حسین نوش‌آذر – داستایوفسکی، یکی از مهم‌ترین نویسندگان روسیه و چه بسا از مهم‌ترین نویسندگان جهان است. او در آثارش پیچیدگی‌های روحی و ترس‌های شخصیت‌هایی را که از تناقضات درونی رنج می‌برند استادانه نشان می‌دهد.

داستایوفسکی با دقتی شگفت‌انگیز پرتگاه‌های روحی انسان را عیان می‌کند و مناسبات عرفی و نظام دادخواهی را به چالش می‌کشد. او نشان می‌دهد که گاهی انسان با وجود آنکه بی‌گناه است، برای رهایی یافتن از احساس گناه و عذاب وجدان تن به مجازات می‌دهد. نیچه اعتقاد داشت که داستایوفسکی تنها روانشناسی‌ست که می‌توان از او آموخت.
 

در مجموعه برنامه‌های ادبیات غرب در ۱۰ دقیقه که با هومر آغاز شد و با فیلیپ راث به پایان می‌رسد، امروز، در حد امکان و در این مجال بسیار مختصر می‌خواهیم به فیودور داستایوفسکی، نابغه ادبیات روس بپردازیم.
 

زندگی داستایوفسکی با فجایع شخصی درآمیخته است. شانزده ساله که بود مادرش درگذشت. به هجده سالگی که رسید، رعیت‌ها پدرش را آنقدر کتک زدند که مرد. در بیست و چهارسالگی با انتشار نخستین رمانش که در “قالب نامه” نوشته شده بود و “مردمان فقیر” نام داشت، ناگهان به شهرت رسید.
 

داستایوفسکی جوان اما فقط به این اکتفا نکرد که در داستان‌هایش از مردمان محروم و تهیدست‌ترین لایه اجتماعی در دوران حکومت تزارها در روسیه قهرمان بسازد. او به حلقه پتراشفسکی که گروهی از سوسیالیست‌های آرمانگرا بودند پیوست. هدف این گروه اصلاحات ارضی و برچیدن بساط ارباب و رعیتی در روسیه بود.
 

اما داستایوفسکی جوان و عقاید انقلابی و براندازانه‌اش را لو دادند. پس بازداشت، محاکمه و به مرگ محکوم شد. در سوم ژانویه سال ۱۸۵۰ نابغه روس می‌بایست به جوخه اعدام سپرده شود. او در آن روز در نامه‌ای به برادرش میخائیل نوشت:
 

نمایی از جنایت و مکافات به کارگردانی آندره‌آ برت. سونیا، زنی که به راسکلینکوف دل باخته، در پایان داستان به او که در اردوگاهی در سیبری‌ست و پیراهنی سفید به او پوشانده‌اند می‌گوید: آیا به رستاخیز و به خدا اعتقاد داری؟ راسکلینکوف می‌گوید اعتقاد دارم. آری به خدا اعتقاد دارم. اما جوری این سخن را به زبان می‌آورد که عین بی‌اعتقادی به خداوند است.

“امروز همه ما را به میدان سیوم‌ینه‌ور (Semjenower) بردند و حکم اعدام را قرائت کردند. صلیب را بوسیدیم، و به ما پیراهن سفید پوشاندند. در آن لحظه بود که متوجه شدم چقدر تو، برادر عزیزم را دوست می‌دارم. اینقدر وقت داشتم که بتوانم پلشژف و دوروف را که کنارم ایستاده بودند در آغوش بگیرم و با آنان وداع کنم. سرانجام طبل‌ها به صدا درآمدند، اما به جای آنکه ما را سینه دیوار بگذارند، حکم عفو اعلیحضرت تزار نیکلای را برای ما قرائت کردند …”
 

داستایوفسکی، نویسنده‌ای که با عمیق‌ترین پرتگاه‌های روحی انسان آشنایی دارد، از احساس خودش در میدان سیوم‌ینه‌ور حتی یک کلمه سخن نمی‌گوید. به عهده ماست که او را در آن لحظه با پیراهن سفید مجسم کنیم. در هر حال حکم اعدام به چهار سال زندان با اعمال شاقه در سیبری تخفیف یافت. در این دوران پرمشقت بود که بیماری صرع داستایوفسکی شدت پیدا کرد. در سال ۱۸۶۱ یعنی ۱۱ سال پس از عفو او بود که “خاطرات خانه اموات” را انتشار داد: گزارشی از زندان‌های سیبری که در همان حال مانند دیگر آثار داستایوفسکی از یک سویه تمثیلی نیز برخوردار است؛ تمثیلی از مرگ و رستاخیز که تصویر کاملی از روح انسان روس به‌دست می‌دهد. می‌گویند وقتی تزار این کتاب را خواند چند قطره اشک ریخت. نیکلای اول جای خود را به آلکساندر دوم داده بود. به تزار آلکساندر دوم لقب “رهایی‌بخش” داده بودند. پس تعجب ندارد که پس از خواندن “خانه اموات” قطره اشکی هم از چشمانش جاری شده باشد.
 

