روز یکشنبه بیستوسوم اکتبر، نصرتبیگم بوتو بانوی اول سابق و رهبر پیشین حزب مردم پاکستان، در سن هشتادودو سالگی درگذشت. نصرتبیگم، همسر ذوالفقارعلی بوتو[۱] و مادر بینظیر بوتو[۲] است. او نخستین زنی بود که در عرصه سیاسی کشور مردسالار پاکستان، نفوذ و قدرت چشمگیری به دست آورد و نام خود را به عنوان یکی از زنان مطرح آسیا در تاریخ ثبت کرد. “شفقت تنویر” از رهبران برجسته حزب مردم پاکستان در اعلامیهای، نصرت بوتو را بانویی برازنده، رهبری بزرگ و “مادر دموکراسی پاکستان” خواند.[۳]
از اصفهان تا کراچی
نصرت حریری اصفهانی، به سال ۱۹۲۹ میلادی در اصفهان ایران از خانوادهای که ریشه کردی نیز داشت، زاده شد.[۴] پدر وی تاجری ثروتمند بود که از سال ۱۹۴۷ به همراه خانواده برای تجارت به کراچی رفت و در آنجا اقامت گزید. دوسال پس از این مهاجرت، نصرت با ذوالفقارعلی بوتو که در دانشگاه برکلی تحصیل میکرد و در آن هنگام برای شرکت در مراسم عروسی خواهرش به کراچی آمده بود آشنا شد و علیرغم مخالفت دو خانواده، با وی ازدواج کرد.[۵] حاصل این وصلت چهار فرزند به نامهای بینظیر، مرتضی، صنم و شهنواز بود که به غیر از صنم، تمامی آنها چهرههای سیاسی بودند و پیش از خود وی به قتل رسیدند. جسد شهنواز بیستوهفت ساله، به سال ۱۹۸۵ در شهر نیس فرانسه یافت شد. علت مرگ مشکوک وی از سوی خانواده بوتو مسمومیت اعلام شد. دکتر مرتضی بوتو، آکادمیسین، استراتژیست و عضو پارلمان پاکستان، به سال ۱۹۹۶ در یورش پلیس کشته شد و بینظیر در یک بمبگذاری توسط طالبان در دسامبر سال ۲۰۰۷ به قتل رسید. صنم، تنها دختر باقیمانده از ازدواج نصرت و ذوالفقارعلی بوتو مقیم لندن بوده و تاکنون برای ورود به عرصه سیاسی علاقهای نشان نداده است.
زندگی سیاسی بانو نصرت بوتو
خانم نصرت بوتو از نوجوانی یک مبارز و فعال سیاسی بود. شاید نخستین رویارویی وی با نظام سنتی مذهبی به پیش از ازدواج او و زمانی بازمیگردد که در آزمون نهایی دانشگاه کمبریج در شعبه “صومعه مریم و عیسیٰ” کراچی پذیرفته شد، اما به آنجا نرفت زیرا پدربزرگش پوشیدن حجاب را برای این کار شرط نهاده بود. وی در مصاحبهای به سال ۱۹۷۵، این واقعه را شرح داده و گفته بود: “زنان در پاکستان به عنوان بخشی از اثاثیه منزل محسوب میشوند. ما انسانیم و میخواهیم صدایمان شنیده شود.”[۶] وی برای ازدواج با ذوالفقارعلی بوتو نیز رو در روی سنت ایستاد و علیرغم شیعه بودن دو خانواده، ایرادهای قومی و طبقاتی که به این ازدواج میگرفتند را نادیده گرفت. خانواده حریری، هرچند در نهایت این ازدواج را پذیرفتند، اصلیت “سند”ی خاندان بوتو و تعلق نداشتن ایشان را به طبقه تجار متمول، مانع این وصلت میدیدند.
نصرت بیگم بوتو فعالیت سیاسی را پس از ازدواج شروع کرد و تا زمان اعدام همسر، دوشادوش وی حرکت کرد. وی از سال ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۷ به عنوان بانوی اول پاکستان، رییسجمهور را در تمام سفرهای خارجی و میتینگهای سیاسی همراهی کرد و چهرهای از یک بانوی مدرن آسیایی به نمایش گذاشت.
