شناسایی کشف علل و عواملی که منجر به سرکوب خونین و بازتولید مناسبات تمامیت‌خواهانه در قالب استبداد دینی در آغاز دهه شصت شد، مسئله‌ای مهم در تکوین دموکراسی پایدار در ایران است. تاکنون مباحث مختلفی در خصوص این اتفاق نامیمون ارائه شده است ولی به نظر می‌رسد هنوز عمق و کنه حاکمیت تک‌صدایی خط امام که با انکار سویه ضد استبدادی و آزادی‌خواهانه انقلاب اسلامی همراه بود، از دیدگاهی مستند، همه‌جانبه و بی‌طرف واکاوی نشده است و هنوز نیاز به تحقیقات و بررسی دارد.

البته این رویداد را به مثابه هر پدیده سیاسی و اجتماعی دیگر نمی‌توان به صورت تک‌عاملی تبیین کرد. قطعاً مولفه‌ها و عناصر گوناگونی در وقوع آن نقش داشتند، ولی در این میان عامل اصلی از اهمیت مضاعفی برخوردار است.

انحصارطلبی سیاسی از دل رویکرد مطلق‌انگارانه‌ای که انقلاب و اسلام را تنها در خود مشاهده می‌کرد و دیگر گرایش‌ها را در مسیر باطل می‌انگاشت، مناسبات بیمارگونه‌ای را پایه گذارد که از آستانه انتخابات مجلس اول تاکنون مرتب شمشیر حذف و طرد بی امان را بر سر بخشی از کارگزاران نظام سیاسی و همراهان انقلاب فرود آورده است. از این‌رو می‌بینیم که سر هر بزنگاه سیاسی پس از حذف جریان رقیب، شکاف و دودستگی بین موتلفان سابق پدید می‌آید. در اصل حزب جمهوری اسلامی با هدف ظاهری نهادینه کردن و تضمین انقلاب ارثیه شوم تصفیه کارگزاران حکومتی، تنگ کردن مجاری مشارکت سیاسی و کاستن از دامنه خودی‌ها را به جای گذاشت که هنوز جاری و ساری است.

خودمحوری و تمامیت‌خواهی جریان موسوم به خط امام در کنار خصلت توتالیتر و اقتدارگرای آیت‌الله خمینی عامل اصلی انحراف انقلاب از مسیر آزادی شد. قطعاً روش‌ها و تاکتیک‌های غلط برخی از رانده‌شدگان نیز در این سیر رو به تباهی موثر بود. بخصوص اقدامات برخی از گروه‌های چپ کمونیستی و یک‌سری از احزاب سیاسی قومیتی در دامن زدن به ناامنی و بی‌ثباتی در کردستان، مازندران، بندر ترکمن و خوزستان، نیاز به برخورد تند و اولویت یافتن مسائل امنیتی را برجسته ساخت. همچنین پاره‌ای از محذوفین با طرح دموکراسی انقلابی، رد حکومت «مردم بر مردم» به دلیل ماهیت بورژوازی، غرب‌ستیزی و ضرورت اتحاد ضد امپریالیستی عملاً حقوق بنیادین و آزادی‌های اساسی گروه‌ها و اقشار مختلف مردم در چارچوب اعلامیه جهانی حقوق بشر را نفی کردند. همچنین بعضی از نظرات و دیدگاه‌ها پیرامون نابودسازی جریانات لیبرال به عنوان عوامل سرمایه‌داری، خواسته یا ناخواسته ایدئولوژی سرکوب را فربه ساخت. بررسی مواضع آنها و بخصوص مناسبات درون‌گروهی‌شان این احتمال را تقویت می‌سازد که چه بسا اگر آنان نیز بر مسند قدرت قرار می‌گرفتند معامله مشابهی را با جریان‌های رقیب و مخالف می‌کردند، اما دست قضاوت تاریخ تنها بر شانه کسانی قرار می‌گیرد که بر مسند قدرت تکیه زدند و جریان امور را هدایت کردند، لذا در تحلیل آخر، گمانه‌زنی پیرامون احتمالاتی که می‌توانستند رخ بدهند، در قضاوت تاریخی جایی ندارد.

