«بنیصدری شدن» بهتدریج دارد به یک اصطلاح یا مفهوم معین در ادبیات سیاسی ایران تبدیل میشود.برای همه آنهایی که ناظر و شاهد انقلاب ۱۳۵۷ ایران بودهاند، این اصطلاح یادآور مهمترین رویداد سیاسی در سالهای آغازین شکلگیری جمهوری اسلامی ایران بوده است: عزل رئیسجمهور قانونی کشور، با طرح عدم کفایت وی در مجلس و حکم ولایت فقیه در تأیید آن.
آیا چنین واقعهای برای دومینبار در تاریخ تقریباً کوتاه جمهوری اسلامی تکرار میشود؟
مقایسه ابوالحسن بنیصدر و محمود احمدینژاد چه مفهوم حقوقی، سیاسی و یا فرهنگیای دارد؟
آقای بنیصدر، این مقایسه را طرح یک تفاوت نظری در مفهوم استقلال و آزادی در تاریخ ایران میداند.
ابوالحسن بنیصدر: «بنیصدری» از زمان شاه متداول شد؛ به معنای یک خط فکری. هرکس که مثلاً به اصول استقلال و آزادی و اینکه این دو اصل از یکدیگر جداییناپذیرند، باور داشت، به او میگفتند: «این بنیصدری است.» به محض اینکه کسی کلمات استقلال و آزادی را بر زبان میآورد، میگفتند او بنیصدری است.
چرا آقای بنیصدر؟ در آن زمان که مسئله استقلال یا آزادی حداقل از جانب دکتر مصدق و جبهه ملی مطرح شده بود. شما چه زمانی و چگونه این را بیان کرده بودید؟
قبل از انقلاب. به لحاظ اینکه زمانی رسید که گفتند آزادی بر استقلال مقدم است که نظر جبهه ملی دوم بود. بعد نهضت آزادی هم همین نظر را تبلیغ کرد و بعد هم گروههای سیاسیای بهوجود آمدند که آنها نیز همین خط را رفتند. بهاصطلاح استقلال کمارزش شد، یا مؤخر شد بر آزادی؛ از باب اینکه توجه نداشتند که این دو اصل را نمیشود از هم جدا کرد.
این مفهوم استقلال و آزادی، با آن طرز فکر جبرگرای چپ آن زمان سازگاری نداشت، با لیبراسیم غربی هم سازگاری نداشت و این است که بازی تقدم و تأخر میکردند که استقلال بر آزادی مقدم است یا آزادی بر استقلال مقدم است.
این استدلال بر مبنای آنچه نظام گذشته و شاه ایران به آن منتسب بود، یعنی وابستگی به بیگانه و عدم استقلال کشور، شاید قابل فهم باشد، اما جمهوری اسلامی، در ظاهر با مسئله استقلال مشکلی ندارد! این نظام چرا باید از این تأکید شما ناخشنود باشد؟
این دو اصل، دو حق ذاتی انسان است، نه در سطح کشور که در سطح خود انسان. استقلال به این معنا که آدمی در گرفتن تصمیم مستقل است، اوست که تصمیم میگیرد. آزادی به این معنا (حداقل یکی از معانیاش) که اوست که این تصمیم را میگزیند.
آنچه در دوره آقای خمینی و از آن زمان به بعد، موجب شده است که این ملاتاریا، مدام هرکسی که استقلال رأیی از خودش نشان میدهد، بنیصدر را پیش میکشد، ناشی میشود از این نزاع. نزاع بین حق و قدرت.
اصل جداییناپذیری آزادی و استقلال از یکدیگر را که هم در پیشنویس قانون اساسی اول آمده بود، هم در مصوبه مجلس خبرگان آمد و مجلس اول هم آن را تصویب کرد، خود من انشا کردم.
ولی مقایسه مشخصی که روزنامهها و رسانههای حکومتی در این زمینه دارند و در واقع، به شکلی سرنوشت بنیصدر را در مقابل احمدینژاد ترسیم میکنند، مشخصاً چه مقصود سیاسیای را بیان میکند؟
هدف آنها از این کار تهدید کردن است. قبلاً آقای خامنهای، آقای خاتمی را، بعد آقای موسوی و الان هم آقای احمدینژاد را به این شکل تهدید میکنند که به سرنوشت بنیصدر گرفتار میشوید.آنها از این باب میگویند که بنیصدر با ولایت فقیه و ولی امر مخالفت کرد و آن سرنوشت را پیدا کرد. اگر شما هم بخواهید به این راه بروید، سرنوشتتان همین میشود. حرفشان این است…
و شما درباره این سرنوشت چه فکر میکنید؟
فکر میکنم که بنیصدر بهترین سرنوشت را پیدا کرد. روی حرفش ایستاد، هنوز هم ایستاده است و همچنان خواهد ایستاد و تردید هم در پیروزی خود ندارد.
ولی آقای احمدینژاد چه خواهد کرد؟
اتفاقاً امروز گزارشی از ایران دریافت کردم که برداشت مردم را نسبت به آقای احمدینژاد توضیح داده بود. مردم اول فکر میکردند که او قهر کرده است و میایستد. بعد دیدند که نایستاد و به سرکارش رفت و این خودبهخود مهر باطل زد.
این مقایسهای که میکنند صوری است. هیچ واقعیتی ندارد. دو تاکید اساسی هم دارد:
یکی اینکه اگر او سر حقی میایستاد، حتی سر این حق میایستاد که قانون اساسی اختیار عزل و نصب وزرا را به او داده است، آن وقت مقایسهای ممکن بود؛ اما او نایستاد.
دوم اینکه آقای خامنهای، به هیچ جهتی از جهات، آقای خمینی نیست و آقای خامنهای، آقای احمدینژاد را برکشیده است. من را آقای خمینی برنکشیده بود و مخالف هم بود. به خود من هم گفت که به چه دلیل مخالف است که من رئیسجمهور بشوم. مردم ایران در آزادترین انتخابات، به من رأی دادند.
اما آقای احمدینژاد به اتکای رأی مردم نمیتواند جلوی آقای خامنهای بایستد. البته چرا! به قول مصدق میتواند. به این شرط که بیاید و بگوید که درست است که من با یک کودتا رئیسجمهور شدم، ولی حق مال مردم است و من سر این حق ایستادهام. ولایت مال جمهور مردم است. حاکمیت مال مردم است. من هم ایستادهام روی این حق.
