نعیمه دوستدار – یکی از معضلات امروز جامعه جوان ایران، اشتغال است. بالا بودن نرخ بیکاری که تابعی از دو عامل “رشد فزاینده جمعیت” و “کمبود فرصتهای شغلی” است، اصلیترین چالشهای اشتغال جوانان در ایران به حساب میآید.
گرچه برخی از عوامل بیکاری، ریشه در وضعیت اقتصادی جامعه دارد، ولی عوامل مهمتر را باید در فرهنگ جامعه جستوجو کرد. در جامعه ایران که به رغم مدرن شدن همچنان فرهنگ سنتی نفوذ دارد، تغییرات فرهنگی باعث شده که چالشهای تازهای پیش روی اشتغال جوانان باشد.
سن شروع به کار در میان جوانان ایرانی بالا رفته است. از یک سو زمینههای مناسب برای اشتغال جوانان فراهم نیست و از سوی دیگر فرهنگی در میان خانوادههای ایرانی حاکم شده است که کار کردن جوانان را به تاخیر میاندازد.
به اعتقاد کارشناسان و متخصصان، در شرایط فعلی ایران که آمار بیکاری بالاست و نمیتوان به ایجاد زیرساختهای مناسب برای اشتغال جوانان به وسیله دولت دل بست، بهترین روش ایجاد اشتغال و کمک به حل مسئله بیکاری، توسعه و گسترش فرهنگ کارآفرینی در جامعه است.
یکی از علل اصلی بالا بودن نرخ بیکاری در ایران، توسعهنیافتگی فرهنگ کار و کارآفرینی در جامعه است. بسیاری از مردم و به خصوص قشر تحصیلکرده و فرزندان خانوادههای ثروتمند اشتغال جوانان را به تاخیر میاندازند و به جای ایجاد زمینه اشتغال و تشویق جوانان برای ایجاد کسب و کار، آنها را به درآمد خانواده متکی میکنند و در نهایت هم تنها دنبال این هستند که به طریقی استخدام دولت شوند.
این در حالی است که بیکاری جوانان نه تنها ضرر و زیان اقتصادی و اجتماعی ایجاد میکند، بلکه از نظر فرهنگی و اخلاقی نیز به خانوادهها و جامعه ضربه میزند.
ما به کار فرزندمان نیازی نداریم
مادر فهیمه مخالف سفت و سخت کار کردن دخترش است. فهیمه دانشجوی فوق لیسانس است و ۲۵ ساله. پدر و مادرش هر دو دبیر آموزش و پرورش هستند.
یکی از علل اصلی بالا بودن نرخ بیکاری در ایران، توسعهنیافتگی فرهنگ کار و کارآفرینی در جامعه است. بسیاری از مردم و به خصوص قشر تحصیلکرده و فرزندان خانوادههای ثروتمند اشتغال جوانان را به تاخیر میاندازند و به جای ایجاد زمینه اشتغال و تشویق جوانان برای ایجاد کسب و کار، آنها را به درآمد خانواده متکی میکنند و در نهایت هم تنها دنبال این هستند که به طریقی استخدام دولت شوند.
فهمیمه از ۱۵ سالگی، پشت میزش در اتاق نشسته است و درس میخواند: “مادرم همیشه با لیوان آب پرتقال پشت در ایستاده.”
مادرش میگوید: “فهمیمه فقط باید درس بخواند. باید دکترا بگیرد. احتیاجی به پولش نداریم. هرچه بخواهد تهیه میکنیم. چیزی کم نگذاشتهایم.”
فهیمه میگوید که مادر و پدرش پول توجیبی خوبی به او میدهند، اما با اینکه رشته او روانشناسی است، اجازه ندادهاند حتی در دورههای کارآموزی شرکت کند: “نمیدانم چطوری قرار است کار یاد بگیرم؟ در رشته من باید رفت توی کلینیک و بیمارستان. باید رفت به مراکز مشاوره. تا حالا هرچه خواندهام تئوری بوده. کار یاد نگرفتهام.”
مادر فهمیمه معتقد است بابت کاری که فهیمه قرار باشد انجام بدهد، پول خوبی نمیگیرد. باید عمرش را در ترافیک و در مطبهای شلوغ تلف کند. او میگوید وقتی فهمیه دکترا بگیرد، برایش یک مطب خصوصی میخرند تا در آنجا کار کند.
پدر و مادر فهمیه خودشان یک آپارتمان در یک محله متوسط تهران دارند. حقوق بازنشستگی دارند و هر دو تدریس خصوصی هم میکنند. مادرش میگوید: “هرچه خودم خفت کشیدم بس است. ما همین یک دختر را داریم. فرش زیر پایمان را میفروشیم و تامینش میکنیم. اگر بخواهد برود خارج هم ما حاضریم خرجش را بدهیم.”
