بهنام داراییزاده – هفتهی پیش یادداشتی برای زمانه نوشتم با عنوان «بلاهت و تعصب مذهبی»*؛ انگیزهام از نوشتن آن یادداشت، تنها پرداختن به چند جنبه آشنا از پدیده بنیادگرایی دینی- چه در وجه اسلامی و چه در وجه مسیحی آن- نبود، بلکه بیشتر بنا داشتم به پیامدهای عینی «اسلامهراسی» به مثابه امری سیاسی و غیر دینی اشاره کنم.
واقعیت این است که «اسلامهراسی» در جوامع غیر مسلمان و به ویژه کشورهای اروپایی به سرعت در حال رشد است. برابر یک تحقیق که نتایج آن را روزنامه فرانسوی لوموند به تازگی منتشر کرده، ۴۲ درصد فرانسویها و ۴۰ درصد آلمانیها اعتقاد دارند که حضور و زندگیِ مسلمانها در کشورهاشان، نوعی تهدید محسوب میشود. در بخش دیگری از همین نظرسنجی آمده است که بیشتر از ۳۰ درصد از آلمانیها و فرانسویها اعتقاد دارند که آیین اسلام مساوی با انکارِ ارزشهای کلانِ غربی است.
در اینجا، صحبت بر سر این نیست که آیا «آموزههای اسلامی» با «ارزشهای غربی» منافات دارد یا ندارد؟ این یک پرسشِ فرعی دینشناسانه است که پاسخ به آن نیز خیلی دشوار به نظر نمیرسد. مسئله اصلی این است که چرا و به چه سبب، جامعه غرب که پیشتر در برابر این ذهنیتِ سراسر بیگانه از خود مدارای بیشتری نشان میداد، امروزه به مانند سابق رفتار نمیکند؟ این آمار، آمار بسیار بالایی است. نمیتوان پذیرفت که شهروندان عادیِ اروپا در یک مقطع زمانی مشخص به مطالعه و بررسی اندیشههای اسلامی پرداختهاند و سپس به این باور رسیدهاند که ذهنیت و جهانبینی اسلامی با ارزشهای بنیادین آنها در تعارض است.
پنهان نمیتوان کرد در شرایطی که احزاب چپ عموماً در یک وضعیت بیعملی و انفعال کامل سیاسی به سر میبرند، بخش مهمی از برنامهها و شعارهای انتخاباتی گروههای دسته راستی- و حتی راستهای افراطی- توانسته است که مخاطبینِ قابل ملاحظهای بیابد.
به نظر میرسد «اسلامهراسی» به آن گونه و فرمی که امروزه در جوامع غربی شاهد آن هستیم، از خود «هویت» مستقلی ندارد. هویت مستقل ندارد به این معنا که نمیتواند قائم به ذات اجتماعی خود باشد. همان طور که اشاره شد، اشاعه و ترویج «اسلامهراسی» بیشک بخشی از سیاستهای آشکار و نهان احزاب دست راستی و گروههای راسیستی موجود است؛ سیاستهایی که آشکارا به تبعیضهای اجتماعی دامن میزند و خواستار بر قراری نظمی شبهآپارتایدی علیه مهاجرین و خارجیانِ جامعه است.
به بیانی دیگر «اسلامهراسی» موجود در جوامع غربی، بخشی از ذهنیت رو به رشد «مهاجرگریزی» و یا حتی «بیگانهستیزی» در این جوامع است. ذهنتی کاملاً پوپولیستی که در خلالِ بحرانهای اقتصادی نظام سرمایهداری امکان رشد مییابد و رویدادهایی نظیر یازده سپتامبر یا بمبگذاریهای لندن نیز آن را تشدید میکند. تجربههای تاریخی نشان داده است که بحرانهای اقتصادی به خوبی زمینه رشد اندیشههای راست افراطی و یا بیگانهستیز را فراهم میآورد. در این بین، به نظر نمیآید که ماهیت اعتقادات اسلامی موضوعیت خیلی خاصی داشته باشد؛ «مهاجرگریزی» برای آنکه بتواند خود را توجیه کند و تا حد ممکن نیز از انگهای «نژادپرستی» اجتناب ورزد، عموماً خود را در قالب دغدغههای «امنیتی» مطرح میکند؛ دغدغههای که «اسلامهراسی» یکی از وجوه مشخص آن میتواند باشد.
