تارنمای رياستجمهوری ايران خبر مهلت دادن آيتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی به محمود احمدینژاد، رئيسجمهوری ايران را تکذيب کرد.
تارنمای «پرزيدنت» نوشته است: «به دنبال درج خبری نادرست و خلاف واقع با عنوان مهلت رهبر انقلاب به احمدینژاد در برخی از سايتهای خبری و از زبان حجتالاسلام آقا تهرانی و به نقل از دکتر احمدینژاد، بدين وسيله ضمن تکذيب اين خبر، از کليه رسانهها درخواست میشود از انتشار هرگونه خبر غير رسمی در خصوص رييسجمهور خودداری کنند.»
هفته گذشته فيلمی از مرتضی آقاتهرانی، نماینده مجلس در اينترنت منتشر شد که وی در آن گفته بود آيتالله خامنهای تا يکشنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۰ به محمود احمدینژاد فرصت داده يا کار با حيدر مصلحی، وزير اطلاعات را بپذيرد و يا استعفا کند.
اختلافات احمدینژاد و آیتالله خامنهای پس از ماجرای جنجالی وزیر اطلاعات بالا گرفته است. ۲۸ فروردين ۱۳۹۰ احمدینژاد با استعفای مصلحی از وزارت اطلاعات موافقت کرد اما ساعتی بعد آيتالله خامنهای با کنارهگيری مصلحی مخالفت کرد.
احمدینژاد شامگاه شنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۰ پس از سه شب غيبت در يک مراسم سوگواری مذهبی که توسط آيتالله خامنهای برگزار شد، شرکت کرد
هفته نامه اکونومیست چاپ لندن هفته گذشته علت برکناری مصلحی را از وزارت اطلاعات، «شنود مکالمات احمدینژاد و مشایی» اعلام کرد.
برخی منابع خبری ایران نیز پیشتر گزارش داده بودند که وزیر اطلاعات به دلیل برکنار کردن یکی از معاونانش که مورد اعتماد اسفندیار رحیم مشایی، رئیس دفتر رئیسجمهور بوده، از سوی احمدینژاد مجبور به کنارهگیری شده است.
در همین حال در چند روز گذشته برخی افراد نزدیک به مشایی نیز بازداشت شدهاند.
در سه هفته گذشته نیز احمدینژاد و مصلحی به طور مشترک در جلسات هیأت دولت حضور نداشته
اند.
چهارشنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۰ جلسه هیأت دولت در حالی برگزار شد که برخی منابع خبری از «اخراج» حيدر مصلحی، وزير اطلاعات از آن خبر دادند.
به گزارش تارنمای فرارو، در این جلسه هيأت دولت، محمود احمدینژاد از حيدر مصلحی خواسته تا جلسه را ترک کند.
با این حال روزنامه هفت صبح در واکنش به اين خبر اعلام کرد: «يک منبع آگاه در دفتر رييسجمهور، با تکذيب خبر سايت ضددولت فرارو در مورد دستور رييسجمهور به وزير اطلاعات برای خروج از جلسه هيأت دولت، گفته است رييسجمهور پس از خروج وزير اطلاعات رياست جلسه را برعهده گرفت که البته نه تأخير رييسجمهور و نه خروج وزير از جلسه يک اتفاق نامتعارف نبوده است.»
برخی خبرهای ديگر حاکی از اين است که احمدینژاد پيش از حضور در جلسه هيأت دولت گفته «تا مصلحی در جلسه باشد، من در نشست هيأت دولت حاضر نمیشوم.»
بنا بر اين گزارش، احمدینژاد پس از خروج مصلحی، در جلسه هيأت دولت شرکت کرده است.
با گذشت سه هفته از ماجرای استعفا و ابقای وزیر اطلاعات ایران، موج انتقادات عليه احمدینژاد همچنان ادامه دارد.