زمان کار کردن بچهها گذشته است
بسیاری از نسل جدید پدر و مادرهای طبقه متوسط ایرانی، مانند پدر و مادر فهیمه فکر میکنند. آنها معتقدند زمان آن گذشته که بچهها از سن کم کار کنند و این را وظیفه پدر و مادرها میدانند که مخارج تحصیل و زندگی آنها را تامین کنند.
بسیاری از آنها معتقدند تا زمانی که جوانی مجبور نشده است، نباید کار کند. یکی از همین پدر و مادرها میگوید: “به اندازه کافی بچههایمان باید سختی بکشند. ما جوانیمان را کار کردیم که آینده اینها تامین شود. خود من از هشت سالگی در بازار کار کردهام، اما قسم خوردم نگذارم پسرم مجبور به کار کردن شود.”
بسیاری از آنها معتقدند تا زمانی که جوانی مجبور نشده است، نباید کار کند. یکی از همین پدر و مادرها میگوید: “به اندازه کافی بچههایمان باید سختی بکشند. ما جوانیمان را کار کردیم که آینده اینها تامین شود. خود من از هشت سالگی در بازار کار کردهام، اما قسم خوردم نگذارم پسرم مجبور به کار کردن شود.”
این پدر ۵۵ ساله نگران نیست که پسرش نتواند از عهده زندگیاش بر بیاید. او میگوید: “به موقعش کار هم میکند. الان در مملکت ما این مهم است که درس بخواند.”
این در حالی است که نسل گذشته خانوادههای ایرانی، حتی با وجود تمکن مالی و رفاه، کار کردن را برای بچهها ضروری میدانستند و حتی در دوران کودکی، زمینه کارآموزی و یادگیری یک حرفه خاص را برای آنها فراهم میکردند. فرهنگ ایرانی داستانهای زیادی از انتقال تجربههای حرفهای از استادکارها به نسل جدید از طریق کار تابستانی دارد، اما با تغییر فرهنگ تربیتی خانوادهها، به مرور کار کردن افراد در دوران نوجوانی تقبیح شد و سوءاستفاده کارفرمایان هم باعث شد که بسیاری از افراد از کار کردن فرزندان خود در سالهای جوانی جلوگیری کنند.
آموزش و پرورش رسمی هم که زمانی با طرحهایی مثل “طرح کاد”، تلاش محدودی در ایجاد فرصت کارآموزی برای نوجوانان داشت، بعدها با حذف این طرح، فرصت کار کردن را تنها برای دانشآموزان دوره کار و دانش باقی گذاشت که اجرای این دورهها با ضعفهای فراوان، در عمل نتیجه چندانی در حرفهآموزی و ایجاد عادت به کار در نسل جوان به وجود نیاورد.
اکنون نسل جوان ایرانی، تجربهای از کار کردن و دورنمایی از آینده شغلی خود ندارند و خانواده و اجتماع به این فضا دامن میزنند.
زنجیر گسسته
زمانی که آقارضا بچه بود، تمام تابستانها با برادرش در مغازه پدری کار میکردند. آقارضا درسخوان بود و بعدها در تهران دانشجوی مهندسی شد.
نسل گذشته خانوادههای ایرانی، حتی با وجود تمکن مالی و رفاه، کار کردن را برای بچهها ضروری میدانستند و حتی در دوران کودکی، زمینه کارآموزی و یادگیری یک حرفه خاص را برای آنها فراهم میکردند. فرهنگ ایرانی داستانهای زیادی از انتقال تجربههای حرفهای از استادکارها به نسل جدید از طریق کار تابستانی دارد، اما با تغییر فرهنگ تربیتی خانوادهها، به مرور کار کردن افراد در دوران نوجوانی تقبیح شد.
در سالهای دانشجویی هم از خانوادهاش پولی نگرفت؛ با تدریس خصوصی خرج دانشگاهش را درآورد و حتی توانست پسانداز کوچکی برای ازدواج داشته باشد.
خودش میگوید: “اصلا پدر و مادرهای زمان ما فکر کمک کردن به ما را نمیکردند.” با این تجربه، آقارضا که صاحب سه فرزند شده است، موافق چنین فرصتی برای بچههایش نیست. پسر بزرگش را از دوره لیسانس به اروپا فرستاده، اما آنجا هم دلش راضی به کار کردن پسر نشده است: “کار درست و حسابی بهش نمیدادند. هنوز اول راه بود، نمیشد توی دانشگاهی جایی کار کند. دو هفته رفت مکدونالد. حقوقش خیلی پایین بود. گفتم لازم نیست کار کند، خودم همان پول را بهش میدهم.”
