در دیماه ۱۳۹۶ پا به دورهای دیگر نهادیم. روز و روزگار نو شد. جنبش دادخواهی فراگیر شد.
اعتراضهای گسترده مردم ایران در بیش از ۷۰ شهر بزرگ و کوچک امری شگفت انگیز و برای بسیاری از مخالفان حکومت خبری امیدوار کننده بود.
در نگاهی کلی و جامع به روند نحوه حکومت جهموری اسلامی از بعد از انقلاب − در عرصههای مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، و شکستهای مکرر حکومت در انتگراسیون اجتماعی ودر کسب مشروعیت، و همچنین ناکامیهای متمادی در عرصههای سیاست خارجی − چنین انفجاری منطقی و اجتناب ناپذیر جلوه میکند.
- اما واقعا نقطه عطف کجاست؟
- ریشهی این حرکت را در کجا باید جستجو کرد؟
- واقعا در نگاه و رفتار مردمی که این حرکت خودجوش در بین آنان شکل گرفته، تغییری رخ داده است؟
- و اگراین تغییرنگاه اتفاق افتاده، نقطه آغاز ان کی بوده و رخدادهایی که این تغییر را قوام بخشیده و منجر به واکنش شدهاند کدامین هستند؟
هدف این یادداشت بررسی پاسخهای ممکن به این گونه پرسشهاست.
سه نکته پیش از شروع بحث
قبل از باز کردن بحث درباره تغییر نگاه مردم باید به سه نکته اشاره شود:
■ الف – در اغلب مقالات و تحلیلهایی که در باره علل رخدادهای دیماه ۱۳۹۶ نوشته شده، وقوع این اعتراضات و حوادث را همچون امری بدیهی و اجتناب ناپذیرقلمداد کردهاند. این تحلیلها علیٰ رغم اینکه به نشانههای آشکاری اشاره میکنند اما از آنجا که ناظر بر رخدادی هستند که قبلا اتفاق افتاده، در واقع از حال به گذشته حرکت میکنند. یعنی مفروضات و اطلاعات آن گونه انتخاب و صورتبندی میشوند که نتیجه منطقی آن وقوع همان حوادث باشد. به عبارت بهتر با در اختیار داشتن جواب مسئله شروع به طرح مسئله میکنند. به عنوان مثال از گرانی ناگهانی تخم مرغ یا انتشار بودجه کشور در رسانهها و مسایلی نظیر این صحبت میکنند. نمیتوان منکر تأثیر این حوادث شد، اما پیش از این وقایع در کمتر تریبونی میتوان پیشبینی وقوع این اعتراضات را یافت. این بررسی به مسایلی خواهد پرداخت که موجب شد آن انتگراسیون اجتماعی شکل نگرفته یا منحل شود. مسایلی که بتدریج و درطی سی سال گذشته بین حاکمیت و مردم شکاف عمیقی ایجاد کرده و مشروعیت حکومت را بلاوجه کرده است.
■ ب – پاسخگویی به پرسشی در بارهی تغییر رفتار یا نگاه مردم مستلزم بررسیهای دقیق میدانی، طرح پرسش، جمع آوری و دسته بندی دادهها و سپس تحلیلهای دقیق جامعه شناسانه است تا از درون آن فرضیهای صورت بندی شده و سپس در میان طبقات مختلف اجتماعی و در بین ساکنان شهرهای بزرگ و کوچک مورد راستی آزمایی قرار گیرد. اما در شرایط حاضر نه تنها چنین بررسیهایی ممکن نیست بلکه به دلیل روحیه پنهانکاری مردم ما که ناشی از بی اعتمادی فراگیر به «غیر» است نمیتوان به نتایج حاصله اطمینان داشت. با وجود این بررسی شواهد و قرائن ملموس و نشانههایی که به عینه در سطح جامعه مشاهده میشود در نگاهی فراگیرتر راهگشا خواهد بود.
■ پ – «تغییر»، «رقتار» و «مردم» هرسه واژههایی کلی هستند یعنی محتوی ومفهوم دقیق و متعینی ندارند. بدیهی است که در مورد تغییر و رفتار مقصود ما ناظر بر حوادث دی ماه است. تغییر یعنی نفی یک وضعیت و انتخاب یک وضعیت جدید و رفتار، نحوه یا نمود این جابجایی وضعیت است. اما واژه مردم کلمهای بمراتب کلی تر و بی شکل است. اطلاق واژه مردم به جمعیتی انسانی است که در یک محدودهی معین حضور دارند. وقتی میگوییم مردم منظورمان کدام مردم است؟ مردم ترکیبی ناهمگن است از طبقات مختلف و طیفها و لایههای مختلف اجتماعی. بدیهی است که درصورت مثبت بودن پاسخ ما به سئوال تغییر رفتار مردم، پاسخ ما باید گروههای مختلف اجتماعی را شامل شود و محدود به آنها که کنش فعال داشتهاند یا از حکومت ناراضی هستند نباشد. اما در این بررسی آن دسته از مردم را در نظر داریم که بیرون از دایره مرکزی قدرت قرار دارند. و این بیرون ماندن از الیگارشی حکومتی اعم از اینکه خودخواسته باشد یا از سرناکامی، دست آنان از سفره رنگین قدرت کوتاه مانده است.
اصل بحث
■ ۱- در سالهای اولیه انقلاب، هنوز نان حکومت جمهوری اسلامی از تنور در نیامده بود، و هنگامی که حکومت زیر عنوان مبارزه با عوامل ضد انقلاب، پاکسازی دانشگاهها و مبارزه با تجزیه طلبی و ایادی استکبار جهانی دست به سرکوب گستردهی گروههای سیاسی و متفکران دگراندیش و تحولخواه زد و یا آنان را وادار به ترک ایران کرد، بسیاری از مردم چشم بر آن جنایتها بستند، شاید چون به روحانیان بیش از تحصیلکردگان و روشنفکران و تحولخواهان اعتماد داشتند.
حکومت اسلامی که خودش هیچ طرح و چشم اندازی از شکل “جمهوری اسلامی” نداشت فقط با نفی آنچه دلخواه مردم نبود امیدی واهی را در دل مردم میپروراند و آنان را بدنبال خود میکشید. سران نظام با متهم کردن روشنفکران وتحول خواهان به غربزدگی و پیروی از اجانب، وبا سوء استفاده از ترس ریشهدار مردم از بیگانگان، همان سیاستی را دنبال میکردند که در طی ۲۵ سال قبل از آن در دوره حکومت شاه تبلیغ میشد، یعنی طرد و متهم کردن روشنفکران، دگر اندیشان و تحولخواهان و خفه کردن هرصدایی که نقدی برحکومت داشت. این سیاست تا سالهای پایانی جنگ پایدار بود. با پایان جنگ هم تهدیدات دشمن خارجی و هم دغدغهی غیرخودیها به حدی کاهش یافت که دیگر حکومت را نگران نمیکرد. اما حکومت اسلامی که اِعمال حاکمیتش وابسته به وجود دشمن بود با فقدان “دشمن” مواجه شد. در این وضعیت هر روز از نظر مذهبی ارتدکس ترو سختگیرتر و از نظر سیاسی هم خشنتر و بستهتر شد. کار به جایی رسید که هر روز گروههایی از همراهان و همفکران سابق را بعنوان دشمن به مردم معرفی کرد ودایره خودیها تنگ تر شد.
در زمینه سیاستگذاری داخلی هم بجای بهبود وضعیت اقتصادی مردم، عدالتگستری و تحقق وعدههایی که مردم به خاطر آنها انقلاب کرده بودند، حکومت به راه دیگری رفت و بخ تدریج منویات پنهان و نگاه و نگره حکومت بر همگان آشکار شد.
درطی ۱۰ سالی که از آغاز انقلاب گذشته بود طعم قدرت کام کسانی را که از برکت جنگ و انقلاب توسط حکومت برکشیده شده و بر سرنوشت مردم و ثروتهای بیکران کشور مسلط گشته بودند، شیرین کرده بود. اشتهایشان مدام تحریک میشد. جنگ بر سر تقسیم غنایم درگرفت و هرکسی مزد کوشش هایش در به ثمر رسیدن درخت پرمحصول قدرت را طلب میکرد. مردم و نیازها و معیشت آنان و همراهی طبقات متوسط و فرودست در انقلاب و جنگ، به ورطه فراموشی افتاد.
همه صاحبمنصبان، با هر تفکر و هر نیتی، در پشت نقاب دین خواهی پنهان میشدند. اما این پنهان کاری یا بعبارت بهتر فریبکاری نمیتوانست همواره دوام یابد. به قول معروف نمیتوان همه مردم را برای همیشه فریب داد. از دوران به اصطلاح سازندگی نگاه نوکیسههایی که از ثروت مردم متنعم شده بودند متوجه غرب و به مواهب زندگی مدرن شد. نه تنها شکل و فرم اسباب و لوازم زندگی وکار تغییر کرد بلکه نگرش اینان نیزعوض شد و متقابلا آرمانگرایی و ایثار و تکریم و خدمت به مردم و کار فی سبیل الله و ارزشهای این چنینی به سکه قلب تبدیل شد. این دگر دیسی در نگاه و رفتار حکومت و در عمق زندگی آنان علی رغم کوبیدنهای مکرر بر طبلهای کهنه، از چشم مردم پنهان نماند. آهسته آهسته بین الیگارشی حکومت و طبقات میانی و فرودست فاصله افتاد. البته گروه اندکی از فرودستان که چشم به دست بالادستیها داشتند یاد گرفتند که باید لباس دین بر تن کنند، در بسیج نامنویسی کنند و همه جا حاضر باشند تا لقمه نانی نصیب ببرند و یا در نهادی یا ادارهای مشغول شوند. بدنه دولت و پستهای مدیریتی به کسانی واگذار شد که هیچ صلاحیتی برای آن پستها نداشتند و با ندانمکاری بر مشکلات مردم میافزودند. اما در ریاکاری و دین فروشی استاد بودند. اینان به جای فعالان واقعی قدرت سیاسی و اقتصادی و به معاونت از آنها کباده دفاع از ارزشهای انقلابی را بر دوش کشیده و در صحنههای نزاع علیه ناراضیان و تحولخواهان در خط اول جنگ سپر بلای حکومت میشدند، تا صحنه این جنگ قلابی بی مدافع باقی نماند. متقابلا بالایی هم سعی میکردند سفره را خیلی شلوغ نکنند. نتیجهی این سیاست مزدور پروری این است که امروز حکومت هیچ عصای محکمی نمییابد که به مدد آن برپای خویش بایستد. امروز سکه دین همانند ریال روز به روز از قیمتش کاسته میشود و در عرصه اجتماع به یک پول سیاه نمیارزد.
