موس ادوارد نورمن – کتاب خوب و به‌گاه مایکل گارد و یان رایت، «اپیدمی چاقی: علم، اخلاق و ایدئولوژی»، درتضاد با فرضیه رایجی است که می‌گوید: ما در محاصره بحران جهانی سلامت هستیم؛ بحرانی که سوغات‌اش بیماری چاقی است.

این کتاب مصمم است با مغشوش کردن باورهای رایج درمورد اندازه تن و سلامت در جوامع غربی معاصر، پرسش‌های زیادی را در ذهن خواننده خود طرح کند.

با رویکردی انتقادی و جامعه‌شناسانه، نویسندگان کتاب استدلال می‌کنند که تمرکز رایج روی چاقی و وزن زیاد به‌‌ همان اندازه به واکنش‌های اجتماعی و فرهنگی مربوط است که به سلامت (ص. ۱۷۷). گارد و رایت در طرح دعوی خود پرسش‌هایی جدی، درمورد ادعاهای علمی و متداول درخصوص دلایل و پیامدهای بیماری چاقی مفرط در جوامع غربی معاصر را مطرح و سیاق‌های تازه‌ای برای اندیشیدن درباره میزان، قالب و اندازه تن و سلامت پیشنهاد می‌کنند.

گستردگی موضوعات مورد بحث و مباحث مطرح شده، این کتاب را برای خوانندگان حوزه‌های مختلف، به طور خاص دانشگاهیان حوزه‌های جامعه‌شناسی سلامت، مطالعات زنان و مطالعات بدن body studies ارزشمند می‌کند. با این وجود این کتاب، علیرغم متن تخصصی آن، تا حد زیادی برای گستره وسیعی از مخاطبان حوزه بهداشت و درمان، خواندنی و قابل فهم است.

شیوه‌های تازه اندیشیدن در باب «وزن بدن»

«اپیدمی چاقی: علم، اخلاق و ایدئولوژی» شامل ده فصل است. هفت فصل نخستین کتاب به طیف گسترده‌ای از ادعاهای علمی در مورد اضافه وزن و چاقی مفرط*، از ادعاهای بی‌پایه رایج در رسانه‌های گروهی گرفته تا نتایج تجربی برآمده از دانش چاقی (obesity science) می‌پردازد.

با رویکردی انتقادی و جامعه‌شناسانه، نویسندگان کتاب استدلال می‌کنند که تمرکز رایج روی چاقی مفرط و وزن زیاد به‌‌ همان اندازه به واکنش‌های اجتماعی و فرهنگی مربوط است که به سلامت.

با اینکه بیشتر کتاب نقدی است بر چگونگی برساخت «بیماری همه‌گیر چاقی» توسط ادعاهای علمی، اما کانون توجه کتاب به این موضوع محدود نمی‌شود. فصل هشتم به نظریه‌های فمینیستی در مورد چاقی می‌پردازد، حال آنکه نهمین فصل کتاب آمیزه‌ای است از جامعه‌شناسی سلامت، جامعه‌شناسی بدن و نظریه ریسک. هردوی این فصل‌ها به دنبال به چالش کشیدن انگاره «اپیدمی چاقی»‌اند تا بدین وسیله شیوه‌های تازه اندیشیدن در باب «وزن بدن» را بگشایند.

گاهی تشخیص منطق سازمان‌دهنده کتاب در پس توالی و ترتیب فصول دشوار است. به عنوان مثال بعد از خواندن هفتاد صفحه از کتاب به بخش تاریخی جامعی از دانش چاقی می رسیم که قدری تعجب برانگیز است، چراکه فصلی با محتوای اینچنینی معمولاً می‌بایست جایی پیشتر از این در کتاب گنجانده می‌شد. نظام متن گه‌گاه با استدلال‌های سریع و مختصر مختل شده است. علاوه بر این، حجم انبوه نظریه‌ها در بخش‌های متاخر‌تر که می‌بایست در تحلیل‌های فصول ابتدایی ادغام می‌شد. فصل‌های کتاب بی‌ارتباط به هم، پراکنده و به سهولت به عنوان مقاله‌های مستقل قابل خواندن هستند.