در این حالت، مقایسهاش معنی پیدا میکرد. چون او سر حقی ایستاده بود. متأسفانه ایشان این کار را نکرده و نتیجه این است که الان طرفداران آقای خامنهای شب و روز به او حمله میکنند. امروز دیدم که طرفدارهای آقای احمدینژاد هم تهدید مقابلی کردهاند که اگر ایشان زمین بخورد، خیلیها زمین میخورند. لابد اشارهشان به آقای خامنهای است.
گرچه اگر از دیده واقعیت که نگاه کنیم، میبینیم آقای خامنهای زمین خورده است! برای اینکه او، آقای احمدینژاد را برکشیده و حالا روشن شده که او نه تشخیصی دارد در شناختن اشخاص و نه مدیریت دارد. یک مسئله کوچک را تبدیل کرد به یک بحران بزرگ. وزیری عوض شده، این را تبدیل کرد به حکم حکومتی و برو و بیا و قالی که الان هم موضوع سئوال شماست.
سوم اینکه ریشه همه این وضعیتی که کشور گرفتار آن است، ولایت فقیه است و این آقا. بنابراین شرایط به جایی رسیده که آقای خامنهای، راهحلی جز رفتن برای خود باقی نگذاشته است.
به این ترتیب، انتظار «بنیصدری شدن» از آقای احمدینژاد نداشته باشیم؟
نه…! من که چنین انتظاری ندارم، اما راه بر آدمی بسته نیست. هرکس در برابر این ولایت فقیه که ضد کامل آموزش قرآنی است، ضد حقوق انسانی و ضد کرامت و شأن انسانی است، بایستد، من میگویم که این ایستادگی ارزشمند است.
چنانچه در مورد آقای موسوی و کروبی هم گفتهام و اگر آقای احمدینژاد هم اینکار را بکند، خواهم گفت که اینکارش ارزشمند است، اما فعلاً که نایستاده است.
یکی از هم وطنان پیام گذاشتند که :
من پیشنهاد می کنم شما اطرافیان آقای بنی صدر بجای اینکه دوره بیفتید و از انتقاد ها انتقاد کنید (و من با بسیار از انتقادهای شما موافقم) و جاهایی هم اینجوری سخیفانه نظر کسی را به نظر حزب الهی های اول انقلاب مشابهت بدهید تلاش کنید از سایت خودتان کانونی برای بحث ها و نظرها و انتقادها بسازید. آیا این کار مشکلی ست؟ !!!! اگر هست می دانید چرا ؟!!!!
من یک بار این پیامها را خواندم. دوست گرامی :
1. از کجا برشما معلوم شده که همه این ها که به انتقادهای امثال شما اشکال داشتند از اطرافیان آقای بنی صدر هستند و دوره افتادند و ازانتقادها انتقاد می کنند!؟ مگر هرکس به بعضی انتقادهای شما یا دیگران پاسخ داد باید از دوروبری های بنی صدر باشد؟
2. خودتان نوشتید که با بسیاری از انتقادهای این دسته از هم وطنان موافقید. بنابراین چرا آن انتقادها را مطرح نکنند؟
3. با آن مقدار هم که موافق نیستید از کجا معلوم که اگر بشود گفتگو کرد، دستکم با قسمتی ازآنها موافق نخواهید شد؟ خوب! شما یا دیگران انتقاد کردید. بعضی بی احترامی هم کردند. بعضی از هم میهنان دیگر هم به آنها انتقاد کردند و از دید خود توضیح دادند و رخدادهایی را یادآوری کردند. این که آزردگی ندارد.
4. شما هم که توهین میکیند! نظرچه کسی را « سخیفانه » با نظر حزب اللهی ها مشابهت دادند؟ این که من می بینم نیازی به مشابهت دادن ندار. نگاه کنید، نظرها یکی است. تازه! گفته نشد هرکسی این نظر را داشته باشد حزب اللهی اول انقلاب است. تا آنجا که به یادداریم آن زمان آقایان بهشتی و دوستانشان چیزی نداشتند که به بنی صدر بگویند، ازاین حرفها می زدند که او من من میکند! در حالی که من من را یکی دیگر میگفت. شاید بجز حزب اللهی ها بعضی توده ای ها هم این حرفها را نسبت به آقای بنی صدر میزدند.
5. ما اینجا ( ایران ) امکاناتی نداریم که سایت درست کنیم. خدا میداند که همین پیام ها را هم با فیلترشکن و قبول خطر میفرستیم.
شاید شما هم درایران باشید، اگر نباشید هم باید خوب بدانید که اینجا چه وضعی داریم. اگر غیر ازاین بود که این همه مصیبت نداشتیم.
6. ما سالهای پس ازانقلاب، دوره ریاست جمهوری آقای بنی صدر و بهار و تابستان سال 60 و پس ازآن را بیاد داریم. به خاطر داریم که ایشان از همان آغاز با آقای خمینی و سران حزب جمهوری اسلامی و رفقا و طرفدارانشان اختلاف نظر آشکار داشتند و از همان مجلس خبرگان ایستادگی میکردند. ولی بعضی دوستان امروز، درآن سالها دشمنان بی رحمی بودند. در خیابانها و زندانها یادتان می آید که چه میکردند؟ نباید از یاد برده باشید.
اشکال بود و جای انتقاد هست، ولی باید از روی انصاف انتقاد کرد. انتقادهایی که ازآن نتیجه و درس بگیریم.
«کاربر مهمان» قائم شهر یا شاهی سابق
کاربر مهمان / 28 May 2011
با سلام به تمام عزیزان، من کاری به این مصاحبه ونظرات آقای بنی صدر ندارم ولی از اول انقلاب تا امروز نمیدونم این آقا چی میگفت، چی میگه و چه خواهد گفت. به نظر من آقای بنی صدر باید دنبال کاری دیگه باشه برای منبع درامد.واقعا گیج میشم وقتی نوشتههای ایشون را میخونم.امیدوارم در آینده موفق بشن
کاربر مهمانsirous / 20 May 2011
اقای بنی صدر گفته اند ««بنیصدری» از زمان شاه متداول شد». ممکن است لطف کنند و مشخص کنند که در زمان شاه کلا چند نفر ابوالحسن بنی صدر را می شناختند تا بر این مبنا اصطلاح بنی صدری هم در آن زمان متداول شده باشد؟ تا قبل از مهر 57 که خمینی به پاریس رفت ابوالحسن بنی صدر ناشناخته بود و بعد از ان هم قطب زاده بسیار معروف تر از بنی صدر بود. معروفیت بنی صدر بعد از بهمن 22 شروع شد که ایشان نقش توجیه گر ارشد حکومت اسلامی را به عهده داشت و تازه ان موقع هم معروفیت ایشان هم به دلیل های دیگری بود. حتی بعد از ان همه سال بنی صدری با موضوع تشعشع مو به خاطره ها می اید. می گویید نه؟ خیلی ساده در گوگل جستجو کنید.
