شهرنوش پارسی‌پور: گفتیم که گیل گمش به کوهستانی می‌رسد که انسان- عقرب‌ها نگهبان آن هستند. آنان گیل گمش را به جای می‌آورند. هنگامی که گیل گمش می‌گوید در جست‌وجوی اوتناپیشتیم خردمند است به او تذکر می‌دهند که این شخصیت در ماورای قلمرو مرگ زندگی می‌کند.

با این احوال عقرب‌ها به او اجازه عبور می‌دهند. در این‌باره بحث شد که با توجه به عقرب‌ها و منسوب بودن برج آبان به عقرب، آیا گیل گمش دایره آسمان را چرخ می‌زند؟ می‌دانیم که برحسب فن تنجیم در حالی که صورت‌های فلکی هر کدام نامی دارند، در عین حال به مناطق مختلف بدن نیز مربوط می‌شوند. سر در جای برج حمل قرار دارد و گردن در جای برج ثور. مالک دست‌ها برج دوقلوست و سینه ازآن برج سرطان. قلب مکان شیر است و معده مکان باکره یا سنبله. کلیه‌ها در خدمت ترازو یا مهر هستند و عقرب سلطان اندام باوری‌ست. آذر یا قوس از ران‌ها محافظت می‌کند و زانو در مالکیت برج دی یا جدی است. ساق پا متعلق به ماه بهمن یا دلو و کف پا در اختیار برج اسفند یا حوت است.

باید دانست که به همین ترتیب زمین‌های عالم میان صورت‌های فلکی بخش می‌شوند. مثلاً طالع شهر پاریس برج باکره است. اورشلیم نیز به باکره منسوب می‌شود. ایالت پارس در ایران از آن برج دلو یا بهمن است، و همین‌طور تمامی شهر‌ها و کشورهای جهان طالعی در میان صورت‌های فلکی دارند.

از این قرار هنگامی که گیل گمش از منطقه کوهستانی که به وسیله عقرب‌ها محافظت می‌شود رد می‌شود در حقیقت چند کار نمادین انجام می‌دهد. می‌توان گفت که یکی از رمزهای مربوط به این بخش جنگ گیل گمش است با نفس خویش، چون از کوهستان و سپس از غار تاریکی رد می‌شود که نماد جنسی دارند. غار همیشه با اندام زایشی زن قابل تطبیق است. از سوی دیگر می‌توان گفت که او دارد با گذر از این زهدان بسیار بزرگ بار دیگر متولد می‌شود. پس در گذار گیل گمش از کوهستان چندین رمز مختلف قابل بررسی‌ست.

گیل گمش، کشنده گاو آسمانی که نماد عصر مادر تباری‌ست، در عبور از کوهستان دارد رمزهای زنانگی هستی، همانند غار و تاریکی را تجربه می‌کند. این کار در زمانی رخ می‌دهد که او از نظر جنسی بر خویشتن خویش غلبه کرده است. اکنون دارای کف نفس است و از عقرب وجود خود عبور کرده است. اما در عین حال این کوهستان و این انسان عقرب‌ها باید بتوانند رمز بخشی از سرزمین‌های روی زمین باشند که منسوب به برج عقرب هستند. باید دانست که درک اساطیر و به طور کلی تمامی ادبیات قدیم بدون دانستن فن تنجیم عملاً غیر ممکن است. تمامیت فرهنگ انسان قدیم بر مبنای ستاره‌شناسی شکل گرفته است.
 

شهرنوش پارسی‌پور: گیل گمش، کشنده گاو آسمانی که نماد عصر مادر تباری‌ست، در عبور از کوهستان دارد رمزهای زنانگی هستی، همانند غار و تاریکی را تجربه می‌کند. این کار در زمانی رخ می‌دهد که او از نظر جنسی بر خویشتن خویش غلبه کرده است

به هر حال گیل گمش زمان درازی در تاریکی مطلق از غار عبور می‌کند. کم کم روزنه نوری به چشم او می‌خورد و با شادمانی به سوی این نور می‌رود. کم کم منظر باغی جواهرنشان فراروی او قرار می‌گیرد. درختان بی‌شماری سر به فلک کشیده‌اند و آفتاب می‌درخشد. گیل گمش به کنار دریا می‌رسد و یکی از در یاد ماندنی‌ترین شخصیت‌های این اسطوره را ملاقات می‌کند. سیدوری، زن ساقی، که در عین حال حجاب به سر دارد از مقابل او می‌گریزد و با این ترس، که این مرد، که پوست شیر به دور خود بسته است قصد تجاوز به او را دارد، در خانه خود را قفل می‌کند. گیل گمش به سوی خانه او رفته و می‌گوید اگر در را باز نکند آن را خواهد شکست. او بعد ماجراهایی را که بر سرش رفته است برای زن بازگو می‌کند، و به این ترتیب زن او را می‌شناسد.