اپیدمی چاقی، ملغمه‌ای بی‌قانون از پیشفرض‌های علمی

در مقدمه کتاب که پیش درآمدی است بر بحث کانونی آن، می‌خوانیم «اپیدمی چاقی بیش از آنکه بحران جهانی سلامت و یا یک واقعیت عینی علمی باشد، ملغمه‌ای است بی‌قانون از پیشفرض‌های علمی، اخلاقی و ایدئولوژیک درباره مردم و زندگی‌شان».(ص. ۳)

 گارد و رایت استدلال می‌کنند که علی‌رغم تردیدهای شایان توجه در شواهد علمی در مورد «اپیدمی چاقی»، از آنجایی که این انگاره با چهارچوب فرهنگی‌ای که رنگ زوال و انحطاط به جوامع غربی می‌زند همسو است، همچنان متداول می‌ماند. آنجا که آسودگی و امکانات زندگی مدرن غربی همراه با تن‌پروری و شکم‌بارگی پیوسته به عنوان علت اصلی افزایش میزان چاقی مطرح‌اند، ایدئولوژی زوال، حرف آخر را در شکل‌گیری انگاره «اپیدمی چاقی» می‌زند (دانشمندان و متخصصان این حوزه چهارچوب‌های اخلاقی و ایدئولوژیک رایج را وام می‌گیرند تا کاستی‌هایی که در شواهد علمی وجود دارد را پر کنند و به داستانی که پرداخته‌اند در بستر فرهنگی معنا دهند). همه این‌ها چه در سطوح فردی و چه در سطح نهادهای اجتماعی به ضرر افراد و گروه‌های اجتماعی تمام می‌شود که بیرون از حوزه وزن «نرمال» یا بهنجار قرار می‌گیرند.

بر اساس یک پژوهش که توسط سازمان جهانی بهداشت در سال ۲۰۰۳ انجام شده است، هر دو گروه جنسیتی زنان و مردان در معرض ابتلا به بیماری چاقی هستند. با افزایش ناگهانی و بی‌سابقه اقبال عمومی به بدن مردانه چاق که به دنبال نمایش فیلم‌های سینمایی چون «آلبرت چاق»، الگوسازی مجله‌های سلامت و تناسب اندام مردان و پخش برنامه‌های تلویزیونی پرطرفدار واقع‌نما ایجاد شده، دیگر دشوار بتوان مسئله اندازه و وزن بدن را به طور انحصاری درارتباط با تن زنانه تصور کرد.

گارد و رایت، طی یک تحقیق روی متون علمی در حوزه‌های اضافه وزن و چاقی، بررسی می‌کنند که چگونه ادعای امر مسلم بر پایه شواهد متناقض و متضاد ساخته شده است. به عقیده مولفان کتاب، باور به اینکه «دانش چاقی» با اطمینان و به طور قطعی می‌تواند دلیل افزایش چاقی مردم را توضیح دهد خود چالش‌برانگیز است. وزن بالا و چاقی پدیده‌های پیچیده اجتماعی هستند و سنجش فاکتورهای موثر بر چرایی و چگونگی رفتارهایی که مردم بر اساس آن‌ها روابط‌شان را با تغذیه، ورزش و دیگر موارد مربوط به سلامت تنظیم می‌کنند از حوزه تخصص روش‌های علمی بیرون است.