کاظم صديقی، امام جمعه تهران روز گذشته به احمدینژاد هشدار داد ولايتمداری را بايد در عمل نشان دهد. احمد خاتمی، عضو مجلس خبرگان رهبری و امام جمعه تهران نيز گفته است اگر حمايت رهبری نبود، احمدینژاد ريزش آرای فراوانی داشت.
فرماندهان سپاه پاسداران و نمايندگان مجلس نيز انتقادهای تندی عليه احمدینژاد مطرح کردهاند.
با اين حال، احمدینژاد شامگاه شنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۰ پس از سه شب غيبت در يک مراسم سوگواری مذهبی که توسط آيتالله خامنهای برگزار شد، شرکت کرد.
برخی تحليلگران مسايل سياسی ايران، پيش از اين میگفتند غيبت احمدینژاد در جلسه سوگواری که به میزبانی رهبر ایران برگزار میشود و همواره روسایجمهور در آن شرکت میکردهاند، نشانه «اختلاف شديد» وی با رهبر ايران است.
اين تحليلگران بر اين باور بودند که غيبت احمدینژاد می تواند نشانهای برای «استعفای احتمالی» وی از رياستجمهوری باشد.
اما اکنون احمدینژاد، هم در مراسم سوگواری که به ميزبانی آيتالله خامنهای برگزار شده، شرکت کرده است و هم دولت اعلام کرده که رئیسجمهور ایران فردا در نخستين سفر خارجی در سال ۹۰ به ترکيه خواهد رفت.
من هم که مرد خانواده هستم بر بیشرفی خودم گواهی می دهم، ملت ما ملت بیرگی ست، همه سر در آخور خودشان دارند. یکی از این جنایتها در یک کشور با شرف تمامی مردمش را بخیابان می ریزد. حالا ما با هر نفسی که می کشیم یک جنایت جلو چشممان انجام می شود و ما را رخوت و خواب چنان در گرفته است که هیچ امیدی بر بیداریمان نیست. ایکاش یک زلزله عظیم بیاید و شاید ما را بیدار کند. روحانیت نامرد فتوا می دهد و سپاه پاسداران خونخوار و بسیجیان بیشرفتر و سرسپرده اسلام نانجیب اجرا می کنند جنایت را و تجاوزات را و سنگسارها را و اعدامها را و سرکوبها را و دست بریدن ها را و پا بریدن ها را و ازاله بکارتها را و سربه نیست کردنها را و این کار سی و دوسال تمام و پانزده قرن ناتمام است که انمجام می شود و ما ایدز زده گان اسلام ناب را بیداری ای نیست که نیست.
پدر خانواده از تهران / 08 May 2011
ما ملت بی رگ و بیشرفی هستیم: من بیشرفی خودم را برسمیت می شناسم شما چطور؟؟؟ این خبر را بخوانید و بعد پاسخم دهید:
خبرگزاری حقوق بشر ایران – رهانا
زندانیان زن در زندان ورامین: اگر ذره ای انسانیت در وجودمان باقی مانده
باشد، در برابر این بی حرمتیها به شان و منزلت انسانی که ملائک بر او
سجده برده اند سکوت نکنیم.
زندانیان سیاسی زن که در روزهای اخیر به زندان ورامین منتقل شدهاند در
نامهای سرگشاده به مردم ایران و گروههای حقوق بشری خواستار توجه به
وضعیت خود شدهاند.
متن این نامه که در اختیار «خانه حقوق بشر ایران» قرار گرفته است به این
شرح است:
ملت شریف ایران
وجدان های بیدار
مقامات مسئول جمهوری اسلامی
مجامع حقوق بشری در سراسر دنیا
حدود یک هفته از انتقال ما زندانیان سیاسی زن زندان رجایی شهر به “زندان
قرچک ورامین” می گذرد. آن چه ما را وادار به نوشتن این نامه کرده است،
حجم عظیم اتفاقاتی ست که جز محیر العقول خواندنشان واژه ای دیگر برای
توصیفشان نمی یابیم.