این تناقض آشکار بین حرف و عمل حکومت و این سیر سقوط مداوم سبب شد که آهسته آهسته گروههای مختلف مردم روی از حکومت برتابند و فریب توهم جنگ بین اسکتبار و استضعاف را نخورند. فریب تبلیغات دینی و خود را زدن و گریه کردن آقا و همانند سازی صحنه اجتماع امروز با صحنهی کربلا و شعب ابی طالب دیگر بر هیچ دل و ذهنی کارگر نمیافتد. درواقع این بزرگترین تغییری است که در نگاه مردم به حکومت اتفاق افتاده است. عامل اصلی این تغییرنیز خود حکومت است که آنقدر از این عبای ریا و دروغ استفاده کرد که در نهایت نخ نما شد و اندرون آن هویدا گشت.
■ ۲- دراواخر دهه پنجاه و در دهه شصت تعداد ظرفیت قبولی دانشگاهها هر سال حدود ۲۵ هزار نفر بود. اما از اوایل دهه هفتاد این ظرفیت سال به سال افزایش پیدا کرد و به مرز ۴۰۰ هزار نفر رسید. رشد قابل توجه تعداد فارغ التحصیلان دانشگاهی در مقابل رشد محدود جمعیت در سالهای اخیر باعث فراوانی تعداد فارغ التحصیلان در کل جمعیت شده است. هرچند کیفیت تحصیل در بسیاری از این دانشگاهها نازل است اما آشنایی دانشجویان با علوم جدید و با طرز نگاه و شیوه زندگی مردم در غرب و عقلانیت مستتر در این علوم، موجب شده است که نگاه نسل جدید به مسایل تغییر کند. نگاه و نگرهی هر فرد تحصیل کرده خواه ناخواه بر نگاه و رفتار افرادی که با آنها در ارتباط است ازجمله افراد خانواده اش نیزموثر است. این تغییر نگاه سطح مطالبات آنها از زندگی و از حکومت را بالاتر برده است.
حکومت جمهوری اسلامی به یک اعتبار علاقه وافری به مدرن شدن و به کار گیری ابزار زندگی مدرن و بخصوص سلاحهای جدید و غنی سازی اورانیوم و ابزارهای مدرن سرکوب دارد (نگاه کنید به مقاله ایمان وتکنیک از محمد رضا نیکفر).این علاقه به مدرنسازی و بهکارگیری ابزار و تجهیزات مدرن را میتوان در سطح شهر و خیابان، در ادارت و سازمانهای دولتی، در شکل زندگی دولتمردان، در استقرار سیستمهای نوین کنترلی و بخصوص تشکیل گاردهای ضد شورش و لباس و امکانات آنها، در اتومبیلهای زره پوش، در ماشینهای آب پاش، دردوربینهای مراقبت از معابر و مکانهای عمومی و در هک کردن سایتها، ایمیلها و صفحات شخصی این و آن دید. اما همین حکومت با دانش مدرن مخالفت میکند. سخنرانیها و سمینارها، تشکیل کارگروههای مختلف و مخالفتهای علنی با گسترش علوم جدید علی الخصوص علوم انسانی در عالیترین سطوح نظام، بر ملا کننده واهمه حکومت از تاثیر دانش مدرن در تغییر نگاه مردم است. پافشاری حکومت براین سیاست تعارض آمیز کارایی نداشته و نخواهد داشت. زیرا تجهیزات و ابزار مدرن ملازم دانش مدرن است. تغییر عناوین وسرفصلهای دروس دانشگاهی، اخراج اساتید از دانشگاهها، استقرار انواع دفاتر نمایندگی قدرت در موسسات دانشگاهی، گماردن افراد امنیتی در مدیریت دانشگاهها و انواع بگیر وببندها و تهدیدات، در تغییر آن روند تاثیری نداشته و نخواهد داشت.
امروزه در تهران و برخی مراکز استانها چندین موسسه شبه دانشگاهی وجود دارد که آنچه جوانان میل به آموختن آنها دارند را با حضور اساتید و مدرسهای برگزیده ارائه میدهند. همچنان که دهها موسسه غیردولتی در زمینه آموزش هنراز موسیقی گرفته تا نقاشی و ارائه درسهای تاریخ هنر فعال است. وجود این کلاسها و موسسات تمام محدودیتهایی اعمال شده توسط حکومت را بی اثر ساخته و نسل جدیدی از روشنفکران را به وجود آورده است.
جان کلام این که بخشی از تغییر نگاه و رفتار مردم به دلیل گسترش آموزش عالی و افزایش فارغ التحصیلان دانشگاهی است.
■ ۳- گسترش موسسات آموزش عالی دو هدف عمده داشت: یکی “خراب نشدن” ذهن جوانانی که برای تحصیل به خارج از کشور میرفتند و بی دین و ایمان برمیگشتند و دوم صرفهجویی در ارزهایی که برای تحصیل خارج میشد و دولت ناچار از پرداخت آن بود. اما همین گسترش دانشگاهها وافزایش تعداد فارغ التحصیلان نه تنها برمطالبه کیفیت بهتر زندگی موثر افتاد، بلکه ترکیب جمعیت بیکاران را نیز تغییر داد.