مولفان کتاب به ویژه با توجیه‌های علت- معلولی مخالفند که قائل به نوعی موازنه (انرژی ورودی – انرژی خروجی) هستند. به نظر آن‌ها این مدل‌ها با تفریق انرژی خروجی (در این مورد فعالیت فیزیکی) از انرژی ورودی (در اینجا خوراک) که به بازده یا کاهش وزن می‌رسد، توجیه و پیش‌بینی ماشین‌واری از تن انسان ارائه می‌دهند. بر این اساس چاقی پدیده‌ای انتخابی انگاشته می‌شود و بدن چاق نتیجه قطعی مصرف خوراک زیاد (شکم بارگی) یا ورزش کم (تن پروری)، یا ترکیبی از هر دو عنوان می‌شود. بدین ترتیب مسئله به شکل اغواکننده و گمراه کننده‌ای ساده می‌نماید و آنگونه که گارد و رایت استدلال می‌کنند، بر آن است تا بار مسئولیت کنترل وزن و سلامت را صرفاً بر شانه فرد بگذارد. به این ترتیب در اینجا بحث بر سر نادرستی موازنه (انرژی ورودی – انرژی خروجی) نیست، بلکه بحث پیرامون منحرف کردن توجه به پرسش‌های مهم اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در مورد مسائلی چون نقش جنسیت و طبقه اجتماعی در افزایش میزان چاقی و سیاست‌های دولتی و اقتصادی در مورد تغذیه است.

مولفان «اپیدمی چاقی» بر این باورند که ادعاهای رایج در مورد «چاقی» چندان هم تازه نیستند. در یک دوره ۷۰ ساله پیش از دهه ۱۹۵۰، دورانی که گارد و رایت آن را دوران پیش از اپیدمی چاقی (pre-obesity epidemic) اطلاق می‌کنند، باورهای رایج در مورد چاقی تلقی‌هایی همچون مضر بودن چربی اضافه برای سلامت بود و «سبک زندگی مدرن غربی» و «عدم تعادل انرژی» از دلایل عمده اضافه وزن. در حالیکه دانشمندان معاصر در حوزه «دانش چاقی» با ادعاهایی چون فقدان دلایل علمی کافی و یا استفاده از داده آزاد در مطالعات پیشین، سعی در تبری جستن از آن‌ها دارند. اگرچه این تحلیل تاریخی بیشتر تحلیلی است جانبدارانه تا جامع، اما در تطابق خوبی با تکرار دوباره این شرایط، علی‌رغم عینیت علم، در دوران معاصراست.

دانش چاقی برای عموم

گارد و رایت در قسمتی از تحقیقات‌شان برای نخستین باراقدام به نشان دادن «دانش چاقی برای عموم» در قطعه‌هایی از ادبیات عامه‌پسند می‌کنند. نتایج پژوهش نشان می‌دهد که ادبیات عامه پسند با زدودن متن از پیچیدگی‌ها، تردید‌ها و تناقض‌های موجود در دانش چاقی، آن را به روایتی ساده و خواندنی تبدیل می‌کند.

«روزنامه‌نگاران برای آنکه روایت‌های ایدئولوژیک را همچو اموری مسلم جلوه دهند، به پشتوانه دانشی که گویی حقیقت را می‌گشاید و به مدد گفتمان اپیدمی، در جامعه اضطراب تولید می‌کنند.»(ص. ۱۲۶) بنا بر بحث گارد و رایت، دانش چاقی به خصوص بسیار وامدار استدلال‌های اخلاقی و ایدئولوژیک است، چرا که پدیده فراگیری چون افزایش وزن توده‌ها گویای وجود سیاهه‌ای بی‌انتها از عوامل و فاکتورهای متعدد است. ناتوانی علم از ارائه توضیحات جامع در باب عوامل چاقی، فرصت را به نویسندگان مطالب عامه‌پسند می‌دهد تا با حکایت‌های اخلاقی و ایدئولوژیک بر کمبودهای موجود در دانش علمی سرپوش بگذارند.

آن زمان که یک پدیده به عنوان یک تهدید برای سلامت عمومی شناسایی و تمهیدات و سیاست‌های بهداشتی لازم برای پیشگیری و مقابله با آن اتخاذ می‌شود، دیگر حتی تشخیص بحث‌های عالمانه از روایت‌های عامیانه دشوار است. عدم وجود بحث‌های جدی پیرامون صحت و اعتبار گزاره «اپیدمی چاقی» باعث می‌شود که چاقی و اضافه وزن «واقعاً» تهدیدی برای سلامت عمومی انگاشته شوند که باید دائما راجع به آن‌ها اطلاع‌رسانی و آگاه‌سازی شود.

