خیز‏ش‏‌ها و اعتراض‌‌های عمومی‏‌ای که در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا رشد و گسترش یافته، تاکنون به ایران، چنان‏‌که انتظار می‏‌رفت، منتقل نشده است، اما ایران یکی از ویژه‏‌ترین دوران‏‌های تاریخی خود را در حوزه سهم‌‌خواهی قدرت سیاسی طی می‏‌کند. این مبارزه‏‌ای کاملاً آشکار و در عین حال پیچیده، میان جناح‏‌های حکومتی است.

در گفت‏‌وگو با فرخ نگهدار، نظریه‌‏پرداز و فعال سیاسی چپ، به بحثی پرداخته‌‌ایم که تحت عنوان یک‏‌پایه بودن یا چندگانگی حکومت در ایران، همیشه مورد توجه جناح‏‌های سیاسی بوده است.

موقعیت محمود احمدی‏‌نژاد به عنوان اولین رئیس‌‌جمهور اصول‏‌گرا، هرگز چنین متزلزل نبوده است. چرا و چگونه این اتفاق افتاد؟

فرخ نگهدار: از زمانی که تقریباً توانستند جنبش سبز را مهار کنند، انتظار می‌‏رفت که چنین تحولاتی در درون حکوت اتفاق بیفتد. اگر خاطرتان باشد، در سفرهای مکرری که آقای خامنه‏‌ای به قم داشت، موضوع زیر ذره‏‌بین تحلیل‏‌گران سیاسی قرار داشت که هدف این سفرها و تلاش‏‌های آقای خامنه‏‌ای چیست.

موضوع اکنون روشن‌‏تر شده و همان موقع هم نشانه‏‌هایش البته در دست بود که این سفرها برای نزدیک کردن دو گرایش تندرو صورت گرفته است که یک سو حول «موسسه نشر افکار امام خمینی» آقای مصباح یزدی متمرکز هستند و به گروه مداحان مشهور شده‏‌اند؛ و سوی دیگر، جناح سنتی راست‏‌گرا در حکومت هستند که بیشتر توسط مؤتلفه‏‌ای‏‌ها و پیرامون آن‏‌ها معرفی می‏‌شدند. در واقع برای نزدیک کردن و همگام کردن این دو نیرو با یکدیگر تلاش شده است.

نیروی اول که نام بردم، به‏‌طور جدی هوادار روی کار آوردن گروه احمدی‏‌نژاد و به‏‌ریاست جمهوری رساندن آن‏‌ها بوده است. سفرها و مذاکراتی که در قم صورت گرفته، به این نتیجه رسیده که اگر ما بتوانیم با یک اقدام قاطع، ابتدا «بساط فتنه را جمع کنیم»، آن‏‌گاه می‏‌توانیم در زمینه‏‌ی تقسیم مواضع قدرت، مجلس و ریاست جمهوری آینده، به طور مستقل، با طرد جریان منسوب به احمدی‏‌نژاد، تصمیم بگیریم.

این بحث‌‏ها به تعبیر من و بنا بر ارزیابی من از سیر روندهایی که پیش رفته، از چندماه پیش شروع شده و امروز به نتیجه می‏‌رسد.

در تنظیم چنین برنامه‌‏ای، آیا آیت‌‌الله علی خامنه‏‌ای هم مشارکت یا توافق داشته‏‌اند؟ چون شما به سفرهای ایشان به قم، به عنوان منشأ شروع چنین برنامه‏‌ای اشاره کردید. یا این‏‌که این هدف و برنامه اصول‏‌گرایان تندرو است؟

من مطلقاً رهبری جمهوری اسلامی ایران را از دایره این تلاش‌‏ها مستثنی نمی‏‌کنم و همین روندهایی که حول و حوش استعفای آقای مصلحی از وزارت اطلاعات اتفاق افتاد، بازهم نشان می‏‌دهد که هماهنگ با دفتر مقام رهبری جمهوری اسلامی ایران، این اقدامات صورت می‏‌گیرد.

لحن، روحیه و روان‌‏شناسی حاکم بر طرف مقابل، یعنی دولت محمود احمدی‏‌نژاد، بر من مسلم می‏‌کند که در موضع قدرت نیست، حمایت رهبری را پشت خود ندارد و تقابل رو به تشدید است.

