سه روز پس از رویداد مرگبار و تروریستی اسلو پایتخت نروژ که طی آن ۹۳ نفر جان‌شان را از دست دادند، اروپا همچنان در شوک ناشی از این حادثه فرو رفته است. رادیو، تلویزیون‌ و روزنامه‌های اروپایی همچنان به پیگیری خبرهایی پیرامون این حادثه و تفسیر و تحلیل آن می‌پردازند. به این ترتیب کشور سلطنتی و بی‌سروصدای نروژ هم با «۱۱ سپتامبر» خود روبه‌رو شده است.

روز جمعه در حادثه بمبگذاری در مرکز شهر اسلو، ساختمان نخست‌وزیری نروژ ویران شد و هفت‌نفر در آن کشته شدند. دو ساعت پس از بمبگذاری، فردی با سلاح اتوماتیک به گردهمایی سیاسی جوانان سوسیال دموکرات «حزب کارگر» در جزیره اتویا حمله کرد و ۸۵ نفر را به قتل رساند.

پلیس نروژ عامل این ترورها را مرد ۳۲ ساله‌ای به نام «آندرس برینگ برویک» معرفی کرده که دستگیر شده و به قتل‌های روز جمعه هم اعتراف کرده است.

خبرگزاری‌ها او را جزو گروه‌های راست افراطی نروژ معرفی می‌کنند که با چندفرهنگی و مهاجرت مسلمانان به کشورهای اروپایی مخالف‌اند.

روزنامه فرانسوی «لیبراسیون» در سرمقاله‌اش نوشت: «سوء قصدهای اسلو به جهانیان یادآوری کرد که دیگر هیچ کشوری از تهدید تروریسم در امان نیست.»

به نوشته سرمقاله‌نویس این روزنامه پس از این ترورها نروژ هم مانند نیویورک، مادرید، لندن، استکهلم و پاریس که با سوء قصدهای تروریستی روبه‌رو بوده‌اند، برای همیشه تغییر خواهد کرد.

برای بررسی بیشتر این رویداد با مهرداد درویش‌پور، استاد دانشگاه در سوئد، جامعه‌شناس و تحلیل‌گر سیاسی گفت‌وگو کرده‌ام.

به نظر شما این رویداد فقط می‌تواند واکنش یک فرد روانی باشد، یا پیامد خشونت‌ها و رشد نژادپرستی در اروپاست؟ به‌خصوص که در سال‌های اخیر نشانه‌هایی چون پیدا شدن نئونازی‌ها و احزاب راست افراطی در کشورهای اروپایی دیده شده است.

مهرداد درویش‌پور: به گمان من آن‌چه در نروژ اتفاق افتاد، گرچه در نوع خود بی‌نظیر و بی‌سابقه بود، اما اگر به سابقه تاریخی خشونت‌های نژادپرستانه در اروپا و جامعه‌ غرب از یک‌سو و اصولاً به خشونت‌های گروه‌های افراطی به صورت اعم نگاه کنیم، به استنباط من متوجه می‌شویم امری قابل پیش‌بینی اتفاق افتاده است. به این معنی که گرچه نروژ کشوری همانند دیگر کشورهای اسکاندیناوی است که با کمترین میزان خشونت و قتل در تاریخ معاصر خود روبه‌رو بوده، اما در این کشور یک حزب نژادپرست یکی از قدرتمندترین احزابی است که در انتخابات دوره اخیر رأی بسیار بالایی را آورد و به یکی از احزاب اصلی این جامعه تبدیل شد.

دیگر این که در نروژ همچنان دیگر کشورهای اروپایی، ما شاهد هستیم که نژادپرستی با چهره‌های گوناگون ظهور پیدا می‌کند. اگر فعالیت‌های پارلمانی احزاب نژادپرست یکی از شیوه‌های قدرت‌گیری و رشد گرایش راست افراطی در این جامعه است، موازی با آن خشونت‌هایی نیز علیه پناهندگان، علیه همجنسگرایان، علیه احزاب ترقی‌خواه صورت می‌گیرد؛ چه احزاب سوسیال دموکرات، سبز و چپ در بسیاری از کشورهای اروپایی و چه علیه شخصیت‌ها و چهره‌هایی که از حقوق مهاجران و اقلیت‌های جنسی دفاع می‌کردند. در واقع کسانی که بردباری و تساهل در جامعه دفاع می‌کردند، آماج حملات گروه‌های نژادپرست قرار گرفته‌اند.

به این معنی باید تاکید کرد که خشونت‌های نژادپرستانه نتیجه منطقی نابردبار است که نژادپرستی به آن دامن می‌زند. این یک. دوم، آن‌چه ویژگی این خشونت نژادپرستانه در نروژ بوده این است که اگر تاکنون عموماً مهاجران و پناهندگان یا همجنسگرایان قربانیان اصلی خشونت‌های لجام‌گسیخته نژادپرستان بودند، این‌بار مسئولان دولت و فعالان یکی از احزاب چپ‌گرا، حزب سوسیال دموکرات، آماج این حملات قرار گرفته است.

معنی این رویکرد چیست؟ معنی آن این است که خشونت نژادپرستانه از حوزه حمله به گروه‌های ضعیف در جامعه به مراکز قدرت و به احزاب سیاسی معطوف شده که در جوامع مختلف تساهل و بردباری و دموکراسی را تبلیغ می‌کنند. ‌حال نژادپرست‌ها آن‌ها را آماج حملات خود قرار می‌دهند و به نوعی فضای جامعه را از فضای دموکراتیک به فضایی نظامی تبدیل می‌کنند. به نظر من احزاب نژادپرست در حوزه سیاست نشان دادند که مبلغ نابردباری هستند. نتیجه منطقی تحریکات نژادپرستانه این است که گروه‌های به مراتب افراطی‌تر نژادپرست، به‌ویژه گروه‌های تروریستی نژادپرستانه که از اینترنت به‌خوبی برای تحریک جوانان و سازماندهی آن‌ها در کل کشورهای اروپایی استفاده می‌کنند، تحت تأثیر سیاست‌های راست افراطی به عملیات خشونت‌بار خود می‌پردازند.

