مدیران ارشد جمهوری اسلامی برای تزیین و طراحی داخلی اتاق کار خود بیش از همه از قفسههای کتاب سود میجویند، تا همراه با این رویکرد ضمن مصاحبه با رسانههای تصویری بر باسوادی و کتابخوانی خود ببالند. در این نمایشِ متظاهرانه، صحیفهی نور با بیست و دو جلد خود، نقش ویژهای را به اجرا میگذارد. انگار بخواهند در انعکاس علم و دانشی امروزی، بریتانیکا یا چه میدانم لغتنامهی دهخدا را به چالش بگیرند. اما به نظر نمیرسد تا کنون یکی از همین مدیران در خود نیاز و ضرورتی دیده باشد تا به خواندن حتا قسمتی از آن رغبت نشان دهد. با این حال گاهی در دعواهای درون گروهی این مدیران، پای صحیفهی نور هم به میان میآید تا چهبسا هنجارهای واپسگرایانهی خود را به عبارتهایی از آن مستند نمایند. به هر حال صحیفهی نور هم میتواند به سهم خود برخی مستندات تاریخی را در اختیار تاریخنویسان امروزی بگذارد.
صحیفهی نور کتابی است که آن را از مجموع سخنرانیهای روحالله خمینی فراهم دیدهاند. ولی این سخنرانیها بیش از همه با پند و اندرز منبریها سازگار مینماید. پند و اندرزی که گوینده تمامی آنها را با درسنامههایی سیاسی از خشونت و ولانگاری به هم میآمیزد. روحالله خمینی در فضای مطالب همین کتاب دانسته و آگاهانه همه را پای درس خویش مینشاند تا همگی در نقشی از محصل و دانشآموز، درسنامههای یکسویه و آمرانهی او را بدون کم و کاست بشنوند و به اجرا بگذارند. گویا انسان با نمونهای از فرعون یا خداوند سامیان سروکار داشته باشد. چنانکه برای مدیران ارشد جمهوری اسلامی اثربخشی کتاب صحیفهی نور، حتا قرآن را هم پشت سر میگذارد. چون همراه با نمایش صحیفهی نور در محیط اداری، به طور حتم ارتقای شغلی و سلامت اداری هر مدیری تضمین خواهد شد.
پس از پیدایی جمهوری اسلامی، کتابسازیهایی از این نوع بین مدیران فرهنگی حکومت باب شد. آنان هدفی را دنبال میکردند که گویا در اعتبار فرهنگی خود از دانشنامههای معتبر جهانی چیزی کم نمیآورند. در نتیجه باب شد تا به منظور شخصیتسازی هم که شده، عدهای “کلیات” داشته باشند. چنین پدیدهای به مجموع کتابهای روحالله خمینی محدود باقی نماند، بلکه همین راهکار متظاهرانه را در خصوص نشر کتابهای مرتضا مطهری هم به کار گرفتند. در واقع مرتضا مطهری نیز صاحب “کلیات” شد. انگار آدم با نمونهای از ارستو یا افلاتون و مارکس سروکار داشته باشد. حتا گروههایی از همین نیروهای درون حکومتی ضمن چالش با رقبای خود در مجموعهی حاکمیت، “کلیات دکتر علی شریعتی” را راهی بازار کتاب کردند.
بیتردید صحیفهی نور همانند آنچه که “علمای اعلام” در “حوزههای علمیه” میگویند و مینویسند، بخشی همیشگی از منابع تخریب زبان فارسی به شمار میآید. تا جایی که به همین منظور جهت درسنامهای آموزشی میتوان از متن اجق وجق آن به حد کافی سود جست و نمونه آورد. چون بسیاری از جملهها و عبارتهای آن به هیچ روی در ساختار دستوری زبان فارسی نمیگنجد. در نتیجه واژهها همه در شکل و شمایلی عربی از جلوی چشمان مخاطب خود رژه میروند. همچنان که در صحیفهی نور ضمن الگوپذیری از صرف و نحو عربی، صفت و موصوف و یا مضاف و مضافالیه از نظر اِفراد، تثنیه و جمع با هم مطابقت دارند. همچنین این مجموعه از صفت مؤنث برای جمعهای مکسر عربی بهره میگیرد و همین شیوهی ناصواب را برای ترکیبات زبان فارسی نیز الگو میگذارد.