در بررسی تاریخ سالیان نخست جمهوری اسلامی، روز شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۵۸ روز مهمی است. در این روز مقاله‌ای با اسم مستعار ع. مهزیار تحت عنوان «رجعت بسوی فطرت الهی انسان» در روزنامه جمهوری اسلامی منتشر شد که برای مدتی فضای سیاسی را در آستانه چند هفته مانده به انتخابات اولین دوره مجلس متشنج ساخت. محتوی این مقاله در تمامی بحران‌های بعدی از ناحیه جناح خط امام مورد استفاده قرار گرفت. همچنین محورهای اصلی این مطلب در سخنان و پیام‌های آیت‌الله خمینی در مقاطع بعدی تکرار شد و مبنای موضع‌گیری‌های تند وی علیه سازمان مجاهدین خلق و نیروهای موسوم به لیبرال واقع شد. در واقع می‌توان این مقاله را نقشه راه سرکوب و یکدست‌سازی حاکمیت دانست. از این‌رو مستقل از عملکرد گروه‌های محذوف، سیاست تصفیه انقلاب از جریانات ناخالص مذهبی و بیگانگان غیر مذهبی بر مبنای رهنمود رهبر انقلاب از اواخر سال ۱۳۵۸ در حزب جمهوری اسلامی در دستور کار قرار گرفت. دستیابی به مراکز اصلی قدرت، بهره‌برداری از کاریزمای آیت‌الله خمینی، کنترل نهادهای اطلاعاتی، قضایی، انتظامی و نظامی و صدا و سیما و همچنین استفاده از توده‌های ناآگاه که در آن دوران بخش غالب جمعیت ایران را تشکیل می‌دادند، باعث موفقیت در اجرای پروژه مد نظر شد.

این رویداد دیدگاهی را تقویت می‌سازد که خشونت‌های اول انقلاب را نمی‌توان به ذات انقلابی‌گری تنزل داد.

از خلال سمت‌گیری‌ها، مطالب نوشتاری و سخنرانی‌ها می‌توان انگیزه طراحان این پروژه را در دو دسته کلی تحلیل کرد. نخست اشتهای سیری‌ناپذیر برای کسب قدرت از سوی کسانی که پس از سیاست‌های نوسازی دربار قاجار موقعیت سیاسی و اجتماعی خود را رو به زوال می‌دیدند. برخی از سنت‌گرایان فرصتی طلایی را پیش روی خود می‌دیدند که نه تنها خطر حذف را کنار زده‌اند بلکه در آستانه فتح کشور قرار گرفته‌اند. بخشی از روحانیت و بازار در سودای انتقام از مشروطه و تسویه‌حساب با روشنفکران بودند. در این میان گروهی نیز چشم به منافع قدرت دوخته بودند.

طیف دیگری نیز بودند که انحصار در رویت حقیقت آنان را به جایی رساند که غیر از آیت‌الله خمینی و مدافعان فصل‌الخطابی وی بقیه را گمراه و کافر بیانگارند. آنان می‌پنداشتند که دست یافتن به اسلام ناب و بینش خالصی که آمیزش یا هیج مکتب غربی و شرقی نداشته باشد، کلید رستگاری است. از این‌رو آیت‌الله خمینی را ابراهیم عصر و احیاکننده چشمه زلال وحی تلقی می‌کردند و در او سیمای رهبر امت موعود دکتر شریعتی را می‌دیدند که با پیروی از او می‌شود ملت و میهن را به ساحل نجات رساند و فصلی نوین و مشخون از روشنایی و نیکی را در تاریخ رقم زد. این دسته نه سودای قدرت داشتند و نه حرص ثروت داشتند. مطلق‌انگاری و نگاه ایدئولوژیک به اسلام و حکمرانی آنان را به راه ناصواب کشاند. بازگشت به خویشتن، نفی مدرنیته غرب و شرق‌گرایی در آن دوران هم پارادایم جهانی بود و هم ملکه ذهنی بسیاری از روشنفکران وطنی را تشکیل می‌داد.