امروز نرخ بیکاری در بین تحصیلکردگان بیش از دو برابر نرخ بیکاری در کل کشور است. تغییر ماهیت لشکر بیکاران بر کل جمعیت بیکاران و مطالبات آنها تاثیر مستقیم دارد. کارگر سرگذر بیکار ماندنش را در بدشانسیاش میداند، اما بیکار تحصیل کرده دولت و حکومت را مقصر میداند و برای حقی که نادیده گرفته شده تظاهرات واعتراض میکند و این اعتراضات بر رفتار کل بیکاران تاثیر دارد.
کسی که مهندسی یا اقتصاد یا فیزیک و شیمی خوانده میداند که بیکاری در هر جامعهای و حتی برای هر دولتی ام الفساد است. میداند که برای ایجاد کار باید سرمایه گذاری کرد و برای جذب سرمایهگذاری باید امنیت اقتصادی و فساد اداری ریشه کن شود. باید این دستهای پنهان گشوده بر پولهای انباشته کوتاه و بساط نهادهای غیر رسمی قدرت برچیده شود. باید این توهم که هر خارجی یا هرخارج نشینی عامل سازمانهای جاسوسی است یا اباحهگری و کفر را وارد کشور میکند به کناری گذاشته شود. باید عقلانیت حاکم شود. بجای بستن مرزها روش گفتوگو بهبود پیدا کند. بیکاران میدانند که شکم گرسنه و سر بی سقف به این چیزهایی که حکومتیان تبلیغ میکنند، فکر نمیکند. کسانی آن توهمات را دارند و به آن دامن میزنند که یکساعت گرسنگی نکشیده یا پیش خانواده خود خجل نشدهاند. این دروغ آشکار یعنی حفاظت از هویت و فرهنگ اسلامی در مقابل هجوم مدرنیت و غرب مدتهاست که برملا شده است. بیاعتنایی به اوهام حکومتیان و پیگیری مطالبات جدی ریشهدار در زندگی واقعی نشان دهنده تغییر در نگاه مردم است.
■ ۴- اکنون چهل سال از آغاز انقلاب در ایران گذشته است. جوانان انقلابی آن سالها اکنون میانسالی را پشت سر گذاشته و جای خود را به نسل بعد دادهاند، نسلی که تجربهای بیواسطه از حکومت سابق و علل و انگیزههای پدران خود برای تغییر حکومت و شرکت در جنبش منجر به انقلاب ندارد. نسل جوان بر پایه اطلاعاتی که جسته و گریخته از دوران پیشین به دست آورده، در مورد درستی و نادرستی آن انگیزهها تردید دارد. علت این تردیدها از یک طرف نشان دادن سیمای گریم شده و سانسور شدهی حکومت شاه در کتابها و نشریات و رسانههای تصویریای است که سعی دارند ایران قبل از سال ۵۷ را بهشت برین جلوه دهند و بر همه کاستیها و انسداد ذاتی آن سرپوش گذارند. بدیهی است که گروههایی هرچند قلیل چشم به دوران گذشته داشته باشند. علت دوم یا مهمتر ظلم وفساد و بیعدالتی گستردهای است که بعد از استقرار حکومت اسلامی تجربه کرده و میکنند.
حکومت اسلامی درسالهای آغازین خود مدام بر انتخاب مردم در رفراندوم سال ۵۸ مانور میداد. چون انتخاب مردم منجر به استقرارش شده بود. اما امروز برای این انتخاب اهمیتی قائل نیست. در واقع به قانون اساسی متشبث میشود چون بر مشروعیتش صحه میگذارد. اما به نظر میرسد که نسل امروز نمیخواهد در بر همان پاشنهای بچرخد که از چهل سال قبل تا کنون چرخیده. نسل امروز میخواهد همانند نسل گذشته خودش برای سرنوشتش و برای انتخاب کسانی که بر او حکومت میکنند تصمیم بگیرد. از آنجا که جابجایی نسلهای مختلف در عرصه واقعی یک جابجایی بطئی و کند است این خواست تغییر ابتدا ضعیف و کم قدرت بود. اما با بازنشسته شدن نسل قبل و پرتعداد شدن نسل جدید و فعال شدن آنان در عرصه کار و اجتماع این خواست نیز قوت گرفته است.
جوانان میپرسند: چرا ما همانند نسل گذشته نتوانیم در شکل و نوع حکومت دست به انتخاب بزنیم؟ چرا ما باید زیر یوغ انتخاب پدران مان باشیم؟
مخالفت با انتخاب نسل گذشته حتی در بین فرزندان کسانی که در حلقه قدرت قرار دارند هم وجود دارد. هم در سال ۸۸ و هم در سال ۶۹ تعدادی از دستگیرشدگان نسل دوم همین آقایان بودند.