از بدو ورود به این اصطلاح “ندامتگاه” چنان از آن چه در اطرافمان می گذرد
شگفت زده ایم که باور نمی کنیم سال هاست جمعی از زندانیان را در جمهوری
اسلامی ایران به قصد “تادیب” به چنین مکانی می فرستند. ما که تجربه ی
اسارت در زندان رجایی شهر را نیز در کوله بار خود داریم، هرگز گمان نمی
بردیم که پس از خروج از رجایی شهر شاهد چنین وضع اسف باری باشیم.
در بند زنان زندان رجایی شهر، هر روز شاهد انواع و اقسام بی حرمتی ها،
قانون شکنی ها، موارد متعدد تعدی به حقوق زندانیان و چه بسا در مواردی
قتل زندانیان توسط مجرمین خطرناک بودیم. به هر روی پیگیری های مداوم
اینجانبان، منجر به اختصاص دو اتاق مخصوص زندانیان به اصطلاح امنیتی شد.
تا این که زمزمه ی انتقال زندانیان زن به زندان کچویی کرج آغاز شد. با
خود می پنداشتیم که هر جایی بهتر از رجایی شهر باشد، اما پس از انتقال
بخش اعظم زندانیان به زندان کچویی کرج، از شرایط ناگوار زندانیانی شنیدیم
که همه به قصد “تادیب” و ” تربیت” بدانجا فرستاده شدند! از ابتدای این
انتقال، شایعات گوناگونی نیز در رابطه با زندانیان سیاسی آغاز شد.
دیری نگذشت که سه شنبه هفته گذشته ما را نیز با دست بند و پا بند و تحت
شرایط فوق امنیتی ای که حتی در دوران بازجویی نیز به خود ندیده بودیم، در
بد ترین وضع ممکن راهی جاده ورامین کردند، تا پس از گذران سه ساعت و نیم
راه، که منجر به بدحال شدن تنی چند از زندانیان نیز گردید، ما را به
زندان قرچک ورامین واقع در بیابان های اطراف تهران، منتقل کردند. در
رابطه با جایگاه جغرافیایی این زندان، همین بس که ما همچنان در عجبیم از
آن که خانواده های ما چگونه خواهند توانست برای ملاقات با ما به این ینگه
دنیا بیایند؟
بگذریم از این که با گذشت چیزی حدود یک هفته هنوز نه حرفی از ملاقات هست
و نه دیداری با خانواده ها. به هر روی ما از آنچه تحت عنوان حقوق
زندانیان نامیده می شود می گذریم و تنها از بدیهی ترین حقوق انسانی
آدمیانی می گوییم که در این زندان مدت هاست نگهداری می شده اند و هم
اکنون ما نیز به لطف مسئولین سعادت تجربه ی چنین شرایطی را پیدا کرده
ایم.
زندان قرچک ورامین شامل هفت سوله است که هر سوله با تخت هایی به ظرفیت
چند ده نفر تجهیز شده است. این در حالی ست که در هر کدام از این سوله ها
بیش از ۲۰۰ زندانی نگهداری می شوند. عدم وجود کوچک ترین سیستم، برای
تهویه هوا، وضعیت اسف بار بهداشتی به نحوی که بوی فاضلاب و شدت گازهای
ناشی از آن برای بسیاری از زندانیان ناراحتی های تنفسی جدی به وجود آورده
است. دو سرویس بهداشتی برای بیش از ۲۰۰ نفر، دو اتاقک حمام برای همین
تعداد از زندانیان در نظر گرفته شده. محدودیت های به وجود آمده به خاطر
سرویس های بهداشتی، عملا باعث شده است تا بسیاری از زندانیان از محیط
سوله و مابین تخت ها به عنوان “سرویس بهداشتی” استفاده کنند.
