دامنه تظاهرات ضد حکومتی و آزادیخواهانه در کشورهای خاورمیانه روزبه‌روز گسترش می‌یابد. بعد از بحرین، لیبی و یمن، موج اعتراض‌های مردمی در سوریه به درگیری‌های خونین منتهی شده است.به گفته نهادهای غیر دولتی از آغاز جنبش اعتراضی در شهرهای سوریه، -از ۱۵ مارس ۲۰۱۱ تاکنون -، بیش از ۲۰۰نفر کشته شده‌اند.

بشار اسد، رئیس جمهور سوریه، برای کاهش بحران، قانون وضعیت اضطراری را لغو و دادگاه امنیت ملی در سوریه را منحل کرده است. قانون وضعیت اضطراری نزدیک به ۵۰سال پیش تصویب شده بود و براساس آن آزادی شهروندان در این کشور با محدودیت‌های زیادی روبه‌رو بود.


معترضان این اقدام‌های دولت سوریه را ناکافی می‌دانند و خواهان آزادی و پایان دادن به فساد دولتی هستند.سوریه در شرایط پیچیده‌ای به‌سر می‌برد: در حالی‌که یک مسئول امنیتی در شهر بانیاس برکنار شده و باید محاکمه شود، یک رهبر اپوزیسیون به نام محمود عیسی، در شهر هامس (homs)، بعد از تظاهرات بازداشت شده است؛ آن‌هم در حالی‌که تنها چند ساعت از لغو قانون وضعیت فوق‌العاده می‌گذشت.


به عقیده علیرضا نوری‌زاده، نویسنده، روزنامه‌نگار و کارشناس سیاسی مقیم لندن، بشار اسد که چندی پیش گفته بود این کشور تحت تأثیر ناآرامی‌های مصر و تونس قرار ندارد، در برابر چالش بزرگی قرار گرفته است.

علیرضا نوری‌زاده: به اعتقاد من آن‌چه در سوریه اتفاق افتاده، انعکاسی بود از آن‌چه در دیگر نقاط جهان عرب اتفاق افتاده و این امری طبیعی است. همه رژیم‌های عربی ادعا می‌کنند که وضع ما فرق می‌کند و اینجا مصر و تونس نیست یا یمن و بحرین نیست و هرکدام از این‌ها به زبانی می‌گویند، ما قادریم که بر این تمرد یا بر این شورش یا بر این انقلاب پیروز شویم.

اما آن‌چه مورد توجه قرار ندارد، این است که وقتی شعله این «انعقاض» به قول عرب‌ها یا به قول ما این عصیان و این شورش مدنی روشن می‌شود، حکومت‌ها معمولاً در برخورد با آن کند ذهن می‌شوند. آقای بشار اسد اگر همان روز اول که این اتفاق افتاد و تظاهرات شد و چند نفر نیز کشته شدند، می‌آمد و بلافاصله قانون اضطراری را لغو و دولت را برکنار می‌کرد و عده‌ای از مظاهر فساد را دستگیر می‌کرد، در آن صورت شاید می‌توانست مردم را آرام کند، ولی الان به قولی بیش از 400 کشته و به روایت دستگاه‌های دولتی و روزنامه‌های‌شان ۲۰۰کشته برجای مانده است. شما چگونه با کشتن مردم و ایجاد نفرت در سطح جامعه، می‌توانید دوباره وعده‌هایی را که می‌بایست دیروز انجام می‌دادید، موکول به فردا کنید؟

بله! قانون اضطراری را لغو کردند و سخنگوی دولت جدید سوریه اعلام کرد که این قانون و همینطور دادگاه‌های ویژه لغو شده است، ولی بلافاصله صحبت از این است که باید مثلاً حق راهپیمایی مطابق قوانین باشد، یا مطابق قوانین جاری با کسانی که اصل نظام را هدف قرار دهند برخورد خواهد شد. همان قوانین و همان دادگاه‌ها به همان شکل باقی‌ست و این است که مردم اعتمادی به دولت ندارند.

