عنوان زندانی سیاسی تقریباً از اوایل قرن بیستم و در سالهای آغازین حکومت پهلوی در ایران متداول شد.
زندانیان سیاسی در آغاز، مقامات دولتی منتقد یا به زعم حکومتگران “منتقد سیاسی” بودند، اما به سرعت، ناراضیان و زندانیان سیاسی را گروههای روشنفکری و اکثراً اهل قلم و ادب تشکیل دادند.
از حدود نیمه دوم قرن بیستم تا امروز، دولتهای ایران همواره به دلیل شمار زندانیان سیاسی و نوع برخورد با آنها، مورد سرزنش نهادهای بینالمللی قرار گرفتهاند.
در ایران پس از انقلاب، این مسئله اوج تازهای یافت. بهطوریکه در اغلب سالها، ایران در زمینهی داشتن بیشترین شمار زندانی سیاسی در گروههای مختلف اجتماعی، مقام اول را داشته است. این پدیده، بهویژه بعد از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری و شکلگیری جنبش سبز ایران، شدت و وسعت بیشتری یافت.
درباره اهمیت زندانی سیاسی بسیار گفته و نوشتهاند؛ اما پرسشی که این روزها، بیش از پیش طرح میشود این است: آیا جامعه ایران نسبت به وجود زندانی سیاسی، بیتفاوت شده است؟
این نکته را در گفتوگو با دکتر سعید پیوندی، محقق و کارشناس علوم تربیتی و جامعهشناسی در پاریس، مطرح کردهام.
سعید پیوندی: نه من فکر نمیکنم بتوان اینطور گفت. ما اگر به تاریخ معاصر نگاه کنیم، میبینیم که هیچوقت مسئله زندانیان سیاسی، یک مسئله کوتاهمدت و گذرا نبوده، بلکه پدیدهای است که به جامعه و نوع حکومت آن مربوط میشود.
یعنی اگر در گذشته زندانیان سیاسی در ایران یا خیلی از کشورهای دیگر، گاهی ۲۵، ۳۰سال در زندان میماندند، نشانه آن نبود که جامعه ناامید و بیتفاوت شده است و آنها را از یاد برده است یا اینکه اصولاً مبارزه برای آزادی، بُرد یا کارایی خود را از دست داده است.
مسئله این است که در ایران ما با یک بنبست سیاسی مواجه هستیم و وجود زندانیان سیاسی، یکی از مصداقها و نشانههای مهم این بنبست سیاسی است. همزمان باید فکر کرد که حضور این افراد در زندان و وجود زندانی سیاسی، خود ترجمان نوع و ماهیت یک حکومت است.
من فکر نمیکنم ما باید به گونهای شتابزده فکر کنیم که مسئله زندانیان سیاسی، مسئلهای بسیار کوتاهمدت است و باید میلیونها نفر به خیابان بیایند که این زندانیها آزاد بشوند. در هیچ جای دنیا اینطور نبوده است. همیشه موقعی میلیونها نفر به خیابان آمدهاند و از جمله خواهان آزادی زندانیان سیاسی و دمکراسی شدهاند که یک جنبش اجتماعی بهوجود آمده است.
اگر جامعه نسبت به زندانیان سیاسی حساسیت نشان بدهد، آیا به معنای هشداری به حکومتها برای تعادل بخشیدن به رفتارشان نیست؟
عدم واکنش مردم بهصورت بیرونی، در سطح جامعه و در قالب یک جنبش اجتماعی، لزوماً نشانه نبود حساسیت در جامعه نیست.
بنابراین تأثیر حضور زندانی سیاسی در حال حاضر چیست؟
وجود زندانیان سیاسی نشاندهنده ماهیت و گرایش یک دولت است. همزمان وجود این موضوع، میتواند بهانهای برای جنبشهای اجتماعی و همچنین در سطح ملی و بینالمللی آگاهیبخش باشد.
یعنی مردم در ذهن خودشان، اگر این حکومت را قبول ندارند، اگر با این حکومت همراهی نمیکنند، اگر با شعارها و گفتمان این حکومت همراه نمیشوند و اشکال خاموشتر مقاومت را پیش میبرند، از جمله به این دلیل است که میبینند کسانی بهخاطر عقایدشان در زندان هستند. مردم این را میدانند. برای اینکه امروز رسانههای جمعی، به آن اندازه در دنیا و در ایران دارای قدرت هستند که صدای این افراد را به گوش همگان میرسانند.
بنابراین وجود زندانی سیاسی، معیاری برای داوری افراد است، برای اینکه در مورد ماهیت حکومتشان قضاوت کنند. حال اشکال اعتراضشان میتواند متفاوت باشد.
در شرایطی که ما یک دوره سرکوب خیلی گسترده را پشت سر گذاشتهایم، این اشکال میتوانند اشکال خاموشتر باشند؛ از جمله مبارزه منفی و عدم همراهی با حکومت و تمام شکلهای مقاومت منفعل و یا خاموش باشد. برای اینکه شکلهای مقاومت فعالتر بهوجود بیاید، شرایط خاصی لازم است که هیچکسی نمیتواند شکلگیری آنها را پیشبینی کند.
یعنی حضور زندانی سیاسی در جامعه، به نوعی، افشاکننده ماهیت حکومت است و آگاهیدهنده است برای افکار عمومی و همچنین معیاری برای داوری افراد است.