حال با این مقدمه مروری بر سیر حوادث خواهیم داشت. فرازهایی از یادداشت «رجعت بسوی فطرت الهی انسان» به شرح زیر است: «انقلاب اگر چه با مواضع شگفت‌انگیزی روبروست- که با حمایت مرئی یا نامرئی ابر قدرت‌ها بر سر راه آن سبز می‌شود- ولی از همه شگفت‌انگیز تر، مقاومت انقلابی توده‌هایی است که بار دیگر رو به سوی خدا کرده و خدا را آهنگ کرده‌اند…، این واقعیتی است که تمام مستکبران جهان را بر آن داشته که هریک بنحوی سعی در تخریب مواضع اصولی این انقلاب و نفوذ در نیروهای آن نموده و بدینوسیله حرکت شتابنده ان علیه منافع خود در سطح منطقه و جهان بکاهند. و در این رابطه است که هریک از ابر قدرت‌ها سعی در کشف و شناخت سر پلی در میان توده‌ها برای نفوذ فراگیرنده خود درمیان آنها دارند. نیروهایی که از نظر اصولی به سازش و تفاهم با یکی از این دو ابر قدرت معتقدند، در این مرحله تاریخی، بعنوان آخرین برگ برنده مورد تمسک قدرت‌های سلطه جو قرار می‌گیرند. نیروهای سازش‌طلب اگر چه ممکن است در حرکت خود بحدی صداقت و مبارزه و مقاومت نیز رسیده باشند ولی بخاطر عدم شناخت صحیح از ماهیت انقلابی اسلام که در یک کلمه نفی همه قدرت‌های غیر الهی و حرکت در جهت الله است، از نظر دید مکتبی، سیاسی و اجتماعی به ضعف رقت‌انگیزی دچار شده‌اند که آن‌ها را به سازش و تفاهم در مقابل قدرت‌های شیطانی وا می‌دارد.»(۱)

او در ادامه می‌نویسد: «طبیعی است اگر معتقد باشیم که هریک از نیروهایی سازشکار و سازش‌پذیر که با یکی از ابرقدرت‌ها در پی تفاهم و تصالحند، گذشته از اینکه نمی‌توانند در خط سرخ تشیع علوی و اسلام راستین حرکت کنند، بلکه بطور ناخودآگاه گاهی در صف مقابل آن نیز قرار می‌گیرند. و خط امام بدینگونه است که از سایر خطوط متمایز و جدا می‌گردد.»[۱]

خط امام اگرچه یک اصطلاح جدید در فرهنگ سیاسی است، ولی ریشه‌ای به قدمت «وحی» در تاریخ انسان دارد و آن خط حرکت توحیدی همه نیروهای خدایی است که در یک لحظه به تمام نیروهای شیطانی زمانه خود «نه» گفته‌اند.

با این مقدمه نتیجه‌گیری زیر حاصل می‌شود: «در انقلاب اسلامی ایران که با شعار “نه شرقی، نه غربی، حکومت اسلامی” علیه همه قدرت‌های مستکبر حرکت تاریخ‌ساز خود را شروع کرد دقیقاً همین ویژگی کفرستیزی آن است که بدان خصوصیت برتری می‌دهند وگرنه در سده‌های اخیر، جهان شاهد انقلاب‌های متعددی بوده ولی هیچکدام از آن‌ها انقلاب اسلامی نبوده‌اند، خط تفاهم با غرب … بازرگان‌ها، میناچی‌ها و انتظام‌ها و … نیز به دلیلی عدم شناخت ابعاد و برنامه این انقلاب و عدم درک صحیح اسلامی از مسائل سیاسی است که تصور می‌کنند می‌تواند در ایران انقلاب اسلامی جریان داشته باشد در حالی‌که این انقلاب اساساً با کفر حاکم آمریکا در ستیز قرار نگیرند کما این‌که خط تفاهم با شرق … رجوی‌ها، موسی خیابانی‌ها، … و نیز به دلیل عدم شناخت هویت اسلامی این انقلاب و دقیقاً عدم درک اسلامی مسائل سیاسی است که رابطه با شرق را یک ضرروت شناخته و بدینگونه به دامن کفر حاکم بر شرق می‌غلطند و در اینجاست که این هر دو خط که از خط اسلام و خط امام و خط حرکت الهی انسان فاصله می‌گیرند- در نهایت به یک نتیجه همانند منتهی می‌شوند، و آن تثبیت کفر- یا شرقی یا غربی – و جلوگیری از سقوط بت‌های شرق و غرب است.