در اینجا وسوسه می‌شوم که با توجه به نام سیدوری رابطه‌ای میان آن و مفهوم سدرةالمنتهی در ادبیات عرفانی ایرانی-اسلامی پیدا کنم. توجه کنیم که سیدوری در باغی به معنای مجازی جواهرنشان زندگی می‌کند. او شراب و آبجو می‌فروشد، و در عین حال زن پوشیده‌ای‌ست. حضوری به معنای کامل رمزی‌ست و تنها بودن او در این باغ و در کنار دریا بیشتر او را رمزی می‌کند. در مراجعه‌ای که به اینترنت داشتم تمامی توضیحات مربوط به سدرة‌المنتهی به زبان عربی‌ست. تنها اشاره کوچکی به زبان پارسی وجود دارد: بنا بر آن پیامبر در سوره نجم یک‌بار نام سدرةالمنتهی را آورده است. گفته می‌شود که در شب معراج پیامبر این سدرة المنتهی را دیده، و ظاهراً چیزی آن را پوشانده بوده است. اطلاع داریم که شیخ اشراق نیز از این سدرة‌المنتهی گفت‌وگو می‌کند. اما به هر حال این پوششی که سدرة‌المنتهی دارد ما را به یاد پوشش سیدوری ساقی در اسطوره گیل گمش می‌اندازد.

گیل گمش تمام زندگی‌اش را برای سیدوری واگو می‌کند، و اعلام می‌دارد که حاضر است باز سرگردان بشود و آنقدر بگردد تا اوتناپیشتیم را ببیند. سیدوری به گیل گمش می‌گوید هیچکس به جز شمش (خورشید) توان آن را ندارد که از این دریا عبور کند. هرگز هیچکس از آن عبور نکرده است. اما در این لحظه اورشانابی، قایقران اوتناپیشتیم در حال بریدن چوب در جنگل کاج است.

او در قایقش چیزهایی سنگی دارد. البته در داستان روشن نمی‌شود که این چیزهای سنگی چه هستند. سیدوری می‌گوید که گیل گمش می‌تواند به سراغ او رفته و از او بخواهد تا وی را به نزد اوتنااپیشتیم ببرد. گیل گمش سلاح خود را برداشته و به سراغ اورشانابی می‌رود. در آغاز با او برخورد کرده و او را می‌ترساند. اشیای سنگی را خرد می‌کند. دوباره میان اورشانابی و گیل گمش بحث درمی‌گیرد، و گیل گمش ماجراهای خود را واگو می‌کند و اینکه باید اوتناپیشتیم را ببیند. اورشانابی می‌گوید که گیل گمش با خورد کردن اشیای سنگی راه رفتن به سوی اوتناپیشتیم را بسته است. اینک باید برود و سیصد درخت را بریده و از آن‌ها تیرک‌های سه متری تراشیده‌ای بسازد، و آن‌ها را به هم بسته و برای اورشانابی به قایق بیاورد.

شهرنوش پارسی‌پور: پوششی که سدرة‌المنتهی، شخصیت رازآمیز در ادبیات عرفانی ایرانی – اسلامی دارد ما را به یاد پوشش سیدوری ساقی در اسطوره گیل گمش می‌اندازد.

گیل گمش تبر خود را برداشته و به جنگل می‌رود و درخت‌ها را می‌برد و تیرک‌های سه متری درست می‌کند. آن‌ها را دسته کرده و برای اورشانابی به قایق می‌آورد. آن‌ها سوار قایق شده و به راه می‌افتند. ۳۰ شبانه روز در راه هستند تا عاقبت به آب‌های کشنده می‌رسند. اورشانابی به گیل گمش می‌گوید مراقب باشد تا دست‌هایش با این آب‌ها تماس پیدا نکند و با هر چوب یک‌بار قایق را به جلو براند. چنین است که عاقبت به اوتناپیشتیم می‌رسند.

اوتناپیشتیم از او می‌پرسد چرا این همه زار و نزار است و چهره‌اش چرا تکیده است. گیل گمش دوباره شرح زندگی‌اش را بیان می‌کند و از سفر طولانی خود حرف می‌زند. اوتناپیشتیم که در جزیره دیلمون زندگی می‌کند نیز زندگی خود را برای گیل گمش شرح می‌دهد. ما شرح این داستان را در آخرین شماره گفتار درباره گیل گمش، یعنی شماره ۱۰ خواهیم شنید و خواهیم خواند. در اینجا تنها به این نکته اشاره می‌شود که محققان باور دارند که این جزیره دیلمون باید‌‌ همان جزیره بحرین باشد. شاید که چنین باشد، اما در چنین حالتی تکلیف کوهستان و باغ جواهر‌نشان چه می‌شود؟

گیل گمش از کوهستان بسیار بزرگی عبور کرده است. در جنوب ایران و عراق، یعنی راه‌هایی که می‌توان از آن سوار قایق شد و به بحرین رفت هیچ کوهستانی وجود ندارد. آیا من حق دارم با نظر محققان مخالفت کرده و بگویم که با توجه به کوهستان و غار و و باغ جواهرنشان باید این دریا در جای دیگری باشد. یعنی یا دریای خزر است و یا مدیترانه. البته در اینجا تکیه من تنها به خود اسطوره است. شاید محققان این کوهستان و غار را به صورت رمزی بررسی می‌کنند، که البته به طور قطع تمامی این مکان‌ها نمادهای رمزی هستند. اما می‌توان باور داشت که ما در اینحا با یک کوهستان واقعی نیز روبرو هستیم. پس باید باور کرد که دیلمون نمی‌تواند جزیره بحرین باشد.
 

در همین زمینه:

::گیل گمش به روایت و با تفسیرهای شهرنوش پارسی پور::