امسال بیست و نهمین کنفرانس بنیاد پژوهشهای زنان ایران از هشتم تا دهم ژوئن در استکهلم برگزار شد و من به عنوان یکی از فعالان و روزنامهنگاران ساکن سوئد، فرصت همکاری با این کنفرانس را پیدا کردم.
کنفرانس امسال از نظر محتوای ارائه شده از سوی سخنرانان، برنامههای هنری و فرهنگی غنی بود اما مثل بسیاری دیگر از فعالیتها، زیر سایه حاشیههایی قرار گرفت که پررنگتر از متن شدند.
من اختلاف نظر دارم با کسانی که گمان میکنند این حاشیهها بیاهمیت یا کماهمیت هستند و بر این باور نیستم که باید از آنها گذر کرد و فراموششان کرد. به باور من، این حاشیهها واقعیت آنچه را در میان برخی از فعالان جنبش زنان و در افقی وسیعتر، در میان فعالان مدنی و سیاسی ایران میگذرد، نشان میدهند. این واقعیت لزوما ربطی به فمینیسم و برابریطلبی ندارد و بخشی از هویت استبدادزده و خشونتگرای تاریخی ماست.
آنچه چندین سال از دور مشاهدهگر آن بودم، امسال پیش چشمم اتفاق افتاد. بیست و نهمین دوره از کنفرانسی که با وجود همه کمبودها، دوام آورده و توانسته حجم قابل توجهی از فعالان زنان ایرانی خارج از کشور را دور هم جمع کند و به بحثهای نظری و حتی موضوعات عملی و کنشگری در این حوزه بپردازد، تلاشی ستودنی از سوی کسانی است که توانستهاند چراغ این جنبش را در خارج از ایران روشن نگه دارند اما به این تلاش نقدهایی وارد است.
یکی از همکاران ما در این دوره، چند بار در اوج فشارها، جملهای را از زبان یک نویسنده سوئدی برایم نقل کرد: «چنان با چیزی مبارزه نکن که خودت شبیه آن شوی.»
حکایت برخوردهای متناقض برخی از فعالان مدنی ایران شاید در همین جمله خلاصه شده باشد؛ اینکه بیتوجه به کنشهای خود، خودآگاه یا ناخودآگاه به بازتولید همان چیزهایی دست میزنند که سالیان دراز عمر خود را صرف مبارزه با آن کردهاند. این نوع برخوردها بیش از هر چیز نشان میدهد که چطور ناخودآگاه جمعی ما به استبداد عادت کرده و در موقعیتهای مختلف، ذهنیت استبدادیمان فعال میشود و دست به عمل میزند. برای بازشناسی این ذهنیت، لازم نیست طرف دعوا باشیم یا حامی یکی از طرفین دعوا. کنشهای فردی و شخصی ما در موقعیتهای مختلف، خود بازنمایاننده نسبت ما با آن چیزی است که در قالب نوعی استبداد جلوه میکند. به همین دلیل است که در جمعهای بزرگتر و به ظاهر همگون، زمانی که اختلافی روی میدهد، همگان مشغول نوعی بازی قدرت میشوند: تلاش برای یارگیری از طریق مکانیزمهای گوناگون که گاهی از واکنشهای احساسی و عاطفی شروع میشود و تا اعمال خشونت پیش میرود.
در موقعیت اختلاف و خطر است که ما درباره نسبتمان با مفاهیمی مانند دموکراسی و برابری تصمیم میگیریم اما به نظر میرسد که تحمل و ظرفیت پذیرش دموکراسی و جلوههای گوناگون آن را نداریم. هنجار دموکراتیک از تحمل سخن مخالف و منتقد شروع میشود و تا به رسمیت شناختن حق اعتراض مدنی و بدون خشونت امتداد پیدا میکند. مثال روشنتر این قضیه حاشیههای همین کنفرانس است: اینکه یک دعوای حقوقی مبتنی بر حقیقت غیرقابل دفاع خشونت سایبری، در مقابل مساله آزادی بیان قرار میگیرد و جنجال میسازد:
آیا باید خشونت سایبری را محکوم کرد؟ بله.
آیا میتوان فردی را که ضوابط و اخلاق کنشگری را رعایت نکرده، مورد اعتراض قرار داد؟ بله.
آیا میتوان به این فرد اجازه سخنرانی داد؟ هم بله و هم نه.
اما آیا همه درباره موارد بالا متفقالقول بودند؟ خیر.