به دلیل نبود حتی یک شیر آب جداگانه زندانیان برای شستشوی لباس و ظروف
خود باید از همین حمام و سرویس بهداشتی استفاده کنند. روزانه به اصطلاح
“سه وعده” غذایی در سلف سرویس این زندان ارائه می شود
مجددا از پرداختن به وضعیت بهداشتی سلف سرویس و کیفیت غذا اجتناب می کنیم
و تنها این که در هفته گذشته به دلیل کمبود جیره غذایی، چندین بار وعده
نامبرده به بسیاری از زندانیان نرسید. وعده مذکور نیز اغلب دو قرص نان
خشک و یک سیب زمینی، و یا مقدار بسیار اندکی ماکارونی را شامل می شود. از
آنجا که بسیاری از زندانیان کم سن و سال حتی زیر ۱۸ سال نیز در این زندان
نگهداری می شوند، به وضوح می توان مشکل سوءتغذیه جدی را در میان بسیاری ز
زندانیان مشاهده کرد.
بگذریم از نحوه برخورد مسئولین سلف سرویس، نگهبانان و … که با توهین آمیز
ترین شکل ممکن زندانیان را خطاب کرده و مرتب نهیب می زنند. و باز بگذریم
از عدم وجود امنیت جانی در سلف سرویس،به خاطر درگیری های زیادی که بر سر
غذا به وجود می آید. تا جایی که غذاخوری زندان از جانب زندانیان به طعنه
“کتک خوری” نامیده می شود.
در زندان های دیگر اغلب مکانی تحت عنوان فروشگاه جهت تهیه مایحتاج ضروری
زندانیان از مواد خوراکی تا بهداشتی در نظر گرفته می شود که ما چنین چیزی
را نیز در این زندان ندیده ایم.
محیط هواخوری زندان نیز فضایی ست که در حالت ایده آل ظرفیت چند ده نفر را
داراست که همیشه به عنوان محل هواخوری بیش از ۴۰۰ نفر استفاده می شود.
محیطی با دیوار های سیمانی بلند که هیچ شباهتی با هواخوری زندان هایی
همچون اوین و رجایی شهر ندارد. بزرگ ترین لطف مسئولین این زندان به
زندانیان اجازه ی دوبار استفاده از آب جوش جهت نوشیدن چای است، که در
هفته گذشته و بر اثر پرتاب ظرف آب جو ش به سمت یکی از زندانیان، چند تن
از ایشان دچار جراحت جدی شدند.
تنبیهات بسیار شدید و برخوردها و درگیری های میان زندانیان بسیار دور از
شان و مقام و منزلت انسان است. چرا که از خود می پرسیم در کجای دنیا
نتیجه ی درگیری بر سر آب جوش و تنبیه متعاقب آن کشیدن ناخن های دستان یک
زندانی باشد؟ در کجای دنیا عده ای مرد باتوم به دست را به بند نگهداری
زنان زندانی به قصد ضرب و شتم می فرستند؟ در کجای دنیا کودکان ۱۴ و ۱۵
ساله را در چنین شرایطی نگهداری می کنند؟
دریغا که شرمساریم از آنچه در اطرافمان می گذرد و دو چندان شرمساریم از
آن که نظیر چنین فجایع غیر انسانی در مملکت ما به وقوع می پیوندد. کشوری
که کباده ی تاریخ و فرهنگ و هنرش، دبدبه ی اسلام گرایی و انسان دوستی اش
گوش فلک را کر کرده است.
ما زندانیان سیاسی زن زندان قرچک ورامین پس از مشاهده ی شرایط فعلی تلاش
های بسیار کرده ایم تا موارد مذکور را که تنها به مثابه ی قطره ای از
دریای بی عدالتی ها و بی قانونی های موجود در این زندان بوده است را به
عرض مقامات زندان برسانیم.
