حسین نوشآذر – در نبود نقد ادبی، در روابط محفلی، در نبود ملاکهای مطمئن زیباشناختی برای تشخیص اصالت از ابتذال، یکی از چالشهای نویسندگان و شاعران ما از دیرباز نقد آثار یکدیگر بوده است. اصولاً نویسندگان و شاعرانی که از محیط رنج میبرند، از ابتذال گریزاناند و آرزوی جهانی بهتر و عادلانهتر را دارند، همواره در کنار کار اصلیشان، به نقد آثار همکارانشان هم پرداختهاند.
تأمل در زیبایی ها و گذر از زشتیها
یکی از سویههای صادق هدایت نقد و پژوهش ادبی بود و کمتر نویسنده و شاعری را در ایران میتوانیم یافت که مانند هدایت از خرافه و ابتذال رنج برده باشد. اما موضوع برنامه ادبی ما در ادامهی برنامههایی ویژهی منصور خاکسار در سالگرد خودکشی او هدایت نیست. در این برنامه میخواهیم به یکی از تلاشهای چندسویهی منصور خاکسار که همان نقد ادبی است بپردازیم. همگان خاکسار را بهعنوان شاعر میشناسند. اما او نیز در نقد دستی داشت و به سهم خود تلاش میکرد در محیط ادبی در تبعید از طریق نقد آثار دیگران تأثیرگذار باشد. با مجید روشنگر، از ناشران پیشکسوت ایران و سردبیر فصلنامهی بررسی کتاب دربارهی تلاش خاکسار در نقد ادبی گفتوگو کردم.
نقد نمایانگر دریافت نویسنده و شاعر از زیبایی کمال مطلوب اوست. بهویژه در ایران که نویسندگان و شاعران نسل منصور خاکسار در اغلب مواقع به آثاری که میپسندیند میپرداختند و از کنار آنچه که نمیپشندیدند با متانت میگذشتند. روشنگر درینباره میگوید از نقدهایی که منصور خاکسار پیرامون ادبیات داستانی ایران نوشته یاد میکند.
احساس خفگی هنرمندان در حدفاصل بین زندگی و مرگ
مجید روشنگر در ادامه به خودکشی هنرمندان اشاره میکند. در پژوهشی که او پیرامون این موضوع انجام داده، هشت هنرمند ایرانی تاکنون خودکشی کردهاند. در جهان غرب بیش از دویست نویسنده و هنرمند تاکنون خود را کشتهاند. سال گذشته دیوید فورستر والاس که از او بهعنوان مهمترین نویسنده معاصر آمریکا یاد میکردند خود را حلقآویز کرد. در ایران خودکشی هدایت در شصت سال پیش، نقطهی صفر ادبیات مدرن ما را به خون آغشته کرد. منصور خاکسار در نوروز سال گذشته، خود را خفه کرد. اصولاً خودکشی از برخی لحاظ افشاگر و بیانگر چگونگی رنج هنرمند از زندگی است. عجیب است که اغلب هنرمندان در اثر خفگی خود را میکشند. مثل این است که میخواهند با مرگ خود ما را از نکتهای آگاه کنند: من در میان شما احساس خفگی میکردم.
منظومهی سحرخیزان و نشانههایی از مرگخواهی یک شاعر
اصولاً دو نوع خودکشی وجود دارد: نوعی از خودکشی که بهطور ناگهانی اتفاق میافتد و در میان جوانان نوبالغ و شیدایی و سودازده دیده میشود و نوع دیگری از خودکشی که سنجیده و از روی طرح و نقشه انجام میشود. هدایت وقتی عاشق شد و خود را در رودخانه سن انداخت و توسط قایقرانی نجات پیدا کرد، به طور ناگهانی تصمیم به خودکشی گرفته بود. در حالی که در اواخر عمر، وقتی در محله هجدهم پاریس در کوچه شامپیونه با گاز خودش را کشت، اینکار را از روی نقشه انجام داده بود. خودکشی منصور خاکسار هم از روی نقشه و برنامه و کاملاً آگاهانه بود. تعجب ندارد که «منظومهی سحرخیزان»اش را پیش از آن با دقت ویرایش کرده و به مجید روشنگر سپرده بود که منتشرش کند. سال گذشته، چند روز پس از خودکشی منصور خاکسار، مجید روشنگر آخرین شعر او را در فصلنامهی بررسی کتاب منتشر کرد.
[گفتههای مجید روشنگر دربارهی تلاش منصور خاکسار در نقد ادبی، خودکشی هنرمندان و آخرین شعر خاکسار را میتوانید از طریق فایل صوتی بشنوید]
سالها پیش که بسیار جوانتر بودم برای اولین واخرین بار در طول زندگیم ستاره دنباله دار هالی را دیدم . چندشبی برپهنه اسمان میهمان ما بود .یادم می اید به قدری بزرگ بود که با چشمان غیر مسلح میشد به براحتی جزئیات زیبایش را دید . یک شاهکار زیبای افرینش با دمی زیبا و پر نور که سیاهی شب پر ستاره را با قدوم خود زینت فاخری بخشیده بود .وبراحتی ماه و تمام ستارگان در مقابل درخشندگی اش چون شمعی دربرابر خورشید بودند.ومن مینشستم توی حیات خانه مان و ساعتها نگاهش می کردم انقدر نزدیک بود که دلم می خواست چنگ بزنم وگیسوانش را بگیرم و مرا با خود ببرد به تمام کهکشان .انقدر با عظمت بود که هیبتش ادم را میگرفت .والبته این رخداد تا لاقل پنجاه سال دیگر تکرار نخواهد شد . مدت ها بعد در مجله تایمز خواندم که عدهای در همان شب به طور دسته جمعی خود کشی کرده اند تا روحشان همراه با هالی به تمام کهکشان سیر کند و تمام جهان را ببیند. واقعیت انست که گاهی انچه میبینی چنان عظیم است که وجود خود را فراموش می کنی ومی خواهی با واقعیت همراه شوی .خود کشی انسانهایی از جنس هدایت ازرنج مردمان عامی نیست بلکه ناشی از حقیقتی بزرگتر است که تنها به چشم انها می اید.
امیر / 19 April 2011