اگر ادبیات معاصر ایران را به شکل یک درخت در نظر بگیریم، بعد از انقلاب ۵۷ شاخه تازهای از این درخت روییدن گرفت که به تدریج به عنوان «ادبیات تبعید» شناخته شد. مبدأ پیدایش این شاخه تازه در ۴۰ سال گذشته انتشار نشریه «الفبا» به همت غلامحسین ساعدیست. این تلاش در سالهای دهه ۱۳۶۰ با انتشار نشریه «نامه کانون» و فصل نامهها و گاهنامههای ادبی متنوع در اروپا و آمریکای شمالی ادامه یافت.
«ادبیات تبعید از ۱۳۵۷ تا ۱۳۷۵ » اثر سترگ ملیحه تیرهگل مهمترین اثر پژوهشی درباره «ادبیات تبعید» در محدوده زمانی یاد شده است. در این میان به لحاظ مضمونی آنچه که از «ادبیات تبعید» میشناسیم توسط گروهی از نویسندگان جوانی که در کشورهای میزبان رشد کردهاند ادامه یافته و راه خود را در جهان باز کرده است. در «زمانه» به تدریج نمونههایی را معرفی میکنیم.
نسیم خاکسار، نویسنده شناخته شده ایرانی که در تبعید هلند به سر میبرد، سهم مهمی در شکل بخشیدن به «ادبیات تبعید» از آغاز تاکنون داشته است. نوشاد رضایی با او گفت وگویی انجام داده است:
- گفتوگوی نوشاد رضایی با نسیم خاکسار درباره «ادبیات تبعید»
به نظر شما ادبیات در تبعید چگونه تعریف میشود و در اساس چه تفاوتی بین ادبیات نوشته شده در تبعید با ادبیات نوشته شده درون میهن است؟
نخست از معنای تبعید بگویم: تاریخ زندگی آدمی پُر از گسست است. گسستن از دورهای و رفتن به دورهای دیگر. گسستن از دوره پیش از تاریخ و وصل شدن به تاریخ و بعد گذراندن و پشت سر گذاشتن مرحله و دورههائی که هرکدام با خود کندهشدنی از نو را همراه داشته است. تبعید یک مرحله یا یک چرخه در این زنجیره گسستهاست. گسستن است از وطن، زادگاه یا سرزمین مادری و پرتاب شدن به جائی دیگر. گسستنی که با اندوهی عمیق همراه است. آدمی ریشههایش را در وجودش با خودش حمل میکند. آدمی در تبعید نمیتواند وطناش را از یاد ببرد. به جهان وصل میشود و از سرزمین تازه میآموزد و زندگی تازهای را آغاز میکند، اما در خوابهایش هم که شده، وطن و خاطرههایی را که از آن دارد برابر چشم میبیند. زبان و فرهنگی که در آن بالیده، هنر و ادبیات، فکر کردن به مردم که در چه شرایطی زندگی میکنند، چرائی بیرون شدنش از ایران، همه اینها آهنگ حرکت گامهای او را در دور از وطن نظم میدهند و کُند و تنُد میکنند. نویسنده در تبعید از اینها مینویسد. از این موقعیت انسانی که تجربهاش میکند. در این موقعیت تازه نویسنده از نو به خودش و جهان و دریافتهای پیشینش نگاه میکند. تفاوتی که این ادبیات با ادبیات نوشته شده درون میهن دارد، میتواند گاه تفاوت موضوعی باشد که مهم نیست. هر کار ادبی با کار ادبی دیگر از نظر موضوعی میتواند متفاوت باشد. منتها در ادبیات در تبعید، پرداختن به موضوع، هر موضوعی، سایه قدرت رسمی را بالای سر خود ندارد. ادبیات در تبعید میکوشد از سانسور قدرت رسمی که گاه در زبان هم نهادینه شده فاصله بگیرد. نویسنده در تبعید از آنچه میبیند و خیالورزی و تجربه میکند، فارغ از هرگونه سانسور و به آزادی مینویسد. این یک تفاوت مهم بین ادبیات در تبعید و ادبیات نوشته شده در میهن است.
در ضمن یکی از ویژگیهای ادبیات مدرن داستانی، رمان و داستان کوتاه، از بدو پیدایش در اروپا، بعد از دوره رنسانس، توصیف و خلق موقعیت تراژیکی است که انسان کنونی در آن میزید. انسانی تنها و رها. اضطراب از مایههای اصلی و وجودی چنین انسانی است. در قصر کافکا، “کا” با همه تلاشی که می کند راه به درون قصر نمییابد. کوششهای او چون نتیجه تلاش سیزیف، برای رسیدن به مقصود کوششی عبث و بیهوده است. تراژدی زندگی دون کیشوت، که آفرینش آن را آغاز رمان مدرن میدانند، در تنهائی عظیم اوست در برابر جهانی که به استقبالش رفته است. در جامعهای مثل جامعه ما که هنوز ساختارهای سنتی در آن زنده و پا برجایند امر شناخت بر چنین موقعیتی برای انسان، به مفهوم وسیع و فراگیر آن، دشوار و گاه به بدفهمی میانجامد. تبعید برای نویسندهای که به بیرون پرتاب شده است از چنین جامعههایی، با ساختارهای سنتی که ارتباطدهنده آدمها باهماند، این امکان را بیشتر فراهم میکند که با این دریافت جهانی از انسان، انسان تنها و رها شده به خود، آشنائی در ستتری پیدا کند.