گارد و رایت بحث را با مرور ادبیات فمینیستی چندین دهه که به موضوع رابطه زنان و وزن بدن پرداخته‌اند، توسعه می‌دهند. آن‌ها همچنین به بحث پیرامون چگونگی تلاقی گفتمان‌های سلامت در مورد چاقی، با انگاره‌های غربی می‌پردازند که در آن‌ها تنهای بدون چربی، باریک و کشیده زنانه رجحان داده می‌شوند. با این همه، تمرکز تنها یک فصل از کتاب بر مسئله جنسیت و محدود کردن آن به طور صرف به رابطه زنانگی و وزن بدن را می‌توان از کاستی‌های کتاب برشمرد. گویی در «اپیدمی چاقی»، مردی و مردانگی موضوعی است حاشیه‌ای که در طول متن جز اشاره‌هایی گذرا، آن هم در پرانتز، شرحی بر آن نمی‌رود. این در حالی است که بر اساس یک پژوهش که توسط سازمان جهانی بهداشت در سال ۲۰۰۳ انجام شده است، هر دو گروه جنسیتی زنان و مردان در معرض ابتلا به بیماری چاقی هستند. با افزایش ناگهانی و بی‌سابقه اقبال عمومی به بدن مردانه چاق که به دنبال نمایش فیلم‌های سینمایی چون «آلبرت چاق» (Fat Albert)، الگوسازی مجله‌های سلامت و تناسب اندام مردان و پخش برنامه‌های تلویزیونی پرطرفدار واقعنما (reality show) ایجاد شده، دیگر دشوار بتوان مسئله اندازه و وزن بدن را به طور انحصاری در ارتباط با تن زنانه تصور کرد. می‌توان گفت که در مبحث جنسیت و وزن بدن، «اپیدمی چاقی» با تنزل بحث به مسئله‌ای صرفاً مرتبط با زنان، دچار افول می‌شود (گیلمن، ۲۰۰۴) و فرصت ارائهٔ یک پژوهش دقیق در مورد چگونگی برساخته شدن تجربه جنسیت، در سطوح مختلف، توسط اندازه و وزن بدن را از دست می‌دهد.

با این وجود وعلی رغم این نقیصه، «اپیدمی چاقی» با تحلیل جامع و چندلایه‌ای که به شناسایی و ردیابی گفتمان‌های معاصر در زمینه چاقی و چگونگی تاثیرگذاری آن‌ها بر افراد و نهادهای اجتماعی پرداخته، از دیگر متون انتقادی این حوزه مثل «افسانه چاقی» (The Obesity Myth) پل کمپس و «سیاست چرب» (Fat Politics) اریک الیور، متمایز می‌شود. نقطه اوج کتاب گارد و رایت در دو فصل آخر کتاب است؛ جایی که هشت فصل پیشین را با سنجش و بررسی انتقادی سیاست‌های تولید علم، اثراتی که بر زندگی روزمره دارند و ارائهٔ آلترناتیو‌هایی برای اندیشیدن پیرامون وزن بدن مورد ارزیابی قرار می‌دهند.

تئوری انتقادی «ریسک»

در فصل ما قبل آخر، گارد و رایت تئوری انتقادی «ریسک» را با تئوری‌های جامعه‌شناختی بدن و سلامت ترکیب می‌کنند تا به سه هدف اصلی کتاب جامه عمل بپوشانند. بحث با شرح این مسئله آغاز می‌شود که چرا علی‌رغم شبهه‌های علمی غیر قابل اغماض در این مورد، چاقی به عنوان یک خطر جدی که سلامت عمومی را تهدید می‌کند مطرح است. سپس گارد و رایت استدلال می‌کنند که چاقی به عنوان یک تهدید جدی برای سلامت عمومی یک برساخته سیاستی است که منافع گروه بزرگی از متخصصان سلامتی گرفته تا شرکت‌های خصوصی را که با سرمایه‌گذاری در این حوزه قرار است به سلامت عمومی و کنترل وزن افراد به عنوان یک دغدغه اصلی کمک کنند، تامین می‌کند.

