خیزش دی ماه مردم ایران – اگرچه تبارش اعتراضات پراکنده‌ای است که بی‌وقفه در گوشه و کنار این کشور در چندسال گذشته ادامه داشته، و کارگران، معلمان و مالباختگان پرچمدار آن بوده‌اند— اما بی‌شباهت به فوران خشم مردم حی السلم در ۲۵ اکتبر سال گذشته در جنوب ضاحیه نبود. ضاحیه، حومه‌ای فقیر و محروم در جنوب بیروت است که خانه سیدحسن نصرالله، و دفتر و منزل بسیاری از علمای شیعه در آن قرار دارد. یک و نیم میلیون شیعه لبنانی در آنجا زندگی می‌کنند، و به نوعی این منطقه پایتخت حزب‌الله لبنان حساب می‌شود.
درست به همین خاطر است که می‌توان شورش مردم این منطقه را  در کنار اعترضات مردم در قم و مشهد، دو پایتخت مذهبی شیعه در ایران، قرار دارد و به آنها همچون اپیزودهایی از یک مجموعه واحد نگریست.

سربازان حزب الله با پرچم ایران

هم در لبنان و هم در ایران، نطفه اعتراض در جایی بسته شدند که قلب و پایگاه ایدئولوژیک قدرت مستقر شیعیان بوده است. و البته، در هردو مورد، هسته اصلی ناراضیان را فقرا و فرودستانی تشکیل می‌دهند که روحانیان شیعه حاکم در هر دو کشور مدعی حمایت از آنها هستند.

میزان فقر و محرومیت در ضاحیه در حدی است که درآن الکتریسته و آب آشامیدنی سالم کالاهای لوکس به حساب می‌آیند. فقدان زیرساختهای مدنی و نبود خدمات دولتی، باعث شده مردم این منطقه کاملاً وابسته رهبران حزب الله باشند. و حزب خدا نیز در مقابل، از این وابستگی برای بسیج و سازماندهی سیاسی استفاده می‌کند. خودمختاری حزب الله (و تبدیل شدن این حزب به دولت) در اینجا و برخی مناطق دیگر لبنان، البته خود یکی از نشانه‌های بحران و علامت بیماری لبنان امروز است.

در هر حال، رابطه تاریخی رهبران شیعه در لبنان با فقرا از همان منطقی تبعیت می‌کند که رابطه حاکمان جمهوری اسلامی با محرومان ایران.
در ایران، حکومت اسلامی، مقرر بود بهشتی برای کوخ نشینان  باشد، و در لبنان، نیز حزب‌الله، همواره خود را همچون حزب فقرا، مستضعفین، و کارگران معرفی کرده است؛ در عمل، اما تاریخ، در هر دو مورد، گواه دیگری داده است.

ضاحیه در جنوب بیروت، دژ اجتماعی حزب الله

شورش مردم حی السلام پس از آن رخ داد که نیروهای امنیتی چند ایستگاه/مغازه محقر کسب و کار را، در حاشیه خیابانی که غالباً پر از پوسترهای حسن نصرالله است، شبانه تخریب کردند، و این اقدام خشم اهالی منطقه را علیه رهبر حزب الله برانگیخت.
چنین اقدامی البته برای مردم ایرانیان چندان ناآشنا نیست: از سیلی مأمور سد معبر شهر فومن به پیرزنی دستفروش در نوامبر ۲۰۱۶ گرفته تا ضرب و شتم یک  نوجوان دستفروش به دست مأموران شهرداری و پلیس در دسامبر ۲۰۱۷، ایران در چند سال اخیر صحنه رویداذهای مشابه متعددی همچون اتفاق جنوب ضاحیه بوده است.

در حی السلم، خیلی زود، پس از اعتراضات، نمایشی از حضور مردم منطقه در جلوی مغازه‌های ویران شده در حمایت از نصرالله برگزار شد؛ درست همان طور که پس از سرکوب موج اعتراضات، حکومت با بسیج هوادارانش در خیابانهای  ایران، سعی کرد، اقتدار خود را به نمایش بگذارد. این نمایشها را اما دیگر سخت بتوان باور کرد.

شورش حی السلم، شباهت دیگری نیز به خیزش اخیر مردم در ایران داشت: اگر در ساوه، مردم شعار مرگ بر ولی فقیه سر دادند، در جنوب ضاحیه نیز مردم به مستقیم‌ترین شکل ممکن بالاترین مقام حزب الله را مورد خطاب قرار دادند. مضاف بر این، از جمله مسائلی که در هر دو مورد خشم معترضان را برانگیخته، ماجراجویی نظامی در سوریه است.

جمهوری اسلامی ایران، با کمک حزب الله لبنان، و دیگر احزاب اقماری شیعه که در عراق و سوریه ایجاد کرده، درصدد ایجاد کریدوری از تهران تا جنوب لبنان است، که به هلال شیعه معروف است. حالا به جای این هلال امنیتی، آنچه دامن جمهوری اسلامی و متحدانش را از ضاحیه تا تهران گرفته، احساس ناامنی است؛ ناامنی و تزلزل اقتصادی، و علاوه بر آن، ناامنی امنیتی.

اکنون نه فقط میان مردمی که در کازرون و حی السلم علیه دخالت دولت در امور سوریه شعار می‌دهد، بلکه نزد بسیاری دیگری از شهروندان ایرانی و لبنانی که نظاره‌گر این اعتراضات هستند، این نگرانی وجود دارد که در رقابت میان جاه‌طلبی شیعی، با جاه‌طلبی ولیعهد ماجراجوی عربستان، جنگی ویرانگر در منطقه شعله‌ور شود.

آنچه مشخص است، پس از این اعتراضات اخیر، دیگر ایدئولوگها و افسران امنیتی و مبلغان جمهوری اسلامی نمی‌توانند ادعا کنند که امروز پایتخت شیعیان، «جزیره ثباتی» استثنائی در منطقه است.

ناامنی به جای ثبات، تقدیری است که تمام حکومتهای اقتدارگرا منطقه دیر یا زود باید با آن دست و پنجه نرم کنند، به خصوص اگر به جای تمرکز بر حل مشکلات داخلی خود، انرژی، توان و ثروتهایشان را خرج ایجاد بحران، و دامن زدن به کشمکشهای فرقه‌ای در کشورهای همسایه کنند.

دوسیه تظاهرات اعتراضی ۱۳۹۶