واقعیت این است که قرائتهای دگماتیستی از اسلام، بیشتر در خود جوامع توسعهنیافته مسلمان است که به طور روزمره خطرناک و هراسآفرین است. چندروز پیش، ویدئویی از به آتش کشیدن سه جوان در عراق که گفته میشود همجنسگرا بودهاند در شبکههای اجتماعی منتشر شد. ویدئو به اندازهای دلخراش و وحشتآور است که بسیاری از جمله خود من چند ثانیه بیشتر از آن را نتوانستند ببینند. گروهی که سر و صورت خود را پوشاندهاند، پس از قرائت حکم یا متنی شبیه به آن، روی تن و لباس سه جوان که دست و پای آنها به هم بسته شده است، نفت میریزند و سپس آنها را زندهزنده به آتش میکشند. توحشی عریان که برآمده از دگماندیشی مذهبی و هوموفوبیای حاکم است.
هرچند در تقویت و تثبیت برخی از نرمهای ارتجاعی جامعه (همانند هوموفوبیای حاکم در جوامع مسلمان) آموزهها و هنجارهای مذهبی نقش مهمی ایفا میکنند، اما دشوار بتوان تصور کرد که آموزههای اسلام تنها عامل یا عامل اصلی شکلگیری چنین وضعیتی بوده است. در جوامع توسعه نیافتهای به مانند عراق، پاکستان، ایران و … موارد گوناگونی را میتوان نمونه آورد که افراد غیر مذهبی و حتی نیروهای به ظاهر مترقی نیز بازتولیدکننده مناسبات ارتجاعی حاکمند. به سخنی دیگر، در خود جوامع مسلمان نیز که به طور روزمره خطرِ بنیادگرایی دینی احساس میشود، اسلام آن قدرها نیز موضوعیت محوری ندارد. موضوع یا مسئله اصلی که به گمان من زمینهساز فاجعه میشود ناآگاهی، فقر و عدم آموزش و توسعه است.
قرآن در فلوریدای آمریکا، بر پایه بلاهتی مذهبی که آمیخته با اسلامهراسی سیاسیِ نئوکانهای آمریکایی است به آتش کشیده میشود، اما این حرکت تنها در جوامعی منجر به خشونت و توحشهای عریان میگردد که جامعه به شدت درگیر فقر، نابرابری و عدم آگاهی و آموزش است. در این میان به نظر میرسد که توسعه و آگاهیهای اجتماعی شاید با بلاهت و سادهسازی مذهبی، رابطه خیلی مستقیمی نداشته باشد، اما به طور حتم با توحش و خشونتهای دینی خواهد داشت.
ایمیل نویسنده: [email protected]
بله! اصل موضوع را میتوان در دین ندید و به چپ و راست هم کشوند و یا میتوان فقط در دین دید ولی هر طوری که دیده شود یک موضوع به خوبی خود را به نمایش میگذارد که در دوران جدید به علت عدم هم فهمی بین دینها و گروهها و نژادها در دو طیف مختلف، رادیکالیسم در حال فوران کردن ست و این در زمانی اتفاق میفتد که بازیگران اصلی فقط به فکر پول و قدرت جمع کردن از این منازعات هستن و سیاهی لشکران هم در ذهن خود به یل تبدیل شدن … خلاصه یک هنگامه ای برپاست و میشود که فقط نتیجه ی "عدم رشد شعور مردمان کره خاکی به اندازه رشد تکنولوژی" بوده و فعلاٌ هم خواهد بود
بهزاد / 12 April 2011
این دوتا موضوع رو مقایسه کنید:
1) در ایران و خاورمیانه هر روز پرچم آمریکا و مترسک اوباما و بوش آتش زده میشه. هیچ آمریکایی نرفت مسجدی رو اشغال کنه و سر کسی رو ببره.
2) در امریکا یک جلد قران آتش زده شد. افغانها ریختن و سر چند تا کارمند سازمان ملل رو بریدن.
من مسلمان زاده از مسلمانها میترسم. نمیدونم چرا مردم دنیا نباید بترسن! بنیاد گرایی که متر نداره! روی پیشونی بنیادگرا که ننوشته "بنیادگرا". پس من از اسلام میترسم.
کاربر مهمان / 12 April 2011
یعنی شما میگید اگر انجیل رو به اتش بکشن فقرای مکزیک واکنش نشون میدن؟ گمان نکنم. دین اسلام اصولا دین بی تحملیه.
کاربر مهمان / 12 April 2011
راشتشو بخواین اینها همه ماله کشیه.