تا به امروز تنها صحبت از انتقال به بند زندانیان مالی، در راستای “کنترل
تراکم جمعیت سوله ها” بوده است. اگرچه بند زندانیان مالی نیز تنها سوله
ای ست با شرایط مشابه، که کاملا با محل نگهداری فعلی مرتبط بوده و هیچ
برتری ای بر جایگاه فعلی ندارد اما مشکل ما تنها اجرای حقوق زندانیان
نیست، که اگرچه آن را نیز حق مسلم خود می دانیم اما با توجه به آنچه ذکر
شد، سخن از بدیهی ترین حقوق انسانی، زندانیانی ست که جملگی به قصد تادیب
و تربیت بدین جا فرستاده شده اند.
مگر آنکه مسئولین قضایی کشور، تمام آنچه شرع و قانون و اخلاق بدان معتقد
است را به گوشه ای افکنده باشند، و سیستم نظارتی خود را بر این اصل
استوار کرده باشند که تمامی مجرمین، از کوچک ترین مرتکبین به جرم تا بزرگ
ترینشان مستحق مرگ اند. که اگر چنین بود امر به معروف و نهی از منکر به
چه منظور به عنوان یکی از اساسی ترین مبانی شریعت اسلام شناخته شده است؟
قانون اساسی، آیین دادرسی کیفری و قانون مجازات را برای چه و که تدوین
کرده اند؟ در ابتدای این عریضه، وجدان های بیدار را خطاب قرار دادیم،
دگرباره از مقامات جمهوری اسلامی ایران، مجامع حقوق بشری، آیات و مراجع
عظام تقلید، خواهشمندیم، تا به وظیفه ی شرعی، انسانی و اخلاقی خود عمل
نمایند وخواستار رسیدگی به وضعیت نگهداری زندانیان زن در زندان قرچک
ورامین شوند.
در پایان خاطر نشان می شویم که در ابتدای مشاهده این وضعیت و هتاکی ها و
برخوردهای غیر قانونی ای که با زندانیان می شد، تصمیم به اعتصاب غذا
گرفتیم، و کماکان بر این حق خود اصرار می ورزیم که در صورت تداوم شرایط
فعلی، بیمی برای گذشتن از جان خود نداریم که اگر داشتیم هیچ کدام امروز
در این جا نبودیم. اگرچه تجربه به ما ثابت کرده است که بی ارزش ترین چیز
در زندان، جان آدمی ست. آن هم چنین زندانی، که اساس وجودش نه قانون، نه
نظام جمهوری اسلامی، نه مقامات قضایی که اصل انسانیت را به زیر سوال می
برد. به هر روی دست به دامان وجدان های بیدار شده ایم تا اگر ذره ای
انسانیت در وجودمان باقی مانده باشد، در برابر این بی حرمتی ها به شان و
منزلت انسانی که ملائک بر او سجده برده اند سکوت نکنیم.
زندانیان سیاسی زن در زندان قرچک ورامین
شهره از تهران / 08 May 2011
در جواب شهره خانم و ادعای بی شرفی مردم ایران که شاید هم به منظور تحریک جندتا آدم به اصطلاح باشرف و با غیرت نوشته شده باشد.
شهره خانم،
در اینکه مردم ایران فقط به خود فردی شان می اندیشند و لا غیر شکی نیست اما باید این مساله را از جند دیدگاه مختلف هم دید تا معلوم شود چرا ما چنین هستیم و چنان.
