* مطالب این بخش برگرفته از «تریبون زمانه» هستند. تریبون زمانه، آنچنان که در پیشانی آن آمده است، تریبونی است در اختیار شهروندان. همگان میتوانند با رعایت اصول دموکراتیک درج شده در آییننامه تریبون آثار خود را در آن انتشار دهند. زمانه مسئولیتی در قبال محتوای این مطلب ندارد.
این روزها به خیابانها بروید یا صفحات شبکههای اجتماعی را ورق بزنید با مردم خشمگین و معترضی مواجه خواهید شد که شعار میدهند: «ای شاه خوبان برگرد به ایران»، «استقلال آزادی جمهوری ایرانی»، «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران»، «جمهوری آخوندی نابود باید گردد»… از آنطرف موافقان حکومت ایران پیشنهاد دادهاند در تظاهرات دولتی روز ۹ دی ماه مردم شعار سر دهند: «سلاح نرم دشمن، تفرقهی تو و من»، «نشکنه پشت مردم، زیر بار تورم»، «ننگ ما ننگ ما، مسئول بیدرد ما»…
مردم، عصبانی و خسته از گرانی و تورم و عدم آزادیهای مدنیشان هستند. این را از شعارهای مخالفان و جواب موافقان حکومت میشود فهمید. اگر خوب نگاه کنیم در لایههای زیرین این شعارها نه اهداف سیاسی خاصی وجود دارد و نه طرفداری از حزب مشخصی. اگر مردم خواهان بازگشت شاه هستند الزاما بهمعنای سلطنتطلبیشان نیست به این علت است که شنیده یا دیدهاند در آن روزگار آزادی اجتماعی و ارزانی بود. همینطور اگر به غزه و لبنان نه میگویند، بهمعنای نفرت از فلسطین و لبنان نیست، بلکه نگران ثروت ملیشان هستند که در جای دیگری هزینه میشود. حالا هرچه حکومت تلاش کند تا مردم قانع شوند این هزینهها لازم و ضروری است، تلاشی بیهوده و عبث خواهد بود. هرگز شهروند گرسنه و نگران به اهداف سیاسی حکومت توجه نمیکند، برای او در درجهی اول رفاه و آسایش خودش مهم است. او تنها یک هدف دارد: «رفاه اقتصادی و اجتماعی».
شوکهای اقتصادی در این چند وقت اخیر یکی از دلایل مهم این اعتراضهای خیابانی است. اعلام ناگهانی حذف یارانهی اکثر یارانهبگیران، گرانی بنزین و مسکن و این اواخر تخممرغ که دستمایهی جوکها و اعتراضهای گسترده در فضای مجازی شد. در تمام موارد بالا در اقدامی شتابزده دولت یا تصمیمگیری برای گرانی را به تعویق انداخته یا بهفاصلهی کوتاهی قیمت کالای گرانشده را به نرخ اولش برگردانده است. در نگاه اول با دولتی مواجه هستیم که هر روز یک چیزی را گران میکند سپس به قیمت سابقش برمیگرداند. این اتفاقی شگفتانگیز و عجیب است گویی حکومت جمهوری اسلامی دچار سردرگمی و عدمتوانایی تصمیمگیری یا درگیر اختلافات شدید درونی است. منطقی نیست بگوییم دولت آقای روحانی آگاهانه و عمدا موافقانش را پشیمان میکند و برای خود مخالف میسازد، پس ماجرا چیست؟ آیا آگاهانه چنین شوکهایی را وارد میکند؟ مگر نه اینکه بهترین روش برای آرامکردن مردم تأمین معیشت و رفاه اقتصادیشان است پس چرا این مهم توسط حکومتهای ایران (در این صد سال اخیر) معمولا نادیده گرفته شده.