و گرنه از دیدگاه فلسفه سیاسی اسلامی چه فرقی است بین تفاهم‌جویی و سازش‌پذیری و احیاناً هم‌آوایی و هم‌سازگاری با کفر حاکم بر غرب و کفر حاکم بر شرق؟ کفر کفر است، بیگانه، بیگانه است و ارتباط، ارتباط است، خط تفاهم با غرب، ادامه جریانی است، حرکتی که در زمان مصدق انجام شده بود را از توده مردم جدا کرد و آن را در حصار سیاست‌بازان غرب‌زده محصور نمود و خط تفاهم با شرق ادامه جریانی است که در مقابل مصدق جبهه گرفت و زیر پایش را در کارخانه‌ها، دانشگاه‌ها و خلاصه در هر جا که می‌توانست خالی کرد (حزب توده و چپی‌های انگلیسی و روسی زمان مصدق را می‌گوییم) منتها به‌خاطر قوتی که ایدئولوژی اسلام در زمانه ما پیدا کرده است آن دو جریان هم اکنون با شعارهای اسلامی به حرکت خود ادامه می‌دهند.

این یکی با دیپلمات‌های آمریکایی لاس می‌زند آن یکی با دیپلمات‌های روسی. … این است که هر دو خط احترام یکدیگر را دارند و به هم زیاد نمی‌پرند و هر دو خط به عنوان کوبیدن ارتجاع سعی در کوبیدن هرکسی دارند که می‌گوید: نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی، خط اول با حسن نزیه‌ها و متین دفتری‌ها و .. هم صدا می‌شود و خط دوم با چریک فدایی‌ها و حزب دموکرات کردستان … و یادمان نرود که این دو خط پس از پیروزی انقلاب اسلامی بر مزار مصدق یکدیگر را صمیمانه ملاقات کردند.»[همان]

در نهایت به نیروهای اصیل اسلامی نصیحت می‌کند که به مبارزه خود ادامه دهند اگر چه مسیر آن‌ها با خون، باروت، تهمت و افترا پوشیده شده است.

بدیهی است وقتی نیروهای مذهبی دیگر هرکدام در مسیر کفر تفسیر می‌شوند و در عمل به وابستگی به بیگانگان متهم می‌شوند دیگر جایی برای تحمل و تعامل با آن‌ها باقی نمی‌ماند. البته علی‌رغم ادعای اسلام‌مداری ناب نویسنده، کاملاً جای پای اندیشه تضاد و دیالکتیک گفتمان کمونیستی در آن پیدا است و همچنین در خصوص ۲۸ مرداد تاریخ را تحریف می‌کند و ذکری از عملکرد برخی از روحانیون و متحدان بازاری آن‌ها در حمایت از شاه به میان نمی‌آورد. همچنین کتمان می‌کند که شعبان بی‌مخ‌ها در چه محیط‌هایی پرورش یافتند و فضل‌الله زاهدی تاجبخش در پناه سیدمحمود کاشانی به آماده‌سازی مقدمات برای کودتا پرداخت.

همچنین این یادداشت در زمانی نگاشته می‌شود که حزب جمهوری اسلامی و حزب توده کاندیدای مشترک در انتخابات اولین دوره ریاست جمهوری داشتند!

روزنامه جمهوری اسلامی در فردای انتشار مقاله مدعی می‌شود که عده‌ای از طریق تلفن هیئت تحریریه این روزنامه را تحت شدیدترین حملات و دشنام و ناسزا قرار داده‌اند و به چاپ تفسیر سیاسی «رجعت بسوی فطرت الهی انسان» اعتراض داشته‌اند و در چندین مورد هیئت تحریریه را به حمله مسلحانه و بمبگذاری و ترور تهدید کرده‌اند. همچنین شب گذشته حدود سی الی ۴۰ نفر که خود را طرفدار سازمان مجاهدین خلق می‌نامیدند، به دفتر روزنامه یورش آورده و سرانجام سه نفر از آنان وارد هیئت تحریریه شده‌اند و گفته‌اند بعد از این با مشت و گلوله جواب شما را می‌دهیم. این ادعاها از سوی سازمان مجاهدین خلق تکذیب شد.