کاربر مهمان / 12 April 2011
به نظر من انچه اکنون در حال وقوع است تقابل سنتی سنت ومدرنیته است . انچه هر مهاجری با خود به یک محیط جدید وارد می کند ارزشهای مذهبی ؛اعتقادی و باورهای خویش است که پیوسته همراه دارد .اگر جامعه میزبان نتواند بقدر کافی مهاجران را با ارزشها و باورهای خود همسان کند یا انان را قانع به پذیرش ارزشهای خود نمایدنتیجه حفظ ارزشهای سنتی مهاجر وحتی گرفتن هویت از این باورهای اجدادی است . جامعه اروپایی با توجه به سوابق خود بخصوص دوران فوران احساسات ناسیونالیستی و این اواخر سخنان صدر اعظم المان در مورد عدم موفقیت ترکهای مهاجر در پذیرش فرهنگ وجامعه المانی سابقه موفقی ندارد .اما همانطور که اشاره شد اسلام هراسی کنونی به نظر امری سیاسی می رسد که با اوضاع نامناسب اقتصاد جهانی وتبلیغات رسانه ای غربی پس از یازده سپتامبر در حال اوجگیری است .
امیر / 12 April 2011
مشکل اصلی در این است که آموزه های اسلامی به وفور خشونت و عدم تحمل دیگری را در «بطن» و «متن» خود حمل می کنند. قابل انکار نیست که خشونت و عدم مدارا در دورانهای مختلف و توسط پیروان ادیان مختلف انجام گرفته است. با این حال باید دید که آن خشونتها تا چه حد در آموزه های آن ادیان وجود داشته اند و تا چه حد توسط متولیان آن ادیان ترویج شده اند؟ اگر به نام مسیحیت جنایات مربوط به دوران جنگهای صلیبی، دوران پس از بازپس گیری اسپانیا از مسلمانان، دوران تفتیش عقاید، دوران جنگهای مذهبی اروپا، دوران استعمار و … را داریم، باید دید که در خود دین مسیحی تا چه اندازه توصیه به خشونت ورزی و عدم تحمل دیگر عقاید شده است؟ آنچه از انجیل بر می آید، آموزه ها بیشتر در جهت «بخشش» و «مهربانی» هستند. حال مقایسه کنید با دین اسلام و بشمارید که تنها در قرآن چند بار کلمات «قتلوا» و «جاهدوا» و مشتقات آنها و کلمات مشابه به کار رفته اند؟ به همین خاطر است که اصلاح دینی برای روشنفکران مسلمان کاری بسیار مشکل است، چرا که خود قرآن هیچ سنخیتی با حقوق بشر و دوران مدرن ندارد. قرآن روش زندگی اعراب جاهلی را امضا کرده و مسلمانان محکوم به اجرای آن هستند. اسلام به طور مشخص با روش زندگی مدرن، غربی و اروپایی (هر اسمی که رویش بگذارید) در تضاد است و تا زمانی که بصورت بنیادی متحول نشود وضع به همین صورت خواهد بود. کسانی هم که انواع تحول یافته و اصلاح شده و مدرن اسلام (مانند بهائیت) را بپذیرند، از نظر دیگر مسلمانان مرتد محسوب می شوند.
شبیر شیدا / 12 April 2011
ممنون از مقاله ای که نوشتید برای روشن کردن یک سری نکات . سایت خوبی دارید
من با این بخش چندان موافق نیستم که نوشتید:"در این میان به نظر میرسد که توسعه و آگاهیهای اجتماعی شاید با بلاهت و سادهسازی مذهبی، رابطه خیلی مستقیمی نداشته باشد، اما به طور حتم با توحش و خشونتهای دینی خواهد داشت." چون از دید من، سوزاندن کتابی که شماری بالایی از آدمها به اون باور دارند، هم نوعی توحش و خشونت است، که از جوامعی که پرچمدار دموکراسی و تحمل نظراهای گوناگون هستند انتظار نمیرود. اونهم بدون در نظر گرفتن پیامدهایش در سرزمینهای پس مانده ای چون افغانستان و حتا در همان ایالت متحده . اینهم عدم آگاهی و بی مسیولیت بودن آتش زنندگان کتاب را میرساند. یکجور دید ایزوله شده است انگار این اظهار نظر که انگار چون در آمریکا هستند پس پیشرفته هستند. منکه در اروپا زندگی میکنم میبینم بعضی از اینها از تحصیلکرده ها و بخشی از قشر متوسط و دانش آموخته ما کمتر میدونند! این ما هستیم که اونها رو بالاتر از خودمون طبقه بندی میکنیم و به این ذهنیت هم دامن میزنیم که اروپایی و آمریکایی یعنی آموزش دیده و آگاه !