نگاهی به تاریخ نشان میدهد انقلاب مشروطه و سال ۱۳۵۷ با انگیزههای اقتصادی شکل گرفته است. مشکلات معیشتی شدید مردم در دوران قاجار، فشارهای اقتصادی ناشی از اشغال ایران در دوران پهلوی اول و وضعیت حاشیهنشینان در دوران پهلوی دوم گویای همین ماجراست. اگر حزب توده و کمونیستها موفق بودند، علتش شعارهای اقتصادی و عدالتخواهانهی آنها بود. همینطور مردمی که با وعدهی آب و برق مجانی به جمهوری اسلامی رأی دادند، خواهان رفاه اقتصادی و زندگی بهتر بودند. گویا همیشه یکی از مهمترین دغدغههای مردم ایران تأمین اقتصادی بوده است که معمولا مبارزان و مسئولین سیاسی از آن بهره گرفتهاند. دغدغهای که هرچند مردم برایش بسیار کوشیدهاند اما با نگاهی ناامید و مأیوس به آن نگریستهاند. این را از ضرب المثلها و کنایههای عامیانه میشود فهمید: «ایرانی را گرسنه نگه دار و عرب را سیر» این مثل و امثال آن میگوید ایرانی معتقد است عمدا گرسنه نگه داشته شده. اگر جامعهای به این باور تلخ رسید، دچار خشمی عمیق و شدید میشود و همیشه در جستوجوی فرصتی برای اعتراض خواهد بود.
مردم ایران از زمان مشروطه تا کنون بارها کوشیدهاند تا در اعتراضهای خیابانی حقوق پایمالشدهی خود را احیاء کنند. بهقول یکی از فیلسوفان معاصر خیزشهای مردمی مانند رفتار موشهای صحرایی است، ممکن است حکومتها آن را سرکوب کنند اما پس از مدتی از جای دیگری، از میان شنهای صحرا سر بیرون میآورد. اما بهراستی در مورد کشور ما هم چنین است یا مسائل دیگری هم در این خیزشها دخالت کرده؟ بررسی تاریخ ایران از بهتوپبستن مجلس تا امروز شاید پاسخگوی این پرسش ما باشد.
مطالعهی تاریخ و مداقه در رخدادهای آن مسئلهای مهم و حیاتی است. اگر به این ایده معتقد باشیم که تاریخ تکرار میشود، موظفیم بهعنوان یک شهروند لااقل تاریخ یکصد سال اخیر کشورمان را با دقت مطالعه کنیم.
× × ×
۱۰۹ سال پیش در سهشنبه دوم تیر ۱۲۸۷ خورشیدی، بهدستور محمدعلی شاه قاجار و با همکاری دولت روسیه مجلس به توپ بسته شد. این بهنوعی اولین سرکوب آزادیخواهی و مطالبات مدرن مردم ایران بود. نسل جوانی که سری پُرشور داشت و میخواست مطابق کشورهای پیشرفتهی آن روز زندگی کند با این اتفاق تلخ دستبسته و ناامید به کنج خانه خزید.
ده سال بعد از بهتوپبستن مجلس و اعدام و سرکوب مشروطهخواهان و تبعید محمدعلی شاه، کشور قدری آرام گرفت، دوباره مجلس گشوده شد و نسلی دیگر بهدنیا چشم گشود. اما دوباره ماجرایی تلخ آغاز شد. از سال ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۸ خورشیدی، قحطی بزرگی توسط دولت بریتانیا در ایران آغاز شد و جمعیت کثیری از گرسنگی جانباختند. نسل جدید قطحیزده هنوز کمر راست نکرده بود که کودتای ۱۲۹۹ خورشیدی با حمایت انگلیسها پیروز شد. مسلما در جریان این کودتا و سپس اعلام سلطنت خاندان پهلوی در سال ۱۳۰۴ بسیاری از منورالفکران آن روز گرفتار، زندانی، تبعید یا کشته شدند. نگاهی به اشعار و عاقبت عارف قزوینی و میرزادهی عشقی گویای روزهای سخت و جانفرسای آن روزهاست. نسل غالبا جوان و جستوگر آن روز سرش کوبیده شد و مجبور به اطاعت از حکومت.