علاوه بر آن دیری است که حکومت اسلامی برای تثبیت موقعیت خود به تقدس خون وآرمان شهدا چنگ انداخته است. هدف بزرگداشت فداکاریهای آنان نیست. مقدس نامیدن چیزی یعنی آن را از حیطه چون و چرا خارج کردن و به آن اعتبار ابدی بخشیدن. اما امروز و در سطح جامعه صداهایی میشنویم که به این تقدس مشکوک است و آنرا نفی میکند. این خواست برگذشتن از آرمان شهدا را میتوان در میان تمام گروههای مردم مشاهده کرد. مهمترین این صداها مخالفتهای علنی خانوادههای شهدای صاحب نام است. در بین کسانی که در روزهای اخیر دستگیر شدهاند افراد زیادی از بین خانوادههای شهدا و نیز اسرای جنگ دیده میشود. و این در شهرستانها بسیار مشهودتر است. این نشانهی مبارکی درجابجایی رفتار و نگاه مردم است
■ ۵- یکی از عواملی که به تغییر رفتار و نگاه مردم منجر شده است دسترسی مردم به رسانههای اجتماعی است. در جریان اعتراضات سال ۱۳۸۸ مردم به قدرت نفوذ فیسبوک و کاربرد آن نه تنها در اطلاع رسانی سریع و گسترده بلکه در واکنش نشان دادن و به اشتراک گذاشتن نظرات و تجربههای خود پی بردند. در طی هشت سال پس از آن ابتدا تلفنهای هوشمند وارد بازار ایران شد و سپس شبکههای اجتماعی نظیر وایبر، لاین و در نهایت تلگرام در دسترس مردم قرار گرفت. امروز شبکه تلگرام گوی سبقت را از باقی ربوده و بیش از ۶۲ درصد مردم ایران عضو این شبکه هستند. دسترسی این شبکهها روی موبایل نه تنها سرعت اطلاعرسانی را به کمتر از چند ثانیه کاهش داده بلکه فضایی ایجاد کرده که گروههای مختلف به سرعت شکل بگیرند و تبادل اطلاعات و طرح نظرات و تجربیات خود را بی هیچ تعللی به اشتراک بگذارند. در این شرایط در واقع بسیاری از سیاستهای پنهانکاری و سانسور اطلاعات، کنترل و اعمال نظر برروی خبرها بلااثر شده است. دستگاه عریض و طویل سانسور و مراقبتهای ویژه برای مخفی کردن حقایق کارآمدی گذشته را ندارند، اگرچه این دستگاهها کماکان بر سرکار هستند و تریبونهای رسمی را کنترل میکنند. اما نتیجه این فعالیت بی اعتبار شدن تریبونها و رسانههای حکومت است. اکنون دامنه بیاعتمادی مردم به رسانههای دولتی حتی از شهرهای کوچک فراتر رفته و به روستاها رسیده است. شکاف عمیقی بین آنچه از دید دولت در سطح جامعه جریان دارد و آنچه واقعا جریان دارد و بین مردم مبادله میشود وجود دارد و عیان است. حکومت همچنان خود را به ندانستن میزند و سعی بر دروغ پراکنی دارد. در اتفاقات دیماه چند روز تلگرام را مسدود کردند و مردم بلافاصله شبکههای دیگر را جایگزین کردند و استفاده از فیلترشکن که پیش از آن جز در میان جوانان در طبقه متوسط متداول نبود، به سرعت گسترش یافت.
مقایسه میزان اعتماد مردم به رسانههای دولتی و درصد نفوذ آنها در بین مردم از وقایع تیرماه ۷۸ تا خیزش دیماه ۹۶ گویای افزایش بی اعتمادی به رسانههای جمعی حکومت است. این یکی از بهترین دلایل تغییر در نگاه مردم است.
■ ۶- اگر به سالهای نزدیکتر بازگردیم، میتوان نشانههای روشنتری از تغییر رفتار مردم را مشاهده کرد. اولین نشانه حضور گسترده مردم ونمایش قدرت خودشان در کف خیابان در حمایت گسترده از امضاء برجام بود. قبل از آن چنین حضوری فقط به مناسبت پیروزیهای ورزشی یا شرکت در مراسم سنتی دیده شده بود. اما حمایت از برجام حمایت از مشی دولت در مقابل حوزه مرکزی قدرت بود که بر سر راه انعقاد آن در ظاهر مانع تراشی میکرد. به عبارت دیگر اولین بار بود که مردم برای یک امر سیاسی به طور خودجوش و علیٰ رغم ممانعتهای نیروهای امنیتی به خیابان ریختند و از بسیار بودن خود شگفت زده شدند. البته دولت روحانی علیٰ رغم تبلیغات گسترده و دادن امیدهای بسیار به دلیل سنگاندازیهای سپاه و دلواپسان و نهادهای تحت نفوذ رهبری و همچنین محافظهکاریهای ذاتی اعتدالگرایان نتوانست پروژه برجام را به مقصد برساند. تنها حاصل این قرارداد دسترسی به بخشی از پولهای بلوکه شده و آزاد شدن جریان فروش نفت بود. مشکلات بانکی هنوز حل نشده و نخواهد شد. مخالف حوزه مرکزی قدرت با گسترش مبادلات تجاری و امکان سرمایهگذاری به دلیل مانع تراشی رهبری ممکن نشده است. بازی برجام از ابتدا برای حکومت بازی دوسرباخت بود. عدم سازش و تنگ تر شدن حلقه تحریمها حکومت را ساقط میکرد. در مقابل پذیرش برجام به معنای آمدن کار و ثروت وسرمایه خارجی و روابط گسترده با دنیا بود. ورود این اقلام به زندگی مردم و به فضای ایران تغییراتی را هرچند بطئی سبب میشد. از جمله قدرت گرفتن طبقه متوسط و طرح دوباره مطالباتی چون آزادی بیان وآزادی تشکل و شرکت در سرنوشت سیاسی. تحقق اینها یعنی پایان حاکمیت جمهوری اسلامی. پس راه حل میانه جلو رفتن تا جایی بود که دست حکومت به پول برسد و بعد بتواند توپ را به زمین حریف بیاندازد. درواقع از این قرارداد فقط نهادها و کسانی سود بردند که نیاز به پول داشتند تا توسعهطلبیهای خود را جلو ببرند. از این نمد کلاهی برای مردم فراهم نشد. امیدهای آنان برای ایجاد روابط بهتر با دنیا تبدیل به یاس شد. از پولهای آزاد شده ریالی بر سر سفره مردم نیامد، بلکه با گران شدن ارز خارجی سفره آنان کوچکتر و جمع تر شد.