قدر مسلم اینکه ما مردمی تن پرور و بی هدف هستیم و برایمان مهم نیست که آنچه را کسب می کنیم به قیمت جان چه کسانی ممکن است تمام شود. وقتی می بینیم چندتا مزدور قاتل با کشیدن ماسکی برصورت خود حاضر میشوند هم میهنان خود رابه دار بیاویزند تا عبرت بقیه شود و یا آخوندی با فقط حرف زدن و نه کار دیگری کسب ارتزاق میکند از گرده مردم سواری میگیرد و کسب ارتزاق میکند دیگر جانفشانی برای جنین ملتی جایز نیست. در حالیکه مردم سوریه هم اکنون دارند کشته میدهند تا حقوق فردی و اجتماعی خودرا تبیین کنند ما ملت غیور هنوز در خم یک کوچه ایم و هنوز هم پیش همین جانیان معمم میرویم و از آنها سوال میپرسیم که آیا مثلا "گوزی که در وقت نماز از ما خارج شده به آن اندازه بزرگ بوده که نمازمان باطل شود!؟ یکی نیست از این احمق های تن پرور بپرسد به چای اینکه اینهمه وقت تلف کنید و بروید پیش رهبر تا به شما بگوید نمازتان را دوباره بخوانید پرا همان لجظه این نمازتان را دوباره نمیخوانید و دست این مفتخور ها را کوتاه کنید. چرا میروید زیر منبرشان می نشینید و به حرف های اینها گوش میدهید؟ همه انها ریشه در تن پروری ما ملت ایران دارد که نمیخواهیم خودمان فکر کنیم و میخواهیم مقلد یک نفر دیگر باشیم. کارمان به جایی رسیده که یک دروغ بزرگ تاریخی را به نام تشیع (چه علوی و چه صفوی)بافته ایم و به خود باورادنه ایم که ما بر حقیم و برتریم و از اعراب هم شکست نخورده ایم. تا زمانیکه ما مردم ایران این چنین دروغی را باور داریم دروغ های دیگر از جمله " ضربالاجل آيتالله خامنهای به احمدینژاد واقعیت ندارد" که تیتر خبر است و دروغ هایی از این قبیل را باور می کنیم و فکر هم میکنیم چه مردم شریفی هستیم. بعد هم به خود و دیگران می بالیم و میگوییم "ما عرب نیستیم"، "ما از نژاد آریایی هستیم" ما شرف داریم و ما اینیم و آنیم.
توصیه بنده به تمام زندانیان سیاسی اینست که بر اساس موازین دین مبین اسلام و به خصوص مذهب تشیع همگی از اصل تقیه استفاده کنند و ندامت خودرا از کاری که کرده یا نکرده اند اظهار کنند. این ملت لیاقت جانفشانی و از خودگذشتگی را ندارد که شما سعی دارید اینجنین جان خودرا و عزت خود را و آبروی خودرا برایش نابود کنید.
به امید بیداری ملت ایران
کاربر مهمان / 08 May 2011
بازهم خطاب به شهره خانم که زحمت کشیدند و مطلبی را در عین نابجایی خیلی به جا مطرح کردند.
شهره خانم، آنچه بر ملت ایران میرود از خود اوست و خودکرده را علاجی نیست.
این ملت به خاطر آموزه های مشتی نانجیب اسلام زده به نام آخوند این چنین خودرا در قید و بندی گرفتار کرده که امید احتمال رهایی بسیار کمی برایش موجود و متصور است. مردمی هستیم مسخ شده و از آن بدتر مسخره شده تمام کاینات. در کجای دنیا شما دیده اید ملتی این جنین بزرفتار و مقلد تمام امورات تصمیم گیری خودرا به یک نفر بسپارد. آنهم یک نفری که به اعتیاد مبتلاست و از عقل سلیم برخوردار نیست. به محض اینکه هم کسی اعتراض کند این ضحاک ماردوش سپاه پاسداران اجنه ای اش را میفرستد تا دودمان وی را به باد دهند. این چگونه رهبری است که ما بر خود مستولی کرده ایم؟
به حال مردم ایران باید گریست چون دانشجوی رشته پزشکی اش اینهمه زحمت میکشد تا سرانجام دکتر بشود و بتواند یک بطری مشروب غیرقانونی تهیه کند و سپس با دوستان نر و همپالگی اش در پارتی ها و مهمانی های کذایی بنشیند و فیلم های مستحجن تماشا کنند، البته در خفا و بدون اطلاع همسرانشان که در اتاقی دیگر در همان خانه هستند و تظاهر به بی اطلاعی می کنند که نمیدانند یا نمیخواهند بدانند در اتاق مردها چه میگذرد. این همان کاری است که طبقه عمله بی سواد و بی تحصیل امریکا و اروپا بدون مدرک دکترای پزشکی یا مهندسس یا هرگونه تحصیلی بدون هیجگونه پیگرد قانونی انجام میدهد و کسی هم به او ایرادی نمیگیرد.
