محمدرفیع محمودیان − آنچه سوسیال‌دموکرات‌ها و اساساً رادیکال‌های چپ به طور کلی از توجه بدان فرو مانده‌اند حوزه‌‌های اصلی تر و مهمتر زندگی روزمره هستند. توده‌های مردم روشنفکرانِ علاقه‌مند به گفت‌وگو و بحث یا سیاسی‌کاران شیفتۀ انتخابات و صندوق رأی نیستند. آنها در هر دو فرایند شرکت می‌جویند ولی نه شیفتگی خاصی بدان دارند و نه مهارت خاصی در ایفای نقش در آنها. حوزۀ فعالیت‌های اقتصادی نیز برای آنها بیشتر حوزۀ کسب درآمد برای پیشبرد زندگی است تا حوزۀ احساس شور و سرزندگی. 

موضوع این مقاله وضعیت چپ سوسیالیستی در جهان معاصر است. در آن به وضعیت بحرانی، تنگناهای نظری و دستاردهای چپ پرداخته می‌شود.
مقاله در چهار بخش نوشته شده است:
در بخش اول به بحران چپ پرداخته شد.
در بخش دوم موفقیت سوسیال‌دموکرات‌ها در طرح انگارۀ گسترۀ شکوفایی به صورت دستاورد مهم چپ در چند دهۀ اخیر بررسی می‌شود.
بخش سوم مقاله محدودیت نظری سوسیال‌دموکرات‌ها یا به طور کلی‌تر سوسیالیست‌ها و مارکسیست‌ها را مورد بحث قرار داد.
در این بخش، که بخش چهارم و پایانی مقاله است، راهکاری برای برون رفت از موقعیت بحرانی پیشنهاد می‌شود.

مهمتر از این حوزه‌ها حوزۀ کناکنش‌های روزمره است. در این حوزه زبان و کنش هدفمند برای رسیدن به تفاهم و هدف‌های زندگی مهم هستند ولی مهمتر از آن دو احساس و ایجاد شور (برای بودن با یکدیگر و پیشبرد زندگی) است. در خانه و مدرسه، سر کار، در جمع دوستان مهمترین مسئله احساس شور همبودگی، شور کنش جمعی، شور ابراز وجود و شور برخورداری از احترام است. شکی نیست که کار می‌کنیم تا درآمدی داشته باشیم، به مدرسه و دانشکاه می‌رویم تا درس بخوانیم و دانش لازم را بیاموزیم و همراه اعضای خانواده خود زندگی می‌کنیم تا بتوانیم زندگی زیستی خود را پیش بریم. ولی همۀ اینها مسائل بنیادین زندگی هستند و پرداختن بدانها هیچ شور و سرزندگی‌ای نزد کسی ایجاد نمی‌کنیم و اگر زندگی بدانها فرو کاسته شوند، تمام هستی بی معنا می‌شود. در کناکشهای روزمره ما بدنبال چیزی بیشتر از فراهم آوردن امکانات اولیۀ زندگی هستیم. ما در آن عرصه به دنبال شور همبودگی و کنش جمعی هستیم.

جنبۀ مهم کناکنش‌های روزمره، چه در عرصۀ گفت‌وگوهای روزمره و چه در عرصۀ کار جمعی و دیدارهای خصوصی، پویش کارناوالی کنش است. در کناکنش با یکدیگر انسانها به بازی و نمایش توجهی ویژه نشان می‌دهند و این جنبه‌ای کارناوالی به کناکنش‌ها می‌دهد. به وسیلۀ نشان دادن احترام متقابل، لطف و گفت‌وگو و حرکات دوستانه، افراد به کناکنش‌های روزمره خود معنا و ساختار می‌بخشند. آنها همچنین کوشش می‌کنند با بازیگوشی، شوخی، خنده و مهمتر از آن تبدیل کناکنش به صحنۀ نمایش زمینۀ را برای بازیگری و در نتیجه کنشگری همه فراهم آوردند. در مجموع، همین جنبه‌های کارناوالی کناکنش عاملی است که شور کنش و زندگی نزد انسانها می‌آفریند.

