دولت ضمن تبلیغی عمومی ستادهای پیشگیری و مدیریت بحران را از ۱۳۸۷در سرتاسر کشور راه انداخته است. مسؤولیت این کار را هم به وزارت کشور سپردهاند ولی شهرداریها نیز به عنوان یکی از بازوهای اجرایی وزارت کشور در این عرصه عمل میکنند. در مجموعهی وزارت کشور یا در سطح شهرداریها رسم بر آن است که همواره نیروهای ناکارآمد یا مازاد خودشان را به ستادهای بحران بفرستند. با این رویکرد ستادهای بحران کشور همیشه به عنوان نهادی فرمایشی و تبلیغی باقی ماندهاند. چنانکه نیروهای آن همواره از آموزشهای لازم جا میمانند و حتا آموزش حین کار نیز در پهنهی اداری آن هیچ جایگاهی ندارد. جدای از این، ستادها از تجهیزات امروزی جهت پیشگیری یا مقابلهی با بحرانهای احتمالی هیچ بهرهای نبردهاند. به عبارتی درستتر، دولت ستاد بحران را نهادی ندیده است که بخواهد برای آموزش و تجهیز آن با امکانات امروزی هزینه کند.
همانگونه که گفته شد در سال ۱۳۸۷ نخستین ادارات ستاد بحران در ایران پا گرفت. قرار بود این ستادها تنها به مدت پنج سال به شکل تجربی راهاندازی گردند. ولی در سال ۱۳۹۲ پس از گذشت پنج سال به این نتیجه رسیدند که ستاد عملکرد موفقی با خود به همراه نداشته است. با این همه، ضعفهای مدیریتی و اجرایی ستاد را نادیده گرفتند و همچنان به عمر نمایشی آن برای حکومت رضایت دادند.
در ایران نهادهای فراوانی همسوی ستاد بحران شکل گرفتهاند که این نهادهای همسو، در صورت بروز حادثه از مدیریت و فرماندهی یکپارچه و واحد، چندان بهرهای ندارند. سازمان آتشنشانی، جمعیت هلال احمر، اورژانس وزارت بهداشت، پلیس و ارتش همگی از جملهی این نهادها به شمار میآیند که در صورت بروز حادثه هرگز از سوی مرکز واحد و ویژهای هدایت و مدیریت نمیشوند. چون در صورت لزوم هرکسی به فراخور حال پا پیش میگذارد تا بخواهد به سلیقهی شخصی خود بخشی از بحران پیش آمده را مدیریت نماید.
در رسانههای دولتی تبلیغ میگردد که گویا رییس جمهور یا معاون اول او به فلان استان سیلزده سفر کرده است تا در نشست ستاد بحران آنجا شرکت کند. گفتنی است که مدیران ارشد حکومت هرگز به مدیریت جمعی چندان اعتنایی نداشتهاند. نشستهایی از این دست نیز تنها با سخنان منبری رییس جمهور در خصوص انعکاس برخی از احادیث و روایات آغاز میشود و سرانجام با موعظههای او به افراد شرکتکننده پایان میپذیرد. در واقع مدیران ارشد حکومت در حد خود نمیبینند که با اعضای عادی ستاد به مشورت بنشینند. آنان آمدهاند که فقط توصیهها و موعظههای دینی و تبلیغی خود را در اختیار این گروه از اعضا بگذارند. در این موعظهها همچنین سیل به استناد حدیث و روایت، خشم خداوند معرفی میگردد که گویا مردم باید تجربهی آن را به عنوان نعمتی الهی قدر بدانند. جالب آنکه گفتههایی از نوع از بام تا شام در رسانههای دولتی تبلیغ میشود. پدیدهای که بیش از حادثهی سیل، خشم عمومی مردم را از خود حکومت برمیانگیزد.
گفته شد که تا کنون برای کنترل حادثههای ناگوار، مدیریت یکپارچه و واحدی در ایران شکل نگرفته است. به همین منظور مدیران ارشد حکومت از تهران راهی مناطق سیلزده میشوند تا حضور خود را در تلویزیون برای مردم آسیبدیده به نمایش بگذارند. حضور این گروه از مدیران به سهم خود حوادثی را نیز برای مردم در پی خواهد داشته است. در نمونهای از این حوادث جاده و خط ریل را با مواد منفجره تخریب میکنند تا اقتدار حکومت برای مردم عادی به نمایش درآید. آنوقت آبهای مهار شده به جاهایی دیگر سرریز میشود که تخریب بیشتری را با خود به همراه میآورد. در واقع تصمیمسازی و تصمیمگیری مدیران حکومت تنها نمونههایی روشن از جهل و نادانی آنان را به همراه دارد. مدیرانی که علیرغم نادانی و جهالت به این باور رسیدهاند که در همهی حوزههای علمی و اجتماعی همه چیز را به خوبی میفهمند.
حتا آنگاه که در خوزستان آب را از سدها رها میکنند ضمن طرد آزمونهای شهروندان محلی، همین تجربهی شخصی را به کار میگیرند. همچنان که با روستاییان محلی درگیر میشوند تا بتوانند زمینهای مزروعی ایشان را با آب رها شده از سد به سیل بکشانند. در واقع امدادگران نظامی حکومت، نه منطقه را خوب میشناسند و نه روستاییان ساکن این منطقه را. چون در طول چهار دهه عمر نامردمی خود، به این باور غیر انسانی دست یافتهاند که گویا به اتکای توپ و تفنگ خواهند توانست تصمیم خود را برای مردم به اجرا بگذارند.