به حال مردم ایران بایست زار زد که اینگونه و با این افتضاج دخترانش را به زندان میبرند و آنوقت همه میگویند او که خواهر من نیست که ازش دفاعی کنم. البته وقتی هم که نوبت خواهر و مادر خودشان میرسد رویشان را برمیگردانند و تظاهر میکنند که ندیده اند و اگر هم به عین الیقین برسند خواهر خودرا به خاطر حفظ حرمت و احترام خانواده طرد میکنند!؟
به خدا مردم امریکا و اروپا خیلی مهربان ترند و با خانواده ترند. وقتی جنین اتفاقاتی در امریکا می افتد کسی دختر مجروح و مصدوم و مورد تجاوز را طرد نمیکند بلکه به وی کمک میرسانند تا بتواند دست به زانویش بگیرد و بلند شود. حال شما تصور کنید که عده ای اوباش ددمنش ومتجاوز را دولت اجیر کرده تا بکشندو بدرند و بیاویزند و شلاق بزندد . هتک حرمت و گورگم کنند و بعد هم رهبرشان به آنها موتورسیکلت و جوایز نقدی و هدایای دیگر به عنوان دستخوش بدهد. البته ماجرای خانم رفسنجانی و فاحشه های نر بیت رهبری را همه به یاد داریم که در نزدیکی محلی به اصطلاح مقدس چه امر به مقروف و نهی از منکری به وی آموختند. یادمان باشد که در همان واقعه یاد شده عده ای هم تماشاچی بوده اند و اگر ده نفر آنها غیرای داشتند دخالت میکردند و این اوباش بیت رهبری را دستگیر میکردند.
جای تاسف است که عده ای بر اساس همین آموزه های احمقانه دینی و فرهنگی خودرا به آب و آتش میزنند تا برای دیگران رفاهی و آسایشی فراهم کنند اما غافلند از اینکه این ملت را دولتی و حکومتی به جز آنچه بر آنها حکم میراند و به آنها توهین میکند و تجاوز می کند و آنها را محبوس میکند سزاوارتر نیست. گویند برای کسی بمیر که برایت تب کند و این کلت برای هیچکس جز خوی فردی اش خیلی ببخشید "گوز" هم نمیدهد تا جه رسد به تب کردن برای شما عزیزان که این چنین خودرا فدا میکنید.
به حال این مردم باید گریست که هر کدامش هم که به پا خواسته و برای کشور کاری کرده در مدت کوتاهی به انحراف کشیده شده زیرا این مردم را یارا و توانایی حفظ آزادی و آقای خود بودن نیست. همانطوریکه خمینی گفت و اتفاقا درست هم گفت" که آقای ارتشی تو نمیخواهی آقای خودت باشی؟" در جواب او میشنید که همه میگفتند نه ما میخواهیم نوکر تو باشیم و نمیخواهیم خودمان فکر کنیم و مسایل مان را خودمان حل کنیم چون ما بی عار و تنبل هستیم و ژن تنبلی و بی حرمتی را در خود داریم. این ملت احترام را با همان تعظیم و تکریمی که اعراب بهش تزریق کرده اند عوضی گرفته است. اصلا از درون حس احترام ندارد که به رگ غیرتش بر بخورد. اصلا این کلمه "سید" که به آخوند های عمامه سیاه منتسب است از کجا آمده به جز همان تحمیل برتری اعراب بر ایرانیان که از آنها میخواستند به سید احترام بگدارند؟
امیدوارم زیاد تند نرفته باشم که باعث حذفش شود اما اگر هم شد مهم نیست حرف دلم را به این ملت بی غیرت و بی حرمت زدم.