برای فرد، در حوزۀ کناکنش‌های روزمره، بیش از انجام کاری معین و رسیدن به تفاهم، نمایشِ خود یا ابراز وجود از اهمیت برخوردار است. هر کس به دنبال آن است که خود را آن گونه که می‌پسندد به نمایش بگذارد ولی همه نیز می‌دانند که فقط در صورتی می‌توانند نمایشی را پیش برند که با روی باز از نمایشِ خودِ دیگران استقبال کنند. این رابطۀ دو جانبه بنیاد دموکراسی نمایشی را رقم می‌زند.

به هر رو در حوزه‌های متعارف کناکنش دموکراسی خود به خود بر قرار نمی‌شود. برخی با استفاده از امکانات و مهارتِ خود به دیگران اجازه ابراز وجود نداده آنها را به تماشاچی نمایش خود فرو می‌کاهند. دموکراسی در صورتی به شکلی جدی برقرار می‌شود که همۀ افراد حاضر در کناکنش بتوانند نمایش دلبخواه خود را پیش برند و شور مشارکت در فرایند کناکنش را احساس کنند. برخورداری از امکانات و توانمندی‌های برابر به همه کمک می‌کند تا بتوانند برایر و همپا در فرایند نمایش شرکت جویند ولی مهمتر از هر چیز آن است که زمینه برای مشارکت آکنده از شور و شوق آنها فراهم باشد.

سوسیال‌دموکرات‌ها و دیگر گرایش‌های سوسیالیستی معمولاً این جنبه از دموکراسی را یکسره نادیده گرفته‌اند. با درکی غیر دموکرتیک و نخبه‌گرایانه به توده‌ها همچون شاگردان و تماشاچی‌های نمایش فعالین و رهبران خود نگریسته‌اند. به جای پیشبرد کارناوالی کارهای خود، آنها همواره به سازماندهی کارآ و در نتیجه بوروکراتیک افراد پرداخته‌اند. آنها حتی به کار، خانواده، مدرسه و تفریح انسانها را نیز همچون حوزه‌های انجام دقیق، هدفمند و مؤثر وظایفی معین نگریسته‌اند. به همین خاطر سیاست‌های آنها بیشتر معطوف به سارماندهی هر چه بوروکراتیک‌تر این عرصه‌های زندگی بوده است. دموکراسی و سوسیالیسم برای آنها فاقد ارتباط با مشارکت کارگران، شاگردان مدرسه و فرزندان خانواده در فرایند کناکنش و نمایشی است که روزانه در کارخانه، مدرسه و خانه به پیش برده می‌شود. آنها به جای آنکه عرصه‌های زندگی را هر چه بیشتر به صحنه‌های نمایش و گسترۀ وفوران سرزندگی توده‌ها تبدیل کنند آن عرصه‌ها را بوروکراتیک و تهی از صحنه‌های نمایشی ساخته‌اند.

جمع‌بندی

 سوسیالیست‌ها و مارکسیست‌ها هنوز وفادار به الگوی فکری (یا پارادیم) سوسیالیسمِ کار، کارخانه و مبارزۀ طبقاتی‌ باقی مانده‌اند. تا حد زیادی به این دلیل، در وضعیتی بحرانی قرار دارند. آرمان‌هایشان بی اعتبار، ارزشهای مورد باورشان کم ارزش و جایگاهشان در جامعه تضعیف شده است، ولی کمتر دست به کاری برای نجات خود از گرفتاری می‌زنند.

سوسیال‌دموکرات‌ها با باور به انگارۀ گسترۀ شکوفایی و تلاش در جهت ایجاد آن تا حدی الگو را کنار گذاشته طرح و بدیلی نو در انداخته‌اند. آنها بیش از آنکه دلبستۀ سقوط سرمایه‌داری و استقرار نظمی نو باشند بدنبال تبدیل جامعه به گسترۀ شکوفایی هستند. یک انتقاد جدی به سوسیال دمکرات‌ها همین عدم رادیکالیسم و عدم دلبستگی به پروژۀ نابودی سرمایه‌داری بوده است. سوسیال‌دموکرات‌ها در زمینۀ ایجاد گسترۀ شکوفایی دستاوردهایی داشته‌اند ولی به هیچ وجه نتوانسته‌اند کارکرد سرمایه‌داری را محدود سازند یا از اقتدار و آن بکاهند. گسترۀ شکوفایی مورد نظر آنها گاه بیشتر به واحه‌های در صحرای استثمار، ازخودبیگانگی و مصرف‌زدگی شباهت دارد تا جهانی آرمانی. ولی آنچه سوسیال دموکرات‌ها را در جبهۀ چپ‌ها از دیگران متمایز می‌سازد موفقیتی است که در سۀ زمینۀ جذب افکار عمومی، طرح انگارۀ گسترۀ شکوفایی و متحقق ساختن (نسبی) آرمان‌های خود به دست آروده‌اند. در مقایسه، دیگر چپ‌ها از انتقاد رادیکال نظام سرمایه‌داری فراتر نرفته‌اند و هیچ بررسی جدی از وضعیت خود و بدیلی در مقابل نظم موجود ارائه نداده‌اند.