در مواجهه با مساله خشونت سایبری، همه یک رای و نظر نداشتند. برخی خشونت سایبری و افترازنی را امری خصوصی و شخصی و دعوا بر سر آن را دعوای خصوصی و بیارتباط با جامعه مدنی میدانستند. اما حقیقت این است که موضع و واکنش به چنین روشهایی بخشی از فعالیت اکتیویستی و مدنی است و نمیتوان با عبارت «قضاوت نمیکنم» یا «موضعی ندارم»، از آن فاصله گرفت. ساده اینکه، خود امتناع از داوری و موضع نداشتن یک نوع داوری و موضعگیری است. افشاگری، اتهامزنی و افترا، همه ما را یاد برخوردهای نیروهای امنیتی ایران و روزنامه کیهان میاندازد، اما نه تنها نسبت به آنها انتقاد ریشهای روشنی نداریم، بلکه خودمان هم از آن روشهای مخرب استفاده میکنیم. گاه نقشمان این است که آن شیوهها را محکوم کنیم اما در عمل همان روش را به کار میگیریم.
در حاشیه کنفرانس بنیاد پژوهشهای زنان، من شاهد دو شکل این جریان بودم: برخی از منتقدان افشاگری و افترازنی که خود را متعلق به کمپین ضد افترا نشان میدادند، خود در مواردی دست به افشا و افترا میزدند و از آن بدتر، گروهی که به این منتقدان انتقاد داشتند هم، خود برای انتقاد، از روش اتهامزنی و تخریب استفاده میکردند؛ رویکردی غیرقابل پذیرش و دفاع در مورد هر دو سوی جریان.
در این مورد هم توافق نظری وجود نداشت که آیا میتوان در چارچوب یک کنفرانس به خشونت و افترازنی اعتراض کرد. خاصیت یک فضای دموکراتیک به رسمیت شناختن حق اعتراض با پیش شرط بدون خشونت بودن است. برای اعتراض میتوان در چارچوبی دموکراتیک کمپین کرد و تبلیغ کرد. ما در تمام جوامع دموکراتیک شاهد شیوههای گوناگون اعتراض مدنی هستیم: از جمعآوری امضا گرفته تا تظاهرات و ترک سخنرانی و تحریم فرد یا جریان. اما شرط این کمپین و تبلیغ هم منصفانه بودن و پرهیز از روشهای ناسالم است. یعنی احتمالا برای چنین کمپینی باید از زیر فشار گذاشتن افراد برای مشارکت در اعتراض به هر شکل ممکن خودداری کرد و در نبرد رسانهای و در شبکههای اجتماعی دست به تحریف رویدادها نزد، مخاطبان هم باید پذیرش اعتراض مدنی را داشته باشند و با تبلیغات منفی علیه ترتیبدهندگان اعتراض از سوی دیگر اِعمال فشار نکنند. این اِعمال فشار میتواند به شکل افشاگری، ارجاع دادن به تجربههای قبلی و پیشداوریها درباره معترضان باشد.
آیا به فردی که نقشی در افترازنی و افشاگری داشته میتوان اجازه حضور در مجامع گوناگون داد؟ پاسخ دادن به این سؤال چنان پیچیده است که در مقابل آن هم میتوان پاسخ بله را انتخاب کرد و هم نه را. برای گروهی که معتقد به بیحد و حصر بودن آزادی بیان هستند، این پاسخ به سادگی آری است اما اگر پذیرش آزادی بیان برای ما مشروط به ضدخشونت بودن، غیرفاشیستی بودن و پرهیز از نفرتپراکنی باشد، این پاسخ منفی است و تشخیص این شرایط، خود بر پیچیدگی موضوع میافزاید.
اما اگر تشخیص لزوم تعیین حد و حصر برای آزادی بیان را پذیرفته باشیم، ساز و کار چنین تصمیمی در شرایط دموکراتیک، نیاز به پیشبینی معیارهای روشن و دقیق درباره مرزها و باورهای اخلاقی و حقوقی نهاد برگزارکننده و در اینجا بنیاد پژوهشهای زنان دارد. به نظر میرسد بنیاد پژوهشهای زنان ایران تاکنون به تصمیم مشخصی درباره این مسائل نرسیده و لاجرم در مواجهه با چنین شرایطی، ناگزیر از تصمیمگیری لحظهای مبتنی بر شرایط است و بار این نامشخص بودن در تجریه اخیر، بیش از هر کسی بر دوش کمیته محلی و برگزاری کنفرانس بود که نقششان برای تصمیمگیری در چنین موارد کلانی، بسیار اندک است.