امیر / 20 May 2011
جناب سیروس همبن که از حالا پیش بینی می کنید که نمیدانید (نخواهید دانست) که آقای بنی صدر چه خواهد گفت، دلیل این ندانستنی را روشن می کند.
کاربر مهمان / 20 May 2011
اتفاقا خیلی واضح صحبت میکرد و الان هم خیلی واضح صحبت میکنه . معروف است که میشود کسی را که خوابیده بیدار کرد اما کسی را که خودش را به خواب زده نمیشود !
این کامنت گذار و بقیه کامنت گذارانی که در خواب روسی و چپ روسی به سر میبرند را میشود بیدار کرد که بنی صدر جلوی ایت الله خمینی ایستاد . اسناد تاریخی ان موجود است هیچ ، تاریخ معاصر است همه آنهایی که در این دوران بوده اند زنده شاهدند .
اگر او میخواست مثل سه ملا گوش به فرمان باشد که الان هنوز مقام و منزلت داشت. اما نخواست .
اما اگر فراماسونری مارکسیست های روسی را بخواهید از خواب بیدار کنید غیر ممکن است . چون آنها خودشان را به خواب زده اند . آنها با بنی صدر و بازرگان و مصدق و امیر انتظام و بعد ها با خاتمی ، کروبی ، اخیرا با موسوی ، شورای هما هنگی سبز
نهضت آزادی ، جبهه ملی و حتا رضا پهلوی و همایون و بهنود و سروش و گنجی و زید آبادی و دفتر تحکیم و جنبش سبز و اصلاح طلبی و سلطنت طلبی و مجاهد و دمکراسی طلبی ، لیبرالیسم ، انقلاب های یاسمن ، نارنجی ،بنفش ، اردوغان ، اوباما ، حتا احمدی -مشایی ، …… همه و همه مخالفند
فقط به یک دلیل
اینها روسی نیستند !
اما با توکلی ،مطهری ، علی لاریجانی ، شهبازی ، خزعلی ، زر افشان ، خوی ، قراگوزلو ، توانچه ، ریس دانا ، دولت آبادی ، پور محمدی ، ولایت فقیه ، نظام ج ا ( منهای احمدی نژاد ) ، قذافی ، اسد ، لوکاشنکو ، پوتین ، مدودوف ، چاوز ، مورالس ، اورتگا ، کاسترو ، چه گوارا ، لنین ، استالین ، حتا به زودی با خامنه ای ، مصباح ، جنتی ……. اصلا مشکلی ندارند .
فقط به یک دلیل
اینها رژیم ج ا را در خط روسیه نگه داشته اند و خصومت کور با امریکا !
تاریخ ج ا نشان میدهد که هر کس ایستاده ولو برای یک حق کوچک رفته ! هر کس مانده سر تعظیم و التزام فرو آورده ! مثل کانون نویسندگان و توده ایها و چپ های دیگر . یا چماق رژیم شده در سرکوب آنها که سر تعظیم فرو نیاوردند .
کاربر مهمان malijak haye rousi / 20 May 2011
این هم دو کلمه از "پدر داماد" جناب بنی صدر که می گوید" من منم، من منم، من خوبم."
نیلوفر شیدمهر / 20 May 2011
تفاوت های بنی صدر و احمدی نژاد فراونند برای همین هم سرنوشت شان به احتمال زیاد متفاوت خواهد بود. دوتا از مشخص ترین تفاوت هایشان اینهایند: احمدی نژاد با ایمان به نیروی عظیم غیبی و ماورائ طبیعی به میدان آمده اما بنی صدر با باور به آزادی و استقلال انسان تلاش می کرد. احمدی نژاد اگر خالی بندی هم می کند مردم را فراموش نمی کند همیشه خودش را در میانشان گم می کند. اما بنی صدر در هر گفتارش تلاش می کند مردم را تحقیر کند و <من> خودش را جلو بیندازد. بخاطر همین دوتا هم که باشد سرنوشت این دونفر متفاوت خواهد بود. وقتی بنی صدر بخاطر بی اعتمادیش به مردم و ایمان رقیق دینی اش 90 درصد مردم و ارتش و بخش عظیمی از سپاه و بسیج را تنها گذاشت و پنهان شد احمدی نژاد می تواند با ایمان قوی و روحیه <مردمی> اش بسرعت انرژی عظیمی را در جامعه به راه بیندازد و خامنه ایی و رفسنجانی و دیگر خلافکاران بی ایمان جمهوری اسلامی را به دست بوسی و اطاعت وادار کند.