ولی چاپ مجدد این مطلب در روزهای بعد همراه با واکنش مخالفین و از جمله جوابیه مهندس بازرگان نشان داد که این یادداشت یک مطلب عادی نبود، بلکه گردانندگان روزنامه یک برنامه و هدف مشخصی را دنبال می‌کردند. مجاهدین خلق تجمعات پیاپی علیه این مقاله به راه انداختند و بیانیه‌هایی نیز از سوی این سازمان و انجمن‌های دانشجویی مسلمان همسو منتشر شد. مسئولین روزنامه نیز با تاکید مجدد بر مواضع‌شان آن‌ها را دعوت به پاسخگویی کردند و همچنین هدف از انتشار مجدد مطلب را دادن فرصت داوری به مردم ایران اعلام و اظهار می‌کنند: «امیدواریم که خون ما نیز در راه تحقق نظام جمهوری اسلامی با شعار، نه شرقی، نه غربی بوسیله کسانی که می‌خواهند هویت انقلاب را به نفع یکی از ابر قدرت‌ها مسخ کنند، بریزد. لازم بذکر است که ما تاکنون توسط گروه‌های وابسته به غرب نیز تهدید شده‌ایم ولی هیچیک از این تهدیدها نتوانسته است ما را از خط سرخ تشیع علوی یعنی نفی همه بت‌ها و ابرقدرت‌ها باز بدارد.»

از آنجایی که اکثر مسئولان حزب جمهوری اسلامی و ارگان سازمانی آن به غیر از اعضای حزب موتلفه و حزب ملل اسلامی سابقه درخور و چشمگیری در مبارزه و شهید شدن پیش از انقلاب نداشتند و جریان‌هایی را که به همسویی با کفر متهم می‌کردند به مراتب سابقه روشن‌تر و بهتری در آمادگی برای شهادت و بذل جان داشتند می‌توان نتیجه گرفت که تاکید غیر منطقی و زیاده از حد در این یادداشت بر خط سرخ و خون، برخورد و سرکوب خونین مخالفان را هشدار می‌داده است. در این راستا توجه به یکی از شعارهای انتخاباتی حزب جمهوری اسلامی در انتخابات اولین دوره ریاست جمهوری که از مردم می‌خواهد به کسی رای بدهند که اسلام و اسلحه را خوب می‌شناسد، تا حد زیادی روشنگر است که چه قرائتی از اسلام مد نظر بوده است.

از آنجایی که ع. مهزیار چهره شناخته شده‌ای نبود و روزنامه فوق نیز به ادعای مهندس بازرگان که نام نویسنده را اسم مستعار دانسته بود، واکشنی نشان نداد لذا می‌توان نتیجه گرفت که نام نویسنده به احتمال زیاد مستعار بوده است. روزنامه جمهوری اسلامی ارگان حزب جمهوری اسلامی بود. بنابراین می‌توان گمانه زد که این یادداشت محصول تصمیمات حزب برای تصفیه حاکمیت از نیروهای غیر همسو در آستانه انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی بوده است. در آن زمان چهره‌هایی چون محمدجواد باهنر، سیدعلی خامنه‌ای، علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی، حسن آیت، اسدالله بادامچیان، عبدالکریم موسوی اردبیلی، سیدمحمد حسینی بهشتی، سیدرضا زواره‌ای در سیاستگزاری حزب نقش زیادی داشتند و همچنین در روزنامه نیز میرحسین موسوی موقعیتی برجسته داشت.

مضامین این یادداشت چرخشی آشکار در موضع حزب جمهوری اسلامی بخصوص نسبت به جریان‌های نوگرای مذهبی را بازتاب می‌داد. همچنین نطفه درگیری علنی با سازمان مجاهدین خلق را نیز منعقد کرد. تا پیش از این مقاله افرادی چون مهندس بازرگان به عنوان برادر خطاب می‌شدند ولی پس از آن به عنوان جریان مرتبط با غرب معرفی شدند. این سمت‌گیری حذفی در مواضع بعدی حزب و بخصوص در انتخابات مجلس در عمل پیاده شد. همچنین مسئولین حزب جمهوری اسلامی از رهبران مجاهدین خلق و بخصوص مسعود رجوی خواستند تا در سخنرانی‌اش در دوم اسفندماه ۱۳۵۸ در دانشگاه تهران موضعش نسبت به این مطلب را نشان دهد. البته رهبران سازمان چون عباس داوری، مسعود رجوی و موسی خیابانی این تقاضا را اجابت نکردند.