شاید هیچکس در میان فعالان مدنی و فعالان زنان نباشد که به کارگیری هر سطحی از خشونت را در روابط انسانی و در کنشهای اجتماعی بپذیرد. اما تجربه من از حاشیههای این برنامه نشان داد که ما هنوز تا تحقق عملی این باور فاصله زیادی داریم.
برای فعالان مدنی به ویژه فعالان زنان مساله خشونت یکی از محورهای اصلی مبارزه و فعالیت بوده و بخش عمدهای از مبارزات آنها تعیین معیارهای نادیدنی خشونت و توجه دادن جامعه به اشکال مختلف خشونت از جمله خشونت کلامی، روانی، سایبری و … بوده است. بر این اساس شاید پذیرفتنی نباشد که ما با این گروه از فعالان هنوز بر سر اشکال مختلف خشونت بحث داشته باشیم و خشونت را امری نسبی بدانیم که از نظر هر کسی فرق میکند. این نگاه برای ترویج شیوههای خشونت پرهیز مبارزه مدنی، خطرناک است. بنابراین وظیفه هر فعال مدنی این است که خشونت را در هر شکل و سطح و نسبت به هر کسی -حتی اگر آن فرد مخالف ما باشد- محکوم کند و در مورد آن اغماض به خرج ندهد. هرنوع تحریف واقعیت، با هر نیتی و بر اساس هر پیشداوریای، ما را نه تنها از دایره انصاف خارج میکند، بلکه خطری دارد که در ادامه به آن اشاره میکنم.
خطر داشتن نگاه نسبی به خشونت، تبدیل شدن به خشونتگر است. اگر خشونت را توجیه کنیم، از اهمیت آن بکاهیم یا نامش را تغییر دهیم و مثلا نامش را واکنش احساسی و لحظهای و غیورانه بگذاریم یا به بهانه جلوگیری از «سوءاستفاده طرف مقابل» آن را تحریف کنیم، این خطر وجود دارد که نه تنها در تشخیص خشونت دچار اشتباه شویم و واکنش مناسب به آن نشان ندهیم، بلکه خود دست به خشونت بزنیم.
تجربه من از حاشیههای این کنفرانس سه روزه نشان داد که خطر نگاه نسبی به مساله خشونت، به بسیاری از فعالان باتجربه و شناخته شده نزدیک است و حتی کسانی که در قالب منتقدان «قبیلهگرایی و گروهگرایی» ظاهر شده بودند، در عرصه عمل دست به خشونت کلامی و واکنشهای تند و احساسی زدند. بخشی از این رویکرد متناقض از آنجا ناشی میشود که طرفین درگیریها یا حامیان آنها کم و بیش از مکانیزمهای واحدی مانند اراده معطوف به قدرت، قبیلهگرایی، سنگرایی و تکیه بر سوابق کنشگری و پژوهشی و یارکشی استفاده میکنند و در مواردی قادر به فاصله گرفتن از موضوعات نیستند و در چنین چارچوبی، مسائل تبدیل به امور حیثیتی و غیرتی -واژه نازیبایی که شاید بیانگر دقیقتر موضوع است- میشود.
آسیب دیگری که لازم است به آن اشاره کنم، تحریف در روایت رویدادهایی است که به سرنوشت جمعی هم ما مرتبط است. اگر اعتماد به یکدیگر، گروه برگزار کننده و یاران خود نداشته باشیم، تفسیری که از رویدادها ارائه میدهیم، مبتنی بر پیشداوری خواهد شد و بر اساس آن برداشت، حتی تصادفات و اتفاقات را از پیش تعیین شده تلقی میکنیم. با چنین نگاهی، دچار این تصور میشویم که حتی زمان عادلانهای برای اظهارنظر به ما داده نشده یا عمدا صدا و سخن کسی را قطع کردهاند. از آن سو هم هستند کسانی که هر رویدادی را به سود خود تفسیر میکنند و روایت شخصی خود را از رویدادها به شکلی ارائه میدهند که با واقعیت همخوانی ندارد.
با اینکه گروهی میگویند باید از حاشیهها گذشت و به متن پرداخت، من حاشیهها را مهم میدانم؛ هم از آن رو که این حاشیهها به روشنی بیانگر خصلتهای جمعی ماست و آفت کارهای گروهیمان. مادامی که این زخمهای چرکین در فضایی امن و به دور از تنش شکافته نشوند و برای حل آنها چارچوبهای نظری و عملی تعیین نشود، هر زمان ممکن است هر کدام از ما قربانی این حاشیهها شویم.
