شکوفه تقی – از محتوای داستانها و نص صریح کلیلهودمنه برمیآید که گردآورنده داستانها برزوی یا ابنمقفع فیلسوفی یا حکیمی عقلگرا بوده و توانایی عقل را برتر از سایر نیروها میدانسته است و معتقد بوده که تنها بهوسیلهی عقل سلیم است که میتوان سلامت زندگی کرد و حکم تقدیر را تدبیر نمود.
از دید مقدمهای که منسوب به ابنمقفع است و در اول ترجمهی بخاری میآید عقل آفریدهی نخست جهان هستی محسوب میشود. در این رابطه میآید: «عرش مجید را بیافرید و به رفعت و عظمت بیاراست و لوح و قلم را به احاطت و کتابت ماکان و ماهو کائن بپیراست» (داستانهای بیدپای ۲۹). در فصل دیگر به تبین جهانبینی خود پرداخته میگوید که انسان عالم صغیر است و هرچه در عالم کبیر آمده به طریق اختصار و تقدیر در این عالم صغیر مهیا است. تأکید میکند مقصود از آفرینش همین عالم صغیر میباشد که آن را به شیوهی عالم کبیر ساختهاند. به طور مثال میآورد که عرش در عالم کبیر به منزلهی سر انسان در عالم صغیر است. میگوید همه چیز در عالم کبیر و صغیر به اندازه و از روی حساب بنا شده است و هر که بخواهد در آن دست ببرد نمیتواند و برای هرچه حکمتی و دلیلی عقلانی موجود است و «هیچ عاقلی را مجال و قدرت آن نه که در وی تصرفی کند» (داستانهای بیدپای ۳۳). در واقع بنا بر باور صاحب مقدمه، سر انسان همان جای را در عالم صغیر دارد که عرش خدایی در عالم کبیر. بر یکی خدا تکیه میزند و بر دیگری عقل مینشیند و از این رو آنچه بر اساس عقل باشد به صلاح است و پسندیده و به اندازه تلقی میگردد از آن رو که عقل نمایندهی خدا در انسان است.
در مقدمهی مورد نظر در ستایش خدا میآید که او عالم را به کمال قدرت و حکمت آفرید و عقل را دلیل برتری انسان بر سایر جانوران قرار داد (بهرامشاهی ۳۰). همانجا در ستایش عقل میآید که بهطور مطلق کلید همهی خیرات این جهانی و آن جهانی محسوب میشود. البته عقل به طور اخص در کلیلهودمنه تعریف نمیشود همانطور که از حیله تعریفی داده نمی-شود. غیر ازآنکه تصویری از آن داده میشود که با مقایسه شواهد و امثال میتوان نتیجه گرفت که منظور کتاب چیست. اما در مقدمه، در تقسیم عقل کلیلهودمنه واضحتر به شرح مطلب میپردازد.
بطور مثال میآید که عقل بر دو قسم است یکی عقل غریزی یا غیر مکتسب که خدا به همه ارزانی داشته است که در انگلیسی به common sense تعبیر میشود و دیگری عقل مکتسب که به سبب تجربه بدست میآید. اما این عقل غریزی اگر چه بالقوه وجود دارد خود به خود نمودی ندارد. به عبارتی مانند آتش در چوب است. برای اینکه شعلهای ساخته شود باید وسیلهی آتش زدن موجود باشد. وسیلهی آتش زدن عبارت است از تجربه و تمرین. وقتی تجربه و تمرین به کمک فیض آسمانی عقل غریزی را بارور کردند نوبت به نگهداری از آتش و باروری آن میرسد. در آنصورت باید با کسب هنر و استفاده از تجارت پیشنیان و فراگیری دانش آتش را زنده نگه داشت و از آن آتش برای رسیدن به آرزوها و خواستهای این دنیا و آن دنیا استفاده کرد (بهرامشاهی ۳۱).