آنچه در صحنه سیاسی کشور پس از انتخابات اولین دوره مجلس رخ داد و بخصوص موضع‌گیری‌های آیت‌الله خمینی در خصوص تعییرات بنیادی وزارتخانه‌ها، پاکسازی‌های گسترده در ادارات و ضرورت تصدی مناصب توسط نیروهای متعدد خط امامی، حرکتی به نسبت منسجم را نشان می‌دهد که در نهایت با استیضاح بنی‌صدر و بازداشت‌های فله‌ای و تعطیلی گسترده احزاب مخالف به نقطه پایان رسید.

البته رویکرد مشابهی که اسلام و انقلاب را فقط در خود محصور می‌دانست و دیگران را در تضاد می‌دید که باید از سر راه کنار بروند تا حیات انقلاب تضمین شود، پیش از مقاله مزبور نیز به صورت پراکنده مطرح شده بود. به عنوان مثال سیدعلی خامنه‌ای در سخنرانی در دار الزهرای مشهد در آستانه انتخابات اولین دوره ریاست جمهوری اعلام کرد که اگر «جلال الدین فارسی» انتخاب نشود، انقلاب برای تداوم خود تضمینی ندارد.[۲]

سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که در آن زمان فراتر از شاکله کنونی این سازمان بود، در پیامی به مناسبت سال تحصیلی ۱۳۵۸ به دانشگاه‌ها این گروه‌های مذهبی را دسته‌بندی می‌کند:[۳]

۱- خط مستقیم اسلام اصیل و خالص

این دیدگاه، اسلام را را با نگرش عمیق و سیستماتیک به صورت یک خط فکری منسجم و مستقل ارائه می‌دهد. الگوی بی‌مانند و تجسم عینی و پرشکوه این تفکر و ارائه‌دهنده صراط مستقیم اسلامی، پیامبر راستین این نگرش در زمان ما رهبری جمهوری اسلامی یعنی آیت‌الله خمینی است. بدین‌ترتیب این گروه جناح خط امام را تشکیل می‌دهد.

۲- بی‌خط‌ها

افکار این‌ها زیر بنیان فلسفی ندارد و در نتیجه آگاهی‌شان پراکنده بوده است و با رشته‌های عمیق بنیادی به‌هم پیوسته نیست و تشکیل یک سیسستم منسجم را نمی‌دهد. اسلام را شعاری می‌شناسند. برخی از آن‌ها به معیارهای علمی تکیه می‌کنند که به صورت مجزا خوب است، اما در کل پایه‌هایش می‌لنگد. منظور از این گروه طرفداران نهضت آزادی و آرای مهندس بازرگان است.

۳- قشریون و مرتجعین

قشریون فقط از اسلام شکل را چسبیده‌اند و به محتوا کاری ندارند. همواره موضعگیری‌هایی برخلاف جهت انقلابی اسلام داشته‌اند و نیروها را با ظاهری فریبنده به‌خود مشغول می‌کنند. به‌عنوان مقدس، مومن و متدین سطحی‌ترین برداشت‌ها و عملکردها را ارائه می‌کنند. منظور از این دسته روحانیت غیر سیاسی، مقلدان آیت‌الله خویی و طرفداران انجمن حجتیه بودند.

۴- تفکر خط انحرافی و التقاطی چپ

پیروان این خط اسلام و مارکسیسم را در اصول با هم پیوند می‌دهند و بر خلاف دسته دو و سه دارای خط و سیستم فلسفی و اصول فکری مشخص هستند، اما غیر اسلامی که عمدتا التقاطی و انحرافی است. اصول فکری آن‌ها اغلب مخلوطی از دو ایدئولوژی متفاوت اسلام و مارکسیسم است. منظور از این دسته پیروان سازمان مجاهدین خلق بود.