کاربر مهمان / 20 May 2011
آقاي بني صدر چي ميگن ؟زمان انقلاب كجا اين لفظ و مسائلي كه ايشان مي گويند باب شد؟اميدوارم ايشان به سمت تاريخ سازي براي خود نروند البته با احترامي كه به ايشان دارم خدمتشون عرض مي كنم
کاربر مهمان / 20 May 2011
بنی صدر روی حرفش ایشتاد … پیروزی با اوست.اگر به بنده بگویند سفسطه باز ترین فرد در بین سیاسیون ایران را با انگشت نشان بدهید بدون شک انگشتم به سوی فردی بنام ابوالحسن بنی صدر بچه ملایی بنده از آخوند استفاده نمیکنم زیرا این کلمه را خاینین دیگری بنام مجاهدین زیاد استفاده میکنند انگار که خود تحفه گرانقدری اند که احتمالا با استفاده از سرمایه مردم در نظام قبل وشاید بنیاد پهلوی به اروپا میاید درس میخواند به اسلام مدرن نه اسلام پدرش گرایش پیدا میکند ومصدق را نمیشناسد وماجرای وارد شدنش به جریان انقلاب را همه میدانیم اگر در آنروزگاران رهبر انقلاب به کره جنوبی میرفت حتما او نه وزیر دارایی میشد نه ریس جمهور و نه اینهمه آسم وآوازه پیدا میکرد در دوران پیش از 57 من خود در طیف مذهبی ها بودم وچپها براستی دارای تیوری بسیار قوی بودند ودر بحت های سیاسی مذهبی ها را ناک اوت میکردند تا بعد از انقلاب آن ماجرای نشستن کیانوری وبهشتی ایشان و دیگران رهبران سیاسی در جلوی دوربین وکشتی گرفتن درمقابل چشم مردم پیش آمد در همان مباحت هم سفسطه بازی اش نمونه بود دو کتابش را بنده داشتم یکی اقتصاد توحیدی ودیگری را یادم نیست اقتصاد توحیدی اش را چند بار خوانده ویادداشت بر داشته بودم اما سوالات بسیار در ذهن داشتم فرصتی پیش آمد به تهران رفتم درست زمان نخست وزیری بازرگان در دانشگاه تهران بعد از نماز جمعه همه سردمداران به داخل ساختمانی رفتندوروی زمین نشستند ا زیرا در آنزمان کسی محافظ واین دنگ وفنگ های امروز را نداشت وسوالاتم را با ایشان در میان گذاشتم راستش جواب نگرفتم ایشان در آنروزها نه یادی از مصدق میکرد نه اصلا به جریان ملیون چه ملی مذهبی ها وچه دیگر احزاب ملی نزدیکی آشکاری نداشت در پنهان با مجاهدین زد وبند میکرد تا جایی که داماد همیشه در حجله مسعود خان داماد ایشان شد وبقیه ماجرا را وسوق دادن ایران در چاله دیکتاتوری را همه میدانیم ایشان از آغاز در پی قدرت بوده است وهنوز فکر میکند ریس جمهور مردم است وروزی بر میگردد وبه کرسی ریاست تکیه میزند وبرای فرانسوی ها نمک شناسی میکند .داماد همیشه در حجله گفته مرحوم بازرگان است که به مسعود گفت من دختری ندارم به شما بدهم یعنی هر چه میخواهی انتقاد کن.کسانی که مایلند در همین سایت در نوشته های خانم پارسی پور به ماجرای اولین باری که اورا در کافه ای در پاریس میبیند اشاره کرده است و اینکه همه مشروبهایشان را جمع میکنند چون ملازاده داشته تشریف میاورده ودر همانجاست که خانم پارسی پور مینویسد او یعنی بنی صدر میگوید من یک روزی بناست ریس جمهور ایران شوم.این چگونه بوده است که ایشان چند سال پیش از انقلاب میدانسته است که بناست ریس جمهور شود؟امروز او زیاد به صحنه میاید وبسیاری نیز سعی در لینک دادن به سایت های مرتبط با میکنند در حالیکه ایشان یکی از کسانی است که نقش بسیار بزرگی در شرایط امروزین ایران را دارد او یکبار آزموده شده است ویازده میلیون هم رای دارد بقول خودش مردم هم اورا عزل نکرده اند اما حاصل کارش جه بوده است جز اینکه جنایتکارانی نظیر رجوی جوانان مردم را با تاکتیک های غلط به چوبهای دار سپردند این میلیشیای مجاهدین بود که میخواست اورا به قدرت بازگرداند واین حرکت ملایان را نیز به چاهی انداخت که نه امروز نه فردا بیرون آمدن از آن ممکن نخواهد بود الا سپردن حکومت به مردم بنی صدر سالیان دور ودرازی است که از ایران گریخته است وپیش از آن نیز سالیان دراز در ایران نبوده است هنوز ادعای بر داشتن کانالهای رابطه است در حالیکه دروغ محض است آری بنام یک سیاسی نه سیاستمدار با قدرت بیان وسفسطه میتوان هر ادعایی را کرد مگر دیگر مفسران جه میکنند واز کجا میاورند؟ او نیز همان را میکند که شلغم قلی میرزا میکنداما چون در پستی بوده است برای بسیاری اینگونه متصور میشود که او بسیار میداند نه او بسیار نمیداند بهتر است این باقیمانده عمر را بعد از عذر خواهی از جوانانی که امروز چوپ ندانم کاریهای امتال ایشان را میخورند به گوشه ای رفته وبا حقوق بازنشستگی خوش بگذراند اقتصاد توحیدی دیگری را بنویسد نمدانم جاها را اشغال نکند وبگذارد جوانان به میدان بیایند ورشد کنند گرچه بیان آزاد یکی از اصول اولیه دموکراسی است اما برای خواست جمع باید اگر هم حق دارد تا آخرین دمش حرفش را بزند سعی بر انحراف دیگران نکند که من هنوز درست میگویم بیایید تا یک حکومت فرانکوفیل سر کار بیاوریم زیرا انقلاب فرانسه مادر تمام انقلابهای آزادیخواهانه است ومنهم مدیون به فرانسویهایم ودر پایان سوالم هنوز از ایشان این است آیا اقتقاد توحیدی شما هنوز در جامعه امروز ایران وبا تحولات گوناگون سیاسی اقتصادی جهان بهترین دوای درد برای تخم مرغ دانه ای 200 تومان است؟ واینکه همه شمایان فریبکارانی بیش نبودید که ما جوانان آندوران را فریفتید یک کلام دروغگویانید
دارا / 20 May 2011
آقای سیروس در جواب شما باید گفت این که شما نمی فهمید اقای دکتر بنی صدر چی می گوید تقصیر خودتان است. شما عقل قدرتمدار دارید و به همین دلیل هم چشمتان بسته است. اگر شما عقل آزاد داشتنید می توانستید بفهمید که او چه می گوید. ان هایی نمی که فهمند که اسلام به مثابه ازادی این قدر قدرت در اختیار انسان می گذارد تا هم چیز ها را بفهمد ان وقت می روند به دنبال اسلام به مثابه قدرت و ان وقت چشم ان ها نمی تواند واقعیت عقل ازاد به ببیند. شما بی خود اشکال می گیرید. اگر بنی صدر قدرت مدار بود در همان شغل رئیس جمهوری مانده بود و الان کلی درامد داشت. حداقل بازنشستگی که داشت. و ان وقت شما به خودنان اجازه می دهید بگوئید که برود دنبال یک کاری. کار خود شما چیست که این را می گویید. شما از کجا حقوق می گیرید. چرا شما یک شغل ابرومند پیدا نمی کنید تا اگر فردا ورق برگشت مجبور نشوید از ترس مردم دنبال سوراخ موش باشید. شما ندیدید این ملت با ساواکی ها چی کرد؟
کاربر مهمان / 20 May 2011
کاربر عزیز sirous اینکه شما بنی صدر را نمیشناسید و فکر میکنید آقای دکتربنی صدر برای کسب درآمد حرف میزند و موضع میگیرد به نظر من بروید و کتاب خاطرات و کتاب نامههای ایشان را بخوانید تا ایشان را بهتر بشناسید و بدانید برای ایشان حقوق مردم و خواسته های مردم مهم است و هدف ایشان خواسته های مردم و رسیدن به یک سیستم آزاد که مردم خود بر خود حکومت کنند نه یک شاه یا ولی فقیه حاکم باشد؛ است.