به امید بیداری مردم ایران
کاربر مهمان / 08 May 2011
من قصدم بی ادبی و یا سوءاستفاده از ازادی بیان نیست.اما جسورانه به توهین کنندگان فوق و همفکرانشان در دفاع از مردم رنج کشیده ایران می گویم،فقط شمایان بی شرفید و بدتر….
مجموع مسئولین و خبرنگاران رسانه های در خدمت اجنبی چون هرانا هم بیشرفتر از شمایانند.همچنین مسئولین و یا زندانبانانی که افراد سیاسی مستقل و وطن پرست را به خاطر دفاع از حق مظلومین به زندان انداخته اند و انان را اذیت و ازار میکنند.
در اینجا از همه همرزمان مسلمان و غیر مسلمان ایرانی ام استدعا دارم فریب ایادی استعمار را نخورند و جهت پیشبرد اهداف انسانی خود و برقراری مردم سالاری در ایران،همچون گذشته عاقلانه به فعالیتهای خود ادامه دهند.هرگونه تندروی باعث خشنودی استکبار و استعمارگران شده و خشم مسئولین را هم به دنبال خواهد داشت و همانطور که ٣٢سال شاهد اعمال حکام اسلامی هستیم،باید بدانیم که افراد شیاد و فرصت طلب و بی وجدان هم در میان اخوندها به وفور وجود دارد و انان جهت چاپلوسی منتظر حرکتها و گفتارهای تند و نسنجیده ما هستند.از اقای شریعتمداری هم که منتظر چنین موقعیتهائی برای تخریب کلیه سیاسیون است استدعا دارم میان ایادی بی شرف و حرامزاده استکبار ،صهیونزم و استعمارگران و ایرانیان مخالف سیاستهای اجتماعی،اقتصادی و فرهنگی مردم سالار(مسلمان و غیر مسلمان)،کاملأ فرق قائل شوند و سیاسیکاری نکنند که برخی از زندانبانان و مسئولین بیخرد جنایات خود در زندانها را توجیه نموده و بی حرمتی را پیشه نمایند.مطمعنا شما باید از شکنجه گران امریکائی و صهونیست که در زندانهای گوانتانامو،ابو غریب و دیگر زندانهای مخوف و مخفی در فلسطین اشغالی،کویت،پاکستان،افغانستان و اروپای شرقی،جنایات فراوان نموده اند،درس گرفته باشید و فهمیده باشید که روزی این جنایات برملا میگردند و ان روز هیچ فرد با وجدانی قادر به توجیه و توضیح نیست.
کاربر مهمانmansour piry khanghah / 09 May 2011
در جواب آقای پیری خانقاه که هنوز هم از نوشتن نام خود به پارسی خجالت میکشند.
دوست عزیز شما این مطلب را خیلی به خود گرفته اید و متاسفانه نمیتوانید درک کنید که دلیل اینگونه نوشتن هاچیست. من که هنوز نتوانستم از نوشته شما سراط مستقیم پیدا کنم و بگویم شما در کدام سوی دیوار ایستاده اید. البته شاید شما وجود دیوار هم انکار کنید. اما ای برادر بدانید و آگاه باشید که وقتی کسی خودش میگوید من چنین و چنانم اگر مخاطبی برگردد و به او همان حرف های خودش را پس بدهد باید به قدرت ادراک کخاطب کمی شک کرد. این نوشته صرفا به این معنا نبود که مردم ایران را و یا شمای نوعی را خدای ناکرده —- بنامند بلکه منظور نویسنده تحریک حس غیرت ما هم وطنان ایرانی بود تا برخیزیم و کاری کنیم. متاسفانه وقتی جنین مقاله ای حس شرف و آبروی شما را اینگونه آزار میدهد دیگر جای شکی نیست که شما هم بر طبق علم روانشناسی نیاز به کمک دارید.
کاربر مهمان / 10 May 2011