۵- التقاطی‌های میانه

مشخص‌ترین تفاوت این گروه با دسته چهارم حمله شدید به مارکسیست‌ها و مارکسیسم است. در حالیکه دسته چهارم هیچگاه اینچنین حمله‌ای نمی‌کنند و فجیع‌ترین جنایات مارکسیست‌ها را به نیز به چپ‌نماها نسبت داده، دامن مارکسیسم را از این فجایع مبری می‌دانند. این گروه اما علیه ماتریالیسم و تحلیل‌ها و برداشت‌های مارکسیستی کتاب می‌نویسند و افشاگری عقیدتی می‌کنند ولی با همان دید به نسبت مارکسیستی و از همان پایگاه طبقاتی و نگرش دیالکتیکی. در نتیجه اغلب حملات‌شان سطحی و بی‌مایه است. آنها برخلاف دسته چهارم شعار وحدت با گروه‌های کمونیست را نمی‌دهند، اما بدون توجه به اختلاف‌های ایدئولوژیک شعار وحدت گروه‌های مسلمان را مطرح می‌کنند. منظور از این دسته جریان مجاهدین خلق مستقل با محوریت افرادی چون لطف‌الله میثمی و رضا رئیسی طوسی و همچنین گروه جاما با رهبری دکتر کاظم سامی و جنبش مسلمانان مبارز با رهبری حبیب‌الله پیمان بود.

در پایان سازمان مجاهدین انقلاب دانشجویان را دعوت می‌کند تا با روحانیت اصیل انقلابی پیوند برقرار کنند و با پذیرش ولایت فقیه در خط اصیل اسلام با رهبری آیت‌الله خمینی قرار گیرند و در این راه از بی‌خطی و استقلال عقیدتی بپرهیزند و فقط به لحاظ تشکیلاتی مستقل باشند.

بنابراین مشاهده می‌‌شود که اراده‌هایی از همان ماه‌های نخستین انقلاب به دنبال حاکمیت یکپارچه و تک‌صدایی بودند. انتشار یادداشت «رجعت بسوی فطرت الهی انسان»، نقظه آغاز عملیاتی کردن این خواست بود که هماهنگی و هم‌آوایی زیادی با دیدگاه سیاسی رهبر جمهوری اسلامی داشت که خود را تجسم عینی اسلام می‌انگاشت و نظرات متفاوت با خود را باطل می‌دانست. بدین‌ترتیب گروه‌های مخالف به تدریج از صحنه کنار گذاشته شدند. ماجرا با پیروان آیت‌الله شریعتمداری و حزب خلق مسلمان شروع شد سپس به مجاهدین خلق، فدائیان اقلیت، حزب دموکرات کردستان، سازمان پیکار و گروه‌های دیگر کشیده شد. نهضت آزادی و گروه‌های جنبش مسلمانان مبارز و جاما و مجاهدین مستقل ایستگاه بعدی بودند و سرانجام نیز حزب توده و فدائیان اکثریت آماج حمله قرار گرفتند تا خط امام در عرصه سیاسی کشور به صورت کامل حاکم شود. نکته جالب در این میان غفلت گروه‌های محذوف از وجود چنین اراده‌ای بود و یا می‌پنداشتند که حاکمیت چنین توانی ندارد. حتی برخی از آن‌ها در مقاطعی در حذف گروه‌های دیگر با جریان خط امام همکاری نیز کردند.

بررسی تاریخ گذشته به ما می‌آموزد تا خطاهای ایام ماضی تکرار نشود و هم ریشه مشکلات کنونی شناخته شود. در بررسی تاریخی پیدا کردن مقصر و تصفیه حساب ره به جایی نمی‌برد بلکه باید درس گرفت و در پرتو دانسته‌های امروز به بازخوانی گذشته پرداخت.

منابع:

۱- روزنامه جمهوری اسلامی، ۲۷/۱۱/۱۳۵۸، سال اول، شماره ۲۱۱، ص ۲

۲- روزنامه جمهوری اسلامی، ۲۳/۱۰/۱۳۵۸، سال اول، شماره ۱۸۵، ص ۱۱

۳- روزنامه جمهوری اسلامی، ۲۴/۰۹/۱۳۵۸، سال اول، شماره ۱۳۸، ص ۱۱