کاربر مهمان mmm / 21 May 2011
با سلام ، باید به آقای سیروس ( نظریه دهنده اول ) عرض کنم که احتمالا در گوش دادن و خواندن دقت نمیکنند .همینطور که حالا هم می گویید کاری به این مصاحبه و نظرات آقای بنی صدر ندارید . همچنین باید عرض کنم درک خوب و بد ی که میتواند زندگی بشر را این رو و آن رو بکند خیلی هم آسان نیست و احتیاج به دقت و مطالعه و گوش دادن دقیق به نظرات همدیگر دارد . پس شما هم باید چنین کنید . بعد هم این چه حرفی است که می گویید ایشان باید دنبال کاری دیگه باشد برای منبع درامد ! این حرف نشان میدهد که احتیاج به تجدید نظر اساسی در افکارتان دارید .
محمد / 21 May 2011
ببخشید گیج میشین؟ خیلی واضح بود
کاربر مهمان / 21 May 2011
تصور می کنم آقای بنی صدر ميدانند که در ايران اين شبيه سازی برای اينست که بگويند چنانچه احمدی نژاد در مقابل رهبر کرنش نکند اورا همچون بنی صدر از مقامش خلع می کنند با همه احترامی که برای ايشان دارم بايد بگويم ايشان احتياج ندارند برای خودشان سابقه بسازند. بلکه بهتر است با دينی که به مردم دارند وهمه داريم بادر قرار دادن تجربياتشان در اختيار جنبش سبز در دوران رياست جمهوريشان دومين رييس جمهوری باشند که به اين طيف وسيع می پيوندند وآنرا تقويت می کنند.
کاربر مهمان / 21 May 2011
اقای بنی صدر با تبیین ازادی و استقلال در واقع شعار نه شرقی و نه غربی و جمهوری اسلامی را تئوریزه کرده اند اما بنی صدری اگر چه ربطی نه به ازادی داشت و نه به استقلال زیرا بنی صدر همیشه مترادف است با اقتصاد اسلامی بنی صدر با تئوری اقتصاد اسلامی در واقع راه انحطاط اقتصاد ایران را تئوریزه می نماید که شعار نه شرقی و نه غربی در ان به فعلیت در می آید که خود ایشان هم خود را منقد هم چپ و هم لیبرالیزم می داند . از اینرو با شکست شعار نه شرقی و نه غربی در واقع باید گفت بنی صدری گرایی دچار بحران هویت است .
اقای بنی صدر را بیشتر از زاویه ی روانشناسی باید بازبینی کرد زیرا ایشان به بیماری خودشیفتگی دچار هستند .
بنی صدر در عرصه ی اصلاحات جمهوری اسلامی تنها خواهان به اجرا درآمدن دیکته های الهی قرآن است که در اصل موضوع تفاوتی با استبداد ندارد زیرا دموکراسی آیین از پیش نوشته ی الهی نیست زیرا دموکراسی در محدودیت فتاوی قرآنی خفه می شود و می میرد . اقای بنی صدر اگر بخواهد خلافت الله و یا قانون قصاص را نقد کند ابتدا باید خط قرانی اش را نقد نموده و سکولاریزم را تبلیغ کند در غیر اینصورت او در بحران تناقضات خودش مرده و چیزی برای گفتن ندارد . و اگر این روزها هم مطرح می شود تنها بدلیل مخالفتش با خمینی ست . تاریخ مصرف بنی صدر و اصلاح طلبی در جمهوری اسلامی دیرزمانی ست که گذشته است .
کاربر مهمان فرهاد - فریاد / 21 May 2011
استقلال، مقولهای پیچیده و پر ترجمانی است، امروزه با اتحادیههای بازرگانی،قراردادهای اقتصادی و سوخت رسانی، طرحهای بزرگ توسعه و عمرانی، سیاستهای مشترک مالی و ارزی و…در مقیاس بینالمللی استقلال بمعنای کلاسیک خود مفهومی ندارد. در یک جامعه آزاد، با گفتمان شهروندی، شور و مشورت مجلسی، رای و تصمیم نمایندگان مردم، سیاستهای اقتصادی- فرهنگی- نظامی- اجتماعی از طریق دولت و نهادهای مردمسالار اجرا و پیگیری خواهد شد و با مشارکت فعال مردم در یک محیط آزاد،بدون تبعیض و سانسور و در راستای رفاه و امنیت فردی و ملی، استقلال کشور تامین خواهد شد.
ایراندوست / 21 May 2011
… آقای بنی صدر اومد ابروشو درست کنه چشمشو کور کرد. برداشت من از گفته های ايشان چنين است که صرف مقايسه احمدی نژاد با بنی صدر، ايشان را خوش نيامده است. تصميم گرفته با حرافی دور و بر موضوع قضيه را در حد ممکن مخدوش کند که ملت از فردا اسم اين دو را با هم نياورند. اولا ايشان شروع کرده از بنی صدری شدن يک مفهوم خوش آيند بسازد -هم رديف است با استقلال و آزادی- به علاوه تفاوت های خود و احمدی نژاد را بيان کند. فکر می کنم ايشان با دوباره تعريف کردن بنی صدری شدن خراب کرده است. بطور روشن منظور از بنی صدری شدن، ايستادن در مقابل ولی فقيه است در مقام پرزيدنت. و آقای بنی صدر بنی صدری را با بنی صدر قاطی کرده است. او می تواند بگويد بنی صدر هوادار آزادی و استقلال بود. اما گفتن اينکه استقلال و آزادی با هم يعنی بنی صدر کمی احمقانه است در اين سن و سال. ايشان بايد به تفاوت های خود با احمدی نژاد بسنده می کرد و بقيه مطلب را درز می گرفت. کمی به فی البداهه گويی هم می ماند. بهرحال ما هم نبايد زياد ناشکری کنيم. همين که نگفته همانطور که پيش بينی می کردم يا همانطور که قبلا گفته بودم خود جای شکرش باقی است.
اما مشکل اصلی، تعريف ايشان از استقلال و ارتباط بين استقلال و آزادی است – که در جايی ديگر اخيرا خواندم- . ايشان فکر می کند در سال 1950 زندگی می کند. سئوال من از ايشان اينست: اگر ايشان رهبر مخالفان قذافی بود و برايش روشن می شد حمله هوايی و کشتار هزاران معترض در ميان است، آيا از ناتو تقاضای کمک می کرد يا می گفت نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی، ديدار بعدی در بهشت.