ده سال بعد از اعلام حکومت پهلوی، بهفرمان رضاشاه در ۱۷ دی ۱۳۱۴ بیحجابی اجباری شد. خاطرات افرادی که آن دوران را دیده و امروز پیرمردان و پیرزنانی سالخوردهاند، گویای فشاری است که حکومت برای برداشتن چادر زنان بر مردم وارد میکرد. مردان و زنان سنتی و مذهبی معترضی که طاقت چنین امری را نداشتند یا توسط نیروهای نظامی سرکوب شدند یا به کنج خانهها پناه بردند. شنیده شده زنان بسیاری تا پایان دوران بیحجابی اجباری در خانه ماندند و بیرون نیامدند.
شش سال بعد از سرکوب تودههای مذهبی مردم بهخاطر کشف حجاب، متفقین در شهریور ۱۳۲۰ ایران را اشغال کردند. نهتنها جوانان نسل جدید و معترض سرکوب شدند بلکه دوباره قحطی و کمبود دارو گریبانگیر مردم ایران شد. شهروندان بسیاری یا از گرسنگی و بیماری مردند یا هدف گلولههای متفقین قرار گرفتند. اشغالگران بهراحتی شاه ایران را تبعید و فرزندش را جایگزین او کردند. شاید ضربهی این تحقیر بر پیکر مردم ایران، بیشتر از مرگومیرهای آن دوران بوده باشد.
ده سال بعد زمانی که شاه جوان ایران تلاش میکند تا کشور جنگزدهاش را آرام کند با ظهور محمد مصدق دوباره جامعهی جوان و تحصیلکردهی آن روز امیدوار میشود و تلاش میکند تا کشورش را مطابق سلیقهی خود بسازد. توسط دولت مصدق صنعت نفت ملی میشود. همین امر باعث محبوبیت مصدق نزد مردم میشود. اما همین محبوبیت و روشهای سیاسی مصدق باعث بروز اختلافات شدیدی بین او و شاه میشود. نسل جوان و تازهنفسی که سختیهای سال ۱۳۲۰ را مانند پدرانش درک نکرده بود، در صفآرایی علیه حکومت شاه شرکت میکند و با کودتای مرداد ۱۳۳۲ با حمایت آمریکاییها سرکوب میشود. با بررسی آثار هنرمندان آن روز میشود عمق ناراحتی و افسردگی جامعه از کودتا را درک کرد. بهعنوان مثال تشبیهکردن فضای آن روز با زمستانی شدید و سخت در شعر «زمستان» اخوان ثالث گویای غم نهفتهی آن دوران است. شاه پس از مرداد ۳۲ تلاش میکند پایههای حکومت خود را محکم کند، به آمریکاییها نزدیکتر میشود و رؤیای «تمدن بزرگ» را در ذهن میپروراند. آنچه او از جامعهی ایرانی میخواهد با چیزی که در بطن جامعه وجود دارد بسیار متفاوت است. شاه همانند پدرش ایران را کشوری مدرن و مانند ممالک اروپایی میخواهد، در حالیکه مردم سنتی و مذهبی ایران از مانند کفار و غربیهاشدن، سخت میهراسند.
ده سال بعد از مرداد ۱۳۳۲، زمانیکه نسلی جدید پا به جامعه گذاشته و خواهان فضایی مطابق سلیقه و اعتقاداتش است، در خرداد ۱۳۴۲ بهدعوت آقای خمینی و همفکرانش به خیابانها میآید و توسط حکومت سرکوب میشود. رهبر معترضان مذهبی، یعنی آقای خمینی، پس از مدتی تبعید میشود. شاه دوباره تلاش میکند در راستای اندیشهی «تمدن بزرگ» وظایفی که طبق عقایدش خداوند و تاریخ بر عهدهاش نهادهاند را به سرانجام برساند. از اینرو هرگونه مخالفت توسط حزب توده، مجاهدین خلق، کمونیستها و دیگر گروههای سیاسی منتقد را توسط نیروهای نظامی خود ساکت میکند. او گمان میکرد این صداهای مخالف خاموش شده اما سخت در اشتباه بود. فعالیت جوانان مخالف زیرزمینی و رادیکالتر شد. شاه از قدرت نظامیاش چنان غره میشود که در سالهای پایانی حکومتش غربیها را تحقیر و گاهی تهدید میکند.