آیا ادبیات به نویسنده تبعیدی وابسته است یا تابع ادبیاتی است که از مرزها و خطکشیهای ناظر بر ادبیات عدول کرده و سرکشی میکند؟
نویسنده وجود آرزومندی دارد. هر شاعر و نویسنده و هنرمند آفرینشگری وجودش برخاسته و ساخته شده از آرزوست. آرزو تنها در درخواستها و نیازهای سیاسی و اجتماعی آدمی خلاصه و محدود نمیشود. آرزوی آدمی در پیوند است با خیالورزیهای او از واقعیت. در این آمیختگی خیال و واقعیت، عنصر وجودی هنرمند ساخته میشود. او وجودی است که میخواهد در شادی و شادابی یا شوربختی جهان شرکت کند. پرواز پروانهای، لبخند کودکی، راه رفتن عاشقانه دو تن با هم، حرکت دستی برای گشودن پنجرهای، فریاد محبوسی از درون سلول زندان، غرق شدن کودک پناهندهای در ساحل مدیترانه ذهن و روان او را برای خیالورزی به جنبش وامیدارد. نویسندهای که بیرون از وطن است، این فرصت را دارد که جهان را از فاصلهای دور ببیند. این فاصله با بیرون افتادن او از وطن ایجاد شده است. او از یک سو با خاطره و یادهایش از وطن و دنبال کردن رویدادهای روزانه سیاسی و اجتماعی آنجا، میان مردمی زیست میکند که آنجا میزیند و با واقعیتهای زندگی گاه پر خروش و گاه آرام آنها دوش به دوش همراه میشود و از سوئی دیگر همه اینها را در چشماندازی دیگر که فاصله و دوری جغرافیایی از آنان برای او ایجاد کرده است مینگرد. از فاصلهی دور چشمانداز واقعیتها بهتر دیده میشوند. وضعیت او در پیوند با محیط پیرامونش در سرزمین تبعید هم همین وضع را دارد. بیگانهای است در اینجا که جهان تازهای را از یک فاصله فرهنگی و حسی و فکری دورتر به تماشا و تجربه نشسته است. خط و مرزهایی اگر در کارش پدید میآید، برخاسته از این نوع زندگی است. هیچ نویسندهای در تبعید بر بنیاد مرزها و خطکشیها و اینکه چگونه از آنها بگذرد کاری خلق نمیکند.
«بقال خرزویل»، اولین داستان در تبعیدی بود که من اینجا نوشتم. این داستان، حکایت آدمی است که دارد فرهنگ و پیوندهای تازهای را با مردم در جائی که با آن تازه آشنا شده است تجربه می کند. او در این داستان هم خودش را به سُخره میگیرد هم جهان را. برای خلق این موقعیت طنز- تراژیک، باید به اینجا پرتاب میشدم و از دل فرهنگی میآمدم که در ادبیاتاش ناصر خسرو داشته است و هم حافظ و سعدی را و هم صادق هدایت را و نیز موقعیتی سیاسی را در جامعه تجربه میکردم که سبب تبعید او یا من نویسنده بوده است.
بیشتر بخوانید:
تبعید چه تأثیری بر ادبیات دارد؟ آیا تبعید میتواند بر سبک نویسنده اثر بگذارد؟
تبعید، بیرون افتادن از وطن و آشنائی بی واسطه با جهانی است بیرون از جائی که در آن ریشه داشتهای. بیتردید این موقعیت تازه روی ادبیات تاثیرگذار بوده است. مکان چون یک بخش مهم از هستی آدمی، یک پایه اصلی در ساختار ادبیات داستانی است. نمیتوان نادیدهاش گرفت. بسیاری از نویسندگان و هنرمندان بزرگ جهان برای این که موقعیتهای وجودی آدمی را در مکانی دیگر تجربه کنند خود خواسته ترک وطن کردهاند. بکت و جویس بسیاری از کارهایشان را بیرون از ایرلند و دوبلین نوشتند. ارنست همینگوی چند سالی از زندگی نویسنده گیاش را در فاصله دو جنگ جهانی اول و دوم در پاریس و در اسپانیا و جاهای دیگر گذراند. ونسان وان گوگ هلندی و پیکاسوی اسپانیائی به فرانسه رفتند و صادق هدایت، شاهکارش، بوف کور را بیرون از ایران نوشت. برای نشان دادن ابعاد این تاثیر باید بسیاری از کارهای نوشته شده در تبعید را از نو خواند که سخن به بیراهه نرود.