در سخنرانیهای روحالله خمینی همواره تخریب زبان فارسی واجب شمرده میشد. چون او واژههای فارسی را با گویشی عربی بر زبان جاری میکرد. همچنان که ابتکار عمل خود را برای تلفظ واژههایی که در فارسی که به “ه” غیر ملفوظ ختم میشوند به کار میبست تا کلمههایی از نوع خانه، لانه و چانهی فارسی، خانَه، لانَه و چانَه تلفظ شوند. در همین راستا حتا تلفظ واژههای عربی زبان فارسی را نیز به اصل عربی آن بازمیگردانید. چنانکه مصاحبه، مرافعه و مقابله را به شکل مصاحَبَه، مرافَعَه و مقابَلَه بر زبان میراند. موضوعی که چهبسا جهت شوخی، بسیاری از بازیگران و طنزپردازان را به وجد میآورد تا از نمونههای آن برای خنداندن مردم استفاده به عمل آورند.
اما این نوشتهها و گفتهها متأسفانه هرگز از خشونتهای کلامی بیبهره نمیماندند. چون بدون استثنا مشتهایی از روحالله خمینی حوالهی این و آن می گردید تا هرچه محکمتر به دهانشان بکوبد. مدیران ارشد و امامان جماعت حکومت هم ضمن الگوجویی از خمینی، همین شیوهی گفتار را در تریبونهای رسمی به کار میگرفتند. پدیدهای که بین سیاستمداران جهان تازگی داشت و خندهی همگی را برمیانگیخت. چون سیاستمداران، هرچند گاهی همدیگر را به جنگ و مبارزهی نظامی فرامیخواندند، ولی هرگز دیده نمیشد که کسی از همتایان ایشان “مشت محکم” به دهان دیگری بکوبد. انگار شعبان بیمخ و یا رمضان یخی به همراه نوچههایشان در میدان بهارستان معرکه گرفته باشند.
با این همه از حاشیهی شهرها و روستاهای دور و نزدیک کشور مخاطبانی برای خمینی فراهم میدیدند که آنها را به جماران بکشانند و “امام راحل” نیز با همین ادبیات ویژهی خود همگی را بخنداند. بدون تردید همین گروه از مخاطبان ویژه و استثنایی، از مشت کوبیدنهای او بیش از همه خوششان میآمد. چون لایههای ناآگاه جامعه ضمن همراهی با امام عزیزِ خود، یاد میگرفتند که از بام تا شام بر دهان این و آن مشت محکم بکوبند و هوار بکشند.
در مجموع آثار روحالله خمینی، حدود ۲۳۹ بار ترکیب بدترکیب “مشت محکم” حضور خشونتبار خود را اعلام مینماید. دسترسی به کاربرد تمامی آنها از طریق سایت دفتر حفظ و نشر آثار او ممکن است. به هر حال اتکای عملی به مشت محکم، آرزویی همیشگی بود که او به دلیل فرسودگی و ضعف بدنی از دستیابی به آن جا میماند. شاید هم از این بابت احساس حقارت میکرد که نمیتوانست رنج خود را از آسیبهای روانی آن پنهان نگه دارد.
همان گونه که گفته شد صحیفهی نور مجموعهای از سخنرانیهای روحالله خمینی را به همراه دارد. ولی پیداست که او در این سخنرانیها بدون آنکه اندکی بیندیشد سخن میگفت. آنوقت گفتههایش را در رسانههای دولتی دوره میکرد و از خواندن یا شنیدن و تماشای آنها لذت میبرد. چون به ظاهر همه از ریز و درشت داشتند او را تحسین میکردند. روحالله خمینی نیز یک تنه هرچه فئودال و سرمایهدار را به جنگ میطلبید. حتا امریکا، انگلیس، شوروی، فرانسه، اسراییل و خلاصه عراق و مصر هم از دستش آرام و قرار نداشتند. او ضمن هتاکی و فحاشی خود، به چهرهای بیبدیل در تاریخ جهان بدل شده بود.