گذشته از تعریف بالا باید خاطر نشان کرد که عقل در کلیلهودمنه تنها راه نجات محسوب میشود و فرد برای رسیدن به آن توانایی میبایست با مشاهده، تجربه، تحقیق و قیاس به فعال کردن توانایی مورد نظر بپردازد و با هشیاری آن را رشد بدهد. به همین دلیل در کلیلهودمنه به خواننده مرحله به مرحله درس داده میشود که چگونه آن مراتب را تمرین کند تا سرانجام ملکهی او شود و نتیجهی آن خود را در فکر و عمل نشان دهد. بهطور مثال تأکید میشود که فرد در هیچ حال کاری نکند که زیان خود و دیگری را در برداشته باشد و اگر کاری با گفتار و منطق عملی است فرد به جنگ و پرخاش متوسل نشود و در همهی کارها جانب حزم و احتیاط را رعایت کند. دیگر اینکه برای رسیدن به مقصود انعطافپذیر و موقعیتسنج باشد. به همین دلیل میآید که چه بسا در موقع وقوع خطر بزرگتر، فرد حتی ناچار است با دشمن کوچکتر ائتلاف کند اما هرگز نباید فراموش کند که هدف ائتلافش چیست.
شکوفه تقی: در کلیلهودمنه قدرت عقل از تقدیر بیشتر است. تأکید ابنمقفع بر این است که سعادتمندی انسان که از دید عوام به بخت و اقبال نسبت داده میشود در دست عقل و تدبیر اوست (بهرامشاهی ۳۱). تأکید میشود حتی اگر کاری با کمک قضای الهی بهدست مرد شجاعی که فاقد رأی و تدبیر است انجام شود نتیجه در زیان و پشیمانی خواهد داد، حال آنکه اگر همان کار از روی تدبیر و رأی انجام شود حاصلش پیروزی است.
مثالش داستان گربه و موش زیرک است. موش میرود که برای خودش غذایی بیابد میبیند که پیش رو گربهای در دام، انتظار او را میکشد، بالای درخت جغدی و در طرف دیگر راسویی است. با خودش میگوید: «مرا این ساعت هیچ گریزگاهی نیست جز عقل و حیلت من» (داستانهای بیدپای ۲۱۶). موش به این نتیجه میرسد که اگر وحشت کند و غمگین شود نابود میشود و این از خردمندی به دور است. به همین دلیل تصمیم میگیرد با گربه آشتی کند. به گربه میگوید که من از بوم و راسو میترسم و آنها هم از تو میترسند. تو به آنها نشان بده که من با تو دوست هستم منهم دام ترا میبرم تا آزاد شوی. گربه موافقت میکند چون چارهی دیگری هم ندارد. موش نزدیک او میآید و گربه سرش را در آغوش میگیرد. جغد و راسو با دیدن حمایت گربه، از خوردن موش ناامید میشوند و میروند. در این اثناء موش شروع به جویدن بندها میکند اما شتابی در بریدن بندها نشان نمیدهد. گربه شک میکند که مگر او پشیمان شده است. موش توضیح میدهد که دوستی او با گربه از سر ترس بوده نه از سر امیدواری. به همین دلیل به آهستگی بند را میبرد و تنها حلقهای را باقی میگذارد. در این اثناء روز میشود و موش میبیند که شکارچی میآید. آخرین حلقه را هم میبرد و به سوراخ خود میدود و گربه هم به بالای درخت میگریزد. پس از آن وقتی گربه میخواهد با موش دوستی کند موش گول این دوستی را نمیخورد و میگوید: «بسی دوستی آشکار بود که نهان وی دشمنی باشد و بسی دشمنی آشکار که نهان وی دوستی گردد و هرکه در این هر دو حال بیدار نبود کار او هم چنان بود که کار کسی که به زندان پیل به گشن آمده نشیند آنگاه خوابش بگیرد» (داستانهای بیدپای ۲١۹).
از آغاز کتاب بر میآید که کتاب مورد نظر به طور اخص قصدش این است که خواننده را در جهت رفتار خردمندانه که تؤام با تحقیق و دانش و استفاده کامل از عقل است تربیت نماید و به خصوص به کسانی که صاحبان قدرتند نشان دهد که عقل چیست و بیخردی کدامست.