آیا تاکنون به نظر شما اثر هنری بسیار برجستهای در تبعید خلق شده است؟
اگر محدود کنم نظرم را در همین عرصه رمان و داستان کوتاه که مورد این گفتگوست. بله. بسیار. برای نمونه: خسرو خوبان از رضا دانشور. بازنویسی روایت شفق و داستان نسبتا بلند گوشهای از روایت اعظم، از اکبر سردوزامی. سوره الغراب از محمود مسعودی. وردی که برهها میخوانند از رضا قاسمی. غوک از رضا علامه زاده پسران عشق از قاضی ربیحاوی، دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد، از شهرام رحیمیان. بوسه در تاریکی از کوشیار پارسی. گسل از ساسان قهرمان، و رمانی که همین چند ماه پیش خواندم از سرور کسمائی به نام یک روز پیش از آخر زمان که روایت تازه ای است از انقلاب ایران و نیز داستانهائی از حسین نوشآذر و خسرو دوامی و مرضیه ستوده و سودابه اشرفی و خیلیهای دیگر که خودتان باید بخوانید و نظر بدهید.
ادبیات در تبعید چه تأثیری میتواند بر ادبیات خلق شده درون کشور بگذارد یا چه تأثیری از آن بپذیرد؟
نویسندگان به طور معمول از هم تأثیر میگیرند و روی هم تأثیر میگذارند. هیچ اثر هنری و ادبی بزرگی بیتأثیر از کارهای دیگر نبوده است. آنا کارنینای تولستوی، انگار ادامه مادام بواری فلوبر است. اگر همین را چون قاعدهای عادی یا طبیعی بپذیریم پس کارهائی که در بیرون از ایران درمیآیند، از نظر زبان، ساختار، فرم و راهگشایی به پرداختن به موضوعهای تازه، بی آنکه در چاله چولههای تحمیل شده بر زبان و فرم بیافتند، میتوانند بر ادبیات درون کشور اثرگذار باشند و نیز فضاهای تازهای که نویسندگان ما در ایران در امر نوشتن تجربه میکنند تاثیرگذار است روی ادبیات در تبعید. شناخت بیشتر همیشه موجب آفرینشهای درست میشود.
آیا شما در جریان آثار ادبی نوشته شده یا ترجمههای ادبی که داخل ایران چاپ میشود هستید؟
کم و بیش در جریان آثار ادبی نوشته شده در ایران هستم. جدا از این که وقتی جایزه بنیاد گلشیری هنوز تعطیل نشده بود، برای دو سالی از اعضا داوران بررسی کارهای برای مسابقه بودم و از این طریق کتابهای تازه به دستم میرسید و میخواندم و نظر میدادم، دوستان نویسنده هم لطف می کنند و گاه گاه کارهایشان را برایم میفرستند. به هرحال یک نمونه از کارهای خوبی که از نویسندگان درون کشور خواندهام، کارهای فرهاد کشوری است که از نظر موضوع و زبان و ساختار داستانی، ویژگیهایی در کارهایش دیده میشود که شایسته تامل و تعمقاند. برای آن که روشن تر گفته باشم به رمان “ کی ما را داد به باخت ” او اشاره می کنم که رمانی است خوشساخت با زبانی زلال که آمیزهای از گویش بختیاریهای خوزستان را با اصطلاحاتشان وارد آن کرده است. ساختار این رمان لایه لایه است. روایتها در درون هم می روند و بیرون که میآیند جهانی دیگر را ترسیم میکنند. جهانی که دیگر حکایت یک قوم با ایل و یا یک فرد نیست، تاریخ ملتی است که مدام به باخت داده شده است. در این رمان صحنه چوب بازی جعفرقلی با یک دست سوخته بی نظیر است. نویسندهگان زن هم در این دوره کارهای درخشانی خلق کردهاند. برای نمونه کارهای سهیلا بسکی و کار درخشان او به نام: در حکایت ساختن مبال در بم. در مورد کارهای ترجمه شده راست بگویم آثار ترجمه شده در ایران را کم می خوانم زیرا میدانم سانسور سبب شده و می شود که ترجمه ها ابتر بیرون بیایند. نگاه کنید به کارهایی که از میلان کوندرا درآمده و سطرهای حذف شده تا مطلب دستتان بیاید.
منبع: مجله «شاخ زیتون»
بیشتر بخوانید:
از نسیم خاکسار و درباره او:
بسیار جالب ،آموزنده و رهنمون است برای سهیم شدن آن با سایر دوستان در فیسبوک های “شب شعر و فرهنگ ایرانیان مقیم مریلند” و بنیاد فرهنگی دماوند ” قرار خواهم داد .با سپاس فراوان
Mohammad Reza Shahab / 31 May 2017