نسرین / 12 April 2011
دین اسلام با زرنگی خاصی راه نقد رو بر خودش بسته و این بستر مناسبی برای روحانیون مذهبی شده تا هر طوری که می خوان از این موضوع سو استفاده کنن.
بهترین کاری که میشه انجام داد اینه که ماهیت واقعی اسلام نشان داده بشه
پانته آ / 12 April 2011
رفتار مسلمانان متحجر باعث شکل گيري اسلام هراسي شده است،طالبانيسم و القاعده ،که موجي از اقدامات تروريستي را در کشورهاي غربي براه انداختند ، که دولتهاي غربي هميشه در اماده باش ،و شهروندان غربي هم همواره در انتظار يک حادثۀ تروريستي هستند. مسلمانان ساکن در کشورهاي غربي هنجار هاي غربي را نپذيرفته اند و گاه حتي با رفتار هاي ناهنجار خود در شکل گيري_ذهنيت_ اسلام هراسي تاثير داشته اند: حجاب افراطي زنان آنها ، آنها زنان و دختران خود را مجبور به پوشيدن حجاب و عفيف بودن ميکنند و خود بدنبال کامجويي از زنان غربي هستند،و ساير ناهنجاريهايي که از خود بروز ميدهند . از طرفي شهروندان غرب هم سريع ارزيابي و قضاوت کرده اند : آنها توجه نکرده اند که بيشتر قربانيان تروريستهاي اسلام گرا خود مسلمانان در کشورهاي اسلامي هستند :عملياتهاي تروريستي که روزانه در افغانستان و پاکستان رخ ميدهد وتا کنون جان هزاران نفر از شهروندان مسلمان را در شهر خودشان گرفته است . شهروندان غربي همچنين فراموش کرده اند که آنها زماني يهودي هراس بوده اند و موجب بروز فجايع تاريخي شده اند . بازهم فراموش کرده اند آن زماني را که به کار بدني شهر وندان مسلمان احتياج داشتند و شهرمندان مسلمان با کار بدني سخت به رشد صنعتي و اقتصادي کشورهاي غربي کمک موثر کردند، آيا در آنزمان هم اسلام هراس بوده اند؟
کاربر مهمان / 12 April 2011
با درود
اسلام ستیز ی و اسلام هراسی ؟
اول باید اندیشید که آیا اسلام ترس دارد یا نه اگر به کشورهای مسلمانی همچیون ایران افغانستان عربستان سعودی کل کشور های مسلمان عربی و آفریقایی کشور های مسلمان آسیای شرقی نگاه کنید حتی آندلس اسلامی بزرگترین شکست مسلمانان که یک بار از ان جا بیرون ریخته شد بدرستی بزرگترین مشکل مهلک بشری است که در مایه های ویروس ایدز خطرناک و درمان ناپذیر تر می باشد و واقعا باید از اصل آن ترسید و بر حذر بود .
ناآگاهی که دائما اشکالات ناشی از ادیان به آن نسبت داده میشود همین مطلع کردن از اصل آن ادیان است کلا اگر بخواهیم آگاهی در جامعه بر قرار شود باید از تقدس و علاقه به هر دینی از جمله اسلام خوداری نمود. تقدس اشیایی مانند قرآن اسماء حسنی – ائمه اطهار – ضریح امام زاده – مکه – نام اسلام – ولی فقیه – مراجع دینی که تک تک بتی خود ساخته و عوامل گسترش ناآگاهی و سلطه و برتری تعدادی کوته فکر بر کل جامعه می باشد.