آن زمان که یک پدیده به عنوان یک تهدید برای سلامت عمومی شناسایی و تمهیدات و سیاست‌های بهداشتی لازم برای پیشگیری و مقابله با آن اتخاذ می‌شود، دیگر حتی تشخیص بحث‌های عالمانه از روایت‌های عامیانه دشوار است. عدم وجود بحث‌های جدی پیرامون صحت و اعتبار گزاره «اپیدمی چاقی» باعث می‌شود که چاقی و اضافه وزن «واقعاً» تهدیدی برای سلامت عمومی انگاشته شوند که باید دائما راجع به آن‌ها اطلاع‌رسانی و آگاه‌سازی شود. این خود در تناقض با مفهوم «اپیدمی چاقی» است که از فرط همه گیر بودن لاجرم باید خود جلب توجه کند.

ملاک‌های زیبایی در مورد اندازه و وزن بدن در جوامع غربی از معیارهای سلامتی تفکیک ناپذیرند. آنطور که در «اپیدمی چاقی» شرح داده می‌شود، دانشی که ما به واسطه آن به تن معنا می‌دهیم بی‌طرف نیست. در واقع انگاره‌های تنانه – چه علمی باشد و چه غیر علمی – بر پایه ارزش‌های طبقه متوسط شکل گرفته‌اند.

در ادامه گارد و رایت توضیح می‌دهند که ملاک‌های زیبایی در مورد اندازه و وزن بدن در جوامع غربی از معیارهای سلامتی تفکیک ناپذیرند. آنطور که در «اپیدمی چاقی» شرح داده می‌شود، دانشی که ما به واسطه آن به تن معنا می‌دهیم بی‌طرف نیست. در واقع انگاره‌های تنانه – چه علمی باشد و چه غیر علمی – بر پایه ارزش‌های طبقه متوسط شکل گرفته‌اند. از این رو هنگامی که در حال ارزشیابی عینی از اندازه بدن برپایه معیارهای سلامت هستیم در واقع به طور همزمان داریم مردم را برای تفاوت یا عدم پیرویشان از سبک زندگی طبقه متوسط، آسیب‌شناسی می‌کنیم.

 دیگر خاستگاه اصلی کتاب برجسته کردن پیامدهای گفتمان «اپیدمی چاقی» در زندگی اشخاص و گروه‌های اجتماعی است. توصیف پدیده‌هایی چون اضافه وزن و چاقی به عنوان «بیماری»‌هایی که در زمره «اپیدمی»‌ها قرار می‌گیرند و بدین ترتیب «هرکسی در هرجایی» در خطر ابتلا به آنهاست، اضطراب گسترده‌ای ایجاد می‌کند. در این حالت فرد در جست‌وجوی «درمان»، نیازمند به الگوهای فکری و راهکارهای خاص فرهنگی و سازمانی نشان داده می‌شود تا دخالت متخصصان را به زندگی شخصی افراد مشروع جلوه دهد. مددکاران بهداشت عمومی، پزشکان، مربی‌های بهداشت و به شکلی روزافزون والدین با پشتوانه دانش تخصصی در مورد چاقی، گویی مسئول نظارت بر زندگی دیگران هستند تا آنان را در مدد رساندن به خودشان یاری کنند. به این ترتیب دانش تخصصی که با ساختن مفهوم «هرکسی در هر جایی» افرد را مدام در معرض ابتلا به چاقی می‌انگارد، سهم عمده‌ای در ساختن جامعه‌ای بیم زده (risk society) دارد که در آن متخصصان و عامه مردم دائماً در حال نظارت بر تن خود و دیگران هستند.