پانزده سال بعد از خرداد ۱۳۴۲ در بهمن ۱۳۵۷ حدود هفتاد سال پس از مشروطه، جوانان آن روز با همراهی نسل گذشتهشان انقلابی دیگر را رقم زد و بهپیروزی رساند. انقلابی که برخی معتقدند با خیانت عوامل ساواک و حمایت بیگانهها به ثمر نشست. آنچه از مطالعه و مشاهدهی رویدادهای سال ۱۳۵۷ بهدست میآید، این است که شهروندان گمان میکردند به آن مدینهی فاضلهای که سالها برایش جنگیده و تلاش کرده بودند، رسیدهاند. اما دیری نپایید که سرکوب شدید احزاب و گروههای مخالف آغاز شد. انقلابیون دیروز حالا محافظهکار شده بودند. درگیریهای خیابانی مسلحانه بین گروههای مخالف و دولت تازهکار انقلابیون مسلمان گویای وخیم و متشنجبودن اوضاع کشور در آن روزهاست. در همین روزهای سخت و پریشان است که صدام به ایران حمله میکند و جنگی هشت ساله و خونین بین دو کشور ایران و عراق آغاز میشود.
در این جنگ تعداد قابل توجهی از جوانان کشته میشوند. روزهای پس از انقلاب ۵۷ یکی از عجیب و شاید تلخترین دورانهای تاریخی ایران است. نسل جوان و مستعدی که قرار بود کشور را بسازند یا از ترس حکومت جدید سختگیر و خشن ایران میگریختند یا آنها که میماندند سرکوب و اعدام میشدند، آن بخشی که با حکومت همنظر بودند هم در جبههها کشته و مجروح و معلول شدند.
ده سال بعد از انقلاب ۵۷، اعدام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ گویی مهر «باطل شد»ی بود بر شناسنامهی جوانان نسلی که خواهان زندگیای آزاد و دیگرگونه بودند. در همان سال جنگ تمام میشود و یک سال بعد آقای خمینی از دنیا میرود. حکومت تصمیم میگیرد، بازسازیهای پس از جنگ را آغاز کند. دولت وقت به شهرها و روستاها میرود تا پروژهای را افتتاح کند یا پایانش را جشن بگیرد. نمایش سازندگی آغاز میشود. کمیتههای سپاه پاسداران که پس از پیروزی انقلاب شکل گرفته و در سرکوب معترضان نقشی بهسزا داشتند، تدریجا توسط دولت با نیروهای نظامی رسمی ادغام میشوند. هرچند هنوز اختناق بیداد میکند، روشنفکران در خفا کشته میشوند و معترضان زندانی، اما ایران پس از یک دهه تشنج و جنگ و ناآرامی اندکی روی آرامش میبیند.
یازده سال بعد از کشتار سال ۱۳۶۷، در تیر ۱۳۷۸ نسل جوان و دانشجویی که به خیابانها آمده بودند تا اعتراض و حقوق پایمال شدهشان را مطالبه کنند، توسط نیروهای حکومت بهشدت سرکوب شدند. این نسل سال ۵۷ را ندیده یا در آن دوران کودک بود، به همین دلیل خشونتهای حکومت روحانیون در آن دوران را بهیاد نمیآورد و گمان میکرد با رأیدادن به آقای خاتمی و تشکیل جنبش اصلاحات میتواند همهچیز را تغییر دهد، اما چنین نشد.