… اما منشأ تغییر و تحولاتی که هرروز بیشتر از گذشته، در رفتار سیاسی آقای احمدی‌‏نژاد به‏وجود می‏‌آید، از کجاست و چگونه اصلاً پیش آمده است؟

اگر به‌‏خاطر بیاوریم، در انتخابات سال ۱۳۸۴ که بعد از آن دور اول ریاست جمهوری آقای احمدی‌‏نژاد آغاز شد، موضوع اصلی مبارزات انتخاباتی از سوی اصلاح‌‌طلبان و مجموعه پنج نماینده آن‏‌ها مبارزه‏‌ای بود میان آزادی، دموکراسی، حقوق بشر، توسعه سیاسی، جامعه مدنی و این‏‌گونه مفاهیم؛ و از سوی آقای احمدی‏‌نژاد به‏‌ویژه‏، موضوع عدالت، مبارزه با فساد و پیش گرفتن سیاست‏‌هایی مطرح بود که به نفع اقشار محروم‏‌تر جامعه منجر می‏‌شود.

آقای احمدی‏‌نژاد با شعارهای عدالت‏‌خواهانه پا به عرصه مبارزات انتخاباتی گذاشت و در دور اول هم کوشید تصوری ایجاد کند که رئیس جمهوری است مردمی و توده‏‌گرا و با پروژه‏‌هایی که به‏‌خصوص در سفرهای استانی دنبال می‏‌کرد، موضوع بردن پول نفت سر سفره مردم و تغییر ساختارهای قدرت اقتصادی در جامعه را چه از طریق مبارزه با فساد و چه از طریق باز توزیع منابع ثروت، مطرح می‏‌کرد.

اکنون و در روندهای آتی، ارزیابی من این است که چرخشی در مواضع دولت و حامیان او از نظر سیاسی اتفاق خواهد افتاد. اگر شما به سایت‏‌ها و رسانه‏‌های منتسب به دولت مراجعه کنید، هرروز بیشتر شاهد شعارها، سیاست‏‌ها و مطالباتی که به مطالبات اولیه اصلاح‏‌طلبان نزدیک بوده هستید؛ از جمله مبارزه با تهمت و افترا، تقلب، دسیسه‏‌چینی علیه یکدیگر، توهین و این‏‌گونه شعارها هر روز بیشتر انعکاس پیدا می‏‌کند.

شما به شعارها یا تبلیغات میهن‌‏پرستانه جناح آقای احمدی‏‌نژاد اشاره‏‌ای نمی‌‌کنید؟

چنین اتهامی به زعم من، از جانب روحانیون و جریان‌‏های تندرو به جریان احمدی‏‌نژاد و اطرافیان‏‌اش زده می‏‌شود، ولی آن‏‌ها به‏جز موارد بسیار کمرنگ، تا امروز برآمد جدی و مهمی در این زمینه نداشته‏‌اند. ارزیابی من این نیست که در آینده، چنان‏‌چه زیر فشار بیشتر قرار بگیرند، شعارهای ملت‏‌گرایانه یا ایران‏‌پرستانه را بخواهند به محور اصلی سیاست‏‌های خودشان بدل کنند. آن‏‌ها زیر چنان فشاری قرار می‏گیرند که لاجرم از حقوق سیاسی خودشان در برابر حاکمیت، در برابر فشار دستگاه‏های امنیتی دفاع خواهند کرد. این مواضع آن‏ها را باز هم به جریان اصلاح‏طلبی که از حکومت طرد شده است، نزدیک می‏کند.

بنابراین جز افزایش تنش‏ها در فضای سیاسی ایران، حداقل در آینده‏ی نزدیک، نمی‏توانیم انتظار دیگری داشته باشیم. در چنین صحنه‏ای، انتخابات مجلس و ریاست جمهوری در راه است. نتیجه این تنش‏‏ها در صحنه انتخابات چگونه بروز می‏کند؟

از دو جنبه می‏‌توان به این سئوال پاسخ داد. یک جنبه، جنبه ساختاری است که من با شما کاملاً موافق هستم که تنش در درون دستگاه حاکمیت، به سرعت و خیلی زودتر از آن‏ چیزی که خیلی‏‌ها پیش‏‌بینی می‏‌کردند، به حد انفجار خواهد رسید.

روندی که امروز دارد طی می‏شود و مسئله وزارت ورزش را هم باید به آن اضافه کرد، روندی است که هنوز به انتخابات نرسیده، احتمال نزدیک شدن به نقطه انفجار را در خودش حمل می‏کند.

مبنای این تنش، از نظر ساختاری، همان مبنایی است که در دوره دولت خاتمی و حتی در اواخر دوره رفسنجانی هم شاهد آن بودیم و آن تنازع قدرت میان دستگاه رهبری جمهوری اسلامی ایران و دستگاه دولت حاکم بر جمهوری اسلامی ایران است.

