اولین انتخابات رئیسجمهوری در ۵ بهمن ۱۳۵۸به عنوان مرحله اول از دوئل قدرت بین آیتالله بهشتی و ابوالحسن بنیصدر عمل کرد و با بسی شگفتیها همراه شد. بنیصدر مرحله اول از دوئل قدرت را از بهشتی برد؛ ولی این بازی رقابتی ادامه پیدا کرد. عملکردهای ناشی از این انتخابات زمینهساز حوادث بعدی شد.
مراسم تنفیذ و انتصاب رئیسجمهوری- ۱۵ بهمن ۵۸
آیتالله خمینی در اول بهمن ۵۸ در قم سکته کرده بود و او را در روز دوم بهمن ۵۸ برای معالجه به بیمارستان قلب تهران منتقل کرده بودند. او خمینی پس از معالجه در بیمارستان قلب دیگر به قم بازنگشت و در جماران، منطقهای در کوهیایههای توچال در شمال تهران، اقامت گرفت. اقامت در جماران زمینهای شد که آیتالله خمینی بعد از آن خیلی بیشتر در امور اجرایی کشورداری درگیر و دخیل شود.
مراسم تنفیذ و انتصاب برای اولین دوره رئیسجمهوری در غروب روز ۱۵ بهمن ۱۳۵۸ (ده روز بعد از انتخابات) در محل بیمارستان قلب تهران صورت گرفت. آیتالله خمینی در حکم تنفیذ و انتصاب ابوالحسن بنیصدر نوشت: «بر اساس آن که ملت شریف ایران با اکثریت قاطع جناب آقای دکتر سیدابوالحسن بنیصدر را به ریاست جمهوری کشور جمهوری اسلامی ایران برگزیدهاند، برحسب آن که مشروعیت آن باید به نصب فقیه جامعالشرایط باشد؛ این جانب به موجب این حکم رای ملت را تنفیذ و ایشان را به این سمت منصوب نمودم. لکن تنفیذ و نصب این جانب و رای ملت مسلمان ایران محدود است به عدم تخلف ایشان از احکام مقدسه اسلام و تبعیت از قانون اساسی اسلامی ایران.»
عبارت «مشروعیت آن باید به نصب فقیه جامع الشرایط باشد»، در این متن آشکارا، مربوط به حق شرعی فقیه است و نصب هم به بخش حق شرعی فقیه مربوط میشود. در جمله آخر به تقدم احکام مقدسه اسلام بر قانون اساسی توجه میفرمایید. به این ترتیب در این حکم آیتالله خمینی باز هم به «حق شرعی» خود تصریح کرد. موضوع حق شرعی در حکم نصب رئیس جمهوری بنیصدر (۱۵ بهمن ۵۸) دقیقاً همان است که در حکمهای تشکیل شورای انقلاب (۲۲ دی ۵۷) و حکم تشکیل دولت موقت به نخستوزیری بازرگان (۱۶ بهمن ۵۷) هم وجود داشت. این دو موضوع قبلاً در بخش دوم این مجموعه نوشته مرور شدند.
آن حکم شامل دو بخش «تتفیذ قانونی» و «انتصاب بر پایه حق شرعی» است. به این ترتیب موضوع ارجحیت حق شرعی بر حق قانونی در عملکردهای کلان حکومتی به صورت اجرایی De facto و حقوقی De Jure رسمیت یافت؛ موضوعی که به «رویههای فراقانونی» معروف شد. این روند حکمهای فراقانونی از آن روز به بعد ادامه یافته است؛ اگرچه آیتالله خمینی از قبل هم همین رویه فراقانونی را برای سرند کردن نامزدهای انتخاباتی استفاده کرده بود. در مرحلههای بعدی برای موارد مشابه رویه «حکم حکومتی» ابداع شد.
قبول حکم رئیسجمهوری در بهمن ۵۸ بر پایه حق شرعی رسمیت دادن به یک رویه فراقانونی حتی بعد از تصویب قانون اساسی بود؛ در حالی که حکم نخستوزیری بازرگان در بهمن ٥٧، که آن هم بر مبنای حق شرعی و حق قانونی بود، قبل از تصویب قانون اساسی صادر شده بود. اگر درایتی بود، این موضوعها همان موقع هم مثل روز روشن بود. تاکید آیتالله خمینی بر موضوع حق شرعی در متن حکم رئیسجمهوری مورد توجه کافی قرار نگرفت و آن را بخشی از تشریفات و پروتکل در نظر گرفتند.
اگر اعتراض اصولی نسبت به عملکردهای فرای قانون اساسی آیتالله خمنیی وجود داشت باید همان موقع، یعنی نیمه بهمن ۵۸، این موضوع علنی میشد. به سادگی می شد اسنناد کرد که در اصل ١١٠ قانون اساسی (اختیارات رهبر) بندی در مورد «امضا حکم رئیس جمهور» توسط رهبر وجود دارد، ولی در قانون اساسی در مورد حق شرعی فقیه در مورد نصب رئیسجمهوری نکتهای وجود ندارد.
هجده ماه بعد، در خرداد سال ۶۰، آشکار شد که تاکید آیتالله خمینی بر حق شرعی، در حکم رئیسجمهوری، فقط برای تشریفات و پروتکل نبوده است. در آن مرحله هم، به طوری که خواهیم دید، آیتالله خمینی وقتی خواست بنیصدر را معزول کند، از همان رویه قبلی خویش، یعنی زیرکی عملیاتی و کتمان نظرات خود تا آخرین لحظه، استفاده کرد.
موازنه تقابلی در ساختار قدرت
موازنه تقابلیConfrontational Standstill حالتی است که بخشهای یک مجموعه در تقابل با یکدیگر به یک حالت غیر متحرک میرسند. در گفتار معمول برای این مورد از اصطلاح «شاخ به شاخ» Standstill استفاده میشود. در این حالت عملکرد هر بخش صرف مقابله با بخشهای دیگر میشود تا مجموعه در وضعیت ایست سر کند. موازنه تقابلی در ساختار قدرت را میتوان شروع مرحله دوم از بازی رقابتی در نظر گرفت، ولی موازنه تقابلی به جای آن که تعارضهای درون ساختار قدرت را کاهش دهد، به تعارضها افزود. ادامه رقابت در تسلط بر ساختار قدرت بین دو جناح بنیصدر و بهشتی از این پس نیز به روشنی دیده میشود.
رئیسجمهور بدون کابینه- بهمن ۵۸
با وجود این که آقای ابوالحسن بنیصدر در انتخابات رئیسجمهوری بهمن ۱۳۵۸ بازی قدرت را از آیتالله بهشتی برده بود، ولی آیتالله بهشتی در داخل شورای انقلاب هنوز رهبری اکثریت را در دست داشت. بهشتی یک مرحله از بازی قدرت را به بنیصدر باخته بود، ولی این رقابت هنوز تمام نشده بود و ادامه داشت. به این ترتیب دوئل قدرت بین آیتالله بهشتی و ابوالحسن بنیصدر از نیمه دوم بهمن ۵۸ در داخل شورای انقلاب ادامه پیدا کرد. این کش و واکشها، طبق معمول دور از چشم مردم، به صورت مخفی در درون ساختار قدرت صورت میگرفت. سخنرانیهای تبلیغاتی هر دو طرف برای عموم، گاهی همراه با چاشنی مکتب و آزادی، به عنوان بخش جنگ روانی رقابتهای قدرت ادامه یافت. این نوع جنگ و گریزهای سیاسی در همهجای دنیا مرسوم است و منحصر به ایران نبوده است. در هر صورت زد و خورد در ساختار قدرت از جانب هر دو طرف ادامه یافت و هر طرف هم در پی بی آبرو کردن طرف دیگر بود. با این همه نباید فراموش کرد که هر دو طرف اعضای شورای انقلابی بودند که نه از طرف مردم انتخاب شده بودند و نه به مردم گزارش میدادند.
اطلاعات موجود حکایت از آن دارد که در این دوران ۱۲ نفر اعضای شورای انقلاب را تشکیل میدادند. آقایان مهدی بازرگان، محمدجواد باهنر، ابوالحسن بنیصدر، حسین بهشتی، حسن حبیبی، علی خامنهای، عزتالله سحابی، علی شیبانی، صادق قطبزاده، علیاکبر معینفر، عبدالکریم موسوی اردبیلی و علیاکبر هاشمی رفسنجانی. (منبع: کتاب «روزها و رویدادها»، منتشر شده در سال ۱۳۷۹)
بررسی فهرست اعضای شورای انقلاب نشان میدهد که در این دوران شورای انقلاب ساختاری موزاییکی داشت و ترکیبی از چند زیرگروه بود. گروه اول شامل افرادی بود که عضو رسمی حزب جمهوری اسلامی بودند یا به آن تمایل داشتند. گروه دوم افرادی بودند که عضو رسمی نهضت آزادی بودند یا به آن تمایل داشتند. گروه سوم شامل افرادی میشد که دو گروه دیگر آنها را به درون خود نپذیرفته بودند، و یا به هیچ یک از دو گروه سیاسی اتصال درازمدت نداشتند و جهت رای خود را با توجه به شرایط موجود عوض میکردند. بنیصدر و قطبزاده، و گاهی شیبانی و حبیبی به این گروه سوم متعلق بودند.
با بررسی فهرست بالا دیده میشود که افراد عضو حزب جمهوری یا متمایل به آن، به طور معمول، اکثریت رای شورای انقلاب را در اختیار داشتند. با بررسی دقیقتر این فهرست دیده میشود که در این دوران ابوالحسن بنیصدر در اقلیت بوده است. در بهمن ۵۸، با توجه به تسلط حزب جمهوری بر شورای انقلاب، امکان اجرایی برای تشکیل کابینه وجود نداشت؛ و به این دلیل او از معرفی نخستوزیر، هیئت وزیران و تشکیل کابینه خودداری کرد. برای بهرهبرداری اجرایی از منصب رئیسجمهوری باید تا زمان تشکیل اولین دوره مجلس صبر میشد.
به دلیل عمق اختلاف در ساختار رقابتی درون شورای انقلاب، امکان تشکیل کابینه وجود نداشت. به این دلیل که اعضای کابینه نیازمند تایید شورای انقلاب بودند؛ ولی کنترل شورای انقلاب در اختیار حزب جمهوری اسلامی بود. با توجه به رقابت شدید در درون ساختار قدرت امکان توافق سیاسی بین این دو جناح وجود نداشت. به این ترتیب بنیصدر، در انتظار تشکیل مجلس اول، سیاست صبر و انتظار در پیش گرفت. او امید داشت که در پی تشکیل مجلس وضعیت جناحش در ساختار قدرت بهبود پیدا کند. شورای انقلاب که در مرحله قبلی (نیمه آبان ۵۸) دولت را در داخل خود جذب کرده بود تا تشکیل مجلس اول همچنان ساختار قدرت را در سلطه داشت. این وضعیت تا آخر تیر ۱۳۵۹ دوام یافت؛ به این ترتیب برای مدت بیشتر از ششماه وضعیت رئیسجمهور بدون کابینه ادامه داشت. این هم بخشی از موازنه تقابلی بود. حتی در این مرحله هم که یک سال از تشکیل حکومت جدید گذشته بود جلسههای شورای انقلاب همچنان به صورت مخفی برقرار میشد.
رئیس شورای انقلاب- بهمن ۵۸
شورای انقلاب بعد از فوت آیتالله طالقانی (در ۱۹ شهریور ۵۸) به طور رسمی رئیسی نداشت؛ ولی گفته میشود که آیتالله بهشتی بعد از فوت آیتالله طالقانی اداره شورای انقلاب را هم در عمل در اختیار داشت، بدون آنکه به طور رسمی رئیس شورا باشد. ولی شورای انقلاب در نیمه بهمن ۵۸ تصویب کرد که عنوان سازمانی ابوالحسن بنیصدر به «رئیس شورای انقلاب» تغییر یابد. مذاکرات قبل از این تصمیم هم مثل بقیه مذاکرات شورای انقلاب در خفا صورت گرفته است. با توجه به رقابت قدرت بین بهشتی و بنیصدر علت و دلیل آنکه چرا در این مقطع زمانی خاص اعضای وابسته به حزب جمهوری در شورای انقلاب که اکثریت شورا را در اختیار داشتند، به رئیسی بنیصدر بر شورای انقلاب رضایت دادند کمتر مورد بررسی قرار گرفته است؛ به نظر میرسد در جهت ایجاد موازنه تقابلی در ساختار قدرت ندایی از بالا آمد.
به دست آوردن عنوان رئیسی شورای انقلاب، با وجود تمامی این تمهیدات، در عمل تغییری در موقعیت بنیصدر در رقابت درون ساختار قدرت به وجود نیاورد؛ او در داخل شورای انقلاب همچنان در اقلیت رای قرار داشت و آیتالله بهشتی، با توجه به ترکیب اعضای شورای انقلاب در این دوران، همچنان رهبر جناح اکثریت در این شورا بود و از این موقعیت در جهت هدف های خود و حزب جمهوری استفاده میکرد.
نحوه انتشار خبر انتخاب رئیس شورای انقلاب- بهمن ۵۸
خبر «بنیصدر رئیس شورای انقلاب شد» برای اولین بار در روزنامه کیهان روز سهشنبه ١۶ بهمن ١٣٥٨چاپ شده است. تصویر این خبر را در اینجا ضمیمه میکنم. متن کامل خبر: «علاوه بر مقام ریاست جمهوری بنیصدر رئیس شورای انقلاب شد. دکتر ابوالحسن بنیصدر نخستین رئیسجمهور اسلامی ایران به تصویب شورای انقلاب رئیس این شورا شد. ظهر امروز در تماس خبرنگار کیهان با منزل دکتر بنیصدر یکی از نزدیکان وی این مطلب را تایید کرد و گفت در جلسه دو شب قبل شورای انقلاب موضوع اداره کشور تا تشکیل مجلس مطرح شد و تصمیم گرفته شد که برای هماهنگی بیشتر امور کشور ریاست شورای انقلاب نیز به آقای بنیصدر واگذار شود.»