اگر رهبران مخالف قذافی از ناتو و کشورهاب بزرگ کمک نمی گرفتند، آنان نيز در حال حاضر در آپارتمانی در پاريس به کشتار ها در کشورشان اعتراض می کردند و مثل ايشان بايد 40 سال منتظر فرصت بعدی می نشستند. با احترام
ميشکين / 22 May 2011
من گمان کنم که باید به آقای بنی صدر اجازه داد هر چه می خواهد بگوید و اصلا نباید از گفته های انتقادی کرد. برای این که بالاخره به کسی که این همه سال گفت من منم منم دیگر نمی شود انتظار داشت که نقش کس دیگری را بتواند ببیند. صحبت از پدیده بنی صدری و دوران شاه می فرماید. خوب این پدیده ناشناخته را در آن زمان چند نفر می شناختند. حتی وجود خود بنی صدر را چند نفر می شناختند. اگر آقای خمینی به جای این که به پاریس بروید به هامبورگ می رفت معلوم می شد که این پدیده بنی صدری چقدر مطرح می شد. هامبورگ مسجد شیعه متعلق به قم را داشت و هم ان موقع اقای خاتمی پیش نماز ان مسجد بود. در ضمن در هامبورگ آقای خمینی چند تا فامیل نزدیک هم داشت. آقای صادق طباطبایی برادر عروس ایشان است و آقای خاتمی برادر شوهر خواهر زاده ایشان. هر جوری حساب کنید این رابطه های حرفه ای و فامیلی خیلی نزدیک تر است با رابطه ای اقای خمینی جمع سه نفره بنی صدر، یزدی و قطب زاده داشت. ولی خوب این دیگر سیاست است و گفته اند که سیاست پدر و مادر ندارد. قبلا نداشت حالا ندارد، مگر این که اقای بنی صدر ادعا کند که او پدر سیاست ایران هم هست. در این صورت باید پرسید مادر سیاست ایران کیست؟
کاربر مهمان / 22 May 2011
بالاخره یک نفر مرد پیدا نشد در این ستون از اقای بنی صدر دفاع کند؟ یعنی تا اخر دنیا باید او یک تنه به جنگ ادامه بدهد؟ خوب این خبرنگار یک سوالی کرده است در رابطه با دعوای اخیر در حاکمیت در رابطه با احمدی نژاد و خامنه ای و آقای بنی صدر هم طبق معمول یکی از جواب های قبلی اماده شده خودش را از توی جیبش دراورده که البته همگی بر پایه این است که محور زمان و مکان از صندلی که اقای بنی صدر رویش نشسته عبور می کند. خوب این که چیز تازه ای نیست. ولی بالاخره یک مرد باید پیدا شود و بگوید اقای بنی صدر راست می گوید.
کاربر مهمان / 23 May 2011
من از منتقدان آقای بنی صدر تقاضای آتش بس دارم.
کاربر مهمان / 24 May 2011
پس از آقای بازرگان و امثال آقای علی اصغر حاج سیدجوادی و چند تن دیگر، آقای بنی صدر از نخستین کسانی بودند ( آن هم از درون حکومت ) که به روند شکل گیری استبداد دینی انتقاد و اعتراض پیوسته کردند، از همان مجلس خبرگان و بعد ازان. ایستادگی ایشان در برابر آقایان خمینی، منتظری ( فقیه عالیقدر آن زمان حزب اللهی ها، ملا محمدحسین بهشتی ( دبیرکل همزمان حزب جمهوری اسلامی و رئیس دیوان عالی کشور بدون سابقه تحصیل حقوقی و کار قضایی )، شیخ اکبررفسنجانی، سیدعلی خامنه ای ، سیدحسن آیت و … در سالهای 58، 59 و 60 از یادرفتنی نیست، تا آنجا که حاضر به سازش نشد و مقام ریاست جمهوری را هم گذاشت و رفت.
بعضی هم میهنان دراین یاداشتها بی انصافی زیادکرده اند و یکسویه به انتقادهایی پرداخته اند که اگرهمه پاسخ نداشته باشد بسیاری پاسخ دارند.
هیچ کس معصوم نیست. ازایشان درآن شرایط و اوضاع و احوال آنچه بر می آمد و از دستش ساخته بود نباید بیشتر توقع داشت. همین آقایان دوم خردادی و اصلاح طلب، آن زمان ( دهه 60 و … ) چه میکردند؟ آیا جز این بود که همدست یا حتا عضو برجسته حزب جمهوری اسلامی و دادگاه انقلاب و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و … و اطلاعاتی و سپاهی و بسیجی و حزب اللهی سرکوبگر و آدمکش بودند و در سرکوب خونین مردم و در شکنجه و کشتار و تجاوز در زندانهای پیدا و پنهان و بانام و بینام جمهوری اسلامی و … و در حمله خونین به اعتراضهای مردمی شرکت فعال داشتند؟
هنوز که هنوز است بازماندگان سران ضدایرانی و ضدآزادی حزب جمهوری اسلامی حمله حزب اللهی ها و پاسداران و بیسیجی ها به سخنرانی آقای بنی صدر در 14 اسفند دانشگاه تهران را توطئه بنی صدر میخوانند! یعنی ایشان خودش اینها را جمع کرده و آورده بود تا به مردم در مراسم یادبود دکتر مصدق که خودش سخنران بوده حمله کنند و آن را بهم بزنند و آبرویش را ببرند!
برای نمونه، نوشته های آقای خاتمی در روزنامه کیهان آن زمان را بخوانید، و ….. را بیاد بیاورید. حالا آزادیخواه و دمکراسی خواه و منتقد شدند.
محتسب شیخ شد و فسق خود ازیاد ببرد قصه ماست که بر هر سر بازار بماند
همین کمونیستهای آزادیخواه و دموکراسی خواه امروزی، درآن زمان چه میکردند؟ ( منظورم به همه اشان نیست ). اعضای حزب توده چه میکردند؟ من خود درخیابانهای تهران در روزهای تیرماه سال 60 تابلوی « درراهپیمایی های غیرقانونی شرکت نکنید » سازمان فدائیان خلق را به خاطر درام که در میان انبوه مردم معترض میگرداند.