خطر ناآگاهی = مبری نمودن اسلام از اشکال یا هر دینی – احترام کورکورانه به مقدسات ساخته آن ادیان
بدرود
کاربر مهمان / 12 April 2011
در مقاله ی فوق موضوعات بسیاری گنجانده شده است که هر کدام جداگانه نیاز به کار کارشناسی دقیقی دارند به همین دلیل نویسنده در انتها نتیجه گیری واژگونه ای از موضوعات مطروحه گرفته است که جای بسی تامل دارد . پدیده های اجتماعی در هم تاثیر کرده و از هم تاثیر می پذیرند اما هیچکدام دلیلی برای ایجاد دیگری نیستند . توسعه ربطی به خشونت ندارد . بگذارید موضوع را کمی خلاصه از اینجا شروع کنیم که انسان در تاریخ خود به قول سهروردی سه عشق را ذاتا در خود داشته عشق به غذا و تجدید حیات خودش عشق به جنس مخالف برای تجدید نسل و عشق به فرزند . از اینرو انسان همیشه در تلاش است تا ابتدا این سه عشق را تامین کند این بصورت عام برای اکثریت جوامع – که نیاز به همین عشقها بوده است تا حتی خود جامعه را نیز ساخته است – بستری ست تا در جستجوی بهتر شدن راحت تر شدن و در واقع کار نکردن و مانند انسان های اولیه فقط استفاده کننده از منابع طبیعی ای باشد که طبیعت برای او فراهم نموده بود به همین دلیل است که روز به روز با پیشرفتهای تکنولوژیک تجدید تولید منابع مورد نیاز بشر کار انسانی را بطور کلی حذف و یا در حد بسیار نازلی می نماید و از همین روست که کارل مارکس رسیدن به این جامعه را بصورت علمی از لابلای تاریخ جوامع و شیوه ی تولیدی صنعتی کشف می نماید مارکس رشد صنایع را به حدی می بیند که کار در بستر تاریخی خود که موضوع تملک و استثمار و … را در خود دارد توسط صنعت حذف شده و ضرورتا بشر با توجه به این رشد و تولید فراوان ناشی از این رشد دیگر راه دیگری را در پیش خواهد گرفت که جای بحث آن در اینجا نیست . اما در قرن بیستم بشر دو راه متفاوت را به بوته ی آزمایش گذارد راه بازار آزاد و راه سوسیالیسم روسی که در اواخر قرن بیستم و اوائل قرن 21 ام متوجه می شود که هر دو راه قادر به تامین آن سه عشق نیست و به همین دلیل طی سی سال گذشته مانند قرنهای گذشته و همچنین در آینده راههای جدید و بسیاری را می آزماید ( همینجا لازم به ذکر است که بگویم رشد تکنولوژی که سبب کاهش نیروی کار لازم در واحد کالا می شود که رجوع به آمار بیکاری جمعیت جهان آنرا به ما نشان می دهد . و نبودن یک سیستم درست باعث فقر بیشتر بخشی از جامعه نیز می گردد اما اگر ما همین امروز 45 دقیقه از ساعت کار را برای کارکنان کاهش دهیم همه ی دنیا از شر بیکاری خلاص می شوند ولی حرص و آز سرمایه این واکنش را سلب نموده و نه تنها دولتها قادر به کاهش آن نیستند بلکه با بسته های دیگر اقتصادی سعی در جذاب کردن برای سرمایه داران دارند و دستبرد بیشتر به سبد کارگران که در سه ساله اخیر ما شاهد آن بوده ایم و به دلیل همین بیکاری ست که کارگران کشورهای صنعتی راه مقابله با مهاجرین را در پیش گرفته اند و از حل مشکل بصورت اساسی بازمانده و یا بقول تئوری توطئه در ایران فریب خورده اند ) یکی از راههایی که بشر در حال انتهای آزمایش آنست همین راه نه شرقی و نه غربی جمهوری اسلامی ست یعنی یکی از آزمایشات وحشتناک بشر در جستجوی زندگی بهتر . و از سوی دیگر این نخبگان جهانی هستند که در صدد یافتن راهکار مناسب هستند به همین دلیل تجربیات بشری علی رغم جانکاه بودن دارای ارزشهای قانونمندی هستند که تنها استفاده از شعور و بررسی علمی این تجربیات است که راهکار مناسب را آگاهانه در اختیار نسلهای آینده خواهد گذاشت . و از ناهنجاری هایی که نویسنده ی مقاله و یا دیگر دوستان بیان می کنند اجتناب خواهد شد . یعنی همه ی ناهنجارها تنها به دلیل بیان غیر علمی و عدم استفاده از تجربیات تاریخی بشر و در واقع نا آگاهی بشر بر قوانین درست و علمی ست که او را به بی راهه ها کشانده و خواهد کشاند . شاید کمی از موضوع پرت افتادم .پوزش
کاربر مهمان فرهاد - فریاد / 13 April 2011
اسلام دارد جای یهودیت را در هویت اروپایی می گیرد. هویت اروپایی در قرن نوزدهم علیه یک موجود غیرخودی و غریبه به اسم یهودی خودش را تعریف می کرد و حالا نقش این لولوی «غریبه» را اسلام بازی می کند. آخر کار هم بهتر از نسل کشی و جنگ صلیبی در نخواهد آمد.
بهمن / 16 April 2011