این تنش، تنشی بر سر قدرت و اختیارات است؛ نه به اسلامیت و ایرانیت برمی‏‌گردد و نه به دمکراسی یا اقتدارگرایی. این تنش برمی‌‏گردد به این‏که دولت تا چه میزان حاکم بر سیاست‏ها، تصمیم‏‌گیری‏‌ها و اداره امور جامعه است و تا چه حد ولایت یا دستگاه رهبری جمهوری اسلامی ایران.

ممکن است این بار هم جنگ مغلوبه شود، ولی این بیماری ذاتی ساختار جمهوری اسلامی ایران است که از یک سو، جمهوری بر اساس ریاست جمهوری، انتخابات و مجلس درست کرده و از آن سو، یک دستگاه ماندگار ولایت که تمام دستگاه امنیتی، قضایی و سرکوب را در اختیار خودش گرفته است.

با توجه به این‌‏که گفتید اراده بر این است که از پیروزی احتمالی این جناح در انتخابات آتی جلوگیری شود، به نظر شما در انتخابات آینده و نیروهایی که در صحنه هستند، جناح آقای احمدی‏‌نژاد با توجه به تجربه شعارهای انتخاباتی پیشین، با چه چهره‏‌ای وارد این عرصه خواهد شد؟ شعارهای میهن‏‌پرستانه، عدالت‏‌خواهانه یا مثلاً آزادی‏‌های فردی؟

ارزیابی من این است که مواضع جریان دولت در روندهای آتی، مواضعی تدافعی خواهد بود و مضمون شعارها و مطلباتی هم که مطرح می‏شود، بیشتر ضد فساد، تهمت و افترا، ضد دروغ و دسیسه‏‏چینی خواهد بود. این‏جور عناصر را برجسته خواهند کرد.

آن‏ها موفق نخواهند شد جامعه ایرانی را بر اساس اسلامیت- ایرانیت تقسیم کنند و خود جانب ایرانیت را بگیرند. هرچند آن‏ها می‏خواستند و به‏خصوص آقای رحیم مشایی اصرار دارد که پروژه ایرانیت را برجسته کند، ولی نه فضای سیاسی حاکم بر کشور و نه تمایلات اجتماعی به آن شکل، اجازه می‏دهد که پروژه‏ی اسلامیت- ایرانیت و تقابل بر این اساس، در روندهای آتی جای اصلی را اتخاذ کند.

شعارها، تاکتیک‏‌ها و روش‌‏های طرفداران دولت، احتمال زیادی دارد که به سمت مبارزه علیه اقتدارگرایی چرخش پیدا کند.

اگر به صحنه مبارزه در انتخابات آتی نگاه کنیم، چینش نیروها به چه شکل خواهد بود؟ جای نیروهای اصلاح‌‏طلب، آیا ممکن است جناح فکری آقای احمدی‏نژاد با اصول‏گرایان تندرو، دو جریان اصلی انتخابات آینده باشند؟

ارزیابی من این است که دو جریان عمده اجتماعی در ایران، جریان اصول‏‌گرا و جریان اصلاح‌‏طلب، پایه اجتماعی وسیعی در ایران دارند. مهم‏ترین نحله‌‏های سیاسی فکری، اجتماعی و فرهنگی در جامعه ما هستند و جریان‏‌های ماندگاری هستند.

جریان احمدی‏‌نژاد به عنوان جریانی که از درون شکاف اصلی جامعه ما، که شکاف بین سنت و مدرنیته، شکاف بین اصلاح‌‏طلبی و سنت‏‌گرایی بوده، رشد کرده و بیرون آمده است الان دارد به پایانه عمر خودش نزدیک می‏شود. آن‏ها نمی‏توانند به عنوان یک مؤلفه مستقل و یک نیروی اجتماعی جدی، برآمد مستقلی در روندهای آتی داشته باشند.

هم‌‏چنان ما شاهد خواهیم بود که برآمد دمکراسی‏‌خواهانه جنبش سبز، تعیین‌‌کننده روند اصلی سیاسی در جامعه ما خواهد بود و همچنین مقاومتی که از طرف جریان سنت‏‌گرا در مقابل او خواهد شد. حرکتی که آقای خاتمی آغاز کرده، حرکتی که آقای رفسنجانی دارد انجام می‏‌دهد و عقبه اصلاح‌‏‌طلب این نیروها که نیروهای حامی موسوی و کروبی هستند، موجی درست خواهند کرد که به موج اصلی بدل خواهد شد. برای من مثل روز روشن است که قدرت اصلی رقابتی، از درون جنبش اصلاح‏‌طلب جامعه ایران که تاریخ ۲۰ ساله برای خودش دارد، برآمد خواهد کرد و نه از درون جناح مشایی و احمدی‏‌نژاد.