مدیران فرهنگی حکومت، به این آزمون همیشگی دست یافتهاند که کتاب امکان دارد گمراه کننده باشد. با همین رویکرد مواظب همه هستند که مبادا کسی از مردم، در این ماجرای وسوسهآمیز گمراه بشود. “مراجع عظام” از این نوع کتابها با عنوان “کُتُب ضالّه” نام میبرند. کتب ضاله در واقع همان کتابهایی هستند که چشم و گوش افراد مبتدی را باز می کنند و به دنیایی فراتر از دیدرس همین مراجع دولتی میکشانند. اما “مراجع” ضمن همراهی با مدیران فرهنگی حکومت راضی نیستند که مشتریان عوام خود را به همین آسانی از دست بدهند. در نتیجه سانسور کتاب در ایران جمهوری اسلامی مشروعیت میپذیرد. حتا این نوع از سانسور را به حوزههای دیگری غیر از کتاب و کتابخوانی هم گسترش دادهاند. چنانکه امروزه سینما، تئاتر و خلاصه نقاشی و هنرهای تجسمی نیز از اِعمال سانسور بینصیب نمیماند.
در ضمن، موضوع و مفهوم کتاب و کتابخوانی در قاموسِ مدیران ارشد حکومت، معنای ویژهای دارد که تنها خودشان آن را میفهمند. چون کتاب در نگاه این گروه از مدیران، از نوشتههایی همانند مفاتیحالجنان، توضیحالمسائل و منتهیالآمال چیزی فراتر نمیرود. تازه خیلی هم کتابخوان باشند، به آثار “استاد مطهری” روی میآورند. بدون تردید با دوره کردن آثار مرتضا مطهری مرزهای کتابخوانی نیز در ایران به پایان میرسد و دیگر جهان نامکشوفی برای خوانندهی کتابهای دولتی باقی نمیماند. در واقع از نگاه مدیران جمهوری اسلامی، موضوع کتاب به حتم باید جهل و محدودیت فکری خوانندهی خود را تضمین نماید. چون به این نتیجه رسیدهاند که فراتر از این جهل، شیطان حضور همیشگی خود را اعلام میکند. به عبارتی روشن، در فضای فکری سیاستمداران و مدیران حکومت، نفی جهل با حضور شیطان پیوند میخورد. همچنان که روزانه صدها بار تکرار میکنند: اَعوذُ باللهِ مِنالشّیطانِ الرّجیم.
دانشگاهها و اموزشگاهها را آموزگاران روشنفکر و طرفدرا تمدن جهانی تقریبا خالی کرده اند (با انواع روشهای سرکوب از حذف فیزیکی تا بازنشتستگی اجباری) و بجایش مشتی پاپه خوار و کم سواد جایزگین کرده اند. مشتی عقده ای و ناجوانمرد و یا حتی فاسد (از جنسی تا مالی).
حتی به اصول قانون اساسی پراشکال و پرابهام خودشان نمی کنند (اصل 23) و عملا تفتیش عقاید می کنند!، و حالا صراحتا پرسش نامه و فرمهای استخدام تا پذیرش دانشجو، از مردم می خواهند نام قومی یا دینی-مذهبی شان بگیوندف در حالی که همه می دانند با ذکر قویمت یا دین و مذهب واقعی ات ممکن است دچار تبعیض و حتی ظلم قررا گیری. یعنی عملا گزینه ها محدود است و اگر خودت به یکی چهار دین و مذهب شیعه بخصوص معتقد اعلام نکنی در پذیرش دانشگاه و استخدام اداره ای نمی شوی!!!
بینا بوف / 03 May 2019