انتشار این خبر مهم به این صورت در بالای صفحه اول کیهان، ولی بدون هیچگونه شرح و تفسیری، نشانهای از پیچیدگی روابط قدرت در داخل شورای سربسته انقلاب دارد. این نحوه انتشار خبر در عین حال خود سئوالهای تازهای را مطرح میکند. در حالی که در آن زمان شورای انقلاب رئیس و سخنگو داشته است چرا و چگونه خبر رسمی تصویب رئیسی عالیترین ارگان مشترک قانونگذاری و اجرایی یک کشور باید از طریق تماس با منزل و از طریق یکی از نزدیکان به دست آید و منتشر شود؟ آن هم دو روز بعد از اتخاذ آن تصمیم؟! پنهانکاری ویژه شورای انقلاب در رابطه با نحوه اعلام رسمی چنین خبری (که آشکارا دیگر موضوعی امنیتی نبوده) نشانه چه بوده و چه موضوعیتی داشته است؟
در شکل بالا دقت میفرمایید که خط سوم (تصویب شورای انقلاب) کوتاهتر از سایر خطها است. این کوتاهی خط سوم، با توجه به تکنیک چاپ روزنامهها در آن زمان، دال بر آن است که متن این خط در آخرین لحظه قبل از چاپ عوض شده است. این تغییر در متن این سطر در آخرین لحظه نشانه چیست؟
فرمانده کل نیروهای مسلح- بهمن ۵۸
آیتالله خمینی در روز ٣٠ بهمن ١٣٥٨(دو هفته بعد از روز مراسم تنفیذ/ انتصاب) بنیصدر را از طرف خود به فرماندهی کل نیروهای مسلح (ارتش و سپاه) منصوب کرد. این انتصاب هم قدمی در جهت ایجاد موازنه تقابلی در داخل ساختار قدرت صورت گرفت. در این دوران آیتالله خمینی در راس ساختار قدرت و با فاصله زیاد از جناحهای درگیر قرار داشت. او در این دوره سعی میکرد بین جناحهای موجود در ساختار قدرت موازنه تقابلی برقرار بماند. بعضی این را سیاست یکی به میخ یکی به نعل نامیدهاند. جالب اینجاست که بعد از آن تاریخ نه آیتالله خمینی و نه آیتالله خامنهای اختیارهای خود در فرماندهی کل قوا را هیچگاه به رئیسجمهوری وقت منتقل نکردهاند.
رئیس دیوان عالی کشور- اسفند ۵۸
آیتالله خمینی در اسفند ۱۳۵۸ طبق حکمی آیتالله بهشتی (رئیس حزب جمهوری اسلامی) را به رئیسی دیوان عالی کشور (معادل رئیس قوه قضایی فعلی) منصوب کرد. در همان زمان افرادی آشنا به رویههای قضایی انتصاب رهبر یک حزب سیاسی را به این مقام مهم قضایی را موافق با رویههای قضایی ندانستند. برخی دیگر در همان زمان این اقدام آیتالله خمینی را عملی در جهت ایجاد تعادل قوا در ساختار قدرت، در مقابل انتصاب بنیصدر به فرماندهی کل قوا ارزیابی کردند. تاثیر رویه موازنه تقابلی در این مرحله هم دیده میشود. به این ترتیب از اول اسفند سال ۵۸ را میتوان آغاز مرحله دوم از دوئل قدرت بر پایه موازنه تقابلی در نظر گرفت.
دو امیر در ملکی نگنجند
ارتفاع حصار اجتماعی که در فروردین ۱۳۵۸در دوران دولت بازرگان به وجود آمده بود، در مدت ده ماهه بعد از آن بالاتر رفته بود؛ به طوری که دیدیم افرادی که در نهایت توانستند از سرند حکومتی برای نامزدی در انتخابات رئیس جمهوری عبور کنند همگی بر مبنای همین حصار اجتماعی تعیین شدند. ولی همزمان ریزش در داخل بخش خودیها شروع شده بود. به این ترتیب به مرور طبقهبندی جدیدی به وجود آمد که رندی آن را «نیمه ناخودی» اطلاق میکرد. این گروه شامل افرادی میشد که از حلقه خودیها به بیرون رفته بودند؛ ولی ناخودیها هم آنها را با توجه به سابقه عملکردهایشان در ایجاد حصار اجتماعی به میان خود نمیپذیرفتند.
در غیاب افرادی که از صحنه رقابت در انتخابات رئیسجمهوری سال ۵۸ سرند شدند، انتخابات با شرکت نامزدانی، همگی از اعضای ساختار قدرت در آن زمان، انجام گرفت. گروههای اجتماعی و سیاسی مستقل از حاکمیت که نمیخواستند از بین نامزدان متعلق به ساختار قدرت یکی را انتخاب کنند در این انتخابات شرکت نکردند. نتیجه رسمی اولین دوره انتخابات رئیسجمهوری (پنجم بهمن ۵۸) ۷۶ در صد رای از افراد شرکت کننده در این انتخابات برای بنیصدر اعلام شده بود. برخلاف رفراندم اول دیگر صحبت از در صد از کل جمعیت رایدهنده نبود.
موقعیت آیتالله خمینی از نیمه آبان سال ۵۸ که کابینه بازرگان سقوط کرد، در راس ساختار قدرت تثبیت شده بود وعملکردهای دو نفر دیگر یعنی بهشتی و بنیصدر در رده دوم صورت میگرفت. با قبول حکم انتصاب به رئیسجمهوری (بر پایه حق شرعی فقیه) نقش آیتالله خمینی در راس ساختار قدرت بیشتر تایید شده بود. منابع تاریخی نشان میدهند که آیتالله خمینی اجازه میداد و حتی تمایل داشت که دوئل قدرت بین بنیصدر و بهشتی در رده دوم همچنان ادامه پیدا کند. ولی ساختار قدرت هنوز قوام نیافته بود و درگیریها حتی در سطح بسیار کلان هم ادامه یافت. داستان قدیمی هفت درویش و دو امیر میرفت که تکرار شود: هفت درویش در گلیمی بخسبند و دو امیر در ملکی نگنجند!
پینوشت:
هدفها و متدولوژی این مجموعه نوشته
در این جا لازم میدانم که ضمن تشکر از تمامی کسانی که نظرگاههای خود را در رابطه با بخشهای قبل این مجموعه نوشته ارائه دادهاند، این قسمت را در رابطه با روند کلی و هدفهای اصلی این مجموعه نوشته (سه روز تاریخساز) اضافه کنم، تا توجیهی باشد در توجه به نقش افراد مختلف در بخشهای متوالی این مجموعه نوشته. به طور خلاصه این مجموعه نوشته در کل خود سه هدف را دنبال می کند.
هدف یکم بررسی دقیق عملکردها و رخدادها در سه روز تاریخساز ٢٠ تا ٢٢ بهمن ٥٧ است. این مجموعه نوشته در بخشهای پنجم تا نهم به آن دست یافت. هدف دوم بررسی وقایع و عواملی که این سه روز تاریخساز را به وجود آوردند. بخشهای یکم تا چهارم در جهت تحقق این هدف نوشته شده بودند. هدف سوم تاثیر این سه روز تاریخساز در حوادث کلیدی بعدی است که بخش ده و بخشهای بعد از آن به این امر اختصاص دارند. بررسی فرایند منجر به انفجار در ساختار قدرت در بهار ١٣۶٠ موضوع عمده باقیمانده بخشهای این مجموعه نوشته است.
در راستای همان سه هدف دیده میشود که در فاصله نیمه دی ١٣٥٧ تا بهار ١٣۶٠ هفت نفر و در دو رده عملکردی متفاوت تاثیر کلیدی بر سیر رخدادهای اجتماعی و سیاسی ایران داشتهاند. دو نفر در رده اول عمل کرده اند که عبارت بودند از شاه و آیتالله خمینی که هر یک در دورهای در راس ساختار قدرت قرار داشتند. بخش اول این نوشته به معرفی این دو شخصیت پرداخت و سپس عملکردهای بعدی آن دو هر گاه لازم شد به صورت مشخصتری بررسی شد. پنج نفر نیز در رده دوم بودند که هر یک در گذرگاههای مشخص نقش کلیدی داشتهاند: این پنج نفر عبارت بودند از ارتشبد قرهباغی، شاپور بختیار، مهندس بازرگان، آیتالله بهشتی و ابوالحسن بنیصدر. این پنج نفر هر یک در زمانهای مشخصی وارد صحنه شدند و نقشهای اصلی به دست گرفتند. هریک از آنها بعد از مدتی به کلی از صحنه خارج شدند. از این گروه هفت نفره شش تن در گذشتهاند. رابطه زمانی بین این گروه هفت نفره را میتوان به صورت زیر نشان داد:
در فاصله نیمه دی تا نیمه بهمن ١٣٥٧ (ماه پیشتاز) وجود یک خلاء قدرت در رده یکم آشکار است. در این دوران یکماهه عملکردهای سه نفر در رده دوم بسیار کلیدی بودند: ارتشبد قرهباغی (آخرین رئیس ستاد ارتش شاه)، شاپور بختیار (آخرین نخستوزیر شاه) و مهدی بازرگان نماینده اول آیتالله خمینی در ایران برای مذاکرات با نمایندگان حکومت شاه (بختیار/ قرهباغی). این سه تن به واقع هر یک خود نماینده گروهی بودند. مذاکرات پیچیده بین این سه تن موضوع اصلی در دوران ماه سرنوشتساز بین نیمه دی تا نیمه بهمن ٥٧ بود. در همین دوره هم آیتالله بهشتی در داخل گروه سوم و در کنار مهندس بازرگان نقشی مهم به عهده داشت. به این ترتیب در دوران ماه پیشتاز بازرگان و بهشتی در یک جناح عمل میکنند. هدف نهایی این مذاکرات سه جانبه انتقال آرام دولت و ارتش از حکومت شاه (رژیم سلطنتی) به حکومت جدید (رژیم جمهوری اسلامی) بود.
در فاصله ٢٣ بهمن ٥٧ تا نیمه آبان ٥٨ دوران دولت موقت است. مهندس بازرگان و آیتالله بهشتی که در مرحله قبل (مذاکرات سه جانبه) در یک جناح قرار داشتند، در این دوران در مقابل هم قرار گرفتند. در این دوران مهندس بازرگان رئیس بخش دولت و آیتالله بهشتی رهبر اکثریت در شورای انقلاب بود؛ اولی نماینده جناح کلاهی و دومی نماینده جناح سنتی بود. وضعیت آیتالله خمینی در این دوران هنوز به عنوان راس ساختار قدرت به طورکامل تثیبت نشده بود. شکواییه بازرگان در روز استعفای خود که گفت: «مگر من هویدا هستم یا امام محمد رضا شاه هستند که آب خوردنمان را اجازه بگیرم» این موضوع را به خوبی نشان میدهد که از نظر بازرگان دفتر نخستوزیری عالیترین ارگان اجرایی کشور بود. این نگرش بازرگان در تعارض واضح با نقشی بود که آیتالله خمینی از ولی فقیه، به عنوان فردی در راس ساختار قدرت در نظر داشت.
در نیمه آبان ٥٨ دولت موقت سقوط کرد و جناح کلاهی از صحنه قدرت کنار رفت. در این زمان شورای انقلاب کل دولت را در داخل خود جذب کرد. سقوط دولت موقت و توسعه شورای انقلاب نماد تثبیت آیتالله خمینی در راس ساختار قدرت نیز بود. بازرگان قبل از آن که نخستوزیر دولت موقت شود، بیشتر از ٣٠ سال سابقه مبارزاتی داشت و در بخش بزرگی از جامعه ایران شناخته بود، در حالی که بقیه اعضای شورای انقلاب که همگی توسط آیتالله خمینی تعیین شده بودند و شناخت جامعه ایرانی از آنها ناشی از همین نصب آیتالله خمینی بود.
رقابت بین آیتالله بهشتی و ابوالحسن بنیصدر از آذر ٥٨ به بعد شکل گرفت. رقابت بین این دو نفر در حالی صورت میگرفت که موقعیت آیتالله خمینی در راس ساختار قدرت تثبیت شده بود. رقابت بین بنیصدر و بهشتی رفته رفته تشدید شد و شکل یک دوئل در ساختار قدرت را به خود گرفت. خواهیم دید که این دوئل قدرت در نهایت به انفجار در ساختار قدرت در بهار سال ١٣۶٠ منجر شد. دیده میشود که انفجار در ساختار قدرت در بهار ۶٠ یک شبه زاییده نشد، بلکه حاصل یک سال و نیم درگیری قدرتی بود.
موضوع کلیدی بخشهای بعد از بخش سیزدهم این مجموعه نوشته آن است که عواملی و حوادثی که در انفجار ساختار قدرت در بهار ١٣۶٠ موثر بودند مورد بررسی و شناسایی تاریخی قرار گیرند. به طور خلاصه در دوره بین نیمه آبان ٥٨ تا آخر بهار سال ١٣۶٠ سه نفر عملکرد کلیدی داشتند: آیتالله خمینی که در راس ساختار قدرت (رده اول) قرار داشت و آیتالله بهشتی و ابوالحسن بنیصدر که در رده دوم در یک دوئل قدرت شرکت داشتند. بهشتی و بنیصدر هر یک گروهی را نمایندگی میکردند.
این نگرش توجیه میکند که چرا از بخش سیزدهم این مجموعه (دوئل در ساختار قدرت- آذر ٥٨) این نوشته روی عملکردهای سه فرد متمرکز است: آیتالله خمینی در رده یکم (راس ساختار) و آیتالله بهشتی و ابوالحسن بنیصدر که در رده دوم عمل میکردند. در این دوران نقش آیتالله خمینی به عنوان راس ساختار قدرت تثبیت شده و عملکردهای او، به عنوان فردی که در راس ساختار قدرت است، جهتدهنده اصلی روند رخدادهاست. بنیصدر و بهشتی در رده دوم این ساختار قدرت با هم رقابت میکردند. بازرگان، با وجود این که هنوز عضو شورای انقلاب است، از این دوران به بعد دیگر نقش مهمی به عهده ندارد.
در این مجموعه نوشته، عملکردهای آیتالله بهشتی و ابوالحسن بنیصدر (فارغ از نگرش های کلاسیک طرفدارانشان) به صورت همزمان بررسی میشوند. بخشهای بعدی این نوشته به تشریح این موضوعها خواهد پرداخت. گردآوری اطلاعات دست اول در مورد آقای بنیصدر خوشبختانه بسیار ساده است. از او کتابهای خاطرات متعدد و نیز مصاحبههای گفتاری و دیداری بسیاری موجود است. دستمایه اصلی این بررسی در فاصله پاییز ٥٨ تا تابستان ۶٠ نیز همین منابع دست اول موجود از آقای بنیصدر است. از آیتالله بهشتی کتاب خاطراتی به جا نمانده است و باید اذعان کرد از عملکردهای بسیار پیچیده او در داخل ساختار قدرت هم اطلاعات محدودی به بیرون نشت کرده و عمده آن وقایع در پردهای از رمز و راز باقی مانده است؛ ولی با پیگیری و دقت هنوز میتوان نکتههای تازهای را روشن کرد.
یاید اضافه کرد عمده نوشتههای موجود در مورد عملکردهای آیتالله بهشتی نیز کمک چندانی به این کمبود اطلاعات در مورد او نمیکنند. بدنه اطلاعات موجود توسط دو گروه متفاوت، یعنی گروه موافقان و گروه مخالفان بهشتی، تدوین شده و هر دو گروه تحلیلهای خود را با سرند کردن اطلاعات محدود موجود در جهت دلخواه خود انجام دادهاند. به این ترتیب در عمل دو نوع نوشته در رابطه با بررسی عملکردهای آیتالله بهشتی وجود دارد که دو تصویر بسیار متفاوت از او را ارائه میدهند. موافقان او تصویری از یک فقیه مدبر ارائه میدهند که در پی ایجاد حکومت دینی قوی بر پایه نقش محوری ولایت فقیه است. آیتالله بهشتی در مجلس خبرگان نقشی کلیدی در ایجاد محور ولایت فقیه در ساختار حکومتی جمهوری اسلامی داشت. موضوع نقش کلیدی آیتالله بهشتی در جهت تشکیل و تثبیت نظام ولایت فقیه چیزی نیست که بتوان آن را انکار یا کتمان کرد. مخالفان او را فردی به شدت دیکتاتور و سلطهطلب به تصویر میکشند که در پی تمرکز تمام قدرت بود. هر دو گروه هر یک از نقطه نظرهای خود بخش کوچکی از تصویری بزرگتر (با نقطههای محو بسیار) را عرضه میکنند. به قول جغرافیادانان این نقشه هنوز بخشهای اکتشاف نشده بسیار دارد. هدف این بررسی تکرار نوشتههای جناحی موجود نیست. هدف آشکار کردن برخی روابط تا کنون بررسی نشده است. تکرار صحبتهای جناحی گذشته (هر جناح) ما را به جایی بیشتر از آن که امروز رسیده ایم نخواهد برد. فقط در صورت شناخت عمیقتر از گذشته است که میتوان از آن به صورت چراغ راه آینده اسفتاده کرد.
در مورد بنیصدر هم دو گروه نوشته وجود دارد. مخالفان بنیصدر (و موافقان بهشتی) از بنیصدر تصویر یک خائن به آیتالله خمینی را نشان میدهند. در مقابل آنها گروه طرفداران بنی صدر (و مخالفان بهشتی) قرار دارد که از بنیصدر چهره یک قهرمان در مقابل آیتالله خمینی را به نمایش میگذارند. بنیصدر و آیتالله خمینی در نوشتههای گروه دوم در یک سطح عملکردی با هم مبارزه میکنند، در حالی که توجه به وجود دو رده عملکردی مختلف برای این دو نفر نکته کلیدی در شناخت رخدادهای مربوطه به آن دوران است. هر دو گروه از رهبران خود تصویری قدسی و از طرف مقابل او چهرهای اهریمنی در نظر دارند.
ذکر این بند به این دلیل است که تاکید شود هنوز جای بررسیهای مستقل تاریخی، فارغ از تبلیغات دو گروه (طرفداران بنیصدر/ مخالفان بهشتی و مخالفان بنیصدر/ طرفداران بهشتی) خالی است. نوشته حاضر را هم باید قدمی کوچک در این راه در نظر گرفت نه انتهای راه.
متدولوژی مورد این مجموعه نوشته بر پایه بررسی تاریخی به عنوان یک فرایند در جهت تشخیص روندها Patterns است. در این روش بررسی ما با یک تئوری (یا نظریه یا الگوی) از قبل تدوین شده شروع نمیکنیم و در جهت تایید (یا تکذیب) این تتوری اطلاعات را واچینی کنیم. ابتدا دادههای موجود، با فرض ناکامل بودن آنها، گردآوری میشوند و سپس این اطلاعات در جستوجوی ارتباط بین آنها مورد بازبینی مجدد قرار میگیرند.
بدون شک هر پدیده تاریخی دارای بعدهای بسیار متنوع است و یک بررسی تاریخی (هر قدر هم که وسیع باشد) امکان بررسی تمامی آن بعدها نیست؛ به اضافه آن که هرچه دامنه بررسی و تعداد عوامل را زیادتر کنید رابطههای بین آنها به صورت تصاعدی زیاد میشوند. در این رهگذر محقق ناگزیر بر اولویت در بررسی است. برای مثال فقط بررسی تاثیر سیاستهای خارجی ناشی از جنگ سرد بر انقلاب ایران خود مطالعهای است بس بزرگ. آن چنان بررسی نیازمند دسترسی به آرشیو اطلاعات محرمانه کشورهای زیادی از جمله آمریکا، شوروی، انگلیس، و البته ایران است که میدانیم چنین اطلاعاتی وجود دارد ولی تمامی آن در دسترس همگان نیست.
یک تحقیق تاریخی در هر صورت بر مبنای استفاده حداکثر از اطلاعات موجود صورت میگیرد. به قولی هر تحقیق تاریخی، هر قدر هم که گسترده صورت گیرد، به صورت یک نقشه نیمه تمام و ناکامل است. ولی هر بررسی خوب تاریخی باید بخش تازه به این نقشه نیمه تمام اضافه کند. تکرار بررسیهای قبلی شبیه چاپ کردن یک نقشه قدیمی است. به این دلیل تمرکز این مجموعه نوشته بر رخدادهای داخل ایران و افراد ایرانی بوده است. بدون شک در آن دوران کشورهای خارجی و افراد خارجی بیکار نبودهاند.
ابتدا یک بررسی عمومی از تاریخ ایران انجام شد و همانطوری که در مقدمه بخش اول نوشته شد، مناسبترین زمان شروع برای بررسی حاضر روز ١٥ دی سال ١٣٥٧ در نظر گرفته شد که به واقع پایان سیاست فضای نظامی شاه بود. شاه سیاست فضای نظامی را از روز اول شهریور سال ١٣٣٢ که به ایران بازگشت، شروع کرده بود. سیاست فضای نظامی در عمل برای مدت ٢٥ سال برای او کار کرده بود. می توان دامنه این بررسی را شامل زمانهای قبل از سال ١٣٣٢ نیز کرد. هرچه عقبتر برویم دامنه ناریخی کاملتر میشود، ولی همزمان روابط حاکم بر بررسی هم به صورت تصاعدی زیادتر میشود. بررسی رخدادهای قبل از نیمه دی سال ١٣٥٧ خود موضوع نوشتههای دیگری از این مجموعه است.
مهمترین روز در تاریخ اخیر ایران عملکرد روز ٢٢ بهمن ٥٧ است. بنابراین ما با دو سئوال مهم روبهرو هستیم. عوامل، شرایط و فرایندهایی که روز ٢٢ بهمن ٥٧ را ساختند کدام هستند؟ رخدادها، عوامل، شرایط و فرایندهایی که تحت تاثیر روز ٢٢ بهمن ٥٧ قرار گرفتند کدامند؟ بخشهای یکم تا نهم این مجموعه در پی یافتن جواب بخش اول بود. از بخش دهم به بعد در پی جواب به سئوال دوم است. البته دامنه هر دو گروه نوشته با توجه به محدودیتهای زمانی موجود صورت گرفته است.
چه تعداد عامل در به وجود آمدن روز ٢٢ بهمن ٥٧ نقش داشتند؟ بدون شک هزاران عامل در این دوران نقش داشتند. آیا امکان شناسایی تمامی آنها وجود دارد؟ با توجه به محدودیت عمر انسانی، جواب این سئوال منفی به نظر میرسد. با این مقدمه بررسی نشان داد که تمرکز بررسی بیشتر باید روی افراد و روابط اجتماعی داخل ایران باشد. به این دلیل ساده که در این موارد اطلاعات بیشتری موجود است. حتی در مجموعه افراد داخلی ایران هم صدها هزار ایرانی در این دوران نقش داشتند. در یک بررسی تاریخی همه افراد و روابط اجتماعی را باید در حدی مناسب طبقهبندی کنیم. با این زمینه مطالعاتی، این مجموعه نوشته به عملکرد هفت نفر که هر یک گروهی بزرگ را نمایندگی میکنند رهنمود شد، که در بالا به فهرست آنها اشاره شد. باید تصریح کنم که این بررسی با این فهرست هفت نفره شروع نشد، بلکه روند بررسی خود این چنین رهنمود شد.
سئوالی که خواننده میتواند بپرسد این است که آیا فقط این هفت نفر کل تاریخ اخیر ایران را ساختند؟ با اطمینان میتوان جواب داد که خیر. سئوال دیگر این است که آیا مندرجات این مجموعه نوشته تنها نگرش به بررسی تاریخی این دوره است؟ جواب این سوال نیز با قاطعیت این است که خیر. بدون شک روش های دیگری نیز موجود است. ولی چرا این روش بررسی انتخاب شد؟ به این دلیل ساده که این روش روندها و فرایندهایی را عیان کرد که در دیگر بررسیها مشاهده نشده است یا این که نویسنده حاضر با آنها روبهرو نشده است. هر بررسی تاریخی هم بررسی گذشته است و هم بررسی آینده. به طوری که در بخشهای بعدی خواهیم دید این روش بررسی این امکان را میدهد که بتوان در مورد روندهای آینده حدسهای بهتری زد. همان طوری که در بالا گفته شد، صحبت از پیشگویی یا پیشبینی نیست، صحبت از حدس بهتر از آینده است.
راه درازی در پیش است و بدون شک نسلهای بعد با کنار هم قرار دادن اطلاعات در دسترسشان و به کمک متدلوژیهای بهتر به تصویر بسیار روشنتری خواهند رسید، ولی از قدیم گفتهاند که راه هزار فرسنگی هم با قدم اول شروع میشود. در این جا از آیندگانی که این راه را ادامه خواهند داد میخواهم که چون به مقصد خود رسند، «نوبت چو به ما رسد نگونسارکنید.»
بخش پانزدهم این مجموعه در این جا به پایان میرسد. قسمت بعدی این مجموعه مربوط به حوادث بهار ٥٩ به دنبال خواهد بود. بخشهای قبلی این سری نوشته در وب سایت رادیو زمانه به شرح زیر قابل دسترس است:
سه روز تاریخساز – بخش اول: بررسی پیش زمینهها
بخش دوم: ماه پیشتاز – نیمه دی تا نیمه بهمن ۵۷
بخش سوم: آرایش نیروها پیش از رفتن شاه – نیمه دی ۵۷
بخش چهارم: بازآرایی نیروها پس از رفتن شاه – نیمه بهمن ۵۷
بخش پنجم: شورش در پادگان دوشان تپه – ۲۰ بهمن ۵۷
بخش ششم: شورش در شرق تهران – ۲۱ بهمن ۵۷
بخش هفتم: قیام مسلحانه در تهران – ۲۲ بهمن ۵۷
بخش هشتم: اعلام بیطرفی ارتش – ۲۲ بهمن ۵۷
بخش نهم: دیدار دیرهنگام – ۲۲ بهمن ۵۷
بخش دهم: آغاز مرحله پسانقلاب – اسفند ۵۷
بخش یازدهم: پایان بهار آزادی – تابستان ۵۸
بخش دوازدهم: حذف جناحی در ساختار قدرت – آبان ۵۸
عطف به دیدگاه ارسالی من در ساعت ۱۴:۵۹ دقیقه ۱۵ خوردار ۱۳۹۰ و جوابیه ۲۱ خرداد 1390
۱- رهبران فرقه های سیاسی و مذهبی و مقلدین و مریدان آنها منتقدین خود را در وهله اول به سطحی نگری متهم می کنند (این اولین گام در راه اعطای القاب بعدی هماند مزدور، خائن، منافق، … می باشد.) غافل از اینکه خود غرق در آنچه هستند که به دیگران نسبت می دهند. در مورد آقای بنی صدر، چه خصلتی غیر ازآن به نوشتن کتابی مانند “اقتصاد توحیدی” و یا کتب دیگر حضرت والا منجر می شود؟ و چه خصلتی و لا غیر مقلدینی چنین مجذوب در ولایت ایشان تربیت می کند که بی پروا منتقدین خود را چنین توصیف و سپس با تعین تکلیف برای آنان رهنمود صادر می کنند که در صورت عدم همگامی با تفکرشان می بایست “از تلف کردن وقت دیگران با طرح اینجور مسائل سطحی و غلط خوداری” کنند.
۲- جناب بنی صدر می توانست در مراسم تنفیذ عدم دارا بودن مدرک دکترا را درپیشگاه ملت ایران و در جمله ای کوتاه به احمد خمینی یاد آور شود. او اختیار آن را داشت تا در اطلاعیه ای کوچک در فردای آن روز این مطلب را به اطلاع همگان برساند. او قادر بوده است که فقط و فقط برای یکبار و آنهم برای ثبت در تاریخ کسانی را که او را این چنین به عموم معرفی کرده اند از حقیقت موضوع آگاه سازد. اما دریغ از یک اشاره. پیش کشیدن این موضوع یک بحث انحرافی نیست و تاریخ نیزنه او و نه هیچکس دیگر را بدین جرم، یعنی عدم دارا بودن مدرک دکترا، متهم و محکوم نخواهد کرد. آنچه مهم است صداقت است و این رفتارآقای بنی صدر پیام آور یک نوع عدم صداقت در ایشان می باشد. مگرکل نظرات فوق و ثبت ویدئوی مراسم تحلیف چیزی جز دیدگاه های متفاوت شهروندان در مورد این موضوع، یعنی عدم صداقت ایشان، می باشد؟
۳- در طی ۳۰ سال گذشته، آقای بنی صدر و مقلدین ایشان مکررا این مطلب را یادآور می شوند که اگر ایشان قدرت طلب می بودند و خواستار القاب سیاسی و علمی، می توانستند با قبول مناسبت سیاسی ان دوره بر مسند قدرت باقی بما نند و غیره. عدم صحت فلسفی چنین استدلالی، سفسطه ای بنام ad ignorantiam در دروس دانشگاهی “فلسفه برای مبتدیان” تدریس داده می شود و نیازی به ذکرآن ویا حتی نفی سیاسی چنین دیدگاهی دیده نمی شود. همین بس که رهبر فرقه دیگری، جناب مسعود رجوی، نیز به سهولت می توانند ا دعا کنند که ایشان نیز اگر قدرت طلب بودند قادر بودند با اتخاذ تدابیری سهل و نه چندان پیچیده به مناصب مهم دولتی راه پیدا کنند. آیا امروز ما در مورد خود شیفتگی و قدرت طلبی آقای رجوی شک و تردیدی داریم؟
۴- می بایست در مورد جمله آغازین جوابیه نیز سکوت اختیار کرد چه خواستار رنجش بیشتر جناب نیستم.
Anonymous / 16 June 2011
آقای بنی صدر پس از برگزیده شدن از طرف مردم ، همزمان ، رییس جمهور ، رییس شورای انقلاب و فرمانده کل قوا شد ، اگر فردی بود که به القاب دل خوش میداشت ، در حفظ این القاب کوشش میکرد و نسبت به اعمالی که در هر یک از این سه زمینه مسولیت ، با وجود مخالفت او , خلاف حقوق فردی و ملی ایرانیان انجام میگرفت ساکت میماند . از او که از شکل گرایی پرهیز دارد و به سنگینی مسولیت بزرگ مردم ایران در باز یافتن آزادی و استقلال و حرکت در مسیر رشد آگاه است ، انتظار نمیرود در هر مصاحبه وقت خود را به جدال در باره القاب بگذارند ، که چرا به او سید یا آقا یا دکتر یا رییس جمهور منتخب میگویند یا نمیگویند. این القاب مساله او نیست و نخواهد بود ، اگر جایی سراغ دارید که وی با تیتر دکتر امضا کرده باشد یا اعتراض کرده باشد که چرا مرا دکتر یا استاد یا سید یا رییس جمهور …..نمی نامید ، ذکر کنید و گر نه ، از تلف کردن وقت دیگران با طرح اینجور مسائل سطحی و غلط خوداری کنید .
آدرس ای میل آقای بنی صدر را من از سایت ایشان برداشتم که در دسترس همگان قرار دارد . آقای خمینی را بی تردید با صندلی چرخ دار آورده اند ، خیلی از صحنه های این جلسه در فیلم های انتشار یافته قابل مشاهده نیست . اما هر چه ما در این لحظه نمی بینیم دلیل بر نبودن آن نیست . HE
از سردبیری خواهش میکنم ، بررسی کنند ، چرا بعضی از لینک های فرستاده شده از طرف من به این صفحه قابل مشاهده نیست . و چگونه میتوانم آنها را در دسترس خوانندگان قرار دهم .
Anonymous / 10 June 2011
Abolhassan Banisadr
5, Rue General Pershing
F-78000 Versailles
France
Fax: +33 1 39 54 45 26
E-Mail: [email protected]
Anonymous / 05 June 2011
” آقا عمرانی از این که لطف کرده اید و متن ان ویدئو ها با یک مقداری زیادی این طرف و ان طرف کردن ها نوشته اید باید از شما تشکر کرد”
لطفآ توضیح دهید چه قسمتی را این طرف آن طرف کرده ام تا بتوانم اشتباه خود را تصیح کنم. لینک فیلم ها در زیر نوشته است ممنون میشوم اگر دیگر کاربران نیز مرا راهنمائی کنند .
Anonymous / 05 June 2011
برای ایجاد روشنایی بیشتر ، تذکر میدهم که نظرات ارسال شده ، ردیف ۵ – ۱۱ – ۲۰ – ۲۷ – ۳۸ – ۳۹ – ۴۰ – ، از من است. علت اصلاح نظر ردیف ۵ و ارسال نظر ردیف ۳۸ را در اولین فرصت توضیح خواهم داد . همینطور پاسخ پرسش هایی که کاربران محترم در رابطه با نظرات من مطرح کرده اند ، در حد توان و فرصت ارسال خواهد شد.
Anonymous / 05 June 2011
“جناب آقای دکترسید ابوا لحسن بنی صدر”؟! چرا آنجناب هیچگاه این صداقت را ندارند که دارا بودن مدرک دکترا را تکذیب کنند. آقای بنی صدر در طول اقامت طولانی خود در قبل از انقلاب در فرانسه هیچگاه موفق به دریافت هیچ مدرک تحصیلی از هیچ دانشگاهی در ان کشور نشدند. تراوشات فکری ایشان ا صولا در ان حد نبود. کافیست که به اثربزرگشان “اقتصاد توحیدی” که در ان دوران نوشته شده رجوع کنیم، کتابی که همانند کتاب دیگری بنام “ولایت فقیه” می بایست زنگهای خطر را در جامعه ایران ان زمان به صدا در می آورد. مسلما مباحثی همانند لزوم مطابقت بودجه کشور با بودجه ممالک اسلامی در زمان علی (صفحه 407 ) و تلاش برای تعین نرخ برابری ریال و “درهم” رایج در زمان صدر اسلام برای تعین حد ذخیره پول (صفحه ۲۵۳) نمی توانسته در جامعه آکادمیک فرانسه خریداران چندانی می داشته باشد.
Anonymous / 05 June 2011
اقای عمرانی: شما که با بنی صدر آشنا هستی و به ای میل او هم دسترسی داری یک دعوت بکن خودش بیاید به سوال ها جواب بدهد. البته اگر قابل ادم می داند که در جمع عوام باشد. به خدا ناصرالدین شاه قاچار هم گاهی می نشست با عملجات مملکت سر می کرد. // اگر اومد شما ازش بپرس یا اگر شما نبودی من خودم پیش قدم می شوم و از او در در مورد ان قصه قدیمی مراسم تاجگذاری در بیمارستان و اوردن خمینی با ویل چریل و حالت مغموم و تعارض ان با این ویدئو ها خواهم پرسید. دنیا را چی دیدی شاید او هنوز جواب داشته باشه. و من خیط شم. ان چه من دارم از این ویدئو ها می بینم این است که اون داستان ان ویل چیر از ابتدا درروغ بوده و اون داستان فقط برای ماستمالی کردن گنده کاری های سیاسی ایشان بود که خمینی 18 ماه از بالای سر او عمل کرد و همه می دیدند و او نمی خواست ببیند. کسی برای شما دعوت نامه فرستاد که امدی توی بحث. چرا ایشان دعوت نامه لازم دارد. خدایش این است که او یک سال و نیم عنوان بی خاصیت یک رئیس جمهوری را که حتی نمی توانست یک وزیر غیر سیاسی کشاورزی یا راه را هم انتخاب کند یدک کشید. شده بود موش توی تله بهشتی. واقعا اگر دفتر رئیس جمهوری احترامی داشت، دیگه بعد از گنده کاری های او چی بگم. حالا ایشان که هنوز شاهنشاه اریامهر یا امام زمان نشده که ما از قبل امدن برایش بوق بوق کنیم. اگر شما خودت که توی دستگاه او دست داری این پیغام را بهش بده. ولی من هم با استفاده از همان ای میل که شما دادید لینک این صحفه را براش می فرستم. ای به چشم. در ضمن خودت شاهد باش، این بحث ها را ان اقایی شروع کرد تا صحبت از بررسی نا علمی و نا اخلاقی زد و حتی دیگر در جواب او نگفت اقا شما راست می گویی. فعلا داستان شما ها شده دفاع از مراسم دستبوسی اقای بنی صدر، موضوعی که 30 سال بود مرده بود.
Anonymous / 05 June 2011
نقل قولی از کیسینجر هست که میگوید:”تاریخ ساخته شخصیتها و روابط آنها با هم هست”. بدور از درستی یا نا درستی این گفته یا گوینده آن، باید گفت که از بدو شروع انقلاب ایران، روان ایرانی در قالبهای مختلف تاج، عمامه،داس و چکش،پرچم سه رنگ و… ناتوانی و عجز خود را با سفید و سیاه دیدن اوضاع،توطعهگری، دشمنتراشی، آرمانگرایی رویایی، بحرانسازی،هوچیگری و شعارپراکنی،کج فهمی از جامعه جهانی و ساختارهای فکری و عملی آن و چگونگی همکاری با دیگر ملل جهان و…نشان داد. بنی صدر و بهشتی هم جدا از این مجموعه در آن محیط انقلابی زده نبودهاند. بنی صدر یک تئورسین، ناباور به تحزب،معتقد به تئوری سه جهانه مائو در مبارزه با استعمار و با نگاهی پاریسی به اسلام و نقش آن در آزادسازی انسان و جامعه و از سوئ دیگر بهشتی یک عملگرا،مدبر،توطئهگر و بعبارتی یک سیاستمدار بالفطره که هنوز یک بیوگرافی و تحقیق درستی از او در دسترس نیست، شاید در ۳۰ سال آینده، ارشیو بایگانی سیا یا انتیلجنت سرویس گوشهای از عملکرد او را آشکار کند. متاسفانه در کویر سیاست ایران، لنگه گیوههای فراوانی اظهار وجود میکنند و هیچ Nike یا ecco پیدا نمیشود و اگر هم دیدید کپی یا بدل است . نظرنگار: ایراندوست
Anonymous / 29 May 2011
آقای سپهری ، پس از چندین نظر انتقادی که برایتان نوشتم ، بدور از انصاف دیدم اگر احساس مثبت خودم را نسبت به آخرین نوشته و به خصوص پی نوشت شما ابراز نکنم ، منتظر خواندن قسمت های بعدی هستم ، در یافتن حقایق موفق باشید .
Anonymous / 28 May 2011
در این صفحه به لحاظ تکنیکها و شگردهای ژورنالیسم مصلحت گرا پدیده جالب و سوال برانگیزی دیده می شود؛ یک عکس از اقای بنی صدر در حال بوسیدن دست آقای خمینی در یک صفحه با دو اندازه مختلف تکرار می شود. من از توضیحات اقای بنی صدر در باره این اتفاق که چرا در آن لحظه خم شد و دست آقای خمینی را بوسید می گذرم-که به نظرم اگر آدمی اندکی عقل و فهم سلیم داشته باشد و خودش را در آن شرایطی بگذارد که اقای خمینی 80 ساله را که تا آن روز هنوز چهره معنوی و عرفانی ای داشت با ویلچر برای اجرای مراسم می آورند بسیار قابل فهم است- ولی به لحاظ تحلیل تاریخی می خواهم عرض کنم که بریدن یک واقعه از بافت خاص آن و انکار دهها قرینه حالیه و مقالیه که همگی دال بر استقلال طلبی و آزادی خواهی اولین رئیس جمهور در برابر استبداد و حودکامگی اقای خمینی می کند- تا جایی که حاضر به تبعید از وطنم می شود ولی تسلیم زور نمی شود- مصداق بارزی از نوعی مکتب تفسیری در میان بنیادگرایان است که برای مثال یک ایه یا یک حدیث از یک متن طولانی را می گیرند و همان را برای توضیح دیدگاه ناقص خویش علم می کنند. استاد این کار گروه های ضد حقوق بشری سلفی مسلک در دنیای اسلامند. ای کاش اقای سپهری و دوستانش اندکی به فهم و درک خوانندگان زمانه ارزش قائل می شدند و این قدر سطحی و ناعلمی و بل نااخلاقی دست به تحلیل حوادث تاریخ نمی زنند.
Anonymous / 28 May 2011
عباس شیبانی درست علی شیبانی اشتباه است
Anonymous / 28 May 2011
یک سوال دارم. اگر به کسی بر نمی خورد، می خواستم یک سوال طولانی بپرسم: “آقای خمینی از چه روزی چهره معنوی و عرفانی داشت و از چه روزی هم این چهره معنوی و عرفانی را از دست داد؟ چه شد که او این چهره معنوی و عرفانی را از دست داد؟” از این چهره های قبل از معنوی و بعد از معنوی هم عکسی موجود است؟” شعر های عرفانی منصوب به او هم بعد از مرگ او منتشر شد.
Anonymous / 28 May 2011
برای شخصی که به چاپ عکس دست بوسی بنی صدر و خمینی ایراد گرفته اند. چاپ عکس یک پسر که دارد دست پدر عارفش را می بوسد (البته به شرح شما) ایرادش کجا است؟ اصلا این عکس متنی هم داشت که شما فیوز پرانده اید؟ خوب سی سال است سعی شده است تاریخ این مملکت را سر و ته تکرار کنند. تکرار همان متن قدیمی که شما نوشتید که بعله خمینی را روی صندلی می اوردند و من یک دفعه احساساتی شدم پریدم او را بوسیدم، از بس که چهره اش عرفانی بود. یک سوال شما خودتان پدرتان را این جوری می بوسید یا می بوسیدید؟ وقت کردید نگاه به متن خودتان و یک نگاه به همان عکس کنید. بی خود نیست که فرنگی ها می گویند یک عکس گویاتر از هزار کلمه است.
Anonymous / 29 May 2011
اقای ایراندوست: مش قاسم تفنگم را بیاور. امان از دست این انگیسی ها. (داستان دایی جان ناپلئون). شما هنوز منتظرید که که داستان تاریخ ما را هم انگلیسی بنویسند. در ضمن ان 30 سال گذشت و اخیرا ارشیو ملی انگلیس و همین طور ارشیو دولتی آمریکا را هم در مورد سال های انقلاب باز کردند. کوه موش زایید.
خدا دو تا چشم بینا و یک عقل به بنده هاش داده. دیدن واقعیت ها خیلی مشکل نیست مگر این که ادم ها چشمشان را بسته نباشند و عقلشان را به کار بیندازند. در ضمن هر وقت شما خواستید یک کارخانه کفش سازی خوب در مورد تاریخ ایران درست کنید، من خودم حاضرم ببرم کفش هایتان را برایتان بفروشم، بی مزد و بی منت. اصلا چرا شما هم ان کفش های مورد نظر خود را در همین وب سایت ها که دیگر هزینه ای هم ندارد منتشر نمی کنید تا ما مجبور نشویم منت این لنگه گیوه های بدلی موجود را بکشیم؟
Anonymous / 29 May 2011
قضاوت از راه دور ساده است اما همیشه صادق نیست . دست بوسیدن آقای خمینی توسط آقای بنی صدر یک فاکت است و نویسنده را بخاطر درج این تصویر نمیتوان سرزنش کرد ، بخصوص که این تصویر با فرضیات نوشته هم همخوانی دارد . اما یک خوانده منصف ، باید شرایط ان مجلس را در نظر بگیرد و ببیند اصلآ امکان داشت بنی صدر دست او را نبوسد . ۱- کسانی که از نزدیک آقای خمینی را ملاقات کرده باشند میدانند که او اساسا دستش را برای بوسیدن دراز میکرد . ۲- بوسیدن دست بزرگتر در میان ایرانیان بیان ابراز احترام است و به مفهوم یک عبودیت مافیائی نیست . ۳- آقای بنی صدر تا آن زمان به آقای خمینی اعتماد و احترام کامل داشت و به گفته خودش او را از پدرش بیشتر دوست داشته است . ۴- یک مرجع پیر و رهبر انقلابی بزرگ ، همه گیر و مردمی ، بیمار بر روی صندلی چرخدار در بیمارستان میزبان اوست . ۵- در این سالن جمع کوچکی از شخصیت های مذهبی ، دولتی و نظامی حاضرند و احتمالا همه قبلا دست آقای خمینی را بوسیده اند و جای خود نشسته اند . ۶- این رهبر با دستش سند رای اعتماد اکثریت قاطع مردم به اولین رییس جمهور ایران را به دست او میدهد ، خود نشسته است و بیمار ، و میهمانش ایستاده است و سرشار از شادی پیروزی در انتخابات و مهر نسبت به رهبر انقلاب . انصافآ به خود پاسخ بگوید اگر شما بجای او بودید چه میکردید ؟ اگر آقای بنی صدر در عمل نشان داده بود که عبودیت او را میکند یا به ریا ابراز احترام و مهر میکند این تصویر در نظر من زشت مینمود ، اما این تصویر را بیان یک لحظه قابل فهم میدانم که در آن صداقت جاری است حتی اگر غیر صادقانه مورد بهره برداری قرار گیرد .
Anonymous / 29 May 2011
نمیدانم چرا بوسیدن دست خمینی که روزگاری برای این حضرات افتخار بود حالا حتی عکسش هم برای بعضی ها خفت آور شده. این آقای بنی صدر حتی به نجف رفته بود و از آقای خمینی کسب اجازه کرده بود تا انقلابش اسلامی اسلامی باشد. این سیاست بازی ها واقعا خجالت آور است. خمینی که به بنی صدر سواری نمی داد. مگر این مرد دیوانه بود که با ملابازی شاه را بیاندازد بعد هم قدرت را بدهد به ایشان؟ این انتظارها را از بچهها دارن نه از ملائی که روی کفتار رو هم سفید می کنه.
Anonymous / 30 May 2011
در مورد نحوه توزیع آن عکس دستبوسی یک توضیحی لازم است. اول این که این عکس در این وب سایت همزمان در چهار نقطه لوکیشن شده و نه دو نقطه. ولی سه نقطه اش ربطی به نویسنده ندارد. سه تا از این لوکیشن عکس ها مربوط به لی اوت وب سایت کلی رادیو زمانه است. اگر ایرادی دارید باید سر دیزانر و ادیتور کل این رادیو زمانه بشکنید. ولی خوب چون یک نفر پیدا شده و از بت شما ایراد می گیرد شما باید از این ایراد های نا علمی و بل نا اخلاقی بگیرید. چاپ یک عکس تاریخی کجایش نا علمی و بل نا اخلاقی است. توی عکس دست برده؟ در ضمن من خودم یک ایراد به همین ادیتور رادیو زمانه دارم. ادم توی این مملکت نیست شما یک خط در میان از دانای دهر نظر می خواهید.
Anonymous / 29 May 2011
تدوین تاریخ،علوم سیاسی،اقتصاد،جامعه شناسی،روانشناسی،بیولوژی و…دستاورد اندیشه عقلانی و عملی غرب و مدیریت انحصاری آن در جهان است که انتقادها خاص خود را هم به همراه دارد که جای آن فعلا اینجا نیست.مسلما سربازان گمنام امام زمان،قلم بدست و آماده برای مبارزه با دگراندیشان،کلافه از ناهنجاریهای سیاسی- اجتماعی سرزمین خود و ناتوان از درک علل و دلایل ریشههای عقبماندگی ملت، راه چاره را در حوادث ۱۴۰۰ سال پیش میبینند و با آفتابه دین، میخواهند ناپاکیهای اجتماعی،سیاسی،اقتصادی و فرهنگی مردم را چاره کنند. نظرنگار:ایراندوست
Anonymous / 30 May 2011
در رابطه با مراسم دستبوس شما این وب سایت رادیو زمانه را هم ببیند:
http://radiozamaneh.com/politics/2011/05/28/4308
حالا شما فکر کنید که طرفداران احمدی نژاد در آینده از عملکردهای شجاعانه او چه داستان ها خواهند ساخت. هر دم از این باغ بری می رسد.
Anonymous / 30 May 2011
شخصی که وسط دعوا نرخ نعیین می کند که “استقلال طلبی و آزادی خواهی اولین رئیس جمهور در برابر استبداد و حودکامگی اقای خمینی می کند.” اصلا این نویسنده توی بخش از گل نازکتر به پیرو و مرشد شما چیزی گفت؟ اصلا می خواهید یک عکس پیدا کنید که خمینی دست بنی صدر را می بوسد تا خیال شما تخت شود. در ضمن استبداد و خودکامگی خمینی کی شروع شد؟ حتما روزی که تیپا زد و با رئیس فرقه شما در افتاد. وقتی خمینی با یک خط فتوا کل روحانیون را از رئیس جمهور شدن منع کرد این استبداد و خودکامگی نبود؟ نه؟ ان موقع هنوز چهره اش معنوی وعرفانی بود. وقتی روز 25 مرداد 58 گفت ماباید همان روز اول چوبه های دار می ساختیم چهره اش هنوز معنوی و عرفانی بود؟ بخش های قبل از این ر هم خوانده ای. ان وقت شما ایراد می گیرید. مرشد فرقه شما سی سال است این داستان دستبوسی مثل یک پدر و عارفانه و تکرار می کرد و بعد با توجه به اینترنت این عکس پیدایش شد. دیگه چیزی نگفت. شما این جا این غال و مغال سر هم می کنید. در ضمن نفر یک لینک ان بالا گذاشته ببییند که احمدی نژاد همان همان طور دارد دستبوسی می کند. استقلال رای احمدی نژاد را هم که تا حالا دیده اید. احمدی نژاد سر تعویض یک وزیر با رهبر سر شاخ شد. رئیس شما یک نخست وزیر بهش اعمال کردند تا توی دستگاه بود بعد فغان برنیاورد. استقلال عمل احمدی نژاد حداقل از استقلال رای رئیس شما وقتی سر کار بود زیاد تر است.
Anonymous / 30 May 2011
آتش بس. این نوشته ها در مورد عملکردهای اقای بنی صدر نیست. اقای بنی صدر خودش صد تا سایت دارد. کم هم که حرف تمی زند. بروید همان جا دعوا کنید. در ضمن ما قیم لازم نداریم. از هیچ نوع! ما خودمان عقلمان می رسد که بفهمیم کی چی می گوید. کسی را هم لازم نداریم که برایمان دل بسوزاند که یکی کسی دارد سرمان کلاه می گذارد. ما قبلا به اندازه کافی از این دایه ها داشته ایم.
Anonymous / 31 May 2011
{{{اما این تصویر را بیان یک لحظه قابل فهم میدانم که در آن صداقت جاری است حتی اگر غیر صادقانه مورد بهره برداری قرار گیرد .}}} می شود در مورد غیر صادفانه مورد بهره برداری قرار گیرد یک توضیح کوچک بدهید؟ چه کسی ان را غیر صادقانه مورد بهری برداری قرار دادند؟ منظورتان خود اقای بنی صدر است که برای سی سال حالت ان را انکار می کرد. اخه دست بوسی که مشکلی نیست. دروغ بعد از ان است که مشکل است. بنی صدر همان روز اول می توانست بگوید مصدق هم دست شاه را بوسید من هم دست خمینی را بوسیدم. داستان تمام. ولی این داستان حالت عارفانه خمینی و من حالی به حالی شدم و دیگه نتوانستم خودم را کنترل کنم و پریدم دست او را بوسیدم. خوب بعضی دروغ ها را نمی شود به این راحتی پاک کرد حتی وقتی مربوط به یک داستان خیلی ساده باشد. در فرنگ به این می گویند گاف کردن. شما یادتان هست که عین همین داستان سر اقای کلینتون و خانم مونیکا لوئینسکی هم پیش امد که اقای کلینون اول کار گفت که من از ان کار ها با خانم لوئینسکی نکردم. بعد توضیح داد که منظور من از ان کارها خود ان کار ها نبود. خداییش این است در ان مراسم سال 58 از ان داستان های شبیه به داستان اقای کلینتون و لوئینسکی که اتفاق نیفتاد.
Anonymous / 30 May 2011
طبق معمول هر وقت حرف و عکس آقای بنی صدر که پیش میاد بازار بزن بزن گرم می شود. برای تغییر فضا و ارام کردن جو بزن بزن یک سری به این سایت بزیند جواب بعضی از سوال ها شاید بتوانید در ان پیدا کنید.
http://ir-uk.com/article.php?id=42919
Anonymous / 30 May 2011
در جواب آن هایی که صحبت از چهره روحانی و معنوی اقای خمینی در بهمن 58 کرده اند این ویدئو مربوط به مرداد ان سال است یعنی 7 ماه قبل از بهمن 58. به نظر شما این چهره روحانی و معنوی است که شما صحبتش را می کنید؟
http://www.youtube.com/watch?v=Wl0RGIcJYzU
چند سال دیگر می خواهید سرتان را مثل کبک توی برف بکنید و همان قصه های چهره روحانی و معنوی ر ا تکرار کنید. فکر می کنید بقیه هم همان قدر ساده لوح هستند. یا این که فکر می کنید که اینترنت به کلی مرده است؟ نه اینترنت نمرده. عصر این توهمات مرده ا ست.
Anonymous / 30 May 2011
محمود آقا: خجالت نکش بیا تو. ما روش نوشته های شما را می شناسیم. که می فرمائید: ای کاش اقای سپهری و دوستانش اندکی به فهم و درک خوانندگان زمانه ارزش قائل می شدند و این قدر سطحی و ناعلمی و بل نااخلاقی دست به تحلیل حوادث تاریخ نمی زنند. یعنی می فرمائید متر تحلیل های تاریخی دست شما است؟ یا بقیه خوانندگان این سایت انقدر نادان هستند که متوجه کلک های اقای سپهری و دوستانش نمی شوند و فقط شما می فهمید. راستی شما خبر دارید که این دوستان اقای سپهری کی ها هستند؟ نا قلا داری یواش یواش قر و قر را شروع می کنی یک بعدش یک دفعه بگی سربازان گمنام؟ نه خیر؟
خودت بینی و بین اللهی یک نگاهی به کل این فیلم بزن و توی همین وب سایت بنویس که ان چهره معنوی و عرفانی کی عوض شد. روز 30 خرداد 60؟
http://www.youtube.com/watch?v=1wLl_-qlWzE&feature=related
با وفا. چاخان که حناق نیست گلوی گسی را بگیرد. ولی یک داستان را چرا انقدر کش نمی دهد. خوب بک کلام بگویید در آن شرایط لازم بود که دست اقا را ببوسید چون بوی حلوای اقا می امد. کاری دیگری که اقا با او نکرد؟ یا کرد؟ حالا توی این وسط صحرای کربلا راه انداخته ای ای کاش اقای سپهری و دوستانش اندکی به فهم و درک خوانندگان زمانه ارزش قائل می شدند و این قدر سطحی و ناعلمی و بل نااخلاقی دست به تحلیل حوادث تاریخ نمی زنند. خوب می زند. شما که دست به قلم داری جواب اقای سپهری (و دوستانش!!) را بده و ثابت کن که ان حکم رئیس جمهوری که در روزنامه نوشتند متن ان عوض شده و این متن تقلبی است. اصلا بنویس که اقا در حالت عرفانی و معنوی یک حکم دیگه نوشته بوده احمد اقا از بهشتی پول گرفته بود حکم را عوض کرده و این جوری شده. یا بقیه داستان ها. اصلا می خواهی من با فوتوشاپ یک عکس درست کنم که آن اقا دارد دست رئس را می بوسد تا داستان به خیر و خوشی تمام شود. محمد.
Anonymous / 31 May 2011
“اگر آقای بنی صدر در عمل نشان داده بود که عبودیت او را میکند یا به ریا ابراز احترام و مهر میکند این تصویر در نظر من زشت مینمود ، اما این تصویر را بیان یک لحظه قابل فهم میدانم که در آن صداقت جاری است حتی اگر غیر صادقانه مورد بهره برداری قرار گیرد .”
میپرسید چه کسانی این تصویر را غیر صادقانه مورد استفاده قرار میدهند ؟
به شما پاسخ خواهم داد ، اما پیش از آن از خود آقای بنی صدر بشنویم که در مورد آقای خمینی چگونه میاندیشیده است ، و اعتماد خود را نسبت به او چه موقع از دست داده است .
http://www.youtube.com/watch?v=ljLEcfba1P8
او در کتاب درس تجربه بوسیدن دست آقای خمینی را اینچنین شرح میدهد :
http://www.banisadr.com.fr/Books/Dars-Tajrobe/pdf/Dars-Tajrobe1-3.پدف
“…..وقتی او را با صندلی چرخ در می آوردند ، یک حالت رقت به من دست داد . حالت غمگین داشت و به قدری حالت عاطفی به من دست داد که دستش را بوسیدم و خیلی با عاطفه . وقتی که بلند شدم صحبت کنم ، او دو سه دفعه صدا کرد که من نشنیدم و بعد به من توجه دادند که از پشت ، آن حکم تنفیذ را میخواهد به من بدهد ، من آن را از دستش گرفتم و گذاشتم روی میز و شروع کردم به صحبت و از شعور مردم حرف زدن و از اینکه ولایت مردم دارد مستقر می شود و تکیه بر رای مردم و غیره . این حرفها به تبع آقا خوش نیامده بود . ایشان ولی فقیه بود و من ایستاده بودم و بر عکس او حرف میزدم . همین صحبت های من موجب شد که برنامه تنفیذ را سانسور کردند و در تلویزیون نشان ندادند ….”
کسی که خود میگوید خمینی را بیشتر از پدرش دوست داشته است ( البته تا موقعی که به او اعتماد داشته است و تصور نمیکرده است که وی در دفاع از قدرت در مقابل مردم می ایستاد و در جریان زد و بند با دستگاه ریگان نقش فعال داشته است )، و هنوز پس از اینهمه ظلمی که در اثر اشتباهات آقای خمینی بر مردم ایران رفته است ، پروای در بیان این علاقه ندارد ، چرا نباید او را در بیان آن لحظه باور کنیم ؟! چرا باید به جای تقدیر از ۵۰ سال مبارزه بدون وقفه آقای بنی صدر در دفاع از حقوق فردی و ملی ایرانیان ، خود را مشغول سرزنش او برای بوسیدن دست کسی کنیم که در آن زمان مورد احترام و علاقه اکثریت مردم ایران بوده است . برجسته کردن و ارزش گذاشتن بر آنگونه مبارزات به ساختن آینده بهتر برای ایرانیان کمک می رساند یا بزرگ کردن و تفسیر دادن های غیر منطبق با روند تجربه شده تحولات سیاسی ایران .اگر پاسخ من هنوز قانع کننده نیست ، یک لحظه به جای گرفتار ماندن در خاطرات خود از آن زمان یا رقابت های سیاسی موجود رها شوید و به ایران و آینده آن بیاندیشید ، پاسخ را خود خواهید یافت .
Anonymous / 31 May 2011
با تشکر از اقایی که ان سایت مقایسه ای را گذاشته است. بالاخره اقای شون کانری مربوط به قسمت با عرفانی و معنوی یا به قسمت بعد از ان. اصلا خود اقای شون کانری که زنده است می شود رفت از او پرسید! محمد.
Anonymous / 31 May 2011
من مجددا از دوستداران اقای بنی صدر تقاضا می کنم که این سری نوشته را به دلیل بی احترامی بایکوت کنند. خواندن این سایت ترافیک اینترنتی به وجود می اورد و به این به نفع نویسنده است. شما صفحه اول را نگاه کنید. این نوشته الان شماره چند است؟ در ضمن اگر اقای بنی صدر تشخیص دادند خودشان جواب خواهند داد. تا سیه روش شود هر که در او غش باشد.
Anonymous / 31 May 2011
آقای سپهری گرامی
متدولوژی تحقیق شما حرف ندارد و نوشته ی شما عالی و بسیار روشنگر است. امیدوارم تاریخ نگاران زبر دست دیگر مانند شما هم روایت خود را بر این وقایع سرنوشت ساز بنگارند.
کاش شما از نقش آقای طالقانی در این بازی قدرت بین بنی صدر و بهشتی هم می نوشتید. بسیار کنجکاوم بدانم وی کجا قرار می گرفت. همچنین هیچ اشاره ای به لشکر کشی به کردستان نکرده اید. نقش این آقایان بنی صدر و بهشتی در به خون کشیدن و سرکوب کردستان چه بود؟ کاش می نوشتید
آقایان چه می گویید که باید بنی صدر را به خاطر دست بوسی درک کرد. مردک از فرانسه برگشته ای را که در سال 1981 میلادی خم می شود و دست می بوسد نمی شود به هیچ وجه درک کرد. وی مردک حقیری است. من چند سال پیش بخاطر مادرم که خیلی شیفته ی عرفان و این بازی هاست به مجلسی رفتم. داشتم شاخ در می آوردم وقتی مردگ مرادی وارد اتاق شد همه ی حاضرین شامل دو جوان تیز هوش المپیادی که یکی فارغ التحصیل دکترای فیزیک است و دیگری استاد دانشگاه در ریاضیات در دانشگاه تورنتو و آن زمان پست دکترا می خواند خم شدند و دست به پای مرتیکه مالیدند و به پیشانی شان مالیدند. این جوانان وقتی می خواستند به دستشویی بروند عقب عقب و دولا دولا می رفتند. طرفداران بنی صدر یک کم از خودشان خجالت بکشند که دست بوس این مردک دست بوس خمینی شده اند
با احترام و مهر به نویسنده
نیلوفر شیدمهر
Anonymous / 01 June 2011
برای این که این قال این قضیه ماچ کردن دست اقا را بعد از سی سال تمام کنم توصیه می کنم این دو تا ویئو را خوب تماشا کنید. از مسئولان رادیو زمانه هم خواهش می کنم که با من همکاری کنم. این دو تا سایت به همین مراسم مربوط می شوند.
http://www.aviny.com/clip/enghelab_eslami/tanfiz-bani-sadr.wmv
http://www.aviny.com/clip/enghelab_eslami/sokhanrani-bani-sadr-bad-az-tanfiz.wmv
هر دو تا فایل ویدئو هستند. اولش فایل ها رو دون لود کنید. اگر هم بلد نیستند از یک بچه 8 ساله بپرسید. استاد این رشته ان ها هستند.
محمد
Anonymous / 01 June 2011
فتارک الله احسن الاختراعات. گفته بودند که اینترنت مهمترین اختراع (حداقل بعد از ماشین چاپ) است و من تا به امروز باورم نمی شد. ان دو فایل بالا هر دو به راحتی قابل دون لود هستند. هر دو مربوط است به مراسم تنفیذ اولین رئیس جمهور اسلامی در روز 15 بهمن 58. همان مراسمی که در اول این مقاله هم به ان اشاره شده است.
http://www.aviny.com/clip/enghelab_eslami/tanfiz-bani-sadr.wmv
و فایل
http://www.aviny.com/clip/enghelab_eslami/sokhanrani-bani-sadr-bad-az-tanfiz.wmv
در این دو فایل ملاحظه می کنید که خمینی بدون کمک هیج کسی و بدون کمک هیج وسیله ای (صندلی چرخدار یا ویل چیر یا حتی عصا) خودش وارد مراسم شد و رفت سر جایش نشست. حتی شاید بهتر از روزی که با هواپیما امد. چون ان روز یک نفر مهماندار دست او را گرفته بود. در این روز حتی یک نفر پرستار هم دست او را نگرفته است. حتی احمد.
با چشم خودتان ملاحظه می کنید این موضوع که به او نسبت داده بودند که در این مراسم حال او خوب نبود و او را با صندلی چرخدار به مراسم اوردند مطلقا دروغ است. دروغ با غین.
بعد هم بنی صدر خیلی معمولی دست ایشان را بوسید. کوتاه و اداری. در این مورد هم هیچ گونه حالت روحانی، معنوی، الهی، قدسی، پدری / فرزندی مریدی / مرادی به هیچ صورت ملاجظه نمی شود. این ادعا ها هم دروغ است. دروغ با غین.
هر دو فایل را ملاحظه کنید و قضاوت کنید. فایل دوم متن سخنرانی بنی صدر در حضور اقای خمینی است. خودتان تماشا کنید. البته یک احتمال هست که سازمان های جاسوسی اسرائیلی این فایل ها را تقلبی درست کرده اند.
به این ترتیب یکی از معضلات 30 ساله تاریخ ایران هم حل شد. متاسفانه اینترنت فقط یک مخترع نداشته است که من بگویم خدا نور به قبرش ببارد.
Anonymous / 02 June 2011
دو لینک ارسال شده در بین نظرات ، کپی بخش های کوچکی از یک مجموعه ویدیویی است ،که در ۱۱ قسمت تحت عنوان ” نسیم حیات ” در یوتوب قابل دیدن است .
http://www.youtube.com/watch?v=fzJKlBJi_qM&feature=related
http://www.youtube.com/user/tanha317#g/u
این مجموعه ، از کارهای اطلاعاتی نظام برای پیشبرد اهداف مشخص تبلیغاتی است ، که از مهمترین آن محدود کردن شخصیت پیچیده و بیانات متفاوت آقای خمینی به مواردی است که بکار سرکوب مردم و تهییج نیروهای افراطی مذهبی میاید . به هر حال این گفته ها از او است و مسولیت آن نیز بر عهده وی خواهد بود. برای یکی از این سخنرانی ها تاریخ ۲۶ مرداد ۱۳۵۸ ذکر شده است . اگر بپذیریم که زمان ذکر شده صحیح است ، در حول و حوش تعطیلی روزنامه آیندگان ، ناآرامی های کردستان ، تدارک انتخابات مجلس خبرگان ، گسترش چماق داری و حمله به کتاب فروشی ها است . سخنان تند آقای خمینی و تهدید به اجرای آن و ابراز افسوس از این که قبلا اجراء نشده است ، اهمیت کار سخت و پر هزینه ای را نشان میدهد که از طرف نیروهای دموکرات درون حاکمیت برای پیشگیری از شکل گیری سه گوشه ” نیرو های رادیکال اسلامی – خمینی – توده های مردمی ” و تسخیر دولت توسط نیروهای انحصار طلب ، انجام گرفت . اگر نیرو های مخالف جمهوری اسلامی نیز اهمیت این کار را دریافته و وزن اجتماعی و توان خود را درست تخمین زده بودند ، میشد از شکل گیری این “سه گوشه قدرت” جلوگیری کرد. آقای خمینی نشان داده است که بر خلاف این سخنرانی های تند در عمل آمادگی تسلیم شدن به شرایط اجتماعی دیگر را نیز داشته است .در ادامه بخش هائی از سر مقاله های روزنامه انقلاب اسلامی میاید تا ببینیم دیدگاه های آقای بنی صدر در آن زمان یعنی تیرماه ۱۳۵۸ چگونه بوده است.
توقیف روزنامه
یکشنبه 21 مرداد ماه 1358، شماره 44
با وجود اینهمه، توقیف روزنامه باید مستند به دلایل و مدارک و مسبوق به توضیح کافی برای مردم باشد. اگر انقلاب ما راهی سوای راه انقلاب های دیگر رفته است حتماً برای اینکار دلیل داشته است. حتماً آزادی مطبوعات را به سود پیشرفت کار خود تشخیص داده است. این بعد از وقوع نیست که مردم باید از علت توقیف آگاه شوند. دلایلی که دادستان انقلاب بعد از توقیف روزنامه آیندگان منتشر کرد، دلایلی نبودند که ناگهان پیدا شده باشند و یا انتشارشان به مسئولان این روزنامه امکان از بین بردن آثار آن ها را بدهد.
اسناد منتشره همه به عصر پیش از انقلاب راجعند و مسئولان فعلی می گویند با آن عصر و مسئولان آن دوره بریده اند. دادستان مدعی است هنوز پول به حساب روزنامه می ریزند، سند این دعوی کجاست؟ و با وجود آنهمه پول آگهی که شرکت نفت و دیگر مؤسسات دولت روزانه به حساب اینگونه روزنامه ها می ریزند، هنوز محتاج دریافت پول از ایادی دشمن اند؟
مسئله، مسئله روزنامه ای که جعل و تحریف و تحریک و توطئه را اساس کار خود قرار داده است، نیست. مسئله بسیار بزرگتری در میان است و آن ایجاد رویه در توقیف روزنامه، لااقل پیش از آگاه شدن مردم از قطعیت دلایل جرم است. ما همیشه بر این باور شده ایم که دادستانی انقلاب حتی در مواردی که هیچ شکی در صحت عملش جایز نیست، بدترین رویه ها را اتخاذ می کند در این مورد نیز به گمان ما چنین کرده است. دادستانی انقلاب دو نوع سند و مدرک به دست می آورد:
قابل انتشار
غیرقابل انتشار
اسنادی که منتشر شده اند، از روز نخست پیروزی انقلاب قابل انتشار بودند. همان وقت باید منتشر می شدند و وقتی تأسیسات چاپخانه و اداره روزنامه از پول اسرائیل و بیت المال تهیه شده بود، باید به دولت مسترد می شد. و روزنامه آیندگان نباید حق ویژه پیدا می کرد و از بیت المال مفت و مجانی استفاده می کرد. و اگر تأسیسات برابر ادعای مسئولان فعلی همان تأسیساتی نیستند که با آن پولها ایجاد شده اند، تکلیف آن ها باید از همان ابتدا در دادگاه صالحه تعیین می شد. و به هر حال حساب تأسیسات از حساب روزنامه و نویسندگان آن جدا است. هیأت تحریری فعلی را نمی توان به جرم وابستگی داریوش همایون به ساواک و اسرائیل توقیف کرد و مانع انتشار روزنامه شد. اگر دعوی اینست که مسئولان فعلی هنوز اسباب دست داریوش همایون هستند و این امر بر دادستانی مسلم است چرا دلایل واضح و قعطی خود را با مردم درمیان نمی گذارند؟ و اگر اسناد و دلایل قابل انتشار نیستند زیرا بیم تبانی می رود، باز چرا دادستانی از وجود مسلم این اسناد و دلایل و علت های عدم انتشار آن حرف نمی زند و به جامعه اطمینان نمی دهد که این اسناد و دلایل وجود دارند و به موقع خود به اطلاع افکار عمومی خواهند رسید؟
اهمیت موضوع آنقدر هست که دادستانی انقلاب به این سئوال ها پاسخ بدهد. بنای کج را با کج گذاشتن سنگ پایه می گذارند و این آن سنگی نیست که کج گذاشتن به اساس انقلاب اسلامی ما صدمه نزند. بر ماست که با پیگیری توقیف روزنامه را دنبال کنیم. اگر توقیف به حق بود بی هیچ باکی و با تمام قوا از آن دفاع خواهیم کرد و اگر بناحق بود باز بدون هیچ تردیدی با آن مخالفت خواهیم کرد.
چماق بدستان
شنبه 27 مرداد ماه 1358، شماره 48
در حال حاضر، ابتکار عمل در حادثه آفرینی در هر کجای کشور که ضعفی سراغ می دهند با «چپی» هاست. این حادثه ها غیر از هدف هایی که برشمردیم مقصود دیگری نمی توانند داشته باشند. اما آن ها در تنهایی نمی توانند حادثه بسازند، حادثه طرف دیگر نیز می خواهد و این طرف دیگر چماق به دستان سخت «دلباخته اسلام» اند!! از اینکه این گروه با نظم عمل می کنند و هر بار به موقع و با تجهیزات در محل حاضرند، معلوم می شود که افراد پراکنده ای نیستند که از گوشه و کنار شهر جمع می آیند. چه کسانی اینها را رهبری می کنند؟ تابحال هیچ حزب و گروه اسلامی آن ها را از خود ندانسته است و همه هم عمل آن ها را تقبیح کرده اند. با وجود این آزادانه در حادثه آفرینی حاضر و عاملند!!
ما به دفعات با عملیات این گروه مخالفت سخت کرده ایم و روشن ساخته ایم که انقلاب اسلامی ما نه تنها نیازی به کسانی ندارد که از آن با دستیاری تبلیغاتی «دمکراتیک» ها چهره «فاشیسم اسلامی» را می سازند، بلکه سخت محتاج از میان برداشتن اینگونه عوامل فتنه ها و حادثه هاست. اینک به همه هوشدار می دهیم که در برابر عملیات چماق بدستان لاقید نمانند و با میدان دادن به آن ها رهبری را تضعیف نکنند: دفعه اول سر و صدا کردن و به هم ریختن تظاهرات بود دفعه دوم مشت و لگد درکار آمد و دفعه سوم آجر و سنگ و چاقو بکار رفت و دفعه چهارم لابد نوبت به تیر و تفنگ می رسد.
دولت باید ابتکار عمل را در دست بگیرد و با قاطعیت چماق بدستان را قلع و قمع کند. نباید گذاشت تصویر دوره رژیم سابق در نظر جوانان کشور از نو زنده گردد؛ و اگر نیروهای خود را کافی نمی بیند ازمردم کمک بگیرد تا در اینگونه مواقع با ایجاد نیروی انتظامی کنترل وضع را در دست بگیرند. هیچ رهبری موفقی اختیار کارها را به دست گروه یا گروه های خودکامه نمی دهد. تجربه های گذشته این ملت ما را بس. انقلاب ما از آزادی تظاهرات و آزادی بیان هیچ زبانی نمی برد اما از حادثه آفرینی ها زیان های جبران نکردنی می برد. به گروه های غیراسلامی که در خود صداقت سراغ می دهند نیز هشدار می دهیم اگر به راستی به آرمان ها خود معتقدند، بار دیگر این فرصت تاریخی را از دست ملت ما بدر نبرند. به هوش باشند که پیش از این سه نوبت فرصت استقرار رژیم مستقل و آزاد بوجود آمده و آن ها اگر عامل منحصر از دست رفتن آن نبوده اند، از عوامل اصلی آن بوده اند.
صداقت انقلابی برای اثبات خود محتاج شرکت در توطئه ها و حادثه ها نیست. محتاج شرکت در بحث آزاد است. آن ها که خود را بر حق می دانند از این بحث بارور و خلاق نمی گریزند.
شنبه 27 مرداد ماه 1358، شماره 48
HE
Anonymous / 01 June 2011
بعد از این همه گفتگو بالاخره یک نفر مشخص کرد که چهره خمینی در چه روز از حالت معنوی و روحانی خارج شد و قیافه دیکتاتوری گرفت؟ یا این که این موضوع هم مثل موضوع معروف زیبایی فقط بستگی به حالت چشم بیننده دارد. در جواب شخص که صحبت از «شخصیت پیچیده و بیانات متفاوت آقای خمینی» کرده اند می شود نمونه هایی از حالت های متفاوت بیانات ایشان بعد از امدن به ایران بدهید تا ما بفهمیم چه روزهایی چه شکلی بوده است. ایشان تا پاریس بود و البته مشاورانش هم پشت اطاق حرف توی دهن ایشان می گذاشتند، خوب یک چیزهای با اگر و مگری می گفت بعد هم که امد تهران روز اول گفت من توی دهن این و ان می زنم. ایشان در پاریس به قول معروف مکی حرف می زد. (منظورم از مکی صفت به مکه است). بعد که تهران امد به صورت مدنی حرف می زد (منظورم از مدنی صفت به مدینه است).
در ضمن توجه می کنید که حتی در همان سرمقاله اقای بنی صدر ایشان اول تقصیر را گردن «چپی ها» می اندازند و بعد البته لطف می کنند که «اما آن ها در تنهایی نمی توانند حادثه بسازند.» یعنی ان ها حادثه می سازند ولی خوب شریک هم دارند. به این می گویند دو برابر ان چه را می خواهی ادعا کن و بعد به نصف ادعایت مصالحه. همه خواهند گفت عجب ادم با گذشتی است از نصف ادعایش گذشت. اقای بنی صدر اول اول گناه هر حادثه افرینی در هر گوشه کشور را گردن چپی ها انداخته است و بعد هم گفتن بعله خوب یک کس های دیگری هم هستند.
Anonymous / 02 June 2011
با احترامی که برای خانم نیلوفر شیدمهر قایلم و نوشته های دیگرشان و همین طور نقد دیگرشان در رابطه با روش تحقیق را خوانده ام و می دانم که این یک اسم قلمی برای یک اقا نیست، چون به قول معروف خانم شادمهر زنانه نویس هستند. می خواستم خدمت شما عرض کنم که شما در اظهار نظرتان در مورد دست بوسی اقای بنی صدر از حدود متعارف ازادی خارج شده اید. این که یک نفر بخواهد دست یا صورت یا پا (هر جای دیگر) یک نفر را چه شکلی ببوسد، یک مساله شخصی بین او دو نفر است. و اگر این بوسیدن در اجتماع باشد باید تا حدی باشد که در دامنه نرم های اجتماعی است. دست بوسی مردان در ایران یک موضوع نرم است و به این ترتیب این موضوع اصلا به هیچ کس دیگر مربوط نیست. حتی به شما. (می بخشید). شما تا حالا از اقای میتران یا شیراک یا دوگل یا هر رییس جمهور دیگر فرانسوی ایراد گرفته اید که چرا دست یک خانم دیگر را بوسیده است؟ این موضوعی است بین اقای شیراک و ان خانم در دامنه نرم های فرانسوی. فاتحه. موضوع اصلی دروغ گفتن است. موضوع اصلی این است که اقای بنی صدر دست اقای خمینی را به طور مرسوم بوسیده است (خود این موضوع هیچ اشکالی ندارد) ولی بعد از ان گفته است که من دست اقای خمینی را در حالت عارفانه و روحانی بوسیده ام. من که خودم این مراسم تاجگذاری اسلامی را در 30 سال قبل از تلویزیون دیدم می دانم که این ادعا دروغ است. به این ترتیب دست بوسیدن اقای خمینی توسط اقای بنی صدر اصلا مطرح نیست. ادعای دروغ بعد از ان دست بوسیدن است که مطرح است. اصلا چرا راه دور برویم شما چند تا عکس می خواهید که من برایتان بیاورم که مصدق 70 ساله داشت دست محمدرضا شاه 30 ساله را می بوسید. (ان هم دست ان شاه زن باره را.) حتی یک نفر در طول این مدت از مصدق ایراد نگرفت. چون مصدق همان موقع بارها و بارها گفت من دست شاه را می بوسم چون این دست بوسیدن ها جر تشریفات است ولی به شاه باج نمی دهم، چون این یک مساله غیر قانونی است. خانم شادمهر چون برای نوشته های دیگرتان احترام قایل هستم خواستم این موضوع را روشن کنم. به نظر من شما از حدود ازادی در رابطه با بیان و نوشتن قضاوت در مورد افراد دیگر خارج شدید. شما التبه می توانید هر جور خواستبد فکر کنید و این به من مربوط نیست ان در دامنه ازادی شما است. مشکل عملکرد اقای بنی صدر دست بوسیدن اقای خمینی نبود. مشکل عملکرد بنی صدر باج غیر قانونی دادن در همان بهمن 58 بود. اقای خمینی همان روز اول در همان حکم به اقای بنی صدر از بالای قانون عمل کرد و اقای بنی صدر جیک نزد. بعد هم یک نخست وزیر را به طور کامل به او عمل کردند و او همان موقع استعفا نداد که این کار شکستن حریم دفتر من نیست. این دروغ گفتن ها ی مکرر است که همچنان روی هم تلمبار شده است. این دروغ های است که سی سال است دست از سر او بر نمی دارد، نه یک دستبوسی ساده اداری. س. س.
Anonymous / 02 June 2011
در رابطه با این متن من یک سوال دارم{{{{اهمیت کار سخت و پر هزینه ای را نشان میدهد که از طرف نیروهای دموکرات درون حاکمیت برای پیشگیری از شکل گیری سه گوشه ” نیرو های رادیکال اسلامی – خمینی – توده های مردمی ” و تسخیر دولت توسط نیروهای انحصار طلب ، انجام گرفت }}} نیروهای دموکرات درون حاکمیت در در مرداد سال 58 کی ها بودند؟ اسم خاصی به نظرم نمی رسد. می شود کمک کنید؟ منظورتان بازرگان بود؟
منظورتان از تسخیر دولت توسط نیروهای انحصار طلب کل اعضای شورای انقلاب نبود که دو ماه بعد کل دولت را یک لقمه کردند و خوردند؟ اعضای شورای انقلاب که این تصمیم را گرفتند کی ها بودند؟ ایا حذف کامل نهاد دولت یک کشور یک عمل دموکراتیک بود؟ چرا نیروهای دموکرات درون شورای انقلاب (!!) به اعتراض به این عمل نیروهای انصارطلب که دولت را کلا حذف کردند از شورای انقلاب استعفا ندادند. پس استعفا برای چه روزهای گذاشته بودند.
Anonymous / 02 June 2011
به این جمله در ان سرمقاله خوب توجه کنید
«به گروه های غیراسلامی که در خود صداقت سراغ می دهند نیز هشدار می دهیم اگر به راستی به آرمان ها خود معتقدند، بار دیگر این فرصت تاریخی را از دست ملت ما بدر نبرند. به هوش باشند که پیش از این سه نوبت فرصت استقرار رژیم مستقل و آزاد بوجود آمده و آن ها اگر عامل منحصر از دست رفتن آن نبوده اند، از عوامل اصلی آن بوده اند.»
شما فکر می کنید از این راحت تر می توان توی چشم ادم ها نگاه کرد و به ان ها ناسزا گفت بدون این که حتی سعی کنید برای حرفتان دلیل بیاورد: «پیش از این سه نوبت فرصت استقرار رژیم مستقل و آزاد بوجود آمده و آن ها اگر عامل منحصر از دست رفتن آن نبوده اند، از عوامل اصلی آن بوده اند.» ان سه نوبت کی بوده است؟ ان که که عامل اصلی از دست رفت ان سه فرصت بودند کی ها بودند؟ اگه هنوز به دنبال جواب سوال هستند، جواب اول جمله بود “گروه های غیر اسلامی”!!! به این می گویند صحبت های نوع بنی صدری. در عین حال متوجه هستید که در این جا صحبت از ملت ما است ولی روشن نیست که این ما اصلا کیست که ملت متعلق به ان است! خوب اگر متن را درست بخوانید معلوم است این ملت ما ملت نیروهای اسلامی است. نیروهای غیر اسلامی که اصلا ملت ندارند یا اصلا خودشان جز ملت نیستند. در ضمن این متن نمی گوید که در ان سه نوبت قبلی (که البته معلوم نیست کی و چی بوده) نیروهای اسلامی چه کار کرده اند. حدس شما چیست/ شما از این روش استدلالی بهتر و روشن تر دیده بودید؟
واقعا از بابت پست کردن چنین متنی باید تشکر کرد. با همین یک متن می شود یک درس سه واحدی در دانشکده علوم سیاسی درست کرد.
Anonymous / 02 June 2011
خانم شید مهر: شما نویسنده همان مقاله مسلمان هستید؟ مقاله جالبی است. یادداشت های ته مقاله اتان هم جالب است.
Anonymous / 02 June 2011
در جواب شخصی که گفته اند “این عکسی که شما از بنی صدر در صفحه اول گذاشته اید وول هم نمی کنید” حرف شما درست است دست بوسی بنی صدر از خمینی یک موضوع شخصی است. ولی 30 سال است که بنی صدر دروغ می گوید. او نمی گوید که دست بوسیدم خوب کردم به شما مربوط نیست. بلکه ای 30 سال گفته است که سعی کرده است به دروغ این موضوع را ماست مالی کند. خود او می نویسد: “وقتی او را با صندلی چرخ در می آوردند ، یک حالت رقت به من دست داد . حالت غمگین داشت و به قدری حالت عاطفی به من دست داد که دستش را بوسیدم و خیلی با عاطفه.” شما فیلم این مراسم را نگاه کنید و متوجه می شوید که او خیلی ساده 30 سال است که دروغ گفته است. نه صندلی چرخداری در کار است و نه حالت رقت خمین نه حالت احساساتی بنی صدر. بنی صدر دست خمینی را می بوسد ان هم دو بار.
مشکل بنی صدر دست بوسی او از خمینی نبود. مشکل او این است که تا در قدرت بود به خمینی اعتراض نکرد و حالا که از قدرت خارج شده است می خواهد تمام گنده کاری هایش را با دروغ بپوشاند حتی موضوع ساده ای مثل یک دست بوسی ساده را. خوب این حاصیت دروغ گویی است. شما مجبورید برای پوشانیده دروغ های کوجگ از دروغ های بزرگ استفاده کنید. البته 30 سال قبل هیچ کس نمی توانست فکر اختراعی به نام اینترنت را بکند. که هم یک مچ بنی صدر را بگیرد با عکس و با فیلم بعد هم یک یک رادیو زمانه ای که امکان این ارتباط ها را فراهم اورد. البته امان از دست ادم های موی دماغ که وقتی به مساله ای بند می کنند بعدش ول نمی کنند.
Anonymous / 03 June 2011
دوباره امتحان می کنم ببینم از سرند رد می شود یا نه؟ بله من نویسنده ی مقاله ی “مسلمان” هراسی و “مسلمان” نوازی هستم. این مسئله چه ربطی به این مقاله دارد؟
There is no private language–Witggensteinهیچ زبان شخصی یا خصوصی وجود ندارد–ویتگنشتاین
دست بوسی زبان شخصی نیست قسمتی از فرهنگ است، نرم ها فرهنگ غالب هستند. من برای نقد و اندیشه هیچ حدودی قائل نیستم: وظیفه ی اصلی اندیشه به چالش کشیدن نرم ها و فرهنگ غالب است. بله همسر خود من از اروپای شرقی است و خیلی از قدیمهایشان وقتی زنی را می بینند دستش را می بوسند حالا مثلا در حدود آزادی من نیست که فرهنگ پدر همسرم را نقد کنم، که برای من حق و حدود تعیین می کند؟ شما؟
که گفته که مصدق قدیس بود؟ قدیسی وجود ندارد و به نظر من هیچ چیز مقدس نیست. مصدق به پادشاهی مقننه باور زیاد داشت. به خود شاه زیاده از حد سر سپرده بود. بزرگترین اشتباهش، اشتباه که چه عرض کنم، این بود که از فرصت استفاده نکرد و جمهوری اعلام نکرد. مصدق یک آریستوکرات بود. وی در زمان وکیلی مجلس به بسیاری لوایح واپس گرا رای مثبت داد. او جلوی طرح احداث راه آهن ایران از شمال به جنوب ایستاد ولی به طرح راه آهن شرق به غرب که منافع انگلیسیها را تامین می کرد رای مثبت داد.
یکبار در جشنواره ی فیلم فیلمی کوبایی می دیدم شاهکار. داستان زنی بود که به خیابان می رفت و کلمه هایی می گفت و با توجه به اینکه آن کلمه چه بود یک عده مثل برگ خزان می افتادند روی زمین برای مثال یک روز می گفت بنی صدر و یک عده غش می کردند یک روز می گفت سکس و عده ی دیگری می افتادند و قس الیهذه. جونم براتون بد نگه که می بینم شما هم می بینم وقتی می گویند حوان المپیادی و پا بوسی عارفان مثل برگ خزان می افتید.
شما درست می گویید مشکل اساسی که این سلسله مقالات به آن اشاره می کند فراقانونی بودن ولایت فقیه است برای همین انقدر از این مقالات خوشم می آید. ولی این بنی صدری ها مگر می گذارند عیش آدم را منغض می کنند
کاربر گرامی س. س. نیلوفر شیدمهر/شادمهر قدیسه نیست یک انسان معمولی است که روایت هایی می کند و نمی گوید روایت من حقیقت است. وی مثل شماست. او دو برآمدگی روی سینه اش دارد و شکافی میان پاهایش که به نوع خاصی در فرهنگ های مختلف خوانش می شود. نیلوفر مثل همه ی آدمها عصبانی می شود، جیغ می زند، قضاوت اشتباه دارد، فحش می دهدف احمق هست و غیره. فقط خیلی سعی می کند دورغ نگوید و دورویی نکند که از محصولات فرهنگ سی ساله ی ماست.
این شادمهر از شما یک خواهش دارد و آن این است که به روایت/قصه هایش مارک زنانه یا مردانه نویسی نزنید. شادمهر برچسب دوست ندارد. به زنانه و مردانه و از این بازی های مد روز قائل نیست. وی دست شما را هم می بوسد اگر مارک نزنید، البته خیلی ساده و اداری!
قربان شما
نیلوفر شیدمهر
Anonymous / 03 June 2011
فقط برای اینکه بنی صدر را بشناسید مبتکر چماق قلم بود ودر برابر اعتراض به چماقداران در تلویزیون گفت شما چماق قلم را کنار بگذارید یعنی به خمینی وملاها انتقاد نکنید انها هم پیداشان نخواهد شد
2 رشنفکرتاریا برای تحقیر روشنفکران ساخته بنی صدر بود
ملالتاریا برای تحقیر جریانات چپ ساخته بنی صدر بود
3در تمام مساجد تهران وشهرستانها سخنرانی در باره مهربانی ملاها وخمینی بود
این شخص خود بزرگ بین ومخبط است
جاده صاف کن اخوندها بود ودرتمام زدوبند با امریکائی ها بوده است عکس بنی صدر پشت درب خانه خمینی با رمزی کلارک منتشر شده در کتاب های خاطرات سیاسیون تا بحال حتی یکبار راجع به این ملاقات ها چیزی نگفته است
عکس بنی صدر با رمزی کلارک را من درسایت دیدگاه دیدم اگر خواستید به سایت بگوئید برایتان ایمیل کند
Anonymous / 03 June 2011
این عکسی که شما از بنی صدر در صفحه اول گذاشته اید وول هم نمی کنید، از دید یک آدم بی طرف، بی طرفی شما را به عنوان یک رسانه که در اصل باید بی طرف باشد، خدشه دار می کند. جهت اطلاع شما می نویسم که این عمل، از دید شما خوب یا بد، یک امر فردی است ونه اجتماعی یاسیاسی. این آقا دست خمینی را هنگامی هم که در نجف و تنها بود می بوسید همچنان که شاید دست پرش را هم می بوسید. از قدیم این یک رسمی و اعتقادی بوده است. رئیس جمهور فرانسه که باید یک لائیک باشد و اصلا به دیدار پاپ نرود، رفت و همین عمل را انجام داد (که در اینجا شاید برای جلب نظر مذهبیون فرانسه باشد). این کار شمارا من یک شادی کوکانه تلقی می کنم.
Anonymous / 03 June 2011
هیچ انسانی آری از اشتباه نیست ، متاسفانه منابع خبری ما از این صحنه تنها دستگاه تبلیغاتی رژیم است که در مونتاژ دستی باز دارد و شاهدان عینی صحنه که هنوز زنده اند.آقای بنی صدر که معروف به صداقت ، راستی و مردم خواهی است و حداقل میپذیرد که این صفات را تبلیغ میکند ،یکی از این شاهدان عینی است و خاطرات خود را از این صحنه بیان داشته است . شما که ارزش اینترنت ، این وسیله ارتباط جمعی میشناسید ، بهتر بود بجای زدن اتهام دروغ به آقای بنی صدر و بدتر از آن به اثبات رسیده پنداشتن آن اتهام ، با یک ای-میل ساده لینک فیلم های مراسم را برای ایشان میفرستادید و در رابطه با خاطراتش از او توضیح میخواستید . بی تردید پاسخ میداد . اما اینکه میگوید مساله شخصی بوده است این هم از نظر من کاملا روشن نیست ، چون در این صحنه ، هر چند بنی صدر به عنوان یک شخص حق دارد احساسات فردی خود را آنطوری که خواست ابراز کند ، اما او در این صحنه به عنوان اولین رییس جمهور منتخب ایران حضور دارد و آقای خمینی به عنوان شخص خمینی ، مرجع تقلید ، رهبر انقلاب ، و رهبر رسمی کشور . پس بشکلی ممکن است ما هم بعنوان شهروندان ایران در این اتفاق خواسته یا ناخواسته شریک باشیم ، پس حق ماست بدانیم چرا؟ به هر حال آنچه در این فیلمها دیده میشود این است که آقای خمینی از چند متری صندلی با پای خود و بهمراه چند پزشک میاید ، با کمک یک پزشک روی صندلی میشییند ، در این لحظه بنی صدر میکروفون روی میز را کنار میکشد ، و پس نشستن او خم میشود و دست او را میبوسد ، و بر جای خود کنار آقای خمینی مینشیند. در ادامه احمد خمینی متن حکم تنفیذ را میخواند ، و به آقای خمینی میدهد ، او میخواهد همانطور که نشسته است حکم را به آقای بنی صدر بدهد ، دست خود را دراز میکند ، ولی بنی صدر که برخواسته تا سوگند یاد کند ، اول متوجه نمیشود، و پس از توجه حکم را میگیرد و روی میز میگذرد . صحبتهای آقای بنی صدر در فیلم بریده شده است که یافتن علت این سانسور نیازمند تحقیق است ، چهره او غمگین و در خود فرو رفته است ، خمینی بیمار به نظر میرسد ، و احمد آقا بیش از همیشه نگران. پس از صحبتهای سانسور شده بنی صدر ، آقای خمینی او و سایر رهبران نظام را نصیحت میکند که حالاتشان نباید پیش و پس از کسب مقام تغییر کند . (ای کاش خود به این نصیحت عمل کرده بود )، سپس بلند میشود تا به اتاقش باز گردد در راه رفتن ، برای خداحافظی دستش را دراز میکند تا با آقای بنی صدر دست بدهد او دست خمینی را بالا میاورد و میبوسد. ( معمولا یک بیمار مسن را پس سکته قلبی در بیمارستان با صندلی چرخدار جابجا میکنند ، و بعید میدانم در مورد آقای خمینی با حساسیتی که نسبت به او وجود داشت ، چنین کاری انجام نشده باشد).ممنون از کاربر میهمانی که لینک ها را فرستاده بود.حمید عمرانی
حکم تنفیذ بنی صدربه ریاست جمهوری از سوی امام خمینی
http://www.aviny.com/clip/enghelab%5Feslami/tanfiz-bani-sadr.wmv
قسم یاد کردن بنی صدربر پایداری بر قانون اساسیبعد از حکم تنفیذ
http://www.aviny.com/clip/enghelab%5Feslami/sokhanrani-bani-sadr-bad-az-tanfiz.wmv
Anonymous / 04 June 2011
چون برنامه فارسی نویس برای مک ندارم از فارسی نویس گوگل استفاده میکنم ، و ” عاری ” را “آری ” نوشته ام از این بی توجهی و احتمالا اشتباهات دیگر املایی از خوانندگان پوزش میخواهم.حمید عمرانی
Anonymous / 04 June 2011
یک سوال دارم. اگر به کسی بر نمی خورد، می خواستم یک سوال طولانی بپرسم: “آقای خمینی از چه روزی چهره معنوی و عرفانی داشت و از چه روزی هم این چهره معنوی و عرفانی را از دست داد؟ چه شد که او این چهره معنوی و عرفانی را از دست داد؟”
برای من موقعی گرایش او به خشونت پیدا شد که در بهشت زهرا ، با وجود آنکه در جریان کوشش های آقایان بازرگان و بهشتی برای انتقال آرام قدرت بود ، گفت ” من توی دهان این دولت میزنم.” البته احتمالا صحبتهای شاپور بختیار در این واکنش بی تاثیر نبوده است . ح . ع
بازگشت آقای خمینی به ایران
http://www.youtube.com/watch?v=rqRuCrCbp_k&feature=related
مصاحبه سانسور نشده دكتر شاپور بختيار
http://www.youtube.com/watch?v=xWJc5bSSyUg&feature=related
سخنان آقای خمینی در بهشت زهرا
http://www.youtube.com/watch?v=fFuC4wPF2AM&feature=mfu_in_order&list=UL
http://www.youtube.com/watch?v=4olx4q8Ml_E&feature=mfu_in_order&list=UL
http://www.youtube.com/watch?v=N838BEr-VTs&feature=mfu_in_order&list=UL
Anonymous / 04 June 2011
آقا محمود: دیدی با این داستان “ناعلمی و بل نااخلاقی” خودت چه اتشی به پا کردی؟ نگاه کن قبلا توی این نوشته ها 4 نفر مطلب نمی کذاشتند ولی وقتی شما سر این داستان را نا علمی بل نا اخلاقی را شروع کردی حالا شده 40 تا چون شما سر داستان را باز کردی و اخرش هم ان ویدئو ها از توش درآمد که تمام رشته 30 ساله را پنبه کرد. اول قفط شایعه دستبوسی بود، بعد شد عکس دستبوسی حالا ودیئو دستبوسی هم اضافه شده است. حالا با بودن ویدئو دستبوسی دیگر مشکل می شود بقیه اعمال اقای بنی صدر را هم توجیه کرد. از ان بد تر این عده ای که می گویند این موضوع دست بوسی مهم نبوده ولی بنی صدر از همان زمان همه اش دروغ گفته است برای ماستمالی کردن گنده کاری های سیاسی اش.
Anonymous / 04 June 2011
آقا عمرانی از این که لطف کرده اید و متن ان ویدئو ها با یک مقداری زیادی این طرف و ان طرف کردن ها نوشته اید باید از شما تشکر کرد. ان ها که این ویدئو ها را دیدند شاهد هستند این ویدئو ها شامل دو تا دستبوسی است (که قبلا همه فکر می کردند فقط یکی بوده است) و در هر دو دستبوسی هم این اقای بنی صدر است که پیش قدم است و بالاخره موفق می شود که دو عدد ماچ تف نشان روی دست اقا گذارد. ولی توصیه کرده اید که برای اقای بنی صدر ای میل بفرستند. شما که به ادرس ای میل اقای بنی صدر دسترسی دارید ممکن است ان را این جا بگذارید تا بشود این کار را در همین مرحله انجام داد. از قدیم گفته اند که کمر ضرر را از هر جا بگیری منفعت است. در ضمن اقای بنی صدر قبلا در چندین مصاحبه دیگر در مورد همین موضوع دستبوسی روایت خودشان راشرح داده اند. ایشان گفته اند و نوشته اند که اقای خمینی را با ویل چیر می اورند و اقای بنی صدر با دیدن این صحنه عنان خود از دست می دهند و عارفانه و پدرانه را اقای خمینی را از روی احساسات می بوسند. شاید که اقای بنی صدر به مراسم دیگری اشاره دارند. شما در این میانه البته در وسط دعوا هم نرخ تعیین کرده اید که آقای بنی صدر که معروف به صداقت ، راستی و مردم خواهی است. لطف کنید و مشخص کنید این شایعه بین کدام گروه رواج دارد.
Anonymous / 04 June 2011
بنی صدر و یارانش و ملی مذهبی ها و نهضت ملی ها آخوندان را از خر پیاده کردند و بر ما سوار و بعد خودشان زیر همین نره خران جان دادند، یکی از این جان باخته گان به تقصیر همین جناب دکتر بنی صدر است. ایشان در یک سخنرانی که در مسجدی در جنوب شهر داشت و من شانزده ساله هم مثل الاغ رفته بودم پای منبرش افتخارش این بود که لقب امام خمینی را او به خمینی داده است. و حالا شما دستبوسی این حضرت را ببینید و خصوصا یادتان باشد که ایشان خواهان درافکندن یک جمهوری اسلامی تر تر تر است. آقای بنی صدر آیا می دانید که متاسفانه مثل پدر من پیر شده اید و وقت چندانی ندارید بیایید بجای اینهمه غرور و نخوت یک بار هم که شده بگویید چه اشتباه بزرگی کرده اید. بیایید یکبار هم که شده دست از اسلامتابر دارید. تعجب نکنید اسلامی که هزار و چهارصد سال است آدم می کشد و تجاوز می کند امتحان خودش را داده و بر شما واجب است به عنوان یک مدعی شرافت دست از این دین ضد شرافت انسانی بردارید، و خصوصا وصیت کنید که با انفاس خبیثه اسلامیه شما را بدرقه نکنند. آری برادر چه زمانه ی تلخی ست این کافران وسایلی فراهم کرده اند که من بیسر و پا هم بت،انم مطلب بنویسم و این کاریست کارستان. و البته با ادب و احترام به آقای دکتر سید ابوالحسن خان بنی صدر که عمرش درازر باد!
از تهران میدان شاه
Anonymous / 27 May 2011
"یتالله خمینی در اول بهمن ۵۸ در قم سکته کرده بود و او ….."
آیا این خبر حقیقت داشت یا یک خدعۀ شرعی بود برای شکستن آن قول مشهور که "من برمیگردم همان قم مثل یک طلبه گوشه مدرس و هیچ دخالتی در اور سیاست نخواهم داشت …." با این خدعه آغا با تایید ضمنی همه، حتا توده ایها اکثریتیها با شعار"سلامت امام را آرزومندیم" با جلب احساس مظلومیت شیعی آهسته به قدرت بلامنازع سیاسی خزید. جالب بود اگر تطوری در این خدعۀ آغا میکردید.
Anonymous / 27 May 2011
آقای سپهری بهشتی ایت الله نبود بلکه دکترا در الهیات داشت. بعداً شد یکباره آیت الله. ولی در تعبیر آیت الله چیز دیگری گفته اند که او نبوده در واقع مجتهد نبوده. ای کاش تحقیقاتی هم در زمینه درستی القاب علمی به اصطلاح روحانیت میشد حتی خمینی هم گویا آیت الله نبوده و در نوفل لوشاتو به این مقامات ( آیت الله ، آیت الله العظمی، امام) رسیده شده است!
Anonymous / 27 May 2011