به این ترتیب آیا ما با یک جنگ صلیبی تازه و انقلاب نئومحافظه‌کارانه روبه‌رو هستیم؟ می‌شود گفت این ادامه طبیعی یک رویکرد راست و نابردبارانه به مهاجران است؟ چقدر احتمال دارد این رویداد تروریستی اسلو به دیگر کشورهای اروپایی هم کشانده شود؟

این یک واقعیت است که در دهه‌های اخیر دو گرایش افراطی بنیادگرایی اسلامی از یک‌سو و گروه‌های افراطی نژادپرست از سوی دیگر در کل اروپا و جهان غرب عملیات خشونت‌بار و تروریستی انجام داده‌اند. از آن‌جا که بسیاری از این اقدامات ابعادی چنین گسترده نداشته، شاید کمتر مورد توجه رسانه‌ها قرار گرفته است. یک: مجموعه‌ای از تحقیقات اما نشان می‌دهد حتی میزان عملیات تروریستی نژادپرست‌ها در کشورهای اروپایی حتی بیشتر از گروه‌های بنیادگرای اسلامی در خود اروپا بوده است. دو: به همین معنی نشان می‌دهد عملیات نژادپرستی هم زمینه‌های بسیار گسترده‌ای در این کشورها دارد. سه: آن‌چه به نظر من خطری است که ما با آن روبه‌رو هستیم، این است که چنین اقدامی از سوی این فرد در نروژ منبع الهام شود برای گروه‌های راست افراطی به‌ویژه آن جوانانی که تحت تأثیر تحریک‌های نژادپرستانه قرار می‌گیرند و به یک معنی با توجه به ابعاد این حادثه آن را به دیگر کشورهای اروپایی سرایت می‌دهند.

در عین‌حال یکی از پیامدهای این عملیات افراطی نژادپرستان، چه نژادپرستان این عملیات تروریستی را انجام دهند، چه گروه‌های اسلامی، میلیتاریزه شدن بیشتر جامعه، فضای پلیسی بیشتر و تهدید دموکراسی است. از این نظر به استنباط من بسیار مهم است که در تک‌تک کشورهای اروپایی نخست از حقوق و ساختار دموکراتیک جامعه با قدرت دفاع شود تا تحت فشار تحریک‌های گروه‌های افراطی ازجمله نژادپرستان قرار نگیرد. دیگر این که نشان داده شده گروه‌های نژادپرست ازجمله همین فردی که این عملیات تروریستی را در نروژ انجام داده، ۹ هزار نفر را برای ترور در فهرست خود قرار داده بوده. ازجمله شخصیت‌هایی را که مورد تهدید قرار داده است، در واقع رهبران احزاب سوسیال دموکرات، چپ و سبز در دیگر کشورهای اروپایی هستند.

شبکه ارتباطی گروه‌های تروریستی در فرانسه، انگلیس، آلمان، اسکاندیناوی و کل کشورهای اروپایی بسیار قوی است و من فکر می‌کنم نه فقط در حوزه سیاست نسبت به نژادپرستی با نوعی بی‌اعتنایی و تساهل برخورد شده، بلکه به‌ویژه در مقابله و کنترل گروه‌های افراطی نژادپرست که از اینترنت بیشترین استفاده را می‌کنند برای سازماندهی عملیات تروریستی کمترین اقدام صورت گرفته و به نظر من جامعه‌‌ی اروپا بعد از این حادثه باید به این امر و تجربه‌ای که در دوران فاشیسم در اروپا شاهد بودیم توجه داشته باشد. خطر رشد راست افراطی و نژادپرست یکی از جدی‌ترین خطراتی است که امروز اروپا را تهدید می‌کند؛ چه در سطح سیاسی چه در سطح عملیات تروریستی و خشونت‌بار. مبارزه علیه آن هم مبارزه‌ای است که صرفاً با مبارزه پلیسی و نظامی صورت نمی‌گیرد، بلکه باید با یک مبارزه سیاسی پیگیر، دموکراتیک و در جهت دامن زدن به امر تساهل، بردباری و ارزش‌های دموکراتیک و در پاسداری از این ارزش‌ها صورت گیرد. جامعه به‌هیچ وجه نباید در برابر این پروپاگاند تروریستی نژادپرستانه عقب‌نشینی کند و بر سیاست‌های خارجی‌ستیزانه و یا نژادپرستانه خود بیافزاید.

نتیجه‌گیری شما چیست؟

ما بدون یک مبارزه پیگیر علیه هر شکل افراط‌گرایی، چه اسلام‌گرایی سیاسی باشد چه گروه‌های نژادپرست، این شانس را نخواهیم داشت از دموکراسی، قانونیت و امنیت سیاسی- اجتماعی در جوامع غرب دفاع کنیم. این هر دو خطراتی جدی هستند که جامعه غرب را تهدید می‌کنند، اما به نظر من در جوامع غربی امروز خطر اصلی، گروه‌های افراطی نژادپرست هستند که باید تمرکز ویژه‌ای در مبارزه‌ علیه آنان شکل گیرد، بدون این که مبارزه علیه اسلام‌گرایی سیاسی نادیده گرفته شود.