دریافت مقصد پنهانی در این بازی احمقانه ونه چندان پیچیده، خارج از توان درک عموم مردم نبود. حکومت تن به سازش داد چون بنیاد خودش را بر باد میدید. اما تا جایی که دستش به پول برسد. اما قرار نداشت مردم را در این پول سهیم کند. سی سال تمام با بهانه تحریم اعمال خاکمیت کرده و برای خود مشروعیت خریده و دهان مردم را بسته بود. اکنون نمیخواست این سلاح را ازاو گرفته شود. برای اینکه همیشه اصل بقای نظام است. مردم تماشاچی این بازی بودند و هستند و اکنون میدانند که دشمنی غرب و اعمال تحریم برای حکومت اسلام نعمتی آسمانی است تا به سرکوب مردم ادامه دهد.
اکنون هم علیٰ رغم آنچه در تریبونهای رسمی بیان میشود، حکومت میداند که دشمن واقعی در داخل ایران است و تحریم مجدد بهترین دلیل برای سرکوب مردم خواهد بود. در پیامهایی که در فضای مجازی مبادله میشود این نگاه آشکار است که مردم امید به برجام را امید واهی میبینند و از آن گذر کردهاند.
■ ۷- حکومت در چهل سال گذشته همواره سعی کرده مسایل و مشکلات داخلی را به مشکلات و مسائل خارجی گره بزند. هر اعتراضی را منتسب به خارجیها و عمال آنها کرده تا مطالبات مردم بی اثر و بی پاسخ بماند. اما بعد از قضایای برجام خوشبختانه مردم در ذهن خودشان این دو مسئله را ازهم جدا کردند. مردم در این چهارسال اخیر شاهد بودند که برداشتن تحریمها تغییری در زندگی آنان ایجاد نکرد و عامل اصلی آن حکومت است نه کشورهای خارجی. به همین دلیل تصمیم گرفتهاند به دلایل و یهانههای حکومت بی توجه بوده و برای به دست آوردن حقوقهای معوقه و حداقل معیشت اقدام کنند.
درطی دوسال گذشته تقریبا هیچ روزی نبوده که خبر اعتراضات کار گری را از گوشه وکنار ایران نشنیده باشیم. حتی کارگران کارخانههای کوچک در شهرهای کوچک این اعتراضات برپا شده است. شکل گیری این اعتراضات از مرحله تصمیم تا بروز آن در خیابان نشاندهنده اراده معطوف به عمل است. نشاندهندهی حمیت و همکاری جمعیای جمعی کمنظیری است. این واقعهای مبارک است.
این فکر که باید دست به کاری زد و باید به طور دسته جمعی ازحقوقمان دفاع کرده وآنرا مطالبه کنیم آهسته آهسته به ذهنها راه یافته است. این ایدهها میتواند کم کم تشحیص قوی نیاز به اتحادیه کارگری و نیرویی برای تشکیل سندیکا بشود. حکومت ثابت کرده که نه تنها نماینده و طرفدار بقول خودش مستضعفان نیست بلکه دشمن شماره یک آنهاست. کارگران باید برای مقابله با دشمنی چنین قوی و سراپا مسلح با هم متحد شوند. در ماههای اخیر در بسیاری از کارخانجات تشکلهای کارگری پا گرفتهاند و این نشانه باور مردم به ضرورت همکاری جمعی است.
■ ۸- اتفاق غریبی که در سالهای قبل بطور پراکنده در بعضی از کارخانجات و شرکتها و پروژهها به چشم میخورد و مایه حیرت مردم بود، عدم پرداخت حقوق کارگران بود. این سیاست اغلب در شرکتهایی که به بخش خصوصی واگذار میشد اعمال میشد و هدف آن خسته کردن وعاصی کردن کارگران و اجبار آنان به ترک کار بود. این روشی رذیلانه برای اخراج کارگران و فروش کارخانه بود. روشی برای عدم پرداخت حق اخراجی و سنوات کارگران.
این شیوه نیز با هدف دیگری تدریجا به برخی از پروژهها عمرانی تسری پیدا کرد. پیمانکاران برای تحت فشار گذاشتن دولت، به کارگران و پیمانکاران فرعی خود مزد نمیدادند تا خبر به گوش کارفرمای اصلی یعنی دولت برسد و سرکیسه را شل کند. بسیاری از پیمانکاران با این روش نقدینگی زیادتری دریافت کرده و خود را به دولت بدهکار میکنند تا شرایط کار بر آنها آسانتر و استانداردهای فنی کاهش یابد و یا جریمههای تاخیر بخشوده شود.
