حسین نوش آذر – «عدالت» در مفهوم استیفای حق از مهمترین موضوعات نمایشنامهها و کمدیهای فریدریش دورنمات، نویسنده سوئیسی بهشمار میآید. او نه تنها به مفهوم «عدالت» توجه داشت، بلکه در رمانهای پلیسیاش به «خیر» و «شر» نیز میپردازد.
او تا آخرین روزهای زندگیاش از آزادی و حرمت انسان در برابر نظامهای یکسانخواه دفاع میکرد. همه این موضوعات روشنفکران ایرانی را هم به خود مشغول داشته است. بیجهت نیست که ما در ایران دورنمات را به خوبی میشناسیم.
در مجموعه برنامههای ادبیات غرب در ۱۰ دقیقه که با هومر آغاز شد و با فیلیپ راث به پایان میرسد، امروز به فریدریش دورنمات، که همراه با ماکس فریش از مهمترین نویسندگان سوئیس است، میپردازیم. یادآوری میکنم که فایل صوتی با متنی که میخوانید تفاوت دارد.
دورنمات از نقدنویسی در روزنامهها آغاز کرد و سپس به نقاشی روی آورد، اما پس از انتشار «ملاقات بانوی سالخورده» در سال ۱۹۵۶ با اقبال جهانی مواجه شد و از آن پس وقتش را بیشتر صرف نمایشنامهنویسی کرد. رمانهای پلیسی او هم البته خوانندگان بسیار داشت.
محوریترین موضوع «ملاقات بانوی سالخورده» که در دبیرستانهای آلمان آن را تدریس میکنند «عدالت» است و «گناه» در یک مفهوم عمومیتیافته و جمعی. باید توجه داشت که پس از جنگ جهانی دوم این دو موضوع از مهمترین موضوعات کشورهای آلمانیزبان بود. دورنمات هرچند مستقیماً به فجایع جنگ جهانی دوم و پیامدهای آن در زندگی نسلهای بعدی نمیپردازد، اما از نظر فلسفی بحث «عدالت» و «گناه» را در جامعه، در سطحی گسترده مطرح میکند.
در «ملاقات بانوی سالخورده» دورنمات نشان میدهد که «فقر» همراه با زیادهخواهی مردم میتواند مسأله عدالت را دگرگون جلوه دهد. زن سالخورده میلیاردی به نام کلر ساخاناسیان به شهر کوچکی به نام «گولن» که در مرز سوئیس و آلمان واقع شده وارد میشود. او که در جوانی کلارا نام داشته، از مردی به نام آلفرد ایل باردار میشود، اما آلفرد او را پس میزند و حیثیت او را به باد میدهد و او را از شهر میراند. پس از ۴۵ سال او که اکنون به شوکت و ثروت رسیده همراه با هفتمین شوهرش به زادگاهش که یک شهر بیاهمیت، فقیر و کثیف است وارد میشود. او یک تابوت خالی هم با خود به این شهر میآورد. مردم که امید دارند، سهمی از ثروت این زن ببرند، پیرامون او را فرامیگیرند. کلر شرط میگذارد که اگر عدالت تحقق پیدا کند، یک میلیارد به اهالی شهر کمک کند. عدالت هم در نظر او طبعاً این است که آلفرد ایل به قتل برسد. در حالیکه نهادها و مسئولان به آلفرد اطمینان میدهند که از حقوق شهروندی او دفاع میکنند، بهتدریج ثروت کلر کار خودش را میکند و آلفرد به هر جا که میرود، میبیند که کفش و کیف و کراوات مردم نو شده است. آخرش هم انبوه مردم او را به قتل میرسانند و وقتی نعش او در آن تابوت خالی قرار میگیرد، بانوی سالخورده هم یک میلیارد به اهالی این شهر میبخشد و شهر را ترک میکند.
«فیزیکدانان»: خطر انرژی هستهای برای بشریت و مسئولیت دانشمندان هستهای
زندهیاد استاد حمید سمندریان که با آثار دورنمات بهخوبی آشنایی دارد و این تراژدی کمدی را هم روی صحنه برده است، میگوید: «دورنمات از من پرسید مأخذ تباهی در «ملاقات بانوی سالخورده به نظر شما چیست؟ من جواب دادم در دل هر قدرتی یک طبیعت شیطانی نهفته است. دورنمات گفت این جواب میدهد. اما منظور من چیز دیگریست: قدرت فقر مأخذ تباهیست. فقر نابودکننده است.»
«فیزیکدانان» هم کمدی دیگری از فریدریش دورنمات است. این نمایش را هم که به طرز شگفتآوری معاصر ماست، طبعاً استاد حمید سمندریان روی صحنه برده است.