به نظر می‌رسد «دانش چاقی» و باورهای عمومی درباره «چاقی اپیدمیک» جزو پیشفرض‌های اخلاقی و ایدئولوژیکی هستند که در تنظیم سیاست‌های عمومی، روابط شخصی و خودآگاهی ما دخیل‌ هستند. مولفان «اپیدمی چاقی» می‌گویند اگر ما به راستی در پی گسستن از این گردونه هستیم تا به دیدگاه‌های تازه در مورد سلامت مجال ظهور بدهیم، می‌بایست به این دو مهم جامه عمل بپوشانیم: اول، از این تصور که وزن بالا علت اصلی بیماری‌هاست، و از باور بی‌پایه و عینی‌گرایانه مسلط علم و دعاوی علمی‌‌ رها شویم. در حالیکه در جوامع غربی تمرکز روی وزن بدن به عنوان فاکتور تعیین کننده در سلامت تاثیر ناچیزی بر میزان چاقی داشته است، تاثیرات جانبی گسترده و غیر قابل تصور آن پیوسته از جانب آنان که نقش کلیدی در این «جنگ بر سر چاقی» دارند، انکار می‌شود. دومین نکته که البته بسیار مسئله برانگیز‌تر از اولی است این است که به «تغییر ذات و طبیعت علم خود» (ص. ۱۹۰) برمی‌گردد. عینی گرایی آشکار علم، دانش قطعی یا «حقیقت»ی را تولید می‌کند که امور اخلاقی و ایدئولوژیک را در پس نتیجه‌گیری‌های دانشمندان پنهان می‌کند. برای درک پدیده اجتماعی چون چاقی، آنچه ضروری است وجود دانش علمی است که به شکل خود آگاهانه‌ای سیاسی و درگیر با حوزه وسیعی از مسائل و موضوعات مختلف از «زیان اقتصادی، ساز و کارهای سرمایه‌داری، مقررات‌زدایی از قوانین بازار کار در کمپانی‌ها، در این مورد خاص در حوزه مواد غذایی» (ص. ۱۹۰) باشد.

 «اپیدمی چاقی» کتابی است ممتاز که با بازبینی انگاره‌های متداول در خصوص وزن بدن در جوامع غربی، ما را برآن می‌دارد تا با نگاهی انتقادی ادعاهای علمی در پس آن انگاره‌ها را به چالش بکشیم. پرسش اصلی گارد و رایت پرسشی بسیار به جاست. آن‌ها می‌پرسند: اگر افق دید ما پیرامون چاقی و سلامت با شنیدن، خواندن و فکر کردن به نظرات مختلف و کلیتر در این حوزه گسترده‌تر می‌بود، آیا «به جای اندازه‌گیری دائم بدنمان» (ص. ۱۳) به گونه‌ای دیگر به این موضوع نمی‌اندیشیدیم؟ رویکرد انتقادی «اپیدمی چاقی» راه را برای تحقیقات تجربی بیشتر پیرامون ارتباط گفتمان «چاقی» با عوامل اجتماعی دیگرهمچون سن،‌ نژاد، طبقه اجتماعی، جنسیت و غیره می‌گشاید. بدون شک تحقیقاتی از این دست می‌تواند نکات مهم و ظریف بسیاری را به دانسته‌های ما، پیرامون تجربه زیسته‌مان درفرهنگ غربی در مورد اندازه تن، بیفزاید.

*پانوشت

چاقی، به مفهوم انباشته شدن ذخیره چربی بدن، می‌تواند از چند کیلو اضافه وزن نسبت به قد هر فرد تا  ده‌ها کیلو اضافه وزن و مرز «چاقی مفرط» و «بیماری چاقی» پیش برود. در این مقاله هرجا به بیماری چاقی اشاره شده است، منظور میزان اضافه وزنی است که به حد یک بیماری زندگی فرد را مختل کرده، سلامت جسمی و روحی‌اش را به خطر انداخته و ریسک بیماری‌های دیگر همچون فشار خون، دیابت، بیماری‌های قلبی و عروقی، اختلالات هورمونی و غیره را افزایش داده است. 

منبع:

Book Review: The Obesity Epidemic: Science، Morality and Ideology by M. Gard and J. Wright London: Routledge، ۲۰۰۵