پرداخت نکردن حقوق کارگران در دو سه سال اخیر تبدیل به ابزاری کارا برای اعمال سیاستهای منفور ضد کارگری شده است. با عدم پرداخت چهار ماه از حقوق کارگر او را به امضاء قرارداد کار موقت، کاهش دستمزد، صرف نظر کردن از حقوقی مثل بن و بیمه کارگری یا سنوات و نظایر اینها وادار میکنند. در حالیکه قرارداد کار موقت در واقع ابزاری برای بی اعتبار کردن و معلق کردن قانونی قانون کار است و متاسفانه علیٰ رغم فریادها و اعتراضات کارگران دولت آنرا ملغی نساخت. چرا که دولت خودش این قراردادها را بعنوان ابزاری برای تخته بند کردن کارگران، به کارفرمایان آموخته بود.
باری در سالهای اخیرعدم پرداخت حقوق کارگران از یک ماه و دوماه به شش ماه و یکسال رسید و به این ترتیب بسیاری از کارفرمایان را به بهشت دلخواهشان یعنی اعمال سلطهی کامل بر کارگران رسانید. اکنون این تعویق در پرداخت حقوق به یک رویه ثابت و نرمال تبدیل شده است. بسیاری از کارفرمایان علیٰ رغم داشتن نقدینگی ترجیح میدهند با این پول مواد اولیه یا مستغلات بخرند که ظرف چند ماه گرانتر میشود تا اینکه حقوق کارگران را پرداخت کنند. بعدها از سود این خریدها یا پول مانده در بانک حقوقها را پرداخت خواهند کرد. بسیار اتفاق افتاده که این حقوق هرگز پرداخت نشده است. کارخانه یا شرکت واگذار شده و کارفرمای جدید زیر بار دیون حقوق نرفته و کارفرمای قبلی نشانی از خود بر جای نگذاشته. متاسفانه دولت هم در مقابل این قضایا خود را بیتفاوت میداند و آن را به مثابه یک دعوای خصوصی قلمداد میکند: «خب اگر دعوایی هست بروند به محکمه». کسی که ظرف شش ماه همه اندوخته و همه اعتبارش برای قرض گرفتن را مصرف کرده حالا برود به محکمه و وکیل بگیرد و پول دادرسی بدهد که حقوقش را بگیرد؟
تمام این بند وبستهای پشت پرده بین اداره کار و کارفرمایان بر مردم عیان شده است. مردم و بخصوص کارگران دیگر منتظر التفات وخیر خواهی دولت و حکومت نماندهاند و خود تصمیم به اقدام گرفتهاند. بیش از یکماه است که کارگران صنایع فولاد اهواز برای مطالبه حقوقهای معوقه به خیابان آمدهاند و با شعار مرگ بر کارگر و درود بر ستمگر حکومت و دستگاه امنیتی و بارگاه امامان جمعه را مضحکه کردهاند. این نشانهی بزرگی است که در تغییر رفتار مردم دیده میشود. زیرا بیش از این و در سالهای قبل انجمنهای اسلامی کار که در واقع نمایندگان بخشهای امنیت در کارخانهها بودند از هر گونه تشکل کارگری ممانعت بعمل آورده و اینگونه القاء میکردند که حکومت طرفدار اقشار محروم است. اما رویدادهای اخیر این تشکلهای دولتی را بی اعتبار کرده است و مردم و کارگران به ماهیت وجودی آنها آگاه شدهاند.
■ ۹- زنگ آغاز خیزش دیماه در مشهد زده شد و طی چند روز بعد در تمام سطح ایران گسترش یافت. شعارها و اعتراضات اولیه علیه تورم وگرانی و بیکاری بود و دولت را بعنوان عامل اجرایی حکومت نشانه گرفته بود. اما به سرعت این اعتراضات رنگ سیاسی به خود گرفت و تبدیل به شعار علیه دیکتاتوری وعلیه سیاستهای مداخله جویانه حکومت و حیف و میل ثروت ملی کشور شد. در چند شهر هم شعارهایی بطرفداری از حکومت شاه داده شد و سپس خاموش شد. تغییر اهداف تظاهراتکنندگان نشانه این است که مردم بر علت العلل گرفتاریهایشان آگاهی تام دارند و در این بین هیچ ملاحظهای از جمله خطر شناسایی و دستگیری را در نظر نمیگیرند. در واقع سعی حکومت در ایجاد رعب و ترس بلااثر بوده و مردم به آن اهمیتی نمیدهند. این هم نشانه آشکاری از خودآگاهی مردم است. واین خودآگاهی آنان را وامیدارد که رفتار خود را با توجه به حساسیتها و خطوط قرمز حاکمیت تغییر داده و هدف خود را نشانه بگیرند.
■ ۱۰- علیٰ رغم سرکوبها و دستگیریهای گسترده هنوز جنبش برآمده در دیماه زنده است. از بعد از تظاهرات دیماه اعتراضات کارگری بیشتر شده است و هر روز در یک شهر اخبار تظاهرات خیابانی کارگران نشان از زنده بودن جنبش دارد.
مدافعان حقوق زنان و مخالفان حجاب اجباری نیز به خیابان آمدهاند. با توجه به سیاستهای ضد زن حکومت اسلامی و فشار مضاعف بر زنان بخصوص تبعیضهای جنسیتی و نشانههای حضور گسترده زنان در خیزش اخیر و قبل از آن و در مقابل همگام بودن حکومت و هسته مرکزی قدرت و اکثریت علمای اعلام در سرکوب جنبش زنان میتوان بروشنی پیش بینی کرد که جنبش زنان مرکز ثقل هر جنبش اجتماعی در ایران خواهد بود. تمام گروهها و کسانی که خواهان پیوستن به این جنبش هستند باید نظر خود را در مورد حقوق زنان مشخص کنند. بدون شناسایی این جنبش و اعلام نظرصریح در این مورد نمیتوان مدعای عدالت خواهی و دموکراسی خواهی و حقوق برابر انسانها در برابر قاتون را پذیرفت.
