محمد عبدی – بیراه نیست که آنتونی گورملی از بزرگترین و ستایششدهترین هنرمندان امروز جهان محسوب میشود و مجسمههای غالباً غریب و ستایشبرانگیزش را از استرالیا تا ژاپن میتوان در خیابانها دید (و البته در همه موزههای معتبر هنر مدرن دنیا) که قد برافراشتهاند و هیبت انسانی سرد یا گاه یک ابرمرد شکستخورده را تداعی میکنند.
آنتونی گورملی متولد ۱۹۵۰ در لندن، در کمبریج در رشته تاریخ هنر به تحصیل مشغول شد و پس از یک سفر سه ساله به هندوستان، در لندن به ادامه تحصیل در رشته هنر پرداخت.
گورملی از دهه ۱۹۸۰ کار با بدن انسان را آغاز کرد و از بدن خود به عنوان محور اصلی مجسمهسازیاش سود جست. رفته رفته کار با محوریت بدن انسان به مؤلفهی اصلی آثار گورملی بدل شد و اثر بسیار موفقاش در سال ۱۹۹۶ با عنوان «کشتزار برای جزیرهی کوچک بریتانیا» – که معروفترین اثرش تا به امروز به شمار میرود- ابتدا در ۱۹۹۴ در گالری هیوارد به نمایش گذاشته شد و نمایشهای بعدی در اروپا، آمریکا و آسیا بسیار مورد استقبال قرار گرفت و تاکنون بیش از ۲ میلیون نفر از این اثر بازدید کردهاند. گورملی انسانهای مومیاییشکل کوچکی را به تعداد بسیار زیادی خلق میکند که با اشکال مختلف در کنار هم ایستادهاند و به شکلی ترس بشری را با مخاطب قسمت میکنند.
گورملی مجسمهسازی را «عملی در راستای ایمان به زندگی و تداوم آن» میداند، اما در عین حال نگاه ویژهاش در چیدمانها، مجسمهها و طراحیها – که کم و بیش یکسان است- از جهان پیچیده و تو در تویی حرف میزند که در آن ارتباط انسان، مهمترین معضل بشری است. برای همین یکی از معروفترین آثارش، مجسمهای است در ابعاد انسان که از تمام قسمتهای بدنش، بیشمار خار فلزی (مثل جوجه تیغی) بیرون آمده که نزدیک شدن به او را غیر ممکن میکند.
گالری تیت لندن که از معتبرترین مراکز هنری جهان محسوب میشود، به تازگی کتاب نفیسی در تحلیل آثار این هنرمند برجسته منتشر کرده است. این کتاب که «آنتونی گورملی» نام دارد توسط مارتین کایگر اسمیت نوشته شده که در آن نویسنده سعی دارد به تحلیل دورههای مختلف کاری گورملی و آثار برجسته او بپردازد. مؤلف برای این کتاب ساعتها با این هنرمند در استودیوش به گفتوگو نشسته، اما از این گفتوگو تنها در لابلای تحلیلها – و نه بهعنوان یک گفتوگوی مستقل- سود جسته است.
نویسنده در مقدمه مجسمههای گورملی را یک پدیده در جهان مینامد و سپس در شش فصل و یک مؤخره، بر اساس سال ساخت مجسمهها به تحلیل آنها میپردازد.
گفتهای از گورملی در آغاز یکی از فصلهای کتاب، دنیای او را برای ما بیشتر تشریح میکند: «یک اثر نقطهای است بین نقطه شروع و شکل گرفتن. مثل یک بذر، میان مرگ و زندگی جدید، نقطهای از سکون و سکوت است؛ زمان بازتاب. مجسمه از این زمان استفاده میکند.»
با وجود آنکه گورملی در گالریهای بسیاری- از جمله تیت- به نمایش آثار خود پرداخته، اما شاید نمایشگاه انفرادی بزرگ او در گالری هیوارد لندن در سال ۲۰۰۷، بزرگترین و مهمترین نمایشگاه او تا به امروز باشد که شماری از بهترین آثار او را در خود جا داده بود.
