نوشین شاهرخی – ماکس فریش از نویسندگان برجستهی آلمانیزبان قرن بیستم به شمار میآید. او در آثارش به مقولههای مهمی از جمله هویت یگانهی فرد، نقش بازی کردن، از خودبیگانگی، انکار و فرار از خود، وابستگی به دیگران و انتخاب آزادانه میپردازد. مهمترین اثر فریش با میلیونها نسخه به زبانهای گوناگون «شتیلر» (Stiller (Max Frisch است که به فارسی به ترجمهی حسن نقرهچی تحت نام «هویت گمشده» توسط انتشارات نیلوفر منتشر شده است.
شْتیلر
شتیلر اینگونه آغاز میشود: «من شتیلر نیستم! هر روز، از زمانی که مرا به این زندان آوردهاند ـ که باید نوشتش ـ میگویم، سوگند یاد میکنم و طلب ویسکی میکنم، وگرنه هیچ پاسخی نخواهم داد. چراکه بدون ویسکی ـ تجربهی من چنین است ـ که خودم نیستم بلکه گرایش پیدا میکنم از تأثیرات ممکن استفاده کنم تا نقش بازی کنم، نقشی که با آنان تناسب دارد، اما به من هیچ ربطی ندارد.»
راوی خود را «وایت» مینامد، «سفید» به مانند کاغذی نانوشته که حال میخواهد هویت نویی را بر آن رقم بزند، هویتی خودی و نه در «پوستی بیگانه». گذشتهاش را انکار میکند، به یاد نمیآورد و مصر است که او را وایت بنامند.
شتیلر برای راوی شخصی است مربوط به گذشته که دربارهی او از ضمیر سوم شخص مفرد استفاده میشود و وایت راوی اول شخصی است که در حال حرف میزند. زمان حال به گذشته و برعکس تغییر مییابد، همچنین ضمیر اول شخص به سوم شخص که بخش بزرگی از آن در فورم زندگینوشت نگاشته شده است. رمان از زوایا و نگاههای گوناگون همراه با درکهای متقابل در لایههای متفاوت بازتاب مییابد.
شتیلر شخصیتی است که از عهدهی کارها برنیامده است. وقتی که داوطلبانه در اسپانیا در جبههی کمونستها علیه فرانکو ـ فاشیستها جنگیده، نتوانسته سه سرباز دشمن را با تیر بزند، چراکه به جای دشمن ناگهان آنان را به عنوان انسان دیده. از سوی دیگر در برابر همسر زیبایش رقاصهی باله، نتوانسته شوهری سربلند باشد.
شتیلر کودک جامعهی لائیکی است که خودشناسی را در خداشناسی نمییابد و کلاً ایمانی ندارد. او مجبور است که برای «خودیابی» خودش را از تأثیرات محیط آزاد کند و این به معنای تنهایی است. مقولهای که کیرکهگارد فیلسوف بدینگونه به تصویر میکشد: «تو نباید تصویری را که دیگران میخواهند از خودت بسازی، وگرنه «من» واقعی را در خودت میکشی.»
اینگهبورگ باخمن
چند زن در زندگی ماکس فریش شریک طولانیمدت زندگی او هستند. یکی از این زنان اینگهبورگ باخمن نویسندهی مشهور اتریشی است که درخواست ازدواج فریش را رد میکند، اما سالیانی در رُم با او زندگی میکند. رابطهی عاشقانهای که میان دو انسان «سخت» چندان ساده و بدون مشکل نیست و به گفتهی خود فریش پایان قابل قبولی ندارد و در آثار فریش و باخمان بازتاب مییابد.
در روابطش با زنان فریش همواره جستجوگر است و یاران او همواره جوانتر میشوند. مشکل زناشویی و ناهمخوانی هنر و خانواده نیز از موضوعاتی است که فریش در آثارش همواره به آن میپردازد.
زندگی خانوادگی فریش
فریش در حکایت «مونتاک» که به زندگی خود و رابطهاش با زنانی بسیار پرداخته مینویسد: «من هیچگاه خودم را ننوشتم، من فقط خودم را لو دادم.»