دورنمات در «فیزیکدانان» خطر انرژی هستهای برای بشریت و مسئولیت دانشمندان هستهای را موضوع قرار میدهد. موبیوس که سلاح خطرناک و کشندهای را اختراع کرده است در یک دیوانهخانه با دو فیزیکدان دیگر که برای سرویسهای اطلاعاتی کار میکنند، ملاقات میکند. موبیوس خود را به دیوانگی میزند با این قصد که بشریت را از خطر سلاحی که اختراع کرده مصون نگه دارد. آن دو دانشمند اطلاعاتی دیگر خود را به دیوانگی میزنند با این امید که بتوانند اطلاعاتی درباره این سلاح کشتار جمعی بهدست بیاورند. آخرسر خانم پزشکی که درین دیوانهخانه کار میکند، سر این فیزیکدانان کلاه میگذارد و اطلاعات لازم را به دست میآورد و آن را به یک شرکت تولید سلاح میفروشد. در اینجا هم مانند «ملاقات بانوی سالخورده» مکان از یک سویه تمثیلی برخوردار میشود و جهانی را نمادین میکند.
دورنمات اصولاً به «بازآفرینی» واقعیت اعتقادی نداشت. به نظر او واقعیت سهمگینتر از آن بود که بتوان آن را روی صحنه آورد. او در نمایشنامهها و حتی در رمانهای جناییاش برای مخاطبش یک واقعیت تازه را که از سویههای نمادین و آموزشی برجستهای برخوردار است میآفریند.
دورنمات نویسندهایست بسیار بدبین. باید توجه داشت که او بعد از جنگ جهانی اول به دنیا آمد و پس از جنگ جهانی دوم ثمر داد. جنایتهایی که در این دو جنگ خونین اتفاق افتاد، طبعاً او را تحت تأثیر قرار داده بود. در آثار او هم همواره نقاط عطف در اثر یک تصادف غیر قابل پیشبینی به سوی فاجعه پیش میرود. این امر طبعاً نقشهها و برنامههایی را که شخصیتها برای آیندهشان پیشبینی کردهاند نقش بر آب میکند و از طرف دیگر تماشاگر و خواننده را هم از اهمیت تصادف در زندگیاش آگاه میکند و او را به وحشت میاندازد.
در «رومولوس کبیر» هم که یک تراژدی کمدی تاریخیست، هم رومولوس، امپراطور روم و هم حریف ژرمن و بربر او، اودآکر، هیچکدام به خواستههاشان دست پیدا نمیکنند و در نهایت هر دو ناکام میمانند.
حمید سمندریان درباره این نمایش میگوید:«رومولوس کشور خودش را به ذلت میرساند، چون اعتقاد دارد که مردم او جنایتکارند. دورنمات در این نمایش یک پادشاه بالیاقت را نشان میدهد که مردم را به سزای ظلمی که در زندگی روزانهشان انجام میدهند اما از آن آگاه نیستند، میرساند.»
در اینجا هم باز موضوع «عدالت» به گونهای دیگر، اینبار در چارچوب یک روایت تحریفشده تاریخی تکرار میشود.
دورنمات در رمانهای پلیسیاش هم این موضوعات را پی میگیرد. بسیاری از این رمانها در سالهای ۱۹۵۰ نوشته شدهاند. «قاضی و جلادش»، «قول» و «ظن» تنها پارهای از مهمترین رمانهای پلیسی و بسیار پرخواننده دورنمات هستند. این آثار به فارسی هم ترجمه شدهاند.
دورنمات در این رمانها، داستانش را دقیقاً بر الگوی شناختهشده رمان پلیسی روایت میکند، اما خوبی و بدی را از نظر فلسفی به چالش میکشد. برای مثال در «قاضی و جلادش»، کمیسار برلاخ موفق به رازگشایی از جنایتهای گاستمن میشود، اما از روشهایی پلید و غیر قانونی برای دست یافتن به هدفش استفاده میکند و به این ترتیب تفاوت بین خوب و بد از میان میرود.
دورنمات در سیاست روز هم دخالت میکرد. او در سال ۱۹۸۷ برای مبارزه با سلاحهای هستهای به مسکو سفر کرد و در همایش مهمی شرکت کرد.
او در سال ۱۹۹۰ در خانهاش در سوئیس در اثر سکته قلبی درگذشت.
در همین زمینه:
ادبیات غرب در ۱۰ دقیقه از حسین نوشآذر در رادیو زمانه
ویدئو: گزیدهای از سخنان زنده یاد حمید سمندریان درباره فریدریش دورنمات