اریش هکل، مردگان. بر اساس “ابله” نوشته داستایوفسکی 

در سال ۱۹۸۱، منتقد سر‌شناس روس، آندره دوناتویچ سینیافسکی که در آن زمان در تبعید پاریس به‌سر می‌برد، درباره اهمیت “خاطرات خانه اموات” نوشت:
 

“برای ما روس‌ها، «خانه اموات» به این لحاظ اهمیت دارد که بیانگر عشق نویسنده به مردم تهیدست روسیه است. مردمانی که تا پیش ازین آن‌ها را به چشم برده می‌دیدند و تحقیرشان می‌کردند.”
“خانه اموات” با اقبال خوانندگان مواجه شد و به سرعت به فروش رسید. “جنایت و مکافات”، داستان یک دانشجوی فقیر است به نام راسکلینکوف که زن رباخواری را به همراه خواهرش به قتل می‌رساند، از عذاب وجدان رنج می‌برد، به قتل اعتراف می‌کند، و در اردوگاه کار اجباری سیبری سرانجام رستگار می‌شود. این داستان نه تنها با اقبال خوانندگان روس مواجه شد که حتی مرزهای روسیه را درنوردید و در اروپا نیز که آن زمان مهد فرهنگ و تمدن بود به یک حادثه ادبی بدل گشت. “ابله”، “قمارباز” و “جن‌زدگان” و “رؤیای مرد مضحک” اما ناموفق بودند. تورگنیف از آثار متأخر داستایوفسکی به عنوان “دل به هم‌زن”، “هذیان‌ها و یاوه‌گویی‌های یک ذهن بیمار” یاد کرده است.
 

“ابله”، “جن‌زدگان” و “رؤیاهای مرد مضحک” اما ساختاری بسیار پیچیده دارند. تار و پود این رمان‌ها را دسیسه و بحران‌های اجتماع و فضای شهر بزرگ تشکیل می‌دهند. پریشانی ذهنی شخصیت‌هایی که در موقعیت‌های بحرانی به‌سر می‌برند، در این سه رمان با دسیسه‌ها و بحران‌های اجتماعی و معماری شهر بزرگ درهم‌می‌آمیزد. رمان‌های متأخر داستایوفسکی بسیار پیچیده‌تر و نخبه‌پسندتر از نخستین آثار اوست. 
 

نمایی از برادران کارامازوف با بازی یول براینر

در هر حال داستایوفسکی که اکنون در اروپا نویسنده سرشناسی به‌شمار می‌آمد، در یکی از سفرهایش به بادن بادن (Baden Baden ) در آلمان با قمار و دنیای قماربازان آشنا شد. او که از نظر مالی همواره در مضیقه قرار داشت، به سودای به‌دست آوردن پول فراوان به قمار روی آورد. داستایوفسکی اما یک بازنده بود. “قمارباز” را در طی کمتر از یک ماه نوشت و منتشر کرد، فقط با این امید که بتواند بخشی از بدهی‌هایش را بپردازد.
 

داستایوفسکی “برادران کارامازوف”، پیچیده‌ترین و خوش‌ساخت‌ترین و آخرین اثر بزرگش را که منتشر کرد، توانست در آخر زندگانی بدهی‌هایش را بپردازد و مزه رفاه و آسایش را اندکی بچشد. یکی از مهم‌ترین مضامین “برادران کارامازوف” که فروید هم در مقاله‌ای بدان پرداخته، قتل پدر به دست پسر است. یکی از سه برادران کارامازوف، دیمیتری، که بدهکار است بر سر پول با پدرش درگیر می‌شود و وقتی که پدر به قتل می‌رسد، او را به قتل متهم و محاکمه و به سه سال زندان در سیبری محکوم می‌کنند. دیمیتری هم که مانند بسیاری از شخصیت‌های داستایوفسکی از احساس گناه رنج می‌برد، با وجود آنکه بی‌گناه است، این مجازات را به جان می‌خرد، با این امید که خداوند او را ببخشد و رستگار شود. احساس گناه و آرزوی رستگاری از مهم‌ترین مضامینی‌ست که بیش و کم در همه آثار داستایوفسکی تکرار می‌شود و مانند نخ تسبیح شخصیت‌های او را به هم پیوند می‌دهد. تحمل سخت‌ترین مجازات‌ها که از طریق حکومت اعمال می‌گردد، برای شخصیت‌های داستایوفسکی تنها راه رهایی یافتن از احساس گناه و عذاب وجدان است.
 

داستایوفسکی در سال ۱۸۸۰، پس از انتشار آخرین شاهکارش، برادران کارامازوف و پس از آنکه در مراسم رونمایی از تندیس پوشکین سخنانی درباره قدرت معنوی مردم ایراد کرد، درگذشت.
آثار داستایوفسکی توسط مترجمان توانا به فارسی ترجمه و بارها منتشر شده است.
 

در همین زمینه:

:: مجموعه برنامه‌های ادبیات غرب در ده دقیقه::