گورملی ما را با جهان سرد و تیرهای روبرو میکند که گاه به سردیاش بیتوجهایم. در ابتدای ورود به نمایشگاه او در گالری هیوارد، با یک اینستلیشن- چیدمان- روبرو بودیم شامل مکعبهای بسته – موتیف تکرارشوندهی نمایشگاه- که در ابعاد غولآسای فلزی- با ارتفاع شش متر و وزن ۲۲ تن- به شکل عجیبی بر روی هم استوار شده بودهاند و حکایت از جهان پیچیده و ناشناسی دارند که ما در مقابلش احساس حقارت میکنیم.
همین مکعبها در اثر دیگری به شکل مکعبهای بتونی بیانتها در کنار هم قرار گرفتهاند و تماشاگر را به میان خود دعوت میکنند. وارد شدن در میان آنها در واقع ورود به هزارتوی پیچیدهای است که گاه در آن مخاطب احساس تنگی و خفقان میکند و ناخودآگاه مرگ را بهخاطر میآورد.
حس مرگ، حس غالب آثار گورملی است: یکی از مشهورترین آثار او «نور کور» نام دارد که اتاق شیشهای است که داخل آن فضای وهمانگیز غریبی وجود دارد؛ تماشاگران وارد این مکعب میشوند و داخل آن در فضایی پر از مه غلیظ روشن، هیچ چیز دیده نمیشود جز یک سفیدی رؤیاگونه که مرگ را به خاطر میآورد. تماشاگران سردرگم در داخل آن غوطهور میشوند و گاه که میتوانند به کنارهی اتاق و شیشههای آن برسند، از بیرون تنها دستهایی دیده میشود که در داخل فضایی مات و بسته، عاجزانه دست بر شیشه میکشند و راه خود را در جهانی پیچیده و پر از وهم و ترس – جهان معاصر ما- میجویند. یک ایدهی شگفتانگیز و یک تجربهی کمنظیر و بهیادماندنی برای تماشاگرش.
گورملی خود این اثر را چنین توصیف میکند: «اتاقی سوزان که در آن ناپدید میشوی، نه تنها از چشم دیگران بلکه از چشم خودت هم گم میشوی. به یک معنی خودآگاهانه از بدنت فارغ میشوی.»
یکی دیگر از آثار برجسته گورملی، مجسمههای فلزی سنگینی است که دقیقاً در قد و قوارهی انسان طراحی شدهاند. این مجسمههای غریب یکشکل اما در حالتهای مختلف قرار گرفتهاند:گاه خوابیده، گاه ایستاده، گاه نشسته و گاه آویزان. سه مجسمهای که با طناب به صورت برعکس از سقف آویزان شدهاند، حالتهای مختلف انسان بیپناهی را نشان میدهند که زندگی پایشان را بسته و در جهانی ناشناس، سردرگم و آویزان هستند. در ایدهی درخشان دیگری، این مجسمهها با پاهای باز در چهار گوشهی پائین و بالای یک اتاق نصب شدهاند و بهراحتی حس تلخی، یأس، گیرافتادگی و ناتوانی انسان را به ما منتقل میکنند.
این مجسمهها اما فقط در داخل فضاهای نمایشگاهی خلاصه نمیشوند: گورملی در یک فکر ستایشبرانگیز، گسترهی نمایشگاهش را از داخل گالری هیوارد به بالای بلندترین ساختمانهای لندن کشانده بود. مجسمههای گورملی در حالت ایستاده بر نقاطی از ساختمانهای اطراف تا شعاع دور نصب شده بودند و تصاویری دیدنی را برای رهگذران کنجکاو رقم میزدند. انسان منجمدشدهی گورملی، از ارتفاع بلند به شهری شلوغ و سرد مینگرد و گویی خود کوچکش را بر روی زمینی ناشناس و ناهموار میجوید و به آیندهای دشوار و نامعلوم چشم میدوزد.
در همین زمینه: