز توافق‌های مربوط به حقوق سرمایه‌گذاران بوده است- استفاده هرچه بیشتر و بیشتر از سوخت فسیلی به مبنای اصلی رشد اقتصاد جهانی بدل شده است، آن هم درست در زمانی که سرمایه در جستجوی کار ارزان تر است، کالاها با حجمی هماره فزاینده میان قاره‌ها دست به دست می‌شوند، و هزینه تخریب محیط زیست بیرونی می‌شود.

پال کروگمان به این نکته اشاره می‌کند که بیش از یک چهارم تولید کالایی در جهان در چین رخ می‌دهد. چین کارگاه جهان است. و این برای چینی ها مساوی است با آلود کردن هوا به واسطه سوزاندن زغال و به دنبالش هزاران مورد ابتلا به آسم، بیماری مزمن اختلال ریوی، و رواج سرطان ریه در سنین پایین. همانطور که چین به سوزاندن زغال برای انرژی ادامه می‌دهد، میلیون‌ها شهروند چینی به دلیل بیماری‌های تنفسی دچار مرگ زودرس خواهند شد. در سال ۲۰۱۳ سوزاندن زغال عامل اصلی حدوداً ششصد و شصت و شش هزار مورد مرگ بوده است.

خلاصه کنیم استراتژی بیرون کشیدن آخرین دلار از بطن کار کودکان و زندانیان و بردگان به منظور افزایش سود خصوصی به مرحله برگشت کاهنده نزدیک شده است. هجوم یک ویروس مهلک از خفاش‌ها به انسان‌ها به واقع معادل یک برگشت منفی است. هجوم ویروس کرونا در ۲۰۱۹، با مختل ساختن اقتصاد جهانی متکی به نئولیبرالیسم، شاید بتواند جهان را به سوی تحقق آن مرحله نهایی فاجعه پسااقلیمی، پسا ابولایی، پسا تب موشی براند که در کتاب دیوید میشل، ساعتهای استخوانی توصیف شده است. اما پرسش این است از دید شما این مرحله نهایی بدبینانه است یا خوش بینانه؟

ما همگی مشغول تماشای صفحه آن تلویزیون‌ها هستیم.

در این باره بسیار سخن رفته است که چگونه این ویروس کرونای جدید توانسته گونه طبیعی میزبانش را از جایگاه طبیعی احتمالی‌اش، یعنی خفاش ها، به انسان ها انتقال دهد. تجمع بسیاری از موارد اولیه بروز بیماری در میان کارگران بازارچه مخصوص فروش حیوانات وحشی به عنوان غذا، خود نکته‌ای گویاست. این جهش میان-گونه‌ای نشانگر تجاوز هرچه بیشتر انسان‌ها به معدود فضاهای طبیعی بازمانده است.

ووهان، که عموماً گفته می شود یازده میلیون سکنه دارد، نقش آن جماعت بزرگی را ایفا کرد که در آن ویروس توانست پیش از شکستن مرزها و انتشار در باقی چین، به مرحله انتقال پذیری برسد. بسیاری از میان گروه‌های بزرگ دانشجویان و کارگران مهاجر ساکن ووهان پیش از شروع تعطیلات سال نو (از ۲۴ تا ۳۰ دسامبر) به شهرهای خود رفته بودند.

شهردار ووهان، احتمالاً بااشاره به کل منطقه شهری، متذکر شده که پیش از برقراری قرنطینه در ۲۳ ژانویه پنج میلیون نفر شهر را ترک کرده بودند و درنتیجه جمعیت باقیمانده چیزی حدود نه میلیون نفر بود. می‌گویند دولت چین تک تک شهروندان خود را به دقت تحت نظردارد، با این حال دنبال کردن دقیق ردپای بسیاری از کارگران مهاجری که نامشان در ایالت‌های زادگاه‌شان به ثبت رسیده ممکن نیست.

از آنجا که ویروس کرونا در مجاری تنفسی رشد میکند، انتشار آن نیز قاعدتاً از طریق سرفه و عطسه رخ می‌دهد. اکثر بیماریهای تنفسی ویروسی نیز از طریق تماس شخصی منتقل می‌شوند : دست دادن با فرد آلوده و سپس دست زدن به صورت. آیا این ویروس به میانجی اشیا و سطوح هم منتقل می‌شود (یعنی به‌واسطه لمس کردن سطحی که فرد بیمار پیشتر آن را لمس کرده)؟

با شیوع ویروس کرونا در چین حدود ۱۸ میلیون نفر در قرنطینه قرار گرفتند.

متن مرجع نوشته ژاک په‌پن، «خاستگاه ایدز»(۲۰۱۲) از منابعی چون علوم مربوط به ژنوم انسانی و میمون‌های انسان‌نما، طب استوایی، و تاریخ استعمار و پسااستعمار سود می‌جوید. په‌پن این فرایند را به دقت بازسازی می‌کند که چگونه یک ویروس زونوتیک [باکتریها و ویروسهایی که از حیوان به انسان سرایت می‌کنند] به جمعیت انسانی منتقل شد و چگونه توانست به لطف نیروهای اجتماعی و اقتصادی-سیاسیِ بزرگ مقیاس تا حد یک اپیدمی جهانی رشد کند. او این نکته را شرح می‌دهد که چگونه رفتار انسانها سد راه موفقیت تکاملی ویروس ایدز شد، موفقیتی که (از منظر خود ویروس) به مثابه گسترش و انتشار به شمار هرچه بیشتری از میزبانان بیولوژیکی تعریف می‌شود. ویروس ایدز چندان مسری نیست و فقط می‌تواند از طریق تماس جنسی و خون (تزریق مواد یا انتقال خون) منتقل شود. علائم اولیه آن خفیف اند و دوره طولانی خفتگی‌اش (حدود یک دهه) پیش از نمایان شدن در هیئت انواع سرطان یا عفونت‌های بی‌موقع بدان اجازه میدهد به صورتی ناشناخته به دیگران سرایت کند. ویروس ایدز با جذب شدن در ژنوم سلول‌های انسان و جهش‌های تکاملی مداوم، درمان خود را دشوار می‌کند.

ویروس جدید کرونا که در اواخر ۲۰۱۹ در ووهان در ایالت هوبی چین ظاهر شد، راهکار متفاوتی را برای آلوده کردن شمار زیادی از میزبانان دنبال می‌کند. نخست آن که این ویروس به شدت مسری است. مطالعات اولیه در چین نشان می‌دهد که هر فرد مبتلا دو نفر دیگر را آلوده می‌کند. این ویروس به مناطق شلوغ، نظیر چین، علاقه بسیار دارد. تا اینجا به نظر می‌رسد این ویروس کمتر از سایر خویشاوندانش مرگبار است، مثلاً در مقایسه با سارس با ۲۳% و مرس با ۱۰% تلفات. به نظر می‌رسد درصد تلفات ویروس کرونا تا امروز تقریباً ۲% بوده است، هرچند همپای تشخیص شمار بیشتری از بیماران دارای حداقل علائم یا فاقد علائم این نسبت نیز احتمالاً کاهش خواهد یافت. از منظر خود ویروس بیش از حد مرگبار بودن کمک موثری برای انتشار و تکثیر آن نیست- زیرا در این حال میزبان پیش از آن که بتواند ویروس را به شخصی دیگر انتقال دهد، کشته خواهد شد. اما ۲% تلفات به‌راستی نگران کننده است. اکثر آنفلوانزاهای فراگیر درصد تلفاتی کمتر از ۱% دارند. آنفلوانزای بزرگ سالهای ۱۹۱۸-۱۹۱۹ که بنا به تخمین درصد تلفاتش زیر ۲,۵% بود، در سراسر جهان موجب مرگ ۵۰ تا ۱۰۰ میلیون نفر شد.

پس اینک با ویروس جدیدی روبرو هستیم که همان نقاط آسیب پذیری را به کار می‌گیرد که انسانها با گردن نهادن به برنامه نئولیبرال برخود تحمیل کرده‌اند. ویروس‌ها را به سختی حتی میتوان شکلی از حیات دانست. آنها بدون تسخیر کردن سلول‌های میزبانان خود نه رشد می‌کنند و نه تکثیر می‌یابند. اصلاً چه کسی از آنها دعوت کرده تا ما انسانها را آلوده سازند؟ «آن اشخاصی» که غذاهای عجیب و غریب مثل خفاش می‌خورند؟ اما یک لحظه صبر کنید، چه کسی آن اشخاص غریب را دعوت کرده است؟ آن چشم بادامی‌ها، آن حاملان ویروس را؟ صبرکنید تا ما از طریق بیرون نگه‌داشتن خارجی‌ها به تحقق برتری نژاد سفید برسیم. صبر کنید، آنها که همین الان هم بیرون هستند.

اما اگر درست به آن فکر کنیم— باید بگویم که چه چشم بادامی و چه چشم گرد، چه دماغ دراز و چه دماغ کوتاه، چه سفیدپوست و چه سیاه‌پوست، این ما هستیم که همگی مشغول تماشای صفحه آن تلویزیون‌ها هستیم.

منبع:‌ کانترپانچ


بیشتر بخوانید: