امین بزرگیان- در تکه‌ای از مقاله اخیر بابک مینا با عنوان «امر جمعی و امر اجتماعی: نکاتی درباره مسئولیت جمعی» به نوشته من در باره «فاجعه آمنه» پرداخته شده است. به همین بهانه فرصتی است مغتنم تا بحث درباره «مسئولیت جمعی» روشن‌تر شود. این از نتایج نقد منطقی است که به گسترش دامنه‌های بحث و دقیق‌تر شدن آن کمک می‌کند. به این نمی‌پردازم که مقاله بهداد بردبار چه ضعف‌هایی داشت؛ زیرا به نظرم نوشته آقای مینا تا حد زیادی ایرادهای آن نوشته را بازگو کرد.

فقط درباره نقل قولی از حمید دباشی که در نوشته آقای بردبار انعکاس یافته، به نکته‌ای مربوط به این بحث می‌توان اشاره کرد. نقد سیاست‌های غرب و آمریکا در قبال جهان سوم و کشورهای پیرامونی مستلزم انکار یا نادیده گرفتن زشتی‌ها، فقدان‌ها و خشونت‌های نهادینه شده در این جوامع نیست.

ما در دوراهی انتخاب بین شرق و غرب نیستیم؛ این دوگانه‌ای(دایکتومی)‌ است که ادوارد سعید سعی کرد مکانیسم‌های سرکوبگرایانه و پنهان آن را فاش سازد، اما وارثان آن، به گونه‌ای معکوس در کار بازسازی مجدد آن هستند. اتفاقاً یکی از مهم‌ترین مکانیسم‌های فرافکنی مسئولیت در همین‌جا شکل می‌گیرد؛ جایی که غرب و آمریکا (به مثابه دولت‌های جهانی) علت‌العلل فقدان‌های مایِ «شرقی» معرفی می‌شوند و تمام نارسایی‌ها و خشونت‌های دست‌ساخته خودمان در فرایندی زیبا‌شناختی، به مثابه ابژه‌های محلی، فرهنگی و جالب و اگزوتیک نمایش داده می‌شوند. اگر قرار باشد همواره یک دیگری شنیع وجود داشته باشد که بتوان تمام کثیفی‌ها را گردن آن انداخت، مسئولیتی باقی نمی‌ماند.

در مقاله «آمنه و آن دو قطره اسید» آن چیزی که به عنوان «امر جمعی» ازآن نام برده شد، مکانیسم نهادینه شده ناموس‌پرستی و مالکیت بر زن بود. این مکانیسم در اشکال مختلف فاجعه می‌آفریند و آفریده است و بخشی از «فرهنگ عمومی» ما است.

اسیدپاشی تنها یکی از فرم‌های این «امرجمعی»است؛ از حق مفروض گرفته شده برای پدر و شوهر، در قبال کنترل تمامی کنش‌های زن گرفته تا کتک زدن و فحاشی و قتل، تا اسیدپاشی. تمامی اینها شکل‌ها و فرم‌های مختلف یک ماهیت مشترک و جمعی است. فجایعی که هر روز دست‌چین شده.

پراهمیت‌ترین‌هایش روزنامه‌ها را پر می‌کنند و کم اهمیت‌ترین‌هایش، بی‌صدا «زخم» می‌شوند. فرهنگی که در همکاری با قانون، مدام بازتولید می‌شود. این مکانیسم، بی‌شک «امر جمعی» است. هشدار اتفاقاً اینجاست که صورت آمنه، وجه افزوده (اکستریم) و نمایش داده شده این مکانیسم فرهنگی است که می‌باید ما را نسبت به زشتی امر جمعی پذیرفته شده یعنی حق مالکیت بر زن و فرودست‌سازی او، مسئول سازد.

چیز عجیبی نیست؛ فرهنگ مردسالاری با دیدن چهره تابناک آمنه از دست ساخته‌اش ترسیده و جیغ می‌زند. در بازتولید همگانی این مکانیسم، جامعه مسئول است. «تقصیر جمعی» همین‌جاست، جایی که جامعه باید خود و دولت خود را اصلاح و تعمیربنیادی کند و نکرده؛ تمام آن چیزی که زن را به فرودست تبدیل می‌کند، پایش این وسط گیر است.

مثال مسلمانان و حادثه یازده سپتامبر، شاید داستان را روشن‌تر کند. مسئولیت جمعی مسلمانان در این فاجعه بی‌شک به خاطر مداخله تمامی مسلمانان در برنامه تروریستی القاعده نیست. مسئولیت جمعی مسلمانان در این فاجعه، عدم نقد بنیادین وجوه خشونت‌آمیز دین و بازتولید کردن فرهنگی است که از دل آن، این فاجعه توجیه و مشروع می‌شود.

مسئولیت جمعی ما نیز نسبت به داستان آمنه «مسئولیت حقوقی» نیست؛ مسئولیت حقیقی در برابر وجدان فردی و جمعی‌مان در بازتولید فرهنگ مرد‌سالاری است. فرهنگی که بسته به چیستی سوژه‌ها، اِعمال سلطه را «عادی سازی» می‌کند.

نکته بعدی این‌که وقتی بحث از مسئولیت جمعی به میان می‌آید، لزوماً «مسئولیت فردی» کتمان نمی‌شود. قوانین حقوقی فرمال برای مواجهه با مجرمان در این مواقع دست به کار می‌شوند و بی‌شک لازم است که بشوند.

مسئولیت جمعی مسلمانان در حادثه یازده سپتامبر، اسامه بن‌لادن را تبرئه و تبدیل به یکی مثل بقیه نمی‌کند. روشن است. نکته مهم اینجاست که چگونه جامعه با دیدن یکی از اعضای خودش بالای چوبه دار، خود را «تطهیر» می‌کند و باز روز از نو روزی از نو. مراسم‌ محبوب و پر از تماشاچی اعدام در میدان‌های شهر و صفحات حوادث روزنامه‌ها، چیزی نیستند جز غسل تعمید یک جامعه. هشدار اصلی من اینجا بود. اگر به گونه‌ای فرهنگی در ناخودآگاهم (حتی همین الان که این متن را می‌نویسم) بر زنان وابسته‌ام، اَشکالی از سروری را بروز می‌دهم، آمنه‌ها برای من یک دادگاه فردی‌اند.

درباره بخشایش هم کاملاً با آقای مینا موافقم. حتی خواست آن را در وضعیت فرهنگی مسلط، فانتزی و انتزاعی می‌دانم. آمنه‌ها با چه میانجی‌هایی می‌توانند ببخشند؟ بخشیدن با وجود تمام ماهیت وجودی‌اش، اما از طریق «واسطه‌هایی» ممکن می‌شود. واسطه‌هایی مثل فرهنگ عمومی، دین، ارزش‌های اجتماعی، نهادهای حقوقی عادلانه و حمایتی وغیره. کدامیک از این‌ها را آمنه دارد تا «تصمیم» به بخشش بگیرد؟ ما چه داریم: فرهنگ شیعیِ انتقام‌گیر، فرهنگ عرفیِ مردسالار وغیرت‌دوست، دولت تاریخی سرکوب‌گر که از چشم کوه می‌سازد و… با اینها چه نیرویی برای ایجاد و رشد بخشش به وجود می‌آید؟ در عمل هیچ.

در همین زمینه:

فراتر از تقاص

امر جمعی و امر اجتماعی

انتقام و بخشش از سه زاویه‌ و نیم

اسید پاشی به صورت آمنه و مسئولیت جمعی ما

آمنه و آن دو قطره اسید

نامه‌ای از خواهر آمنه

کاهش درد آمنه، با قصاص ممکن نمی‌شود

چشم در برابر چشم