بطور مثال در داستان شیر و گاو نشان میدهد که چون شیر اهل تحقیق نیست پس قوای فکریش به راحتی آلت دست حیله گریهای دمنه میشود و دست به کاری میزند که از خردمندی به دور و به پشیمانی نزدیک است. به این جهت در کلیلهودمنه از زبان برزوی در ستایش تحقیق میآید که: «اگر من بیتحقیقی دست به دامن کسی زنم بر عقل خویش ستم کرده باشم و چشمه آفتاب را به گل بیندوده و خود را فریفته» (داستان های بیدپای۶١).
در داستان کبوتر حمایلی و یاران نشان داده میشود که عاقل کیست و رفتار عاقلانه چیست و عقل کدامست. اگر خطایی یا گول خوردنی هم اتفاق افتد با توسل به موقع به ابزار عقل، همه به راه صواب و نجات میافتند. یعنی طوقی خود نمایندهی رهبری از روی تدبیر است. کلاغی که خود شکارچی را دیده و در عین حال خردمند و مصلحتاندیش و آیندهنگر است و دنبال یادگیری و کسب تجربه جدید میگردد از تجربه فوق همانطور که صاحب کلیلهودمنه در مقدمه تأکید میکند به قیاس درس میگیرد و در جستجوی یادگیری از تجربهی کبوتران به دنبال آنها روان میشود. کبوتران در دام به نزد موشی میآیند که نمونهی تدبیر و عقل در کلیلهودمنه است و حتی نامش هم تداعی این مطلب را میکند. «زیرک» دیر اعتماد و بااحتیاط است و برخلاف گاو که با شیر دوستی ناممکنی را شروع کرده حاضر نیست با کلاغ دوست شود. چون اساساً خودش را شکار کلاغ میداند. گذشته از آن بر گرد خود با دوراندیشی هزار راه فرار جسته تا بدام دشمنانش نیفتد. کلاغ وقتی میبیند که موش چقدر هوشمند و در دوستی استوار است به حکم عقل میخواهد او را به جمع دوستان خود پیوند بزند و از دوستی او برخوردار باشد. تنها پس از تحقیق و محک زدن درستی گفتار کلاغ است که میتواند اعتماد موش را کاملاً جلب کند. به همین دلیل کلاغ موش را به جایی امن میبرد که موش بینیاز از این همه احتیاط باشد. در آنجا موش با سنگپشت و آهو هم دوست میشود. اما پیش از دوست شدن هر کدام نخست صداقت دیگری را محک میزنند و در همه حال برای نجات همدیگر از تدابیر خردمندانه استفاده میکنند. مضافاً گفتگویی هم که با هم دارند گفتگویی خردمندانه است. یعنی هم از همدیگر یاد میگیرند و هم از یکدیگر حمایت میکنند و هم همزیستی آنها با هم فارغ از احساس خطر یا رقابت است.
بهطور مثال وقتی موش با دوستان جدیدش از چگونگی از دست دادن ثروتش در گذشته میگوید در نصیحت میشنود که: «مال خردمند خرد اوست و خزینهی او کردار نیک او است.»
برتری عقل بر قضا و قدر
در کلیلهودمنه قدرت عقل از تقدیر بیشتر است. تأکید ابنمقفع بر این است که سعادتمندی انسان که از دید عوام به بخت و اقبال نسبت داده میشود در دست عقل و تدبیر اوست (بهرامشاهی ۳۱). تأکید میشود حتی اگر کاری با کمک قضای الهی بهدست مرد شجاعی که فاقد رأی و تدبیر است انجام شود نتیجه در زیان و پشیمانی خواهد داد، حال آنکه اگر همان کار از روی تدبیر و رأی انجام شود حاصلش پیروزی است. در تأیید این نکته در داستان شاذرم و ایرخت نشان داده میشود که چگونه عقل و تدبیر زن (ایرخت) و مرد (ایلاد) و دانش حکیم (کناز آبزون) میتواند از وقوع قضای بد آسمانی که برهمنان برای نابودی شاه رقم زده بودند جلوگیری کند و نتیجه در شادی و پیروزی و جلوگیری از خونریزی و مرگ بدهد.
در تأکید این نکته که عقل و تدبیر برگ برنده در اصلاح امور است مثال آهویی آورده میشود که خردمند است و خطر را با درایت تشخیص میدهد. با این وجود به دام صیاد میافتد. کلاغ که برای نجات آهو رفته از او میپرسد که چرا او با این همه خرد گرفتاردام شده است. آهو در جواب میگوید: «ای برادر چون لشکر قضا کمین برگشاید، پرهیز چه سود دارد، که دفتر حکم و قضا از دیده نیرنگی پنهان است و به زیرکی تعلق ندارد.» (داستانهای بیدپای ١۷١) در اینجا آهو صدای کسانی را منعکس میکند که به قدرت قضا بیش از خرد انسان باور دارند حال آنکه زیرک (موش) با حرفها و نوع زندگی خود خلاف این را ثابت میکند. با وجودی که داستان اینطور القاء میکند که افتادن پرندگان یا سنگپشت به دام هر دو بلا و قضای آسمانی است، اما میتوان در همان قصه دید که موش به جای تن دادن به این سرنوشت شوم از دندانش برای باطل کردن حکم قضا استفاده میکند و یارانش را نجات می دهد.
در داستان شاه و فنزه یک بار دیگر بر نکته بالا تأکید میشود. فنزه که نماد عاقل بااحتیاط در کلیلهودمنه است با شاهی دوستی کرده و پسر شاه فرزند او را کشته. فنزه هم چشم پسر شاه را در آورده و گریخته است. شاه به قصد کینهجویی، ظاهری دوستانه پیش گرفته تا او را بدام بیندازد و از او کینه بکشد. فنزه به تجربه از باطن داستان مطلع است. به همین دلیل هرچه پادشاه میکند و هرچه میگوید گول وعده و وعید او را نمیخورد و همواره دلایلی محکمتر از دلایل شاه بر رد پیشنهادش میآورد. در پایان آخرین حربه شاه این است که به او بقبولاند آنچه اتفاق افتاده حکم قضا بوده است: «پادشاه گفت که تو دانی که هرچه در این عالم به بندهی مخلوق و بیچاره برسد از خیر و شر و نفع و ضر جز به تقدیری معلوم و قضایی مرقوم نیست. و هیچ کس را قوت آن نبود که رنجی یا راحتی به خودی خود به کسی رساند.» نتیجه میگیرد که هرچه بر سر پسر او و پسر فنزه رفته به دلیل حکم تقدیر و قضای الهی بوده است. اما فنزه این را هم رد میکند و میگوید: «البته همه میگویند که قضا و قدر الهی بالاتر از ارادهی انسان است اما هیچ کس هم نگفته است که باید جانب حزم و احتیاط را فرو گذاشت و با دست خود، خود را به بلا انداخت که چنین رفتاری از بیخردی باشد و هیچ عاقلی آن را باور نخواهد کرد» (داستانهای بیدپای ۲۲۶-۲٧۳). در ادامه وقتی شاه همچنان دلیل میآورد که فنزه را با دانش خود بفریبد، پرنده در رد دلایل او دلیل می-آورد که «تقدیر ممکن است وجود داشته باشد اما وظیفهی ماست که همواره تدبیر کنیم اگر تقدیر است که فرد گناه کند او باید با پرهیز آن را تدبیر کند و اگر شخص در کاری فرو ماند میبایست حتی دست به حیله و تدبیر بزند و هرگاه که قضا و قدر حمله آورد سپر از توکل بسازد و هر که غیراز این کند در ریختن خون خودش با قاتلش شریک باشد (داستانهای بیدپای ۲۲٧). حرف آخر پرنده به پادشاه در رد حکم قضا این است: «اما بر وی است که دست از قاعدهی عقل باز ندارد و قضا را به قاضی گذارد و کار را بر موجبی پیش گیرد که عقلا نگویند که بهتر از این بایست» (داستانهای بیدپای ۲۲٨).