در درجه اول می‌پرسند وقتی سردبیر روزنامه‌ی «تشرین» برکنار می‌شود، فقط به خاطر این که از دولت خواسته است کسانی را که در کشتار مردم دست داشته‌اند محاکمه کنند، دیگر چه اعتمادی می‌توان به وعده‌های آقای بشار اسد داشت؟ بعدهم بی‌اعتنایی دولت به خواست‌های مردم و تصویری مطرح است که رسانه‌های سوریه ارائه می‌دهند و تأکید دائم‌شان که بله، این یک توطئه خارجی‌ست که در آن عده‌ای از تروریست‌ها و گروه‌های سلفی دخالت دارند؛ عین همان بهانه‌جویی‌هایی که قذافی می‌کرد و دائم مدعی بود که القاعده در میدان است. شگفتا که روزی هم برگشت و گفت اگر به لیبی حمله شود، او با القاعده متحد خواهد شد.

رژیم سوریه سابقه بسیار بدی در این زمینه دارد. سال‌ها تروریست‌های سلفی و القاعده از طریق سوریه به عراق رفتند. دولت سوریه به آن‌ها کمک کرده و الان نمی‌تواند ادعا کند افرادی که در خیابان‌ها هستند وابسته به القاعده و سلفی‌ها‌ هستند. برعکس. تمام سوری‌ها، روشنفکران سوری و شخصیت‌های برجسته این کشور و حقوقدانان تأکید می‌کنند که به هیچ روی القاعده نقشی ندارد. بله! اسلامی‌ها هم در میان بقیه مردم هستند، ولی به هیچ عنوان نمی‌توان آن‌ها را القاعده یا سلفی‌های اصول‌گرای تندرو خطاب کرد، بلکه مسلمانان هم هستند و چون جایی غیر از مساجد برای تجمع مردم نمانده است، بنابراین معمولاً تظاهرات بعد از تجمع مردم در مساجد صورت می‌گیرد.

به نظر شما مسئله جنبش مردمی در سوریه آیا به لغو قانون وضعیت اضطراری یا تعطیل دادگاه‌های امنیتی ارتباط دارد، یا مردم خواهان خواسته‌های مهم‌تری از جمله لغو قیمومیت حزب بعث بر سرنوشت خودشان هستند؟

من حتی اعتقاد دارم الان خواسته‌های مردم فراتر از این رفته است. شعار سرنگونی بشار؛ شعار این که مردم سوریه می‌خواهند از حزب بعث رها شوند، شعارهایی شنیدنی در همه‌ی تظاهرات است. دیگر شعارها محدود به این نیست که با فساد مبارزه کنید. چون برای مردم آشکار شده است که کل نظام فاسد است. الان عمده‌ترین چهره‌هایی که مردم را عصبانی می‌کنند، چهره‌های بسیار نزدیک به آقای بشار اسد هستند.

برادر ایشان آقای ماهر اسد، رئیس بزرگ‌ترین شبکه مافیایی قدرت و ثروت در سوریه است. شوهر خواهر وی آصف شکوت که ژنرال هم هست و در دستگاه امنیتی‌شان همه کاره است، متهم به همین وضع است. باز افراد دیگری هستند خیلی نزدیک به آقای اسد و خانواده‌اش که بزرگ‌ترین شبکه‌های تجارتی و اقتصادی را در سوریه در دست دارند. اسم‌ مبارک بدنام بود، حالا پیداست که خاندان اسد خیلی فراتر از این ‌حرف‌ها آلوده مسائل مالی هستند.

پس آلودگی مالی دارند. پنج هزار زندانی سیاسی نیز دارند و کارنامه‌شان در مورد حقوق بشر سیاه‌تر از همه است. خب طبیعتاً مردم دیگر خواسته‌هایی فراتر از این حرف‌ها دارند و هر روز که می‌گذرد، بخت بشار اسد برای بقا کمتر می‌شود. یعنی الان به‌جایی رسیده است که مردم حتی نمی‌پذیرند که بشار بیاید و چند نفر از رهبران مافیایی قدرت را مثلاً دستگیر کند. مردم خواستار زیر و روشدن هستند و هیچکسی بیشتر از خود بشار اسد نقشی نداشت در این که جنبش مردمی را، که در ابتدا یک جنبش اصلاح‌خواهانه بود، به یک جنبش انقلابی برانداز تبدیل کند.