خوشبختانه به نظر میرسد که اهمیت و الویت مطالبات زنان نه تنها توسط روشنفکران و گروههای سیاسی منتقد پذیرفته شده است بلکه این در بین مردم عادی نیز با همدلی و همراهی مواجه شده است. حمایت مردم از دخترانی که علیه حجاب اجباری به روی سکوها رفتهاند و اعتراض آنان به کتک زدن دختران، ویا همراهی مردم در تظاهرات ۸ مارس و مواردی از این قبیل نیز حاکی از تغییر نگرش عموم مردم نسبت به حقوق و مطالبات زنان است.
■ ۱۱- وقتی در باره تغییر رفتارفردی مردم در سطح جامعه با چند نفر گفتوگو میکردم همه بر یک چیز اتفاق نظر داشتند و آن سقوط ارزشهایی همچون تعاون و همیاری بین اقشار مختلف مردم در مقایسه با سالهای اولیه انقلاب بود. بدیهی است که تفکر جداسازی منافع خود از منافع دیگران وشمشیر زدن برای برکشیدن شخص خود و خانوادهی خود منبعث از عملکرد حکومت و روشهای دولت است و اینکه علیٰ رغم پوشاندن لباس معنویت بر همه چیز و ایراد شعارهای خدمت به مردم و خدمت به دین خدا، همه افرادی که سهمی از سفره ثروت مردم داشته و دارند برای منافع خود میجنگند و تمام آن شعارها و آن دروغها همه برای فریب مردم و برای برقرار نگهداشتن آن سفره شده است. وقتی مردم هیچ گوش شنوایی نمییابند آنها هم روشهای حکومت را تقلید میکنند. اما وقتی در مییابند که منافع و سعادت آنان در همدلی با همگنان خویش است این رویه قطعا تغییر خواهد کرد.
در این بررسی به نشانههایی نیز میتوان اشاره کرد که اسباب افسوس و سرشکستگی همگانی است. از جمله واکنشهای سرتا پا ناسزا در شبکههای اجتماعی و به کسانی که در این جنگ قدرت و در ناکامی یا عسرت مردم ما نقشی نداشتهاند. این رفتار مهاجمانه و توام با خشونت هم نمونهها یا نشانههایی از تغییر رفتار مردم بخصوص در بین اقشار فرودست است اما در شرایطی که سهم آنان از همه نعمتهای دنیا چیزی جز عسرت و تنگدستی و بیکاری نیست و در شرایطی که حکومت هر صدای مخالفی را آماج ناسزا و اتهام خیانت میکند و سخیفترین واژهها را بکار میبرد، مردمی که از برقراری گفتوگو و تحلیل موقعیت خود و همگنانشان ناتوانند در مقابل خشم و فشار چه واکنشی به غیراز ناسزا گویی میتوانند بروز بدهند؟ البته و قطعا این ناسزا گویی قابل توجیه نیست، اما این ابتذال و این شر از رویه حکومت اسلامی حاصل شده و جز با حذف آن و همهنگام رشد یک فرهنگ بدیل مبتنی بر آزادی و رواداری برطرف نخواهد شد.
حکومت اخوندی ؟ یکعده دزد بیسواد چماقدار زامبی وار بجان مردم افتاده و در پی صدور ولایت اخوند در منطقه هستند….خود روحانی اعتراف کرد فقط ۱/۳ بودجه مملکت در اختیارش است و بقیه صرف موشک و اخوندها میشود.
بیش از دو میلیون اخوند از بیت المال حقوق میگیرند؟…تمام کارخانه ها ور شکسته شده اند حتی ذوب اهن و فولاد اهواز؟…
کشاورزها هم حاشیه نشین شهرها شده و یا گور خوابی میکنند؟ چندین میلیون تحصیلکرده هم فرار و بقیه هم در فکر فرار هستند…
این است حکومتی که سال ۵۶ ۵۷ برایش راه پیمایی میکردیم ؟!
مردم بیکار و بی پول و هوای الوده و بی ابی و بدون امیدو ناراحت هستند….
انقدر اش شور شده که زیبا کلام تیوریسین اصلاح طلبان میگوید در رفرندام ۷۰ درصد به حکومت ولی فقیه نه میگویند…..بخاطر همین مصاحبه به یکسال زندان محکومش کردند!
مردم ایران عاقلتر از ادعای بی بی سی هستند که دنبال تجزیه و یا دستور از عربستان وبازمانده صدام بگیرند..ن دستگیری مردم راه حل نیست…
راه حل بازی دادن مردم در اداره کشور و ترک اخوندها از سیاست میباشد…
میدانی چرا شعار میدهند رضا شاه روحت شاد؟ برای اینکه شنیده اند او با اخوند بازی و تحجر و واتیکان بازی قرن ۱۴ مخالف بود…
قرن ۲۱ است و مردم ایران سزاوار حکومتی ازاد و مستقل هستند نه حکومتی که سبب خودکشی دختران خردسال شود….
farid / 24 March 2018