ده سال بعد نسل جدید همراه با نسل گذشته در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ برای گریختن از وضعیت نابسامان اقتصادی و اجتماعی کشور پای صندوق رأی میرود تا از ادامهی روند تخریب کشور جلوگیری کند. این نسل تصمیم گرفته بود بدون خشونت و با استفاده از ابزار و حقوق شهروندی به مطالباتش برسد، اما آنها نیز توسط حکومت و طبق برخی نظرات تحلیلگران با حمایت دولت روسیه سرکوب شدند.
هشت سال بعد از سال ۱۳۸۸، امروز دوباره مردم به خیابانها آمدهاند تا اعتراض کنند. اعتراضی که نمیدانیم سرانجامش چه خواهد شد. آیا به انقلابی دیگر ختم میشود؟ آیا سرکوب میشود؟ باید صبر کرد و دید.
نگاهی گذرا به صد و ده سال گذشتهی ایران به ما میگوید، تقریبا هر ده سال، خیزشهای مردمی شکل گرفته و سرکوب شده است. تقریبا تمام افراد این چند نسل بهنوعی طعم تلخ سرکوب را چشیدهاند. در نگاهی بدبینانه میشود اینگونه تصور کرد تکتک ایرانیان باید بفهمند اگر کوچکترین خواستهای داشته باشند همیشه نیروهای نظامی و انتظامی میآیند و آنها را با تمام قوا سرکوب میکنند. اما چه چیزی میتواند این دور باطل را تمام کند؟
نسلی که انقلاب ۵۷ را رقم زد میگوید: «ما میدانستیم شاه را نمیخواهیم، اما نمیدانستیم چه چیزی میخواهیم.» هرچند میدانستند چه میخواهند. شعارهایی مانند: «استقلال آزادی جمهوری اسلامی» گویای این است که آنها بهشکلی متحد تحت رهبری آقای خمینی، خواهان تشکیل جمهوری اسلامی بودند. پس چرا پس از حدود ۴۰ سال میگویند «نمیدانستیم چه چیز میخواهیم؟» شاید بهنوعی میخواهد اعتراف کند در اثر هیجان به خیابانها آمده و شعار داده است. عدهای دیگر میگویند: «آنها ما را فریب دادند.» از آنجایی که انسان آگاه را نمیشود فریب داد، اینگونه تصور میشود اکثر کسانی که در آن انقلاب شرکت کردند افرادی احساساتی بودند که تنها بر اساس تبلیغات رسانهها به خیابانها آمده بودند، بیآنکه کوچکترین اطلاعی از ایدهها و روش حکومتی آقای خمینی داشته باشند.
در پایان چند پرسش اساسی شکل میگیرد:
• اگر نسلی که انقلاب ۱۳۵۷ را رقم زد، هیجانزده عمل کرده است، ممکن نیست نسل کنونی هم هیجانزده عمل کند؟ آیا واقعا از اندیشههای رهبران گروههای مخالف جمهوری اسلامی آگاه است یا نه، همچون پدرانش فقط میخواهد با تغییر حکومت بهنوعی از فشارهای اقتصادی و اجتماعی رهایی یابد؟
• چه رابطهای بین این سرکوبهای ده سال یکبار وجود دارد؟ آیا میشود به این ایده بسنده کرد که نسلهای جدید خواستههایی جدید دارند و حکومتهای دیکتاتور آنان را سرکوب میکنند یا عوامل دیگری هم در این رخدادها دخالت داشتهاند؟
• حکومت پهلوی زمانی فروپاشید که شاه قدرتمندترین ارتش خاورمیانه را داشت و با غربیها شروع به مخالفت و درگیری کرد، آیا قدرت نظامی امروز سپاه و گفتارهای رهبر ایران که بهتازگی نشان از اعتمادبهنفس بالایی دارد، شبیه همان جملات محمدرضا شاه پهلوی در سالهای آخر حکومتش نیست؟ آیا این احتمال میرود که سپاه هم مانند ساواک عمل کند؟
• آیا نزدیک به یک دهه پس از خرداد ۱۳۸۸، نسلی جدید که برای مطالبهی حقوقش به خیابانها رفته، مانند نسلهای گذشته سرکوب و مأیوس خواهد شد یا نه، اینبار دقیقا میداند چه میخواهد و سرنوشتی دیگرگونه را برای خود و ایران رقم خواهد زد؟
اینها پرسشهایی است که اگر جامعهی ایرانی بتواند به آنها پاسخی دقیق بدهد، ممکن است معبری برای عبور از وضعیت موجود، گشوده شود.