نوشته ها و سخنرانی های آن زمان آقای بنی صدر و موضع گیری های حزب اللهی های آن زمان ( از دوم خردادی و اصلاح طلب امروز و بنیادگراهای کنونی )، را به خاطر بیاورید و مقایسه کنید. آقای خمینی و بهشتی و رفسنجانی و خامنه ای و سید حسن آیت و … که شمشیر را از رو بسته بودند، موضع گیری های امثال آقایان منتظری و دستغیب و آن دیگرانی که بعدها آزادیخواه شدند را بیاد بیاورید.
در باره این که یکی از هم میهنان نوشته اند که بنی صدر گفته است «موی سر زن … »؛ بار ها توضیح داده شد. این سخن آقای بنی صدر نبود، بلکه شخص دیگری پرسید که گویا شما چنین گفته اید ( یا پرسشی دراین حدود )، آقای بنی صدر آن را رد کردند. نه این که ایشان خود گفته باشند. چرا این تهمت بی پایه را تکرار میکنید؟
هم میهن دیگری نوشته اند بنی صدر من من میکند. این هم از حرفهای آن زمان حزب اللهی ها است. ولی انصاف بدهید، بنی صدر من من میگفت یا آقای خمینی که میگفت «اگر چهل میلیون نفر بگویند آری من میگویم نه »؟ یا « اگر همه ملت کشته شوند و همه خانه ها خراب شوند من آن آخر میگویم نه! »؟ و مانند این حرفها.
حرفهای آقای خامنه ای که دیگر یادآوری نمیخواهد. ازجمله گفته اند که « هرزمان من تشخیص دادم میگویم با امریکا روابط برقراراشود» ، یا « من تا هستم نمیگذارم نهضت ملت ایران …. ». حرفهای همین پارسال و امسال است و ازاین حرفها از زبان سران حزب اللهی ها از آقایان خمینی و خامنه ای و دیگران فراوان شنیده شده.
دراین باره سخن بسیار است، و لی اگر از روی انصاف به همین اندازه نگاه کنید و شعارها و رفتار ها را به یاد بیاورید تیجه دیگری خواهید گرفت، اگرنه هرچه بیشتر گفته و نوشته شود چه سود؟ دوستدار شما و آرزومند و آزادی ملت ایران و دیگر ملتهای درند : تهران ـ بابک
کاربر مهمان / 25 May 2011
کامنت نویسی می گوید کمونیستها کجا بودند دوست عزیز یکی از آنها من هستم که در آن زمان زندان بودم و همزمان بسیاری از آنها اعدام شدند ولی آقای بنی صدر فرار کرد و رفت که حتی مسئولان روزنامه ی انقلاب اسلامی ایشان هم اعدام شدند . لجن پراکنی هم بهتر است با صداقت و راستی همراه باشد نه با روش دروغهای جمهوری اسلامی .
کاربر مهمان فرهاد - فریاد / 25 May 2011
این پایین نوشتید کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.
این فرهاد فریاد که به آقای بابک گفتند لجن پراکنی میکنی توهین و حمله شخصی نبود و هرز محسوب نمی شود؟ یا آقا فرهاد از رفقا بود و توهین و حمله شخصی و هرزه گویی از سوی رفقا اشکالی ندارد؟ شهروند درجه سه ، تهران
کاربر مهمان / 27 May 2011
برای اینکه گوشه ایی از این <من> را که از عدم اعتماد به نفس شدید سر می زند به بینید سری به سایت خود اقای بنی صدر بزنید. یک سلطان و کلمات و نوشته هایش در بالا نشسته اند و زیر پایش و در اعماق هم نویسنده ها و مقاله های دیگر آنهم مورچه وار و توسری خورده. دیدن صدها کنایه و اشاره به بی لیاقتی مردم و نیاز و اعتیادشان به دیکتاتور و همینطور اعتبار ندادن به هیچ بنی بشری جز <بنی صدر> کار مشکلی نیست. من پیشنهاد می کنم شما اطرافیان آقای بنی صدر بجای اینکه دوره بیفتید و از انتقاد ها انتقاد کنید (و من با بسیار از انتقادهای شما موافقم) و جاهایی هم اینجوری سخیفانه نظر کسی را به نظر حزب الهی های اول انقلاب مشابهت بدهید تلاش کنید از سایت خودتان کانونی برای بحث ها و نظرها و انتقادها بسازید. آیا این کار مشکلی ست؟ !!!! اگر هست می دانید چرا ؟!!!!
کاربر مهمان / 26 May 2011
آقای فرهاد!
فرمودید:
«لجن پراکنی هم بهتر است با صداقت و راستی همراه باشد …. »
اگر لجن پراکنی است، دیگر صداقت و راستی دراینجا چه معنی دارد که آن را بهتر کند؟! مگر لجن پراکنی «به» است که اگر «باصداقت و راستی همراه باشد» بهتر بشود؟! لجن پراکنی چگونه با صداقت و راستی همراه میشود؟!
یک بار دیگر نوشته مرا ( این بار با دقت ) بخوانیدتا ببینید چه کسی لجن پراکنی کرده است. من نوشتم :
« همین کمونیستهای آزادیخواه و دموکراسی خواه امروزی، درآن زمان چه میکردند؟ ( منظورم به همه اشان نیست ).»
شما که زندان بودید و کسانی هم اعدام شدند، حتا برخی ازآنها که زندانی و اعدام نشدند ولی خیانت هم نکردند، یعنی همانها که در پرانتز نوشتم. نوشتم «منظورم به همه اشان نیست».
چرا؟ چون شماری ازآنها را میشناختم. شاید شما یکی ازآنها باشید.
شما که مبارز بودید یا هستید باید درگفتار و نوشتار آنهم با کسانی که با همه فشارها و سختی ها در کشور مانده اند و همچنان با مصیبتها درگیر هستند با ادب و اخلاق رفتار کنید، حتا اگر خود درکشور مانده باشید. دراینجا هم اضافه کنم که منظورم این نیست آنها که ازکشور خارج شده اند بد کردند یا آسوده اند. مردم در درون کشور یا بیرون مرزها تحمل سختی ها میکنند. وحتا بگمان من آنها که دربیرون هستند نگران تر هستند و برآنها ازجهاتی سخت تر میگذرد.
ولی آیا نبودند کسانی که برای همین رژیم جمهوری اسلامی جاسوسی کردند و تعدادی از مبارزان را به زندان یا به کام مرگ فرستادند؟ آیا نبودند از سازمان چریکهای فدایی خلق ( اکثریت ) که در میان مردم معترض که به خیابانها آمده بودند، تابلو میگرداندند که در راهپیمایی غیرقانونی شرکت نکنید ؟ خوب جوان بودند و بی تجربه. ولی آیا حزب توده نبود که به چریکهای اکثریت اعلام کرده بود که دیرآمدید ولی خوش آمدید! یادتان هست؟ کجا آمده بودندکه خوش آمده بودند؟
میدانید برخی از توده ای ها چه اندازه به همین سران حزب جمهوری اسلامی کمک کردند تا مردم را بگیرند و در زندانها ….