ما نیاز داریم تا از این حاشیهها متنی برای بالا بردن ظرفیتهای انسانی خود، خودسازی اخلاقی فعالان، یادگیری مدیریت غلبه بر خشم و کنترل احساسات و بالا بردن توان شنیدن صدای مخالف و تقویت پتانسیل نقد درون گروهی به دور از اتهامزنی، بسازیم.
پینوشت: موضوع اصلی حاشیهها این بود: شماری از شرکتکنندگان در این کنفرانس، با شروع سخنرانی مهناز قزلو در اعتراض به «نقش داشتن این سخنران بنیاد در یک پرونده خشونتسایبری و افترازنی» سالن را ترک کردند. برخی از آنها، پیش از این اعتراض خود را در بیانیهای اعلام کرده بودند و بنیاد پژوهشهای زنان نیز به این اعتراض پاسخ داده بود.
خانم نعیمه دوستدار، بسیار نوشته خوبی است. تاکید شما بر اهمیت این مسائل حاشیه ای بجاست. درسال های اخیر کم دیده نشده که چگونه فعالان زن مخالف خشونت و طرفدار صلح و مسالمت، برای رسیدن به همین ایده آل ها از زبان و رفتار خشن استفاده می کنند. این روش خاص جامعه ما نیست، محصول دوره ای تاریخی از تلاش و مبارزه یک جامعه با ظلم و زور و خشونت است. برتولد برشت در یکی از شعرهایش به نسل های آینده می گوید:
اما بدون خشونت با دیگران کنار آمدن،
بدی را با نیکی پاسخ گفتن
و آرزوهای خویش را برنیاوردن و آنها را به فراموشی سپردن
که خردمندیاش میشمرند
همه و همه از توان من بیرون است.
به راستی در دوران تاریکی زندگی میکنم.
و در ادامه می گوید:
… تاب و توان کم بود و هدف در دوردست…
حتا با آنکه رسیدن برایم دشوار بود،
میشد هدف را آشکارا دید.
اینگونه گذشت،
فرصتی که در جهان به من داده بودند.
و در آخر می گوید:
ای شمایان که از منجلاب فرو رفتن ما
سر برخواهید آورد!
هنگامی که از ضعفهای ما سخن میگویید،
از دوران تاریکی
که به شرش گرفتار نشدید نیز یاد کنید.
ما بیش از آنکه کفشهایمان را عوض کنیم، کشور خود را تغییر دادیم
و ناامید از معرکهی جنگ طبقهای با طبقهی دیگر گذشتیم
آنگاه که ظلم حاکم بود و هیچ خروشی در کار نبود.
اما با این حال میدانیم:
نفرت در برابر فرومایگی نیز خطوط چهره را در هم میکشد.
خشم گرفتن بر ظلم نیز صدا را خشنتر میکند.
افسوس! ما که میخواستیم، زمین را برای صلح و صمیمیت آماده کنیم،
خود نتوانستیم صمیمی باشیم.
اما ای شمایان! اگر زمانی فرا رسید
که هر انسان یار و یاور انسان دیگر گردید،
از ما یاد کنید،
اما با نظری خطاپوش.
بنظرم شاهکارش دراین بخش است که می گوید:
«نفرت دربرابر فرومایگی نیز خطوط چهره را درهم می کشد.
خشم گرفتن بر ظلم نیز صدا را خشن تر می کند
افسوس! ما که میخواستیم، زمین را برای صلح و صمیمیت آماده کنیم،
خود نتوانستیم صمیمی باشیم»
به امید اینکه این بحث همه گیرشود و همه ما دقت بیشتری در روش ارتباط مان با همدیگر و با مخالفان خود داشته باشیم و
به امید روزی که بتوانیم برخشم درون مان غلبه کنیم و با روش های مسالمت آمیز ظلم و زور را برای همیشه برانیم.
کتایون / 16 June 2018
با سپاس از خانم نعمیه دوستدار که با نگاهی همه جانبه و با پرهیز از سیاه و سفید کردن رویدادها ، درباره سمینار بنیاد پژوهشهای زنان ایران در استکهلم، گزارشی منحصر به فرد ارائه کردهاند. گزارشی که دشواری قضاوت در وضعیت تلاقی مصیبتبار حقوق مختلف انسانی را به خوبی ترسیم میکند….. حق برخورداری از آزادی بیان از سویی…. و حق مصونیت در برابر خشونت روانی( از جمله در شبکه های اجتماعی) ….از سوی دیگر……
نزهت نگارمهر / 16 June 2018