وی اس نایپل، نویسنده بریتانیایی در ترینیداد متولد شده بود و در سال ۲۰۰۱ نوبل ادبی را به خاطر رمان «نیمه عمر» به دست آورد. نایپل رماننویس و گزارشگر توانایی بود و دو بار به ایران سفر کرده بود. یک بار در تابستان ۵۸ در صدر انقلاب و یک بار هم ۱۷ سال بعد از انقلاب ایران. او با صادق خلخالی هم گفت وگویی انجام داده. پیش از این گفتوگو نایپل از خود میپرسد: چگونه میتوانستم صاحب این عقاید قرون وسطایی را به جایی بکشانم که از خشم و اشتیاقش [به اعدام] سخن بگوید؟
به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس، به نقل از شبکه بی بی سی جهانی، وی اس نایپل برنده نوبل ادبی و یکی از مهمترین نویسندگان مهاجر که در ترینیداد متولد شده بود و بعدها به بریتانیا مهاجرت کرد و در سالهای دهه ۱۹۵۰ نخستین آثارش را منتشر کرد، چشم بر جهان ما فروبست.
«خانهای برای آقای بیسواس» (۱۹۶۱) به ترجمه مهدی غبرائی، «در کشوری آزاد» (۱۹۷۱)، «خم رودخانه (۱۹۷۹) به ترجمه مهدی قراجه داغی و «چریکها» (۱۹۷۵) از مهمترین رمانهای اوست.
ویدیادار سوراجپراساد نایپل در سال ۱۹۳۴ در یک خانواده هندی در ترینیداد متولد شد. کودکی او با فقر گذشت و در هجدهسالگی با دریافت بورسیه تحصیلی از دانشگاه آکسفورد به بریتانیا مهاجرت کرد. او نخستین رماناش را در آکسفورد در حین تحصیل نوشت اما موفق به انتشار آن نشد. در سال ۱۹۵۴ بعد از پایان تحصیلاتش در گالری ملی لندن به عنوان فهرستبردار مشغول به کار شد. رمان «مشتمالچی عارف» را در سال ۱۹۵۵ منتشر کرد اما توفیقی به دست نیاورد.
نایپل در کتاب «جماعت نویسنده: شیوه نگرش و احساس» که در سال ۲۰۰۷ منتشر شد، سرخوردگی خود از آن ایام را بیان میکند. او در این کتاب مینویسد:
«من در جوانی مدام به چهره مردم میاندیشیدم و اینکه چگونه آنها موفق میشوند مختصات جهان را تغییر دهند.»
تلاش برای حفظ هویت فردی در رویارویی با جهانی بیگانه که متخاصم جلوه میکند به درونمایه برخی آثار نایپل جهت میدهد. «خانهای برای آقای بیسواس» که در حال و هوای رمانهای دیکنز اتفاق میافتد، بیانگر تلاش مردی است که سرشت انقلابی ندارد، اما نیروهای عرف و عادت و افسانه و خرافات در روحش طغیانی به پا میکند. آقای بیسواس که با خانوادهای تولسی وصلت کرده، با آنها یگانه نمیشود و راه و روش سنتی آنها را دنبال نمیکند. خوش ندارد به آنان خدمت کند و از آن میهراسد که به بردگی درآید.
دگرگونی جهان و همچنین «انطباق و سازش یک تمدن با تمدنهای دیگر» و سفر و ترک وطن از مهمترین دلمشغولیهای فکری نایپل در گستره آثارش است. او در زندگینامهاش مینویسد:
«هیچ وقت به دنبال وطن در زمین بیگانه نبودهام (…) در شهر کوچکی به دنیا آمدم و بعد که راهی سفر شدم قدم به جهان واقعی گذاشتم. قصهپردازی هسته اصلی داستانهای من است و سفر در داستانهایم همان جاری بودن است، یعنی حرکت از یک دنیای کوچک به یک جهان بزرگتر.»
نایپل دو بار به ایران سفر کرد. یک بار در صدر انقلاب در تابستان ۱۳۵۸ و بار دیگر ۱۷ سال بعد از انقلاب ایران. او گفته است که در سفر دوم با ایرانی کاملاً متفاوت روبرو شده، چنانکه نمیتوانسته باور کند به یک کشور واحد سفر کرده. او در سفر اولش به ایران با آیتالله شیرازی و با صادق خلخالی نیز دیدار و گفتوگو کرده است. متن گفت وگو با خلخالی تاکنون منتشر نشده. نایپل درباره درگیریهای ذهنیاش هنگام ملاقات با خلخالی نوشته است:
«دلم میخواست به ذهنش نفوذ کنم و بتوانم دنیا را همان جوری ببینم که او میبیند. چهطور میتوانستم این قاضی را به جایی بکشانم که کمی فراتر از این چهره رسمیاش را نشان بدهد؟ چهطور میتوانستم این صاحبِ آموختههایی قرون وسطایی را به جایی بکشانم که از خشم و اشتیاقش [به اعدام] برایم بگوید؟»
نابپل در یکی از گفتوگوهایش خشونت را با پورنوگرافی مقایسه میکند: به جای آنکه فرد و سرنوشت او مطرح باشد، تن و جراحت تن و لذت شکنجهگر مطرح است. نایپل در یکی از آخرین گفتوگوهایش گفته است:
«ایدئولوگهای کشورهای جهان سوم با همین یک کلمه خیال خودشان را راحت کردهاند و نمیگذارند مردمشان بفهمند که همه فقر و بدبختیشان مال همین ایدئولوژیهاست.»
بیشتر بخوانید: