حسن روحانی رئیس جمهوری اسلامی ۸ آبان سال جاری با استناد به اصول هشتاد و هفتم و صد و سی و سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی، منصور غلامی را به سمت وزیر علوم، تحقیقات و فناوری منصوب کرد. یک روز قبل از این تاریخ منصور غلامی به عنوان دهمین گزینه رئیس جمهور اسلامی برای تصدی وزارت علوم از مجلس رأی اعتماد گرفته بود. غلامی در معرفی برنامههای خود برای وزارت علوم در جلسه علنی مجلس شورای اسلامی اعلام کرده بود که قصد دارد اسلامی کردن دانشگاهها را با سرعت به جریان بیندازد. «من یک دانشجو» در گفتوگو با زمانه معتقد است که با توجه به سابقه ریاست منصور غلامی در دانشگاه بوعلی همدان و تأیید او از سوی علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، مطمئناً نقش بسیار مخربتری در اسلامی کردن دانشگاهها حتی به نسبت وزرای قبلی ایفا خواهد کرد.
منصور غلامی که در آغاز انقلاب در جهاد سازندگی فعالیت میکرد، در رشته باغداری تحصیلات خود را به پایان رسانده و همواره در دانشگاه بوعلی همدان مشغول کار بوده است. سابقه او در دانشگاه بوعلی از جمله مانعتراشی برای تشکلهای صنفی دانشجویان، سختگیریهای حراست و کمیته انضباطی دانشگاه بوعلی به پوشش دانشجویان،احضار و توبیخ دانشجویان تحولخواه به کمیته انضباطی و تهیه فهرست نام آنان، تفتیشهای بیضابطه و فراقانونی در طول ریاست او بر دانشگاه بوعلی همدان این گمان را در میان دانشگاهیان به وجود آورده بود که ممکن است فضایی شبیه دانشگاه بوعلی بر دانشگاههای سراسر ایران حاکم شود.
“من یک دانشجو“، در پاسخ به ارزیابی دولت روحانی و طرح اسلامی سازی علوم انسانی در دانشگاهها میگوید: «طی یک فرایند خزنده و با چراغ خاموش، ارتجاعیترین بخشهای حوزه از جمله نهادهای وابسته به محمدتقی مصباح یزدی در حال تسخیر آرام بخش علوم انسانی در دانشگاه هستند. واگذاری اختیار دانشگاه علامه طباطبایی به عنوان قطب علوم انسانی به این نهادها خود روشنترین گواه در این زمینه است. »
به گفته “من یک دانشجو” برای یافتن ریشه هراس حکومت از علوم انسانی باید به تاریخ شکلگیری حوزه و دانشگاه نگریست. این گروه دانشجویی میگوید:
« تاسیس حوزه علمیه قم (۱۳۰۱) و دانشگاه تهران(۱۳۱۳) در یک دورۀ تاریخی روی داد. از همین روی برخلاف جهان اهل سنت (مانند مورد دانشگاه الازهر) که مدارس سنتی مذهبی به تدریج به نهادهایی جدید تبدیل شدند، در عالم تشیع به مرکزیت ایران این دو نهاد از همان آغاز در گسست و خصومت با هم شکل گرفتند. این واقعیت به تمرکز ارتجاع در حوزه و الحاد در دانشگاه منجر شد و پایهای برای پدیده “روشنفکری” و یا “نوگرایی” دینی در ایران شود که در غربت دانشگاه پرچم دین برافرازد. با توجه به این زمینه تاریخی، دانشگاه و موضوعات مرتبط با آن همواره مورد نفرت نهاد روحانیت شیعه بوده است.»
“من یک دانشجو” معتقد است ردیابی اظهارات خمینی در سالهای نخست پس از انقلاب در آشکار کردن رابطه روحانیت با داتشگاه بسیار راهگشاست. پدیده کودتای ضد دانشگاهی سال ۱۳۵۹ و تعطیل کردن دانشگاه و تصفیه و کشتار دانشگاهیان تنها در این امتداد قابل فهم است. اما جدا از نگرش به مساله از زاویه جامعهشناسی علم، اساس نگرش ایدئولوژیک حاکم بر رژیم جمهوری اسلامی با اساس تعریف علم در تضاد کامل است. اما در حیطۀ علوم تجربی و مهندسی میتوان از سر ناچاری و با رویکرد ابزاری محض حضور آنان را تحمل کرد هر چند بخشهای صریح حوزه و رژیم همواره همین دسته علوم را “ساختۀ کفار برای گمراهساختن مسلمانان” دانستهاند. اما عرصه علوم انسانی به خاطر ارتباطش با مفاهیم اجتماعی و سیاسی به هیچ وجه قابل مجامله نیست چرا که معتدلترین و دستسازترین خروجی آن نیز با ایدئولوژی یکسره خرافهمحور روحانیت حاکم در تضاد میافتد.