به این ترتیب آیا دوران حبسها و دوره مبارزه طولانیتر نمیشود؟
افرادی مانند نلسون ماندلا، کسانی در خود ایران، مانند غنی بلوریان، متجاوز از ۲۰، ۲۵سال در زندان بودند و جامعه در این ۲۵ سال هیچوقت برای آزادی آنها دست به شورش نزد، ولی حضور اینها در زندان باعث شد که این حکومتها تبدیل به حکومتهای غیر قابل قبول شوند؛ حکومتهایی که جایگاهی در ذهن مردم و در افکار عمومی ندارند. حضور این افراد در زندانها باعث شد که این حکومتها بهخاطر وجود زندانی سیاسی تقبیح بشوند. از این جنبه است که مسئله اهمیت دارد.
بنابراین زندانی سیاسی یک بعد بیشتر نمادین دارد و ما نباید در کوتاهمدت منتظر نتیجه آن باشیم. برای اینکه در جامعه پیچیدهای مانند ایران، با همه حوادثی که در یک قرن پیش اتفاق افتاده، مبارزه برای دمکراسی، یک دو ماراتن است تا یک دو صدمتر. بنابراین ما نباید منتظر نتایج کوتاهمدت، سریع، هیجانی و شتابزده باشیم. این تجربه متأسفانه در ایران وجود دارد.
نباید هم فوری ایران را با جوامعی مانند تونس و مصر و حرکتهای اخیر مقایسه کنیم. چرا که آنها هم ۲۰، ۳۰سال منتظر بودند.
باید فکر کنیم که وجود زندانی سیاسی هیچوقت برای مردم یک امر عادی نیست. زندانی سیاسی در ذهن مردم، تحلیلگر جامعه، تحلیلگر نظام سیاسی و ماهیت یک حکومت است و اوست که باعث میشود مردم به حکومت آری نگویند، به طرف حکومت نروند و با این حکومت همراه نشوند. همین پیروزی در بعد نمادین و در بعد سیاسی، برای این کار کافی است؛ حداقل.
به زندانی سیاسی و زندان سیاسی در نظام گذشته اشاره کردید. امروز وقتی به این مسئله نگاه میکنیم، تفاوتهایی حتی از بیرون قابل دیدن است؛ ازجمله شمار زیاد زنهایی است که به عنوان زندانی سیاسی در زندان هستند. حتی بهنوعی شاهد خانوادگی شدن زندانها شدهایم. به نظر شما چه تغییری در حوزه زندانی سیاسی در ایران بهوجود آمده است؟ این تغییرات به نظر شما بیشتر کمی هستند یا کیفی؟
آنچه در زندانهای سیاسی ایران اتفاق میافتد، بازتابی از تحولات جامعه ماست. من فکر نمیکنم مفهوم زندانی سیاسی عوض شده باشد. این مفهوم میتواند وسیعتر شده باشد و ابعاد جدیدی پیدا کرده باشد.
یک زندانی سیاسی میتواند در خانهاش تحتنظر باشد. این هم نوعی زندانی سیاسی است. این اتفاقی است که در چین و خیلی جاهای دیگر و همینطور در خود ایران میافتد. یک زندانی سیاسی میتواند گروگان سیاسی یک حکومت باشد، همانطوری که الان دارد اتفاق میافتد. یعنی حکومت، بهطور موقت و یا مشروط کسی را آزاد میکند، ولی مواظب او است و هر “خطا” یا فعالیت سیاسیای بکند، دوباره او را دستگیر میکند. این هم نوعی گروگانگیری سیاسی و زندانی سیاسی است. کسانی هم بهطور مشخص در سلولهای زندان اوین، زندان گوهردشت و … زندانی هستند. همه اینها زندانی سیاسی هستند؛ اما آنچه در سئوال شما اهمیت دارد، این است که زندانی سیاسی به مفهوم سابق، امروز به سمت گروههایی از جامعه رفته که قبلاً کمتر زندانی سیاسی میشدند. این تغییر ترکیب و تغییر عناصر تشکیل دهنده زندانیان سیاسی، برمیگردد به تغییرات کیفیای که در خود جامعه ایران، بهخصوص در مورد زنان و جوانان و دانشجویان، اتفاق افتاده است. یعنی چیزی که در گذشته کمتر سابقه داشت.
در مورد زنان بهخصوص میتوان گفت آنچه خیلی اساسی است و تا حدودی هم در ترکیب زندانیان سیاسی و چهرههایی که امروز بهطور نمادین زندانی سیاسی را نمایندگی میکنند میتوان دید، این است که زنان برخلاف گذشته، نه به عنوان یک جزو کاملاً منفعل و حاشیهای جامعه، بلکه در مرکز جامعه مبارزهشان را پیش میبرند. امروز خواستها و مطالبات زنان، به بخشی از خواستها و مطالبات دمکراتیک تبدیل شده است.
برای اینکه در گذشته گفته میشد: باید دمکراسی بیاید تا وضعیت زنان بهتر بشود، بنابراین زنان فقط باید خواستار دمکراسی بشوند. در حالیکه امروز مطالبات زنان و مبارزهای که زنان برای حقوق خودشان انجام میدهند، بخشی از مبارزه برای دمکراسی است و برای همین هم آنها در صف مقدم مبارزه برای دمکراسی، دوشادوش مردها و جلوتر از مردها قرار گرفتهاند. امروز این تمرین برابری زن و مرد، تمرین و جایگاه جدیدی است که باید در ذهن تکتک افراد جامعه از وضعیت زن، حقوق زن و موقعیت زن در جامعه ایران پیدا بشود.
بنابراین داشتن زندانیان سیاسی زنی که امروز به نماد مبارزه برای دمکراسی، برای حقوق زنان و حقوق مدنی تبدیل شدهاند، نشاندهنده تغییر بسیار کیفی در جامعه ایران و در بعدی است که به جایگاه زنان و وضعیت زنان در جامعه مربوط میشود.