در همین زمینه
ضمن سپاس از نویسنده ی محترم
با بخش عمده ای از مطالب فوق همدل هستم فقط توجه تان را به دو نکته جلب میکنم:
یکم، دست کم میتوان در خصوص زمینه های شکل گیری انقلاب 1357 عوامل اقتصادی را چندان پررنگ ندانست گرچه معضلی با عنوان حاشیه نشینی را در دهه چهل و پنجاه شمسی نمی توان منکر شد ولی به گواهی بیشتر آمارها و منابع پژوهشی در باب اقتصاد و وضعیت معیشتی مردم ایران در آن سالها به نظر میرسد سطحی از رفاه نسبی برای عمده مردم بویژه شهرنشینان وجود داشت. پس نمی توان به زعم دیدگاه نویسنده محترم عوامل اقتصادی را چندان در تحلیل بروز و ظهور انقلاب 57 بکار بست.
دوم، به نظر میرسد در بخشهایی از مقاله فوق نویسنده جانب تحلیل را رها کرده و به شکلی از ایده آلیسم شعارگونه فرو غلتیده است. در آنجا که بسترهای اجتماعی و اقتصادی جامعه ایرانی را در برآمدن حکومت پهلوی اول به کل نادیده گرفته و صرفا شاخص آزادی های سیاسی را در آن دوره در نظر میگیرد. در تحلیل رویدادهای تاریخی میبایست اساسا رویکردی زمینه گرا و تاریخی داشت و هر پدیده ای را در بستر مکانی و تاریخی خودش بررسی کرد. به تعبیر جواد طباطبایی: نمی توان با زبان جدید به سراغ سنت قدیم رفت و میباید تمام شرایط تاریخی، اجتماعی و حتی ژئوپولتیک ایران عصر پهلوی را لحاظ کرد.
باسپاس
کلو / 31 December 2017
نویسنده ی محترم تلاش کرده اند که با ذکر نمونههای تاریخی، از حرکتهای شورشی، جنبشی و انقلابی مردم ما الگویی ارائه کنند و در پایان بر پایه ی الگوی ارائه شده، پرسشهایی در باره ی جنبش اعتراضی اخیر مطرح کرده اند و نگران از این که نکند این جنبش هم به سرنوشت دیگر حرکتهای اجتماعی دچار شود. من فکر میکنم چارچوب الگویی که از طرف ایشان مطرح شده منطبق بر روند رویدادهای تاریخی کشور ماست و لازم است با کار بیشتر هر چه دقیق و دقیق تر شود. این که انگیزه و یا انگیزههای شورش ها، جنبشها و یا انقلابها از صدر مشروطییت تا به حال چه بوده است سر راست و ساده نیست و نمیتوان به راحتی این حرکتها را اقتصادی، سیاسی و یا اجتماعی خواند. عوامل درهم تنیدهای دست اندر کار بوده و هست که نمیتوان آنها را به اسانی مشخص ساخت. فشارهای حکومتی و اجتماعی آن چنان بوده و هست که مردم را به شورش، جنبش و یا انقلابهای جهشی، سریع و پیش بینی ناپذیر وامی دارد که معمولا با گرفتن امتیازاتی یا سرکوب حکومتی و یا هر دو به رکود و بی تحرکی میگراید. به باور من علت پا نگرفتن سازمانهای سیاسی و صنفی پایدار یکی از نتایج این وضعیت حرکتهای اجتماعی در کشور ماست.
Nima Azadi / 01 January 2018