“من یک دانشجو” همچنین معتقد است طرح اسلامی سازی علوم انسانی در کوتاهمدت و میانمدت و تا زمانی که رژیم بر سر کار است، در این جهت تلاش میکند و با توجه به این که کلیه شئون دانشگاه از قبیل برنامهریزی و بودجهبندی و … را در دست دارد، در ضربهزدن به دانشگاه موفق خواهد بود.
پس از آغاز گفتوگو درباره اسلامی سازی علوم انسانی نگرانی علاوه بر نگرانی اساتید و متخصصان این حوزه، بسیاری از دانشجویان و فعالین دانشجویی نیز این اقدام را آسیبی به علوم انسانی میدانند. “من یک دانشجو” نیز معتقد است به جز اقلیتی از دانشجویان مزدور و وابسته که با سهمیههای خاص به دانشگاه راه مییابند، دانشجویان این طرح را امری منفی میدانند. اما با توجه به ایجاد سرکوب و اختناق مطلق در دانشگاه و تبدیل آن به پادگان، امکان ابراز نظر علنی و اعتراض در این زمینه را دارند.
در همین زمینه:
با سلام
خاطر نشان کردنی است که:
ناظم الاسلام کرمانی یکصد و دوازده سال پیش در کتاب “تاریخ بیداری ایرانیان” [ج اول ـ تشکیل انجمن مخفی ـ جلسه اول] می نویسد:
“در ایران کسی جرأ ت تأسیس مدرسه را ندارد. بعض از ملاها (همچون مصباح یزدی در یکصد و دوازده سال بعد) به عوام الناس مشتبه می کنند که مباشرین مکاتب و اجزای مدارس کافر و نجس اند. این فقها (همچون مصباح یزدی در یکصد و دوازده سال بعد) به مردم می گویند این مدارس اطفال مسلمانان را بی دین و خارج از مذهب می کنند.”
[تاریخ بیداری ایرانیان ـ ناظم الاسلام کرمانی ـ به اهتمام [دانشور مقتول در زندان جمهوری اسلامی ایران] شادروان علی اکبر سعیدی سیرجانی ـ ص 247]
بهرنگ / 21 November 2017
اولا دانشگاههای شیعی تحت عنوان دارالعلم صد سال قبل از نظامیه ها که اهل تسنن تاسیس کردند، بوجود آمد. ثانیا دانشگاه الازهر توسط حکومت شیعی فاطمیان تاسیس شد و از همین روی به نام مبارک حضرت زهرا علیها سلام مزین است. ثالثا در زمانی که اساسا دانشگاهی به مفهوم فعلی وجود نداشت همان دارالعلم ها و نظامیه ها (که در واقع اسلاف حوزه های علمیه کنونی بودند) در سرتا سر جهان اسلام هزاران دانشمند و فرهیخته تربیت کرد. رابعا حوزه علمیه قم در سال 1301 تاسیس نشد بلکه در همان قرون اولیه ورود اسلام توسط شیخ صدوق و پدر ایشان تاسیس گردید. علوم انسانی اسلامی از همان زمان وجود داشته در همان زمانی که اروپا و غرب در بربریت و توحش به سر می برد از همین حوزه ها صدها فیلسوف و محقق و متفکر بیرون آمد که امروزه مورخین برجسته غربی مانند جرج سارتون اعصار و قرون مختلف را به اسم آنها نامگذاری کرده اند. امثال ابن عربی و ابن رشد و … که اساسا معتقدند تفکر و اندیشه و فلسفه در غرب جدید و در دوران رنسانس از مکتب همین افراد بیرون آمد. آنهایی که جاهلانه در صدد هستند علوم انسانی اسلامی را نفی کنند بد نیست مقداری تاریخ بخوانند و از قضا از همان منابع غربی و امثال جرج سارتون و آدام متز و زیگرید هونکه و … استفاده کنند
امیر از تهران / 22 November 2017
کاش کتابی خلاصه ای نوشته میشود درباره ی عیب های نظام ولایت فقیه.ومردم دید جامع از عیب های نظام ولایت فقیه داشتند.این کتاب اینترنتی و چاپ میشد.این کتاب اینترنتی را بنویسید مردم دید جامع از عیب های این نظام داشته باشند.
امیرحسین دلسوز مردم / 22 November 2017