میدانید چه تعداد ازآنها که به زندان افتادند یا اعدام شدند با جاسوسی و خیانت چه کسانی به آن روز افتادند؟
آخر تو دیگر چه آدمی هستی؟ آماده توهین و ناسزاگویی! آن وقت به من میگویی با صداقت و راستی لجن پراکنی کنم نه بروش جمهوری اسلامی ؟!
انصاف بذهید چه کسی لجن پراکنی میکند؟
این همه نظر دادند، من هم نظرم را نوشتم، آیا شما باید توهین کنید؟
بنی صدر چه میکرد؟ اورا هم زیر شکنجه وادار میکردند تا «اعتراف» کند. آیا این بگفته شما «بهتر» بود؟
اگر او ( چه میدانم ) نمی توانست تحمل شکنجه را بکند همان عاقلانه تر که از کشور خارج میشد که شد. شما که مبارز بودید و هستید باید خیلی نکته ها دراین زمینه بدانید. از روی ناپختگی نباید حرف زد.
من حتا برآنها که ناچار به «اعتراف» و «توبه» شدند خرده نمیگیرم. بواقع تحمل آن همه ستم و رنج کار هرکسی نیست. مهندس صحابی راست گفت که آنها که در هردو رژیم به زندان افتادند میدانند که دراین رژیم زندان بسیار بدتر است. «آدم اصلا خودش نیست».
متاسفانه یکی از آثار رفتار وگفتار برخی از مبارزان و سیاستمدارن ما از نوع کمونیست، مذهبی و یا سلطنت طلب و …، همین فضای توهین و ناسزا گویی و بی احترامی است. تهران – بابک
کاربر مهمان / 26 May 2011
کمونست محترم آقای فرهاد که زندان هم رفتی. زندان رفتنت برای چه بود؟ یک آدمی گفته کمونیستها در زمانی که بنی صدر دربرابر آخوندها ایستاد کجا بودند. بعد هم نوشت منظورم به همه نیست. آیا این حرف لجن پراکنی است؟
دیگران حرفهایی زدند و نظری دادند او هم نظرش را نوشت. ایا شما حق دارید به ایشان توهین بکنید و بنویسید لجن پراکنی میکنی؟ شما برای چه به زندان رفته بودی؟ برای همین؟ او پرسیده کمونیستها آن زمان کجا بودند بعد هم نوشت که منظورشان به همه نیست. آیا این از نظر شما لجن پراکنی است؟ خجالت نمی کشید رادیو زمانه چرا باید در برابر یک اظهار نظر این جور توهینها را پخش کند؟
آدم اگر زندان میرود برای تامین آزادی از جمله آزادی بیان است. آزادی بیان مخالف. اگر قرارباشد فقط به جمهوری اسلامی اعتراض کنیم ولی خودمان هم همان رفتار را بکنیم آن زندان رفتن چه ارزشی داشت؟
هرچیزی جایی دارد. هیچ چیزی هم جای ادب را نمیگیرد. آدم بی ادب زندان هم که رفته باشد ارزشی ندارد. باید دعا کرد و هشیار بود که روزی او جای مستبدان و ستمکاران امروزی را نگیرد. نیشابور : پیام
کاربر مهمان / 27 May 2011
همانند گذشته، این سخنان آقای بنی صدر را باید در چهار چوب اعتقاد راسخ ایشان به تئوری ولایت فقیه تجزیه و تحلیل کرد. مگر نه اینکه می فرمایند "به محض اینکه استقلال و آزادی را بر زبان می آورد، می گفتند او بنی صدری است" . این گفته به چه معناست؟ به اعتقاد آقای بنی صدر، سررشته هر آنچه ملت ایران در تاریخ معاصرش برای دسترسی به ان ، ازتلاش برای ایجاد جامعه ای آزاد و مستقل تا حقوق زنان و …، اندیشیده و یا دست زده است، همه و همه به ایشان ختم می شود. ایشان عالم جامع الشرایطی می باشد که پاسخی براستی سنجیده و متین برای تمامی مسائل و پرسش های زندگی بشر یافته است. کافیست که به عناوین کتب ایشان، سیراندیشه سیاسی در سه قاره، نفت و سلطه، عدالت اجتماعی، اقتصاد توحیدی، زن و زناشوئی، زن در شاهنامه، اصول راهنمای قرآن، رابطه مدت با معنویت، نهضت ملی ایران و دشمنانش، سیر تحول سیاست امریکا در ایران، … نگاهی بیافکنیم تا به حس درونی آنجناب دروسعت حوزه تراوشات فکری وا علمیت خویش درکلیه علوم منجمله سیاست، روابط بین الملل، جامعه شناسی، روانشناسی، اقتصاد، مطا لعات زنان، دین، ادبیات و شاهنامه شناسی و غیره پی ببریم!
مکمل جملات آغازین آقای بنی صدر، شعار دیگر آنجناب و مریدان سخت کوششان "مدرس مصدق بنی صدر" می باشد: که دوران ولایت این عالم بزرگ پس ازپایان صدارت/مرگ مرحوم مصدق آغاز وهمچنان ادامه دارد. ( اگرچه آن مرحوم هیچگاه نشانی از خود بزرگ بینی های آقای بنی صدر را بروز نداد و تاریخ قضاوتی دیگر در مورد ایشان کرده است.) به یاد آوریم که فرموده اند، "بنی صدری از زمان شاه متداول شد … قبل از انقلاب."
خوش پیداست که بر خلاف تمامی گفته های ایشان، مشکل آقای بنی صدر ولایت فقیه نیست. مشکل آقای بنی صدر این است که او را از تخت والائی که ایشان فقط و فقط خود را شایسته آن می داند به پایین کشیدند. تمامی گفتارپریشان وکردارمتنا قض آنجناب مصداق بارزی از این تحلیل می باشد.
و اما سخن پایانی و تقاضای من از آقای بنی صدر: که در آستانه نهمین دهه زندگی خودشان به بنی صدری کردن بیشتر مسائل بغرنجی که جامعه ایران هم اکنون با آن دست و پنجه نرم می کند پایان دهند و خود را بازنشسته اعلام کنند.
کاربر مهمان / 27 May 2011