پس از کودتای ژنرال ضیاءالحق و دستگیری ذوالفقارعلی بوتو، دولت نظامی دو راه پیش پای نصرت بوتو گذاشت: یک اینکه فرزندانش را بگیرد و به تبعید در خارج از کشور برود و دوم اینکه بماند و دور از سیاست زندگی کند. وی هیچکدام را نپذیرفت و شروع به تلاش برای آزادی همسرش و مبارزه با رژیم کودتا کرد. بانو نصرت با احیای مجدد حزب ضربه خورده مردم پاکستان (PPP)، چهرههای شاخص حزب را تحت رهبری خویش جمع کرد و حزب مذکور را از فروپاشی و انشعاب نجات داد. فعالیتهای وی موجب حصر این بانوی مبارز شد تا جایی که حتی پس از اعدام همسرش در سال ۱۹۷۹، به وی اجازه حضور در مراسم عزاداری داده نشد. نصرت بیگم پس از مرگ ذوالفقارعلی بوتو به مدت چهارسال رهبری حزب مردم را به دست گرفت و در سال ۱۹۸۲ پس از اینکه نخستین نشانههای بیماری سرطان در وی ظاهر شد، اجازه خروج از کشور را جهت درمان از دولت نظامی وقت دریافت کرد.
خانم نصرت بوتو پس از کنارهگیری از رهبری حزب مردم، این مقام را به دخترش بینظیر سپرد و این امر مقدمهای شد تا بینظیر که تحت نظارت چنین مادری رشد کرده بود، بعدها مقام نخستین رهبر زن یک کشور مسلمان را در تاریخ از آن خود سازد. سپردن این مقام به بینظیر، خود از تصمیمهای برجسته در آن دوران بود. زمانی که معمولاً فرزند پسر کاندیدای احراز چنین پستهایی میشد و بسیاری از بزرگان حزب، مرتضی بوتو را جانشین بعدی میشناختند، نصرت بوتو، با شهامتی که مختص او بود، دخترش را به جانشینی معرفی کرد و بر نظرش مبنی بر لیاقت زنان برای رهبری سیاسی پای فشرد. بینظیر بوتو در سال ۲۰۰۳ طی مصاحبهای اعلام کرد که فرهنگ مادر که ریشه در اصالت کردیاش داشت، عاملی برای تربیت وی و رسیدن به مقام نخست وزیری بینظیر بود.[۷]
از زندگی در تبعید تا مرگ
همانگونه که اشاره شد، خانم نصرت بوتو از سال ۱۹۸۲ برای معالجه بیماری سرطان از پاکستان خارج شد. روند بیماری او و اوضاع داخلی پاکستان که دائماً در حال تغییر بود، بخت حضور مجدد را در عرصه سیاسی پاکستان به وی نداد. در اواسط دهه نود میلادی، نخستین نشانههای بیماری آلزایمر نیز ظاهر شد و این بیماری پس از قتل پسرش دکتر مرتضی بوتو در سال ۱۹۹۶ شدت یافت. وی که شاهد مرگ همسر و دو پسرش (تا آن زمان) بود از حضور در عرصههای عمومی کناره جست و در روز بیستوسوم اکتبر سال جاری درگذشت. جسد وی برای دفن در کنار همسرش به مقبره خانوادگی در قریه خدابخش، واقع در ناحیه سند پاکستان فرستاده شد.
زنی ایرانیالاصل با ریشه کردی، نام خود را در تاریخ کشور نوپای پاکستان با تاریخ شصتوسه ساله و منطقه آسیا با تاریخی هزاران ساله جاودان کرد. با مرگ وی، پاکستان یکی از شاخصترین چهرههای سیاسی خود را که در پرتلاطمترین فصول تاریخ این کشور نقش آفرینی کرد از دست داد.
پانویسها:
[۱] ذوالفقارعلی بوتو (۱۹۲۸ تا ۱۹۷۹ میلادی) نهمین نخستوزیر و چهارمین رئیسجمهور پاکستان بود. وی حزب مردم پاکستان (PPP) را بنیان نهاد که از زمان تأسیس تا کنون بزرگترین و اثرگذارترین حزب در عرصه سیاسی پاکستان به شمار میآید. ذوالفقارعلی بوتو، دانشآموخته حقوق و علوم سیاسی دانشگاههای برکلی کالیفرنیا و آکسفورد انگلستان بود و از نظر سیاسی به نوعی سوسیالیسم وابستگی داشت. او به سال ۱۹۷۷ در کودتایی توسط ژنرال ضیاءالحق برکنار و دوسال بعد اعدام شد اما حزب و خانواده وی تا کنون قدرت برتر خویش را در صحنه سیاسی پاکستان حفظ کردند.