با این حال انگارۀ گسترۀ شکوفایی سوسیال‌دموکراسی تا حد زیادی دارای همان محدودیت‌های کلی درک چپ‌ها و مارکسیست‌ها از جامعه و جهان است. آنها هیچ مشخص نمی‌سازند که چگونه می‌توان در گسترۀ شکوفایی سرزندگی انسانها را تضمین کرد. آنها اساساً برای سرزندگی اهمیتی خاص قائل نبوده بر آن باورند که دولت و نهادهای سیاسی می‌توانند بدون هیچ مشکل خاصی گسترۀ شکوفایی را در جامعه مستقر کنند. ولی آنها حتی در این رابطه مشخص نمی‌سازند چه حوزه‌ای مهمترین عرصۀ شکوفایی انسانها است و باید در درجۀ اول برای استقرار آن کوشید. گاه به نظر می‌رسد تمامی حوزه‌های زندگی دارای اهمیتی یکسان برای آنها هستند و مهمترین مسئله برای آنها بهتر ساختن شرایط کلی زندگی است. سوسیال‌دموکرات‌ها حتی در مورد عرصه‌ای که به خاطر توجه بدان به شهرت و اعتبار رسیده‌اند یعنی دموکراسی نیز بدیلی در مقابل تنها الگوی موجود آن، دموکراسی لیبرال، ارائه نداده‌اند. آنها فقط به درکی کم و بیش رادیکال از این الگوی دموکراسی بسنده کرده‌اند.

مشکل اصلی سوسیال‌دموکراسی و به طور کلی چپ‌ها آن است که به بنیادی‌ترین عرصۀ زندگی انسان‌ها، عرصۀ کناکنش‌های روزمره، توجهی ندارند. سرزندگی انسان ریشه از فرایند نمایشی و کارناوالی کناکنش‌های روزمره می‌گیرد. هر چه انسان فعالتر در این کناکنش‌ها شرکت جوید به همان اندازه پرشورتر کنش‌ها و زندگی خود را پیش می‌برد

دموکراسی اینجا دارای نقشی مهم است. در بسیاری از کناکنش‌های مرتبط با کار و مدرسه، امور خانوادگی و روابط اجتماعی افراد معینی به اتکای قدرت و امکانات خود تصمیم‌هایی می‌گیرند که دیگران را به تماشاچی محض نمایش خود فرو می‌کاهند. راهکار مبارزه با چنین لختی و ایستایی استقرار دموکراسی نمایشی است. در رابطه‌ها امکانات باید بازتوزیع شوند، هنجارهای کناکنش مورد بازاندیشی و بازسازی قرار گیرند و زمینۀ حضور سرزندۀ همه در فرایند کناکنش فراهم آید. مشکل سوسیالیست‌ها این است که به این شور (یا شکل از سرزندگی)، به این حوزه از زندگی و این الگوی دموکراسی کمتر توجه نشان داده‌اند.

پایان

بخش‌های‌پیشین:

چپ دربحران

موفقیت چپ: گسترۀ شکوفایی

محدودیت نظری: درک محدود از سرزندگی، شکوفایی و دموکراسی

مقاله‌های مرتبط در “اندیشه زمانه”:

مسئله‌ی چپ در ایران و جهان − گفت‌وگو با شیدان وثیق

عبدی کلانتری: میرشمس‌الدین ادیب‌سلطانی و مسئلۀ چپ