آقا رضا معتقد است بچهها به موقع کار خواهند کرد. دخترهای او هم که در ایران زندگی میکنند هنوز درس میخوانند. آقا رضا معتقد است: “من اصلا با کار کردن دخترها موافق نیستم. اگر قرار باشد در دوران دانشجویی بروند سر کار، باید به کارهای پست تن بدهند. از دخترها در جامعه ما سوءاستفاده میشود. تنها در صورتی که مدرکشان را بگیرند و کار مطمئنی پیدا کنند اجازه میدهم کار کنند.”
با حاکم شدن چنین فرهنگی، نسلی از جوانان ایرانی پدید آمدهاند که با وجود گذر از سالهای جوانی، هنوز حرفه و مهارتی ندارند و حتی از تامین هزینههای روزمره خود هم عاجزند. بار اقتصادی این نسل از جوانان، همچنان بر دوش خانواده و اجتماع سنگینی میکند و به دنیال آن، بخش های دیگری از زندگی آنها مانند تشکیل خانواده و سلامت روانی و عاطفیشان تحت تاثیر قرار میگیرد.
این در حالی است که کارشناسان اقتصادی معتقدند که داشتن خط مشی متمرکز بر اشتغال، برای هدایت اشتغال در کل و اشتغال جوانان به طور خاص، همچنین کار شایسته و تولیدی، باعث تقویت اقتصاد در خانواده و جامعه میشود.
به این شکل که گروهی از جوانان مشغول به کار میشوند، مصرف میکنند، پسانداز میکنند، برای ارتقای رشد اقتصادی و توسعه خانواده و جامعه حرکتی انجام میدهند، فقر را کاهش میدهند، تساوی فرصتهای شغلی را در اجتماع پرورش میدهند، در محیط اقتصاد عمومی و شرایط سرمایهگذاری نفوذ میکنند و به این ترتیب، فرصت اشتغال برای جوانان بهوجود میآورند. اینها زنجیرهای از رویدادهایی است که اکنون در فرهنگ اشتغال جوانان ایران، از هم گسسته شده است.
خیلی عذر می خواما اما شما مثل اینکه از شرایط ایران خبر ندارین، تمام پدر و مادرایی که من میشناسم آرزوشونه بچه هاشون برن سر کار، و از اینکه جواناشون تو خونه از بیکاری داغون بشن دارن زجر میکشن… اما کو کار؟؟؟؟؟؟
کاربر مهمان / 29 August 2012
با احترام به نویسنده ، واقعا مطالب شما دور از واقعیت است ، فکر می کنم جوانان ایرانی صرفا برای سوء استفاده در این سی ساله به دنیا آمده اند … چه زمان تحصیل در دانشگاه که همچون موانع راهنمایی و رانندگی تهران ! برای کنترل ترافیک – و محدود کردن ورود خیل عظیم بیکار به جامعه عمل می کند ؛ چه در زمان اشتغال
که کافرمایان محترم با نهایت بی شرمی ، برای سرکار گذاشتن و مفت استفاده کردن خصوصا از دانشجویان – چاله ها و کمبودهای خود را پر می کنند .
کار آفرینی توسط کدام نسل باید صورت بگیرد ؟ نسل جوان بی تجربه و بی سرمایه یا نسل گذشته ؟ و مگر کارآفرینی به همین سادگی هاست ؟ آنهم در فضای مبهم ایران که ساده ترین تجارب را با بزرگ ترین هزینه ها باید بدست آورد
کاربر مهمان / 29 August 2012
واقعیت این نیست. پدر و مادرها اغلب دوست دارند بچه هایشان کار کنند. ولی این بچه ها هستند که تن به کارهای پیش پا افتاده نمی دهند و دوست دارند کارشان حتما در حد تحصیلاتشان باشد. که متاسفانه در جامعه چنین موقعیتی برای همه فراهم نیست و بچه ها ترجیح می دهند از جیب پدرشان بخورند تا اینکه کاری جز کار مرتبط با درسشان انجام دهند.
البته پر بیراه نیست که در این نگاه به وجود آمده والدین هم مقصرند. ولی بیشتر خود جوانانند که اراده ی کارهای کمی سنگین تر را ندارند.
دکتر دال / 30 August 2012
این آقا رضایی که شما مثال زدی و یا پدر و مادر محترم فهیمه خانوم گویا نفسشون از جای گرم در میاد و جزو دسته از ما بهترونن…
موقعیت کار باشه ولی نخوای بچت بره سر کار؟! اونم آخه تو این گرونی؟!!!
الی / 01 September 2012