[۲] بینظیر بوتو (۱۹۵۳ تا ۲۰۰۷ میلادی)، دختر ذوالفقارعلی بوتو و نصرت بیگم بوتو، یازدهمین نخستوزیر پاکستان و نخستین زنی بود که بهعنوان رهبر بک کشور مسلمان انتخاب شد. وی در حالیکه پس از ۹ سال تبعید برای شرکت در انتخابات عمومی پاکستان به کشورش بازگشته بود، در ۲۷ دسامبر ۲۰۰۷ طی یک حادثه تروریستی در شهر راولپندی ایالت پنجاب پاکستان به قتل رسید. مسئولیت این ترور را طالبان پاکستان به عهده گرفتند.
[۳] نقل از آسوشیتدپرس پاکستان
[۴] نگاه کنید به این منبع
[۵] نگاه کنید به این منبع
[۶] منبع قبلی
[۷] نگاه کنید به این منبع
لازم است یادآوری کنیم که ایران در متون قدیمی یک امپراتوری بزرگ بود و سرزمینهای بسیاری از افغانستان، عراق و آزربایجان را شامل میشد. اما با ظهور مدرنیته و ناسیونالیسم و کشورهای جدید ایران به کشوری گفته میشد با جغرافیای مشخص. بخشی از کردها در امپراتوری ایران و بخشی در عثمانی بودند. با اینحال در قرن بیستم به دلایل زیادی از جمله دخالت انگلیس یکی از مللی بودند که بی کشور شدند. کرد هویت مستقل خود را دارد و بر استقلال زبانی فرهنگی و نژادی خود پافشاری کرده است. کرد میتواند ساکن ترکیه، سوریه، عراق یا ایران باشد ولی در هر حال کرد است نه ایرانی، ترکیهای، یا عراقی.
کاربر مهمان / 27 October 2011
روانش شاد و یادش گرامی باد.
ولی کامبیزخان! ایشان ایرانی الاصل نبودند، ایرانی تبار بودند. تهران ـ بابک
کاربر مهمان / 25 October 2011
چه نیاز هست که حرفهای بی معنی را هم دراینجا به نمایش بگذارید؟ این که می نویسد ایشان خودشان را کردتبار می دانستند نه ایرانی تبار، خودش هم نمیداند که چه میگوید. خانم بوتو در دیدارهایی که زمان شاه با ایرانیان داشتند همواره از ایرانی بودن خود و از دلبستگیشان به ایران سخن میگفتند، اکنون یکی آمده از فرصت سؤاستفاده میکند و یک حرف بی معنایی را می نویسد و شما هم آن را نمایش میدهید! کرد ایرانی تبار نیست پس چیست؟! ابراهیم از سنندج
کاربر مهمان / 27 October 2011
این بندگان خدا هم به سرنوشت خانواده نهرو در هند دچار شدند. با این فرق که در هند مردمسالاری برپا است ولی در پاکستان محمدعلی جناح مسلم این همه بدبختی و کودتا و استبداد و نا امنی! طالبان هم از تولیدات وصادرات پاکستانند که نه آبرویی برای پاکستان و نه حیثیتی برای اسلام گذاشتند. اگر این سرزمین جدا نمیشد …، ـ بهرام – نیشاپور
کاربر مهمان / 27 October 2011
پس ایشان خودشان را کردتبار می دانستند و نه ایرانی تبار. از دموکرات بودن خانواده شان (پدری) هم نشانه ای ذکر نشده است، بلکه بر عکس خیلی هم سخت گیر و سنتی و ضد زن بوده اند. هر چه بوده، همت خود این خانم بوده و همان تربیت و فرهنگ مادری کردتبار.
کاربر مهمان / 25 October 2011
کرد نه ایرانی اصل .
کاربر مهمان / 26 October 2011
هم میهن گرامی !