در واقع موضوع به آنجا باز میگردد که مردم حرف و سخن مدیران حکومت را از پایه و اساس باور ندارند. مگر این مدیران در حوادث پیش از این، به گفتههای خود عمل کردهاند که مردم بخواهند اینک چنین گفتههایی را بپذیرند؟
با این همه ضعفهای حکومت در مدیریت حادثههای پیش آمده، جایی انعکاس نمییابد. چون قرار است تمامی ضعفها و کاستیها را به پای خود مردم بنویسند. مدیران دولتی هر چند فردی و شخصی تصمیم میگیرند و مردم را جایی به حساب نمیآورند اما قرار نیست که به آسیبهای ناکارآمدی تصمیم و مدیریت فردی خود گردن بگذارند.
از سویی، دولت اعلام میکند که مردم کمکهای خود را تنها به جمعیت هلال احمر بسپارند. ولی مردم ضمن تجربه، به عملکرد جمعیت هلال احمر نیز چندان باور ندارند. چنانکه در حادثهی زلزلهی کرمانشاه محمولههای فراوانی از کمکها، بین راه ناپدید گردید. چون کارکنان بالادستی هلال احمر همانند بسیاری کارگزاران حکومت، تمامی اقلام اهدایی مردم را خیلی خودمانی به نفع خود مصادره میکردند. همراه با چنین حقهای بود که مواد غذایی و اقلام دارویی هرگز به دست مردم نمیرسید. ماجرایی که علیرغم گذشت دو سال همچنان به قوت و اعتبار خود باقی مانده است. در عین حال هلال احمر جمهوری اسلامی از نبود نیروهای متخصص رنج میبرد. چون آنان حضور خود را در حوادث پیش آمده، به حضور داوطلبانهی نیروهای مردمی پیوند میزنند. نیروهایی که از توان علمی و عملی کافی جهت ارایهی خدمت به آسیبدیدگان بیبهره ماندهاند. توضیح اینکه حکومت هرچند مدیران هلال احمر را خود برمیگزیند، اما در رسانهها از تبلیغ مردمی بودن و غیر دولتی شدن آن چیزی نمیکاهد. چون هزینههای جاری خود را سرانجام به پای همین کمکهای مردمی مینویسد. به همین اعتبار، حتا صدها حساب بانکی از افراد مستقل یا گروههای مردمنهاد را مسدود کردهاند تا شاید مردم به سپردن کمکهای خود به هلال احمر رضایت دهند. اما مشکل است که جمهوری اسلامی در جایی بتواند به اعتماد مردم دست یابد. بیاعتمادی مردم به حکومت تا به آنجا ریشه دارد که کارگزاران دولتی هرگز جرأت نیافتهاند خیلی خودمانی و غیر رسمی در جایی از مناطق سیل زده آفتابی شوند.
جدای از هلال احمر جمهوری اسلامی، “کمیتهی امداد امام خمینی ره” هم اینک شرایط چاپیدن مردم را مناسب میبیند. چنانکه چنین موضوعی را ضمن پیامکهای خود به کاربران توصیه میکند. ولی فریب مردم جهت کمک به کمیتهی امداد، برای همیشه رنگ باخته است. مردم همگی تلاش میورزند که کمکهای همگانی را خود به دست بگیرند. اما نیروی انتظامی به اتکای دستور و حکم دادستانی و محکمه، همه را از چنین تصمیمی بازمیدارند. هرچند دولت سیاستهای خودخواهانه و نامردمی خود را برای مردم عادی الگو میگذارد، اما مردم چنین راهکاری را نمیپذیرند و ضمن تجربهای چهل ساله به آسیبهای آن آشنایی کامل دارند. بدون تردید تنها بسیجهای آزادانهی مردمی خواهد توانست به آسیبهایی از این نوع فایق آید.
از سویی مردم به درستی یادآور میشوند که مدیران دولتی برای سدسازی و جادهسازی هرگز مکانیابی درست و دقیقی نکردهاند. اما کارگزاران حکومت هرگز بنا ندارند به خطاهای خود در این ماجرا اقرار نمایند. حتا آنگاه که سیل خانههای مردم را در حاشیهی مسیلها در هم مینوردد، از مدیران حکومت کسی نیست که بخواهد آسیبهایی از این نوع را به پای شهرداری و بخشداری محل بنویسد. گویا مردم خودشان به انتخاب چنین محلی برای خانهسازی گردن نهادهاند. تبلیغاتی از این نوع در حالی از سوی حکومت رسانهای میشود که مخاطبان همین رسانهها به خوبی میدانند که شهرداری یا بخشداری محل در خصوص ساخت و سازهایی از این دست از مردم پول عوارض تراکم گرفته است.
بسیاری از خرافهسازیهای حکومت نیز در ماجرای سیل اخیر برملا گردید. چون دروازه قرآنی که قرار بود از مسافران بلاگردانی به عمل آورد، بنا به تجربهای آشکار، محل وقوع حادثهای مرگبار قرار گرفت. مردم در حوادثی از این نوع، به تجربه کارکرد خرافی دین دولتی را درمییابند. با این رویکرد دینزدایی نیز بیش از پیش بین مردم سرعت میگیرد. شکی نیست که رفتارهای متناقض مدیران حکومت همچنان به چنین رویکردی یاری میرساند.
در واقع مردم و حکومت ضمن پرهیز از هم، هرکدام راه مستقل خودشان را طی میکنند. همچنان که حادثهی سیل اخیر نیز از این تجربهی عمومی بر کنار نمیماند.