نماد و تجسم عقل در کلیلهودمنه
در کلیلهودمنه «زیرک» (موش) یکی از نمادهای عقل است که حتی قضای آسمانی برایش بلا رقم میزند او با کمک تدبیر و عقل و حیله آن بلا را به رحمت تبدیل میکند. او بیآنکه بدبین باشد دیر اعتماد و محتاط و مآل اندیش است. موش قصهی زیرک و گربه نمونهی دیگری از تدبیر و موقعیت سنجی و مآلاندیشی است. او بطور موقت برحسب اقتضای شرایط با گربهای که در دام است دوستی میکند تا جان خود را از دست دو دشمن بزرگتر نجات دهد. اما به هنگام آزادسازی گربه یک باره هل نمیشود تا شتاب کند و جانب احتیاط را بگذارد او هرگز فراموش نمیکند که گربه دشمن ذاتی و طبیعی اوست.
فنزه پرنده هم همانطور که در بالا قید شد یکی از کاملترین نمونههای عقل در کلیلهودمنه است. او به تدبیر در تقدیر اعتقاد دارد و در عمل خردمندی و هشیاریش را نشان میدهد. میداند که اگر طفلش از فرزند شاه آسیب دیده، خودش نیز آسیب خواهد دید از این رو فریب حرفهای پادشاه را که میکوشد آزمندی و یا احساسات لطیف و حتی اعتقادات مذهبی او را برانگیزاند نمیخورد.
نمونهی دیگری از کمال عقل شعهر است. شعهر شغال پرهیزگاری است که شاه از او دعوت به همکاری میکند و او با دلایل قانع کننده خود زیر بار تقاضای شاه نمیرود. او از آنچه که معمولاً در دربارها اتفاق میافتد باخبر است و میداند حسودان و جاهطلبان با او چگونه برخورد خواهند کرد. با این وجود شاه او را موظف به قبول شغل میکند. او از شاه میخواهد که با او پیمان ببندد که هرگاه چنان شد که شاه به سعایت دشمنان قصد کشتن او را کرد، در کشتنش تعجیل نکند. شاه قول میدهد. اما درباریان همانطور که شعهر پیشبینی کرده عمل میکنند. اول میخواهند او را به رشوهخواری و دزدی و بزه آلوده کنند. وقتی آلوده نمیشود به او تهمت میزنند که سهم گوشت شاه را دزدیده است. شاه که احتمالاً در این قسمت ضعف و حساسیت داشته، اتهام را با وجود علم به گیاهخواری شغال باور میکند. تنها مادر شاه است که مانند داستان شیروگاو در مقام وجدان و عقل شاه پدیدار میشود و این بار شاه را پیش از آنکه مرتکب جنایت شود از عواقب عمل شومش که بر اثر بیخردی در شرف وقوع است باخبر میکند و می-ترساند. حال آنکه بدون پادرمیانی خردمندانهی ملکه شغال بیگناه بیتردید میتوانسته کشته شود. شعهر پس از اثبات بیگناهیش میخواهد از خدمت شاه برود اما شاه به او قول میدهد که دیگر گول درباریان را نخورد و به شهادت کتاب به قول خود عمل میکند (داستانهای بیدپای ۲۲۹-۲۴۴).
در همین زمینه
::حیله، عقل و حکمت، بخش نخست مجموعه مقالات شکوفه تقی پیرامون کلیله و دمنه::
::نیرنگ در کلیله و دمنه، بخش دوم مجموعه مقالات شکوفه تقی پیرامون کلیله و دمنه::
با توجه به قدمت این کتاب و قوانین کپیرایت که شامل آن نمیشود. کلیله و دمنه را میتوان از این سایت ذخیره کرد.
http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani/ketab482/ketab482.pdf
ایراندوست / 19 June 2011