اگر کسانی بگویند که کردتبار یا گیلانی تبار، کرمانی تبار، یزدی تبار، سمنانی تبار، بوشهری تبار یا مازنی تبارند، آیا منظور و معنای سخنشان این است که ایرانی تبار نیستند؟! کردان ایرانی تبارند، همه کرها، چه در درون مرزهای«امرزوی» ایران «کنونی» زندگی کنند یا در بیرون آن. مریوان : جمشید
کاربر مهمان / 27 October 2011
با این ترتیبی که کاربر محترم روز پنجشنبه 8/5/90 پیام داده اند، هریک از کرمانی ها، شیرازی ها، تبریزیها، مازنی ها، سمنانی ها، لرها، سیستانی ها، عربها، ترکمنها، و….، درایران، همچنین همه مردم از قومهای گوناگون که در همه کشورها هستند می توانند ملت و کشور جداگانه ای داشته باشند و این رشته سردراز دارد و پایانی هم ندارد. هرچه بگویید، باز هم شماری مانند شما پیدا میشوند تا دلیلهای ویژه خود را دراین زمینه داشت باشند و چنین ادعاهایی بکنند.
برادر گرامی! مرز سیاسی که نژاد را دگرگون نمی کند. کرد در هرجا که باشد، شما چه بپذیرید چه نپذیرید از نژاد ایرانی است و آریایی تبار. واقعیت با ادعاها دگرگون نمی شود. می توان کشورهای جداگانه داشت ولی این تغییری در اصل نژاد نمی دهد. زبان یا گویش یا … کردی از زبانهای ایرانی است که ریشه در زبان پارسی میانه و دورتر بنیاد از زبان پارسی باستان دارد. شما چگونه میتوانید واقعیت های تاریخی را نادیده بگیرید؟ تهران ـ بابک
Anonymous / 30 October 2011
ملت در دانش سیاسی و از دیدگاه روابط بین الملل دارای تعریفی است. نمی توان تنها بر پایه نژاد و زبان بخشی از مردم یک کشور را ملت جداگانه ای خواند. در بلژیک سه پارلمان و سه زبان رسمی و مردمی از نژادهای گل، ژرمن و … دارند، ولی ملت بلژیک یکی است، چندتا ملت ندارند. در بعضی کشورهای دیگر ازجمله روسیه و کانادا نیز چنین است، همچنین در ایالات متحد امریکای شمالی که از قومهای گوناگون مهاجر و از کشورهای دیگر درآنجا گرد آمده اند، خودش 52 ایالت است با مجلسها و دولتها و قوانین متفاوت، ولی یک ملت بیشتر شمرده و خوانده نمیشوند.
اکنون در باره ایران برخی آدمها و جریانهای سیاسی برای سودجویی نابحق به تبلیغات نادرست و برخلاف واقعیت های تاریخی پرداخته اند و عده ای هم بدون این که بدانند موضوع چیست در دام آنها می افتند و حرفها و تبلیغات آنها را تکرار میکنند. آنهایی هم که باسیاستهای روس و انگلیس از ایران جدایشان کردند هم وضع خوبی ندارند. اگر پس از فروپاشی شوروی درایران سیاست خوب و درستی بود بسیاری از مردم ایرانی تبار سرزمینهای جداشده گرایش به اتحاد داشتند. ولی ….، افسوس. این سخن بماند برای جا و فرصتی دیگر.
همین پاکستانی ها هم قربانی همین گونه تبلیغ و رفتار هستند.
کردها مادتبار و از نژاد ایرانی هستند. هرگز هم جدای از نژاد آرین بشمار نمی آمدند. اگر برخی دلشان غیرازاین میخواهد، میتوانند هرچه بخواهند بگویند ولی نمیشود تاریخ و نژاد و هویت را دگرگون کرد.
اران در شمال ارس را هم از سالهای 1916 ـ 17 آذربایجان خواندند و میخوانند تا این سوی ارس را هم بگیرند، ولی واقعیت های تاریخی و نژاد که با این حرفها و رفتارها دگرگون نمیشود.
کردها را هیچ آدم دانش آموخته و آگاه به تاریخ غیرایرانی نخوانده است. در این روزگار است که سیاست های ضدایرانی ( بخوانید ضدبشری ) انگلیس و روس بار دیگر آتش به این خاندان انداخته و این وضع را ببار آورده است. زبان کردی زبانی ایرانی و از شاخه ها و دنباله های زبان پارسی پهلوی است.
اگر از مسائل و سیاست هایی ناخرسند هستید که حق دارید ( موضوع محدود به شما هم نیست ) نباید واکنش شما برپایه های غیر واقعی و غیر علمی باشدو خودزنی کنید. راه حل این مشکل اینی نیست که میفرمایید. تهران ـ بابک
کاربر مهمان / 30 October 2011