فریش بهقدری از خود و اطرافیانش در آثارش مینویسد که به همین خاطر دخترش در سال ۱۹۷۵ با او قطع رابطه میکند و تنها چند ماهی پیش از مرگ فریش دوباره به او نزدیک میشود.
او هیچگاه همسر و پدری جدی برای خانوادهاش نیست. در سال ۱۹۵۵ فریش همسر و سه فرزندش را ترک میکند. در سال ۱۹۶۸ با زنی ۲۸ سال جوانتر از خود برای دومینبار ازدواج میکند که بر اثر خیانتهای فریش و بازتاب آن در آثارش در سال ۱۹۷۹ به جدایی میانجامد.
در جستوجوی خود یگانه
فریش خیلی زود نوشتن را آغاز میکند و موفق هم هست، اما برای مدتی به استعدادش شک میکند و تمام یادداشتهایش را میسوزاند و به تحصیل معماری روی میآورد و پس از اتمام آن مدتی نیز در این حوزه کار میکند، تا اینکه دوباره به نوشتن روی میآورد و البته از تکنیک معماری نیز استفاده میکند به این شکل که از ابتدا نقشهی داستان را میریزد.
فریش درحالی که از خودش و جهان در داستانهایش مینویسد، سوئیس و کل جهان را با نگاهی نقادانه در آثارش مینگرد. فرد را از نقش بازی کردن برحذر میدارد و خود یگانهاش را میجوید، خودی که در تصویرهای محیط آلوده به دروغ و انکار است. تا جایی که فریش میگوید: «بهترین و مطمئنترین پنهانکاری همواره حقیقت روشن و عریان است، چراکه هیچکس آنرا باور نمیکند.»
ادبیات زندگی
فریش و دورنمات در آلمان بسیار مشهور و موفق هستند. فولکر وایدرمان که زندگی و آثار ماکس فریش را پژوهیده در اینباره میگوید: «آن دو توانستند دربارهی تاریخ زمانهی خود بنویسند، بیآنکه شش ملیون مردهی یهودی بر شانهشان سنگینی کند.»
وایدرمان در مورد شیوهی نگارش فریش مینویسد: «نگاشتن فریش یک پذیرش است، یک تلاش ناموفق تا خودش را از خود و جهان پنهان کند. زندگیای در یک شک ابدی و پیش از هرچیز زناشوییها و روابط عاشقانهی ناموفق که او تلاش دارد آنان را در فورم رمان حل کند… او از زندگی ادبیات میساخت و بعد زندگی انتقامش را میگرفت.»
هورایی بینقد
در سوئیس به خاطر صدسالگی ماکس فریش کتابخوانی و برنامههای بسیاری برگزار میشود. رئیس فرهنگ سوئیس مانفرد پاپست میگوید: «چه نانقادانه فرهیختگان در رسانهها به استقبال ماکس فریش میروند… او که تمام پنجرههایش به سوی جهان آینه بود.»
از خانهای در زوریخ که ماکس فریش در ۱۵ ماه می۱۹۱۱ در آن به دنیا آمد تا باغی که در آپریل ۱۹۹۱ در آن جسدش را سوزاندند و بر باد دادند، ده دقیقهای بیش راه نیست، اما در این میان آثار خواندنی ماندگاری برجای مانده است.
در همین زمینه:
::سخنان ماکس فریش در پاسخ به این پرسش که چرا مینویسد::
::نظر ماکس فریش پیرامون زناشویی و استقلال زنان در زندگی اجتماعیشان::
::تصاویری از کودکی و نوجوانی ماکس فریش همراه با یادمانهایی از آن دوران با صدای او::
عکسها (از بالا به پایین):
ماکس فریش، نویسندهی تأثیرگذار سوئیسی و آفرینندهی آثاری مانند هومو فابر و شتیلر
چاپ نحست رمان «شتیلر» توسط انتشارات معتبر سورکامف در آلمان
اینگهبورگ باخمن، نویسنده و شاعر نامدار. رابطهی عاشقانه و پرتنش باخمن و فریش از موضوعات ادبیات معاصر آلمانیزبان پس از جنگ جهانی دوم است