واکنش‌های بین‌المللی هم مهم هستند. هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا از سوریه خواسته است، به شکنجه زندانیان پایان دهد. عفو بین‌الملل گفته است که وضعیت حقوق بشر ساعت به ساعت بدتر می‌شود. در این میان مقام‌های جمهوری اسلامی، متحد بزرگ سوریه و همچنین رسانه‌های دولتی، سکوت کرده‌اند. دلیل سکوت بی‌سابقه در روزنامه‌های دولتی و سیمای جمهوری اسلامی درباره‌ی تظاهرات مردمی در سوریه را در چه می‌دانید؟

اجازه دهید ابتدا بگویم که به طور کلی موضع بین‌المللی در برابر سوریه هم مثل لیبی خیلی با تأنی و تأمل است. حالا حتی تأمل در مورد سوریه بیشتر است. چند دلیل دارد. یک این که اسراییل به شدت خواهان بقای رژیم بشار اسد است. اسراییلی‌ها با بودن بشار اسد مطمئن هستند که در مرزشان با سوریه در جولان هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. از سال ۱۹۷۳ سوریه در حالی که تندترین شعارها را علیه اسراییل داده، آرام‌ترین مرزها را با اسراییل داشته است. اگرهم خواسته است با اسراییل زورآزمایی کند، لبنانی‌های بدبخت هزینه‌اش را داده‌اند و در جنوب لبنان، لبنانی‌ها و فلسطینی‌ها زیر بمباران قرار گرفته‌اند.

ولی در مرزهای سوریه و اسراییل از سال ۱۹۷۳، از زمان پدر بشار حافظ اسد تا امروز، حتی یک گلوله شلیک نشده است. آمریکایی‌ها هم تازگی‌ها در سیاست‌شان تجدید نظر کرده و برای سوریه سفیر تعیین کرده‌اند. بنابراین نمی‌خواهند به سرعت آن‌چه را طی سال‌ها ساخته‌اند خراب کنند. این است که همه‌شان و حتی اروپایی‌ها در برابر سوریه مواضع توام با احتیاط‌‌ گرفته‌اند. الان با توجه به گسترش کشتارها است که می‌بینیم تا حدودی زبان‌شان باز شده و انتقادهای صریح می‌کنند.

… اما جمهوری اسلامی. در واقع می‌توان گفت که سوریه بند ناف جمهوری اسلامی است. قطع این بند ناف هیچ معلوم نیست که مجال دهد جمهوری اسلامی زنده بماند. چنان این دو باهم در تعامل و تداخل هستند که اگر جمهوری اسلامی سوریه را از دست دهد، در واقع به نوعی تمام اقتدار و حضور خود را در لبنان و در قضیه فلسطین از دست خواهد داد. این سوریه است که سرپل رساندن کمک به حزب‌الله و به گروه‌های فلسطینی است. برای جمهوری اسلامی بسیار سنگین است. بدتر از آن، جمهوری اسلامی خود را به گونه‌ای با اعزام کارشناس، با اعزام بیش از یک هزار تن از افراد حزب‌الله و گروه‌های زبده و متخصص سپاه در مبارزه با مردم، درگیر مسئله‌ی سوریه کرده است.

این‌ها در سوریه ستاد مشترک تشکیل داده‌اند و همه این‌ها نشان می‌دهد که رژیم جمهوری اسلامی نمی‌خواهد سوریه از وضع فعلی بیرون آید و یا بشار اسد سرنگون شود. پس می‌خواهند این‌ها را نگه دارند و دستورالعمل صریح به مطبوعات است که در مورد سوریه هیچ چیزی به جز آن‌چه از خروجی خبرگزاری برای مطبوعات می‌رود، استفاده نشود. با هیچکس مصاحبه نشود و مطالب مطبوعات و رسانه‌های خارجی هم به چاپ نرسد. این‌ها همه نشان‌دهنده حساسیتی است که رژیم برای سوریه قائل است و روایت سوریه مبنی براین که عده‌ای بود‌ه‌اند و از داخل مردم تیراندازی کرده‌اند، عجیب شبیه روایتی است که رژیم جمهوری اسلامی در جریان جنبش سبز منتشر می‌کرد که بله … این آدم‌ها بودند که از ماشین پلیس سوءاستفاده کردند و یا لباس پاسدار پوشیدند. همه‌ این داستان‌ها دارد در سوریه تکرار می‌شود که نشان می‌دهند